تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, جامعه و فرهنگ, گزارش
شماره : 6950
تاریخ : ۳ شهریور, ۱۳۹۷ :: ۱۰:۵۸
مشکل اصلی مدرنیته فردگرایی است

استاد دانشگاه تهران گفت: طبق نظریه مارکس، نزاع میان سرمایه‌دار و کارگر آخرین نزاع در تاریخ بشری است. یعنی بعد از آن بشر به یک معنا وارد مرحله‌ای می‌شود که آخر آن شکل‌گیری جامعه‌ بی طبقه است یا همان چیزی که به اسم کمونیسم از آن یاد می‌شود.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، دکتر حسین کچویان، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در نشست علمی مدرسه تابستانه مفتاح_اندیشه 2 که از سوی دبیرخانه  مفتاح_اندیشه برگزار شد، مدرنیته در نظریات کلاسیک جامعه‌شناسی را مورد بررسی قرار داد و درباره مارکس گفت: مارکس به لحاظ زمانی، محتوایی و تئوریک هم عرض آگوست کنت است.

وی افزود: البته مارکس نه خودش را جامعه‌شناس می‌دانست و نه تا دهه 60 قرن بیستم میلادی کسی او را به عنوان جامعه‌شناس می‌‎شناخت. ولی با این وجود هیچ کدام از این متفکرین به اندازه مارکس جهان را تغییر نداده و مؤثر در شکل‌دهی جامعه‌شناسی نبوده اند، چون همه جامعه‌شناسان از دورکیم تا وبر به نحوی با مارکس محاجه داشته‌اند، یعنی شبح مارکس در کار آن ها حضور داشت.

کچویان، سن سیمون، کنت و دورکیم را جامعه شناسان فرانسوی و زیمل و وبر را جامعه شناسان آلمانی معرفی کرد و خاطرنشان ساخت: مارکس تفاوت‌های جدی و اساسی با آن ها داشت که از جمله این جنبه ها اهل عمل بودن، انقلابی، اصلاحی و تحولی بودن در جهان بود. هر چند برخی به اقتضاء اهداف و مقاصد عملی که دارند به دنبال کار نظری می‌روند ولی مارکس چنین فردی نبود.

وی ادامه داد: دغدغه اصلی مارکس دغدغه‌های عملی و عینی بود. او به جریان سوشیالیزم تعلق داشت که از اوایل قرن 19 میلادی که انقلاب های مختلفی مانند انقلاب صنعتی، علمی و سیاسی در جهان غرب شکل گرفت و آن جا به طور کامل به هم ریخت، آوازه پیدا کرد. در این دوران ساخت کارخانه و مهاجرت روستاییان به شهرها آغاز شد و به تبع آن مشکلات کارگری، آلودگی هوا و... رخ داد وگرنه پیش از آن تفاوت جدی میان شهر و روستا نبود. اقتصادها معیشتی و خانواده محور بود نه تجاری و... .

این استاد جامعه شناسی، با اشاره به این که بسیاری از انسان‌ها زیر ماشین‌ صنعت له شدند، عنوان کرد: معمولاً از توسعه شوروی به عنوان یک توسعه‌ خشن یاد می‌کنند. چون شوروی با فشار دولت ظرف مدت 20- 30 ساله توانست خودش را صنعتی کند به همین دلیل این توسعه توسعه‌ خشنی بود اما هیچ توسعه‌ی خشن‌تر از توسعه‌ آمریکا و اروپا نیست.

وی افزود: مجموعه‌ این قضایا سبب شکل‌گیری نهضت‌هایی مانند تعاونی، سوسیالیسم و چپ شد که به دنبال حل و فصل این مشکلات بودند. همچنین انواع محتلف جریان‌های سوسیالیستی به وجود آمد که مارکس در آن معنادار می‌شود و باید فهمیده شود. البته سن‌سیمون هم یکی از کسانی بود که پدر سوسیالیسم است ولی سوسیالیسم سن‌سیمون متفاوت بود. چون در آن انقلاب و گرایش‌های انقلابی و رادیکال وجود نداشت و به دنبال برابری و جایگزینی کارگر به جای اشراف نبود. ولی به دنبال چاره‌اندیشی برای مصیبت حاصل از توسعه‌ صنعتی و سرمایه‌داری بود. مارکس نیز در همین زمینه فهم می‌شود.

