حجت الاسلام والمسلمین قاسم ابراهیمیپور، عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره): مهمترین مسالهای که در سیر تحول علوم انسانی و همچنین اسلامیسازی علوم انسانی میتوان مطرح کرد همان نافع بودن این علوم است، اینکه چگونه بتوانیم علوم انسانی را به شکلی کاربردی متناسب با نفع جامعه خودمان ارایه نماییم.
وی ابتدا در توضیح علم نافع گفت: علم نافع در یک تعریف کوتاه و مختصر علمی است که منفعتی را برای انسان به همراه داشته باشد، منتهی از آنجایی که منافع انسان بسیار گسترده هستند و منافع دنیوی و اخروی را در بر میگیرند لذا علم نافع در این حیطه کلی قرار میگیرد. از سوی دیگر علم نافع علمی است که با سایر منافع انسان تضاد و تناقضی نداشته باشد بنابراین از کوچکترین سطوح منفعتهای مادی و جزیی دنیوی تا منافع کلان و بلند مدت دنیوی و نهایتا منافع اخروی را شامل میشود و همچنین از سوی دیگر علم نافع علمی است که منافع فردی و اجتماعی را در کنار هم قرار دهد و برایشان پیشبینی داشته باشد. لذا ممکن است یک علم برای یک فرد نفعی داشته باشد که برای اجتماع آن منفعت را ندارد. با توجه به این ویژگیها، زمانی که علم نافع را در حوزه علوم انسانی بررسی میکنیم علمی تعریف میشود که اولا کارآمد در زمینه حل مسایل انسانی و اجتماعی باشد و ثانیا همسو باشد با غایت انسان. هدف از خلقت انسان رسیدن به تکامل و سعادت است و علمی که انسان به آن دست مییابد باید در این راستا باشد، لذا علوم انسانی نافع، علومی هستند که بتوانند مشکلات ما را تبیین و تفسیر کنند و همه نیز در راستای تکامل انسان باشند.
وی با اشاره به اینکه علوم انسانی موجود برونزاست و از غرب وارد کشور ما شده افزود: شکلگیری و تولید علوم انسانی موجود در غرب بوده، حال اینکه این علوم مبتنی بر مبادی معرفتی و غیر معرفتی فرهنگ غربی هستند و کارآمدی لازم را در سایر فرهنگها از جمله ایران را ندارند. برخی میگویند با مشارکت در تولید علوم انسانی و قدم زدن در مرزهای دانش انسانی باید آن علوم را متناسب با فرهنگ خودمان متحول کنیم و اسم خاصی هم برایش نمیگذارند و میگویند این حرکت استمرار علم غربی است که در اینجا بازتولید شده است، برخی حرف از علوم انسانی ایرانی میزنند یعنی اصل نافع بودن علوم انسانی موجود را میپذیرند ولی میگویند برای اینکه کارآمد باشد باید ایرانیسازی صورت گیرد که البته شبیه این حرف و دیدگاه را قائلین به بومیسازی میزنند و از بومیسازی دانش غربی سخن میگویند. در این میان اما عده بسیاری نیز هستند که از اسلامیسازی سخن میگویند که در جهان اسلام فراواناند. یعنی اندشمندان اهل مالزی، عراق، اندیشمندان ایرانی که از اسلامیسازی سخن میگویند، به نظر من اصل ایده یعنی تحول در علوم انسانی اصلا قابل انکار نیست و در صورت آن شکی نیست به این دلیل که علوم انسانی علاوه بر اینکه باید کارآمد باشند با سایر اهداف و بخشهای سعادت دنیوی و اخروی انسان نیز باید هماهنگ باشند و این تنها از مسیر اسلامی سازی قابل تحقق است.
عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در خصوص جایگاه فعلی علوم انسانی در کشور توضیح داد: نمیتوانیم حکم کلی در مورد همه بخشها بدهیم، در برخی عرصهها جایگاه خوبی داریم ولی در برخی عرصهها چنین نیست و شاید یک بحث مهمی در این زمینه بتوانیم داشته باشیم و به آن اشاره کنیم که این بحث از این قرار است که اساسا علوم انسانی به طور کلی جایگاه مناسبی در جامعه ما پیدا نکرده است چه برسد به این که بحث غربی یا اسلامی و اسلامیسازی آن را مطرح کنیم. برای مثال امور به دست متخصصان سپرده نشده است و متولیان فرهنگی ما اصحاب علوم انسانی نیستند و مشاوران مسئولان رده بالای کشور ما از اصحاب علوم انسانی نیستند.
حجت الاسلام ابراهیمیپور با تاکید براینکه تصمیمات اقتصادی به شدت در فرهنگ اثر دارد تصریح کرد: این امر در مورد تصمیمات سیاسی نیز صدق میکند و تصمیمات سیاسی نیز به شدت بر فرهنگ اثر دارند. حتی ساخت و سازها و تکنولوژی و پیشرفتهای شهرسازی و نوع آپارتمانسازی و معماری نیز پیامدهای فرهنگی دارد ولی میبینم که در این پروژهها به هیچ وجه متخصص فرهنگی وجود ندارد، برای اینکه یک پل زیرگذر تاسیس شود به ندرت پیش میآید نظر یک جامعهشناس را جویا شوند که آیا این پل تاثیری روی فرهنگ و اجتماع دارد یا خیر، بنابراین به طور کلی علوم انسانی جایگاه مناسبی ندارد اعم از اینکه قایل به اسلامیسازی باشیم یا نباشیم. اما در بحثهای نظری پیشرفتهای بهتری داشتهایم. در مباحث نظری میبینم که گفتوگوهای خوبی صورت گرفته است و نحلههای مختلف با هم ارتباط نظری دارند و در سطح دانشگاه فعال شدهاند. همین امر ولو اگر منجر به اسلامیسازی، بومیسازی و ایرانیسازی نشود موجب پویایی علم خواهد شد و زمینه خلاقیت را فراهم میکند.
وی در پایان در خصوص نقش حوزه و دانشگاه در مسیر تحول علوم انسانی گفت: اگر بپذیریم که علوم مبتنی