به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح اندیشه؛ یکی از اهدافی که از ابتدای انقلاب اسلامی درباره دانشگاهها مطرح بوده، تحقق دانشگاه اسلامی و به دنبال آن دانش اسلامی است که بارها از سوی مسئولان نظام به آن اشاره شده است. اما به باور صاحبنظران هنوز تا رسیدن به این نقطه فاصله زیادی وجود دارد و چهبسا یکی از دلایل عدم توفیق، نداشتن تعریف مناسب از دانشگاه اسلامی و ویژگیهای آن است، چراکه پس از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز اختلاف نظر در این زمینه بسیار است.
برای بررسی بیشتر این موضوع با حجتالاسلام والمسلمین احمدرضا یزدانیمقدم، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
به یاد ندارم که شکلگیری دانشگاه اسلامی از شعارهای انقلاب اسلامی بوده یا در سخنان امام خمینی(ع) در دوران انقلاب اسلامی آمده باشد. شعارهای انقلاب اسلامی روشن است که شامل استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی است و به یاد ندارم که در شعارهای انقلاب بر شکلگیری دانشگاه اسلامی تأکید شده باشد و یا در فرمایشات امام خمینی(ره) در قبل از انقلاب چنین چیزی را مشاهده نمیکنیم.
اولین سؤالی که پیش میآید این است که تعریف دانشگاه اسلامی چیست؟ افراد زیادی که شعار دانشگاه اسلامی دادهاند نگفتهاند که چه تلقی از دانشگاه اسلامی دارند؟ میتوان تعریفی از دانشگاه اسلامی بر پایه مباحث علوم اجتماعی ارائه کرد با این توضیح که موضوعی در رابطه با شکلگیری دانشها وجود دارد و آن پرابلماتیک بودن دانشهاست. دانشها در پاسخ به پرسشهایی پدید میآیند. حال اگر در جامعه اسلامی پرسشهای خاصی داشته باشیم و بخواهیم به آنها پاسخ دهیم لازمهاش این است که دانشهای متناسبی داشته باشیم که به این سؤالات پاسخ دهد.
مسئله دیگر این است که پرسشهای جامعه اسلامی کدامند؟ این پرسشها در این مدت باید خود را نشان میدادند اما آیا واقعاً در دانشگاههای ما پرسشهای جامعه اسلامی مطرح میشوند؟ از سوی دیگر لازمه طرح این پرسشها این است که فضایی مناسب و آزاد در دانشگاهها وجود داشته باشد. همچنین باید حداقلهایی وجود داشته باشد که از جمله آنها رابطه دانشگاه با جامعه است. در این راستا نیازمند آزادی بیان و اطلاعرسانی مناسب هستیم.
هرکسی دانشگاه را اداره میکند مسئول عواقب آن هم هست و اگر تاکنون اداره دانشگاه بر عهده دولت بوده است پس دولت باید پاسخگو باشد که به چه علت وضعیت دانشگاه مطلوب نیست.
وجود مناسبات لازم میان جامعه و دانشگاه از جمله مقدمات است. دانش را نباید امری حکومتساخته تلقی کنیم. هرچند که امثال هابز میگویند اگر همین قواعد هندسه هم با منافع قدرتمندان منافات داشته باشد قدرتمندان قواعد هندسه را هم تغییر خواهند داد و گفتار آنان در جای خود درست است یعنی بین قدرت و دانش رابطهای وجود دارد که الان محل بحث نیست. اما آن حداقلی که میتوانیم درباره آن صحبت کنیم این است که برای تحقق دانشگاه یا دانش اسلامی باید رابطهای زنده بین جامعه و دانشگاه برقرار شود.
برای وجود رابطه بین جامعه و دانشگاه باید آزادی اطلاعرسانی و آزادی بحث و گفتوگو وجود داشته باشد. شهید مطهری به عنوان یک اندیشمند اسلامی و نظریه پرداز انقلاب میگفت باید کسانی که واقعاً مارکسیست هستند در دانشگاهها و حوزهها مارکسیسم تدریس کنند تا ما مارکسیسم را از منظر یک مارکسیست معتقد بشناسیم. اما آیا ما چنین اجازهای دادهایم یا اجازه میدهیم که حتی کسانی که خود را مسلمان معرفی میکنند و دیدگاههای مخالف ما دارند در دانشگاهها به تدریس بپردازند؟
برخورد مناسبی با دیدگاههای مخالف در میان دانشگاهیان صورت نمیگیرند. این روند فقط مختص دانشگاه نیست؛ برای مثال در زمان حیات و حتی بعد از درگذشت شخص بزرگوار و محترمی مانند مرحوم علامه حسنزاده آملی که اخیراً از دنیا رفتند، مطالبی منفی و نادرست علیه ایشان منتشر شد. از سوی دیگر شخص متعبد و با تقوایی مانند امام خمینی(ره) میگوید من در فیضیه تدریس میکردم و فرزندم مصطفی که کودک بود برای رفع تشنگی با کاسهای در فیضیه مقداری آب نوشید. عدهای گفتند چون پدر وی، یعنی حضرت امام(ره)، فلسفه تدریس میکند بنابراین خارج از اسلام و نجس است لذا این فرزند نیز نجس است و کاسه آبی که آقا مصطفی از آن آب خورده است هم نجس شده و باید شسته شود تا دیگران بتوانند از آن استفاده کنند.
