به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از شبکه اجتهاد: دو کلیپ ارسال شده از حضرات آقایان اساتید جناب «مسعود عالی» و جناب «ناصر نقویان» را گوش دادم. یکی حکومت چندساله امیرالمؤمنین را ولایی نمیدانست و دیگری بر او نقد زد که اصلاً مأموریت تشکیل حکومت در دستور کار حضرت امیر(ع) نبوده تا ولایی باشد یا نباشد. وجه مشترک دو دیدگاه دغدغه «حکومت» است. یکی درد حکومت ولایی با نصب مستقیم خدای تعالی را دارد. دیگری خدای متعال را از نصب حکومت دینی خلع کرده و اختیار حکومت را به عقل واگذار کرده است. پیشاپیش از تیزی عنوان این یادداشت عذرخواهم و حتماً دنبال این نیستم که عَلَم سومی را در کنار آن دو برافرازم اما علاقمندم تا ناقد و منقود را بر ترازوی انصاف نقد نمایم. به قول نانوائیان روزگاری است که ریش خویش به پای سیاست «آردی» نمودم. ملاحظات سیاسی به من آموخته است که «محافظه کاری» و مصلحت اندیشی همیشه دغل بازی نیست گاهی مقتضای عقلانیت است. من ناچارم وقتی به فلان شخصیت علمی برجسته یا فلان طیف و جناح سیاسی نقد میزنم با بدون عنوان یا با عنوان مستعار وارد شوم چون دَوَران امر میان «هستی و نیستی» است. اما امروز بقچه نگاهم در طاقچه خوش اقبالی قرارگرفته است زیرا دو قول از دو پایگاه فکری هستند که خوشبختانه از دور و نزدیک با آنها حشر و نشر محفوف به ارادت داشته و دارم. همین امر سبب میشود تا قلمم از اتهام یک سونگری و جبههگیری در مقابل جبهههای نوظهور مصون بماند. روشن است که انتشار یادداشتهای انتقادی در فضای مجازی، مجال اندکی دارد لذا ابتدا به مدعای دو دیدگاه اشاره میکنم و در قسمتهای بعد «مبانی»، «خاستگاه فکری» و «آثار و نتایج» آنها را بررسی نمایم: جناب استاد مسعود عالی در حسینیه امام خمینی در حضور مقام معظم رهبری میگوید: «درباره نعمت جمهوری اسلامی قسم جلاله میخورم به والله العلی العظیم با تمام اعتقاد قلبیام میگویم که … این نعمت جمهوری اسلامی از بزرگ ترین نعمتهای پروردگار عالم است. شیعه در طول تاریخ حکومت ولایی نداشته است حتی زمان امیرالمؤمنین. تو زمان امیرالمؤمنین حکومت ولایی نبود کسانی که با حضرت بیعت کردند امام را به عنوان ولی خدا و خلیفه و جانشین رسول الله و امام معصوم نپذیرفتند بلکه به عنوان خلیفه چهارم پذیرفتند… تنها حکومت ولایی مال زمان ماست توی این ۴۵ سال است که شیعیان که مؤمنین حاکم را به عنوان نائب امام زمان و به عنوان ولی خدا پذیرفتند. حاکم را با این عنوان پذیرفتند. ما دیگر نداشتیم آن وقت این نعمت نیست؟» جناب استاد ناصر نقویان در شب عاشورا میفرماید: «وظیفه امام هدایتگری است. وظیفه امام تشکیل حکومت نیست اینکه فلان آقا (اشاره به نظر آقای مسعود عالی) بگه تنها حکومت ولایی الآن بوده است حتی زمان امیرالمؤمنین نبوده است یک خرده بیشتر باید درس خواند. علی(ع) برای تشکیل حکومت نیامده است برای هدایت من و شما آمده حکومتی شد شد نشد هم نشد. حکومت غایت آمال انبیا و اولیا نیست. مثل اینکه بگوئیم امام علی آیا آپارتمان سازی ضدزلزله را هم یاد میدهد ؟ نه او میگوید اینها چه ربطی به من دارد اینها را برو از فیزیکدانها بپرس . حکومت یعنی یه عدهای میخواهند یک جایی زندگی کنند یک قوانینی میخواهند عادلانه باشه حق آدمها را به آدمها بدهند خودتان میتوانید برید آدم انتخاب کنید بهترینها را انتخاب کنید واردترینها را کاردان ترینها و شایسته ترینها را انتخاب کنید عقل دارید دیگه. مگر خدایی نکرده مریض شدید میروید پیش حضرت علی؟ میروید نزد بهترین پزشک؛ خواه مسلمان باشد یا یهودی، با دین یا بی دین، ریش تراشیده …» در حالی که «حکومت ولایی» در بیان جناب آقای عالی با اعلام بیعت و وفاداری مردم محقق میشود اما «ولایت امر» و «امامت امت» که مفاد اصل پنجم قانون اساسی است، خروجی انتخاب خبرگان ملت در اصل یکصد و هفتم است که میگوید: «تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهاء واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسی و مشورت میکنند هر گاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب میکنند و در غیر این صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی مینمایند. “رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر” و همه مسوولیتهای ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است» این مبنای حقوقی با مبنای نخست که همه مشروعیت حکومت دینی را پیشاقانون اساسی میداند، متفاوت است. چون در مبنای اول نقش مردم را در قالب بیعت و اعلام وفاداری به ولی الله (و نه انتخاب او) در مرحله تحقق خارجی میداند. تا این تعارضات حقوقی حل نشود ادعای سلب «حکومت ولایی» از امیرالمؤمنین(ع) و اثبات حکومت ولایی برای ولی فقیه در جمهوری اسلامی قدری طبق مبنای شما (بند الف) شفاف نیست. اصل ۵۶ قانون اساسی ج.ا.ا حکومت را در ادامه حاکمیت مطلق الهی، به مثابه سرنوشت انسان «حق خدادادی» مردم میداند که با روشهای مرسوم انتخاب میشود: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمیتواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد میآید (از طریق انتخابات) اعمال میکند.» طبق این اصل و برخی از اصول دیگر مردم ایران به صورت غیرمستقیم یکی از فقهای واجد شرایط را برای منصب ولایت فقیه انجام میکنند و با این انتخاب او مشروعیت اعمال قدرت پیدا میکند. پیش از انتخاب او هیچگونه مشروعیتی برای حکومت نداشت چون حکومتی وجود نداشت. در حالی که مبنای نخست بیانگر آن است که حکومت ولایی تنها با پذیرش و اعتقاد ایمانی به «امام» و «نائب امام» محقق میشود. صرف انتخاب کردن امام و نائب او به عنوان حاکم اسلامی «حکومت ولایی » محقق نمیشود. بلکه حکومت امام به سطح حکومت «سایر خلفاء» غیر ولایی تنزل میدهد. در این صورت جناب آقای عالی باید روشن کنند که چنین حکومت غیر ولایی که مردم به عنوان «غیر ولایی» با آن بیعت کردهاند، چه سطحی از مشروعیت دارد؟ به لحاظ نظری تنها با مبنایی سازگاری دارد که مشروعیت حکومت را پیشاحکومت و تعیین شده قطعی در عالم ثبوت میداند و برای انتخاب مردمی و «مردم سالاری دینی» هیچ نقشی جزء در عالم خارج قائل نیست. رویکرد این نوشتار نظری است و فارغ از ابعاد روان شناختی به موضوع مینگرد. بالطبع نیّت خوانی ندارد و به شخصیت افراد و شرایط مکانی و زمانی طرح مسئله هم توجه نمیکند. اما به دلیل اتهاماتی که بعضاً در فضای مجازی، متوجه هر دو عزیز شده لازم است تأکید شود که این قلم دیدگاه آن دو را نه ناشی از چاپلوسی یکی و آزادگی دیگری و نه ناشی از افراط و سیاست زدگی میداند که این تلقی را جفای بر آن دو عزیز و خارج از اخلاق نقد میدانم. بر این باورم که دیدگاه هر دوی آنها علی المبناست و بدون بیان مبنایشان نقد دیدگاه درگیر صاحب دیدگاه میشود.