کچویان تأکید کرد: البته مارکس می‌گفت «تا حالا فیلسوفان همه به دنبال تفسیر جهان بوده‌اند و من به دنبال تغییر جهان هستم.» برای مارکس مسأله‌ اصلی تغییر، دگرگونی و انقلاب بود و تمام تئوری ها او نیز از دل این دغدغه درآمد. اگر مارکس همچین هدفی نداشت مسلماً تئوری مارکسیستی نه در محتوا و نه در صورت به این شکل خاص به وجود نمی‌آمد.

این استاد دانشگاه، با اشاره به این که از نظر مارکس نزاع طبقاتی و مشکلاتی که از ناحیه سرمایه و روابط کارگری به وجود می آید مشکلات گذرا و حاشیه‌ای نیست، گفت: از نظر دورکیم یا وبر این مشکلات در دورن خود سیستم مدرنیته بوده و می توان چاره‌ اندیشی کرد ولی از نظر مارکس این ها مشکلات پایه‌ای و اساسی بودند که حل و فصل آن در درون خود این سیستم صورت نمی گرفت.

وی افزود: مارکس مدرنیته را از اساس دارای مشکل می‌دانست. البته این امر نباید منشأ این گفته شود که او بسیار ضد مدرنیته بود. چون رابطه‌ آشتی‌ناپذیری با مدرنیته داشت. نسبت مارکس و مدرنیته یک نسبت دو گانه است و به راحتی نمی‌توان گفت کدام یک از این وجود مهم تر است. جنبه‌های نقدی او نیز نقدهای در درون فضای مدرن بود، نقدهای نبود که بنیان برانداز باشد به طوری که مدرنیته به طور کلی موضوعیت خود را از دست بدهد و از بین رود. حتی از نظر مارکس مدرنیته یک تحول بسیار مبارک و میمون در تاریخ بشری است.

کچویان با بیان این که می توان مدیحه‌سرایی مارکس برای مدرنیته را در کتاب «مانیفست کمونیست» پیدا کرد، یادآور شد: در آن جا می گوید«کاری که بورژوازی در جهان کرد را هیچ کسی نکرد.» معتقد است بورژوازی بود که توانست از دل این جهان چنین نیروهایی عظیمی خلق کند که ظرف مدت کوتاهی فاصله هزاران ساله با تاریخ ایجاد کند. مدیحه‌های درستی هم هست. ممکن است کسی قبول نداشته باشد اما از نظر بنده این ها درست است اما مدح نیست بلکه مصیبت است. ولی مارکس مدیحه می‌داند.

وی اضافه کرد: حقیقت این است هر روز که می‌گذرد بشر تفاوت‌های قرنی با گذشته خود پیدا می‌کند. اکنون بسیاری از مردم نمی‌توانند با دستگاه ها کار کرده و زندگی کنند. در حالی که این دستگاه ها بخشی از زندگی شده اند و اگر ندانید از حیز انتفاع ساقط هستید. هر چقدر می‌گذرد این روند تندتر و عجیب تر می‌شود. حرف مارکس از منظری درست است. اگر واقعا هدف کسی این بوده که دنیا را بسازد و تغییر دهد همان کاری را کرده که باید می کرد.

این استاد دانشگاه با تأکید بر این که مارکس به دنبال جایگزینی مدرنتیه نیست بلکه دنبال تکمیل آن است، اظهار داشت: از نظر او مشکل مدرنیته فردگرایی است. سازماندهی مدرنیته بر اساس فردیت، فردگرایی و منافع فردی برژواها هست که این مسائل را دارد. به همین دلیل سازماندهی اجتماعی او حل و فصل می‌کند و قرار نیست تاریخ از مدرنتیه بگذرد. از نظر مارکس مدرنیته شرط رسیدن انسان به مقام انسانیت کامل است چون اگر رهایی از بردگی نیاز بخشی از الزامات انسان کامل بودن باشد مدرنیته این امکان را می‌دهد که انسان به این مقصود برسد و از نیاز رهایی پیدا کند.

