به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه اندیشه؛ احمد جهان بزرگی در یادداشتی به مناسبت هفته وحدت به بررسی جایگاه امیرمؤمنان(ع) در ایجاد وحدت پرداخته که متن آن بدین شرح است؛
موضوع انسجام داخلی به مثابه یك دغدغه مرتبط با همةامنیتها توجه لازم اندیشمندان را در همة زمانها به خود جلب نموده است زیرا انسجام، به مثابه شرط لازم ثبات داخلی قلمداد میشده است و انسانها عموماً معتقدند كه اتحاد و اتفاق قدرت زا است و تفرقه و جدائی تضعیف كننده و از بین برنده قدرت و ثبات است. قرآن كریم همین گفته را مورد تأیید قرار میدهد و به مسلمین هشدار میدهد كه «با یكدیگر نزاع نكنید كه قدرت شما سست شده و شوكت شما از بین میرود» ولی «به ریسمان وحدت خدائی چنگ زنید و پراكنده نشوید.»
اندیشمند برجستة مكتب هدایت یعنی علی بن ابیطالب(ع) نیز بر همین عقیده است. او با یك دید جامعه شناسی تاریخی به مردم گوشزد میكند كه با تعمق در تاریخ ملتهای گذشته به راحتی میتوان دریافت كه عزّت، سربلندی، كرامت و شخصیت در مجموع ثبات سیاسی، اجتماعی و امنیت و شكوفائی اقتصادی و نهایتاً پیروزی برخی از ملتها بر دشمنانشان نتیجة انسجام، وحدت، همدلی و همبستگی آنها و پرهیز از تفرقه و جدائی بوده است. او در مورد چنین ملتهایی میگوید:
خدا چنین مردمانی را منت بخشید و آنها را حاكم و زمامدار و پیشوای انسانها قرار داد و آن قدر كرامت و بزرگی از طرف خدا به آنها رسید كه فكرش را هم نمیكردند. پس تعمق كنید كه مگر آنها چگونه بودند؟... آنها وحدت اجتماعی داشتند، خواستههایشان یكی، قلبهایشان هماهنگ، دستهایشان مددكار یكدیگر و شمشیرهایشان یاری كنندة همدیگر بود. نگاههایشان یك سو (در هدفها هم آواز) و ارادههایشان واحد و همسو بود. آیا در آن حال مالك و سرپرست سراسر زمین نبودند؟ آیا رهبر و پیشوای همة دنیا نشدند؟...
(اما) در آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگی روی آوردند و غیر همدلی در میان آنها بروز كرد. در عقاید و دلهایشان اختلاف ایجاد شد و به گروههای مختلف تقسیم شدند و از هم دور شدند در حالی كه با هم میجنگیدند، خدا لباس كرامت خود را از تنشان بیرون میآورد (امنیت اجتماعیشان به خطر افتاد)، نعمتهای فراوان شیرینی را از آنها گرفت (امنیت اقتصادیشان صدمه دید) و آنها را عبرت سایرین كرد.»
علی بن ابیطالب(ع) كه از معدود نظریه پردازانی است كه عملاً نظریه را به دكترین تبدیل كرده آن را به صحنة عمل میكشاند، نه تنها دیگران را به «وحدت» و «همدلی» دعوت میكرد كه خود در عمل استاد این عامل قدرت جامعه بود.
او در دوران حاكمیت جدید، بعد از رسول اكرم(ص) علاوه بر این كه حق حكومتی او غصب شده بود و مهمترین بخش از اموال اقتصادی او (فدك) مصادره شده بود و همواره سعی در خوار و خفیف كردن او و یارانش داشتند، از هر گونه اقدامی كه به «آشوب» و «خشونت» در جامعة نوپای اسلامی بیانجامد پرهیز داشت. او با حفظ حق اعتراض و انتقاد نسبت به حقوق غصب شدهاش جامعه را هیچگاه از وجود خود محروم نساخت و هر آنگاه كه خلفاء اعلام نیاز میكردند از همكاری دریغ نمیورزید. او در حفظ وحدت ملی تا آنجا پیش رفت كه وقتی ابوسفیان كه معتقد بود «طوفان(اختلافی) میبینم كه جز خون چیز دیگری نمیتواند آن را خاموش كند»، در هنگامة سقیفه به او پیشنهاد همكاری و همیاری داد، گفت: «تو جز فتنه و آشوب هدف دیگری نداری. تو مدتها بدخواه اسلام بودی. مرا به نصیحت و پند و سواره و پیاده تو نیازی نیست». و به مردم میگفت «موجهای فتنه را با كشتیهای نجات بشكافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگی دوری گزینید و نشانة فخر فروشی را از سر بردارید». و در مورد دست همیاری دادن به مسلمانان برای رفع آشوبهای سیاسی و عقیدتی در جامعه میگوید: «وقتی دیدم كه گروهی از مردم از اسلام بازگشتهاند و میخواهند آئین محمد را محو كنند... به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یاری كردم تا آن كه باطل محو شد آرامش به آغوش اسلام بازگشت.