در صحیفه حضرت امام(ره) آمده است که فرمودند؛ به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد.
در حالیکه از یک منظر صحیح اسلامی و انقلابی و تاریخی اگر افرادی وجود دارند که دیدگاه آنان با ما متفاوت است نباید کاری کنیم که از تدریس محروم شوند و باید بتوانند در امنیت حرفهای خود را بزنند. آیا واقعاً آرمان انقلاب اسلامی این وضعی بود که الان دچار آن شدهایم؟
همانگونه که گفتم شهید مطهری به این موضوع تصریح میکند. گرچه از نظر برخی افراد منظور از آزاداندیشی این است که خودمان حرفمان را بزنیم. در حالیکه آزاداندیشی بدین معنی است که مخالفان ما با هر عقیدهای که دارند بتوانند حرف خود را بزنند. خدای متعال در قرآن کریم فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ ای اهل ایمان، برای خدا پایدار و استوار بوده و به عدالت و راستی و درستی گواه باشید، و البته شما را نباید عداوت گروهی بر آن دارد که از راه عدل بیرون روید، عدالت کنید که به تقوا نزدیکتر (از هر عمل) است، و از خدا بترسید، که البته خدا به هر چه میکنید آگاه است» (مائده/ ۸)
قرآن کریم فرموده است اگر با گروهی دشمن هستید، این دشمنی موجب نشود عدالت را فراموش کنید و فرموده است عدالت به تقوا نزدیکتر است. در قرآن نیامده که این عدالت صرفاً نسبت به دوستان و همفکران و ... باشد بلکه آمده است که تقوا این است که انسان نسبت به دشمنانش عادلانه رفتار کند. حال اگر آزاداندیشی را هم از مصادیق عدالت بدانیم معنایش این است که دشمنان و مخالفان ما هم بتوانند آزادانه حرف خود را بزنند. اگر چنین کاری انجام دادیم تقوا و دانشگاه اسلامی داریم و اگر چنین اقدامی صورت نگرفت پس تقوا و دانشگاه اسلامی نداریم.
سؤال دیگر این است که اگر جامعه اسلامی باید در ارتباط با دانشگاه باشد و جامعه نیز در کنار حکومت به عنوان ناظر مسئولیت دارد، این جامعه از چه قدرت و ابزارهای واقعی برخوردار است؟
جامعه باید ابزارهای لازم همانند آزادی اطلاعرسانی و دسترسی به اطلاعات که در قانون اساسی، در اصول بیست و چهارم، بیست و ششم و بیست و هفتم به آنها تصریح شده است را در اختیار داشته باشد. به علاوه جامعه باید اینقدر توانایی داشته باشد که قواعد ناظر بر رعایت عدالت را بداند تا متوجه شود آیا عدالت اجرا شده است یا خیر؟ در حالیکه معمول مردم ما از این دانش برخوردار نیستند بنابراین لازم است نهادهای اجتماعی مناسبی در این رابطه وجود داشته باشند. اگر قرار است بنا بر اصل هشتم قانون اساسی، جامعه بر دولت نظارت کند باید اطلاعات لازم به جامعه برسد و امکانات دانشی لازم برای تجزیه و تحلیل این اطلاعات داشته باشد و نهادهای اجتماعی مناسبی هم برای پیگیری وجود داشته باشند.
اگر جامعه واجد این امکانات شد سؤال پیش میآید که چگونه قرار است به فلان رأی دادگاه، فلان برنامه اقتصادی یا اجرایی نشدن فلان وعده اعتراض کند؟ لازمه این امر آزادی احزاب و اجتماعات است. جامعهای که اینگونه زنده و نهادمند باشد میتواند بر دولت نظارت و دولت را امر به معروف و نهی از منکر کند اما اگر چنین نباشد طبیعتاً دانشگاه اسلامی هم محقق نمیشود.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نامه به مالک اشتر میفرماید: «إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ» یعنی جامعه پاک و مقدس (که جامعه اسلامی میباید مصداقی از آن باشد) جامعهای است که در آن حق ضعیف بدون هیچگونه لکنت از قوی گرفته شود. امروزه لازمه تحقق چنین جامعهای؛ نهادهای یاد شده است.