وی افزود: از نظر مارکس مشکل مدرنیته و سرمایه داری این است که مبتنی بر نفع فردی جهان را اداره می‌کند و اجازه نمی‌دهد ظرفیت‌های موجود این تمدن به نهایت خودش برسد یعنی وضعیت ایده‌ال که هر کسی به هر میزان بخواهد بهره‌برداری کند. تئوری کلی مارکس این است که انسان برای پاسخ گویی به نیازهایش مجبور شده سازمان اجتماعی کار را ایجاد کند.

کچویان اذعان داشت: به طور کلی جوامع مختلف به نظر مارکس بر اساس ساختار اقتصادی آن ها مشخص می‌شود و به عنوان یکی از پیشرفته‌ترین انواع مدرنیته از حیث ظرفیت تولیدی و قابلیت تولید کالا و توانایی بهره‌وری سرمایه‌داری است که در سرمایه‌داری دو عنصر اصلی یکی نیروی کار است و دیگری سرمایه‌دار. مارکس نظام مدرن را به عنوان نظام سرمایه‌داری می‌شناسد. ولی این جامعه از نظر مارکس چگونه کار می‌کند؟ هنگام تولید عوامل مختلفی در این تولید درگیر هستند؛ سرمایه، نیروی کار، مدیریت، سازماندهی، جنبه‌های فنی و... . اما نکته اصلی از نظر مارکس این است که ما در تاریخ به یک ساختار، نظام و شیوه‌ تولیدی رسیده‌ایم که این جامعه نتیجه و تبعات چنین شیوه و تبعاتی است که برای اولین بار شما می‌توانید بیشتر از مقداری که در تولید می‌گذارید از آن برداشت کنید. یک نظامی که به یک معنا نظام معجزه‌گر است. نظامی است که بر اعجاز متکی است.

وی ادامه داد: در گذشته اشکال مختلف تعاملات اقتصادی بوده است: کالا با کالا، کالا با پول. خصوصیت همه‌ این نظامات این بوده که آن چه می دادید با آنچه می‌گرفتید برابر بود. نظام سرمایه‌داری نظامی است که در این نظام بیشتر از آنچه می‌گذارید بر می‌دارید. این اعجاز آن است. یعنی یک چیزی به اسم سود وجود دارد. اگر هر کدام از عوامل که به عنوان ورودی در تولید وجود دارد مابازاء خودش را ایجاد کرده باشد سود از کجا می‌آید؟ این نظام نظام معجزه‌گر است. هر چیزی در نظام سرمایه‌داری یعنی نظام مدرن(از نظر مارکس) پیدا شده است، مسائل و مشکلاتش هم در همین قضیه ریشه دارد. این است که از نظر مارکس نظام مبتنی بر دزدی است. سرمایه‌داری یک نظام مبتنی بر دزدی است. یک چیزی را به دست می‌آورد و برمی‌دارد که سهم خودش نیست که آن بحث ارزش اضافی است.

استاد دانشگاه بیان کرد: البته به نظر مارکس این سیستم در درون خودش تناقضاتی دارد که آن را نابود می‌کند. مثلا به کارگیری ماشین‌آلات. یعنی دائماً برای ماشین آلات هزینه می‌دهد ولی به ازاء آن بر نمی گردد. خلاصه یک سیستم متناقضی است که این سیستم در درون خودش ناقوس مرگ به صدا در می‌آورد. به نظر مارکس سرمایه‌داری فقط بر جنبه‌های مادی قضیه اتکا ندارد بلکه این سیستم اجتماعی که بخشی از آن اقتصاد است و بخشی از آن روبنا است صرفاً به عملکرد مکانیکی آن سازمان اقتصادی عمل نمی‌کند. بقا و دوام این سیستم به عناصر مختلفی وابسته است. یکی از آن ها این است که کارگران را به لحاظ ایدئولوژیک به تمکین و همراهی با این سیستم وادار کنیم. یعنی نقش آگاهی و ایدئولوژی در این سیستم بسیار مهم است.