او تفرقه در میان مسلمانان را باعث به خطر افتادن امنیت فرهنگی جامعه میدانست و میگفت: (وقتی گروهی از قریش به حق ما دست دراز كرده، خلافت را از ما سلب كردند و از آن خود قرار دادند) به خدا سوگند، اگر ترس از وقوع شكاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمیرفت كه بار دیگر كفر و بتپرستی به ممالكت اسلامی بازگردد و اسلام محو و نابود شود، وضع ما غیر این بود كه مشاهده میكنید.
علی(ع)، آن بزرگ مرد تاریخ، شلاقهای «قنفذ» بر پیكر همسرش، مرگ فرزند به دنیا نیامدهاش، آتش زدن در خانهاش در زمان خلیفه اوّل و بدعتهای به وجود آمده در زمان حكومت خلیفة دوم و تبعید و شكنجه بهترین یارانش را دید امّا باز هم برای حفظ وحدت ملی در نماز جماعت به امامت خلفاء حاضر میشد. بیوة ابوبكر كه مادر محمدبن ابیبكر بود را به همسری گرفت و حتی نام یكی از فرزندان خود را عمر گذاشت. او در برطرف كردن مشكلات قانونگذاری و فقهی حكومت فروگذار نكرد و روشهای جنگی و چگونه عمل كردن خلیفه در برخوردهای نظامی، در مركز ماندن و همراه لشكر نرفتن و لشكركشی به سر حدات روم را به ابوبكر آموخت. آموزههای او به خلیفة دوّم در مملكتداری و چگونگی حفظ «وحدت ملی» بسیار آموزنده است.
او میگوید: جایگاه رهبر همانند رشتهای است كه مهرهها را در آن كشند و او آنها را در كنار هم جای میدهد. اگر آن رشته بگلسلد، مهرهها پراكنده شوند و هر یك به سوئی میروند، آنسان كه گرد آورد نشان هرگز میسر نگردد. عربها امروز اگر چه به شمار اندك هستند ولی با وجود اسلام بسیارند و به سبب اتحادشان پیروزمند. تو محور این آسیاب باش و ساكن بر جای. به نیروی عرب آسیاب را به چرخش در آور و آتش جنگ را به ایشان برفروز، نه به خود، زیرا اگر از این سرزمین بروی عربها از اطراف و اكناف پیمان بشكنند و كار به جائی كشد كه نگهداری آنچه پشت سر نهادهای، از آنچه رویاروی آن هستی دشوارتر گردد. ایرانیان فردا كه تو را همراه لشكر ببینند، میگویند این است ریشه عرب، اگر آن را قطع كنید از جنگ آسوده میشوید و همین سبب میگردد كه حرص و طمعشان در نابود كردن تو افزون گردد. امّآ آنچه از آمدن این قوم به جنگ مسلمانان گفتی، خداوند سبحان از آمدن آنها به جنگ مسلمانان ناخشنودتر از تو است و او تواناتر است تا آنچه را سبب ناخشنودی او میشود دگرگون سازد. امّا در باب شمار بسیارشان، ما در گذشته هرگز به پشت گرمی انبوهی سپاه نمیجنگیدیم، به امید یاری و مددكاری خداوند بود كه میجنگیدیم.»
علاوه بر اینها، علی(ع) جانشینی خلیفة دوّم در مدینه را میپذیرفت و به یاران خود اجازه میداد كه در جنگها شركت كنند. در زمان حمله به خانه عثمان به رغم مخالفت محاصره كنندگان برای عثمان آب فرستاد و عدهای از موالی بنیهاشم و بنیامیه در این كار زخمی شدند.
انتهای پیام/