البته هر جامعهای را میتوانیم اسلامی تلقی کنیم، برخی حکومتها همانند طالبان یا سعودی خود را اسلامی میدانند و شاه هم گاه در پیامی که برای آقایان مراجع میفرستاد حکومت خود را اسلامی و شیعی میدانست. در حالیکه معیارهایی وجود دارد که بر اساس آن اسلامی بودن جامعه و نهادهای مختلف را ارزیابی میکنیم. بنا بر متون دینی که داریم و آیات قرآن و بنا بر اصول قانون اساسی، جامعه اسلامی ویژگیهایی دارد که به برخی از آنها اشاره شد.
اگر دانشگاه اسلامی دانشگاهی است که در ارتباط با جامعه اسلامی قرار دارد ناگزیر باید جامعه اسلامی هم وجود داشته باشد. اگر جامعه اسلامی داشتیم مقدمهای است برای اینکه دانشگاه اسلامی هم داشته باشیم. اما اگر در همین جامعه اصول قانون اساسی رعایت نشد، آزادیهای مختلف و عدالت وجود نداشت و فاصله بین فقیر و غنی بسیار زیاد بود دیگر این جامعه اسلامی نیست. پس اگر جامعه اسلامی نداشتیم چگونه میتوانیم دانشگاه اسلامی داشته باشیم؟
دانشگاه اسلامی دارای برخی شروط اولیه است که اگر تحقق پیدا کرد آنگاه امید است که در کشور دانشگاه اسلامی داشته باشیم. از سوی دیگر در این دانشگاه اسلامی چون روابط اجتماعی، روابطی سالم است بنابراین در دانشگاه هم روابط سالم خواهد بود. در حالیکه امروزه در دانشگاهها وضعیت غیر قابل قبولی، از جمله در روابط علمی استاد و دانشجو حاکم است.
مراجعه دانشجو به استاد در چه وضعیتی است؟ آیا برخی از این اساتید و رفتار آنان با دانشجویان شما را به یاد رفتار اساتید برجسته مانند مطهری و کاتوزیان و ... میاندازد؟ گاه برخی از این اساتید تصریح میکنند که دانشجویان باید با نام استاد مقاله علمی به چاپ برسانند. یا به عناوین پایاننامهها دقت کنید که برخی چقدر ناکارآمد و بیفایده هستند.این وضعیت نیازمند آسیبشناسی مستقل است چراکه وضعیت موجود دانشگاهها بسیار عجیب و غریب است گرچه دیگر عادی شده است.
برای اینکه دانشگاه و دانش اسلامی داشته باشیم باید پرابلماتیک اسلامی داشته و به پرسشهای جامعه اسلامی پاسخ دهیم. جامعه اسلامی هم معیارهایی دارد که باید تحقق پیدا کند تا مقدمهای برای دانشگاه اسلامی باشد. دانشگاه بخشی از یک جامعه است اگر دانش و دانشگاه اسلامی نداریم پس معلوم میشود کلیت جامعه دچار اختلال است و اگر قرار است مشکل حل شود باید کلیت جامعه درست شود یا بدین سمت در حرکت باشد.
سؤال این است که به روایات اهل بیت(ع) اعتقاد داریم یا نداریم؟ اگر اعتقاد نداریم پس چگونه میخواهیم دانشگاه و دانش اسلامی یا جامعه اسلامی داشته باشیم؟ و اگر اعتقاد داریم اهل بیت(ع) به ما گفتهاند: «الناس علی دین ملوکهم»، «الناس بامرائهم أشبه منهم بآبائهم» و «الناس بزمانهم أشبه من آبائهم». فارابی میگوید شخص دارای صلاحیتی که میخواهد جامعه فاضله درست کند باید جامعه را در کلیت آن مورد توجه قرار دهد و آن را فاضله بگرداند و معنا ندارد که ادعا شود که فقط میخواهیم فلان جزء از جامعه را درست کنیم. بنابراین اگر بعد از چهل سال هنوز دانشگاه اسلامی نداریم و میخواهیم آن را محقق کنیم بدین معنی است که جامعه در کلیت اقتصادی، سیاسی، علمی و فرهنگی دچار مشکل است و باید کلیت آن را اصلاح کرد.
انتهای پیام/