وی اضافه کرد: به نظر مارکس این سیستم با همان تعبیری که گفتیم یعنی از طریق به کارگیری ماشین دائما سود خودش را کم می‌کند و از طرف دیگر دائما نیروی بیکار ایجاد می‌کند. چون ماشین به کار می‌گیرد و نیروی کار را بیکار می‌کند و از طرفی مشکل سود برای سیستم به وجود می‌آید، این دائما به سمت بحران های شدیدتر پیش می‌رود که در تمام این حالات سرمایه‌داری از طریق ایدئولوژی که یک ابزار مهم برای تمکین کارگران نسبت به ساختارهای موجود و قبول این ساختارهای ناعادلانه است، کارگران را به لحاظ روحی و روانی تسلیم می‌کند و همراه می‌کند. نقش ایدئولوژی از نظر مارکس بسیار مهم است. دین یکی از آن ابزارهای ایدئولوژیک است. سرمایه‌داری به شکل‌های مختلفی کارگران را کنترل می‌کند که یکی از آن ها استفاده از دین است. البته در دوران مدرن همان طور که مکتب فرانکفورت گفت جای دین یا بخشی از کار ایدئولوژیک را ابزارهای تبلیغاتی و رادیو و تلویزیون انجام می‌دهد. ابزارهای ایدئولوژیک انواع مختلفی دارد و به شکل‌های مختلف کار می‌کند اما به صورت کلی بخش مهمی از حفظ این سیستم به عهده ایدئولوژی است.

کچویان گفت: در هر سیستمی از تناقضات خیلی کوچک و برخوردهای محدود شروع می‌کند و پیش می‌رود تا جایی که همه نابرابری ها در سیستم افزونی می‌شود هم تعداد کسانی که در سیستم آسیب می‌بینند زیادتر می‌شود، در همچنین مقاطعی همانطور که پیش می‌رود کارگران به خود آگاهی می‌رسند و این را درک می‌کنند که سیستم موجود از طریق سلطه بر آن ها و برکشی از آن ها خودش را حفظ می‌کند. به همین دلیل تدریجا خودآگاهی طبقاتی در آن ها افزایش پیدا می‌کند و به سمت سازماندهی خودشان و انقلاب پیش می‌روند.

وی ادامه داد: از نظر مارکس در هر سیستمی بخشی از نیروها هستند که بیشترین ظرفیت را برای تحول در آن سیستم دارند. یعنی همان بخشی که بیشترین آسیب را از سیستم می‌بینند. در دوره نظام سرمایه داری کارگر یا پورتر(تعبیر لاتینی است) یعنی آن کسی که فقط از طریق نیروی کارش امرار معاش می‌کند به عنوان نیروی اصلی است. این نیرویی است که با دستیابی به حقوق خودش تمام گروه‌های دیگر هم به حقوق و نیازهای خودشان دست پیدا می‌کنند. به این معنا است که نزاع میان سرمایه‌دار و کارگر آخرین نزاع در تاریخ بشری است. یعنی بعد از آن بشر به یک معنا وارد مرحله‌ای می‌شود که آخر آن شکل‌گیری جامعه‌ بی طبقه است یا همان چیزی که به اسم کمونیسم از آن یاد می‌شود.

استاد دانشگاه اظهار داشت: اشکال نظام سرمایه‌داری از نظر مارکس این بود که بر اساس منافع فردی ساماندهی می‌شد. یعنی سرمایه‌دار فکر می‌کرد و تصمیم می‌گرفت که چکار کند یا نکند یا چه تولید کند و چقدر تولید کند و... . کل ساماندهی اجتماعی را منافع این سرمایه‌دار تأمین می‌کرد. در وضعیت نهایی و بعد از انقلاب کارگری منافع جامعه مبنا قرار می‌گیرد. این که چه چیزی و چقدر تولید شود و به هر کسی چقدر برسد را جامعه تعیین می‌کند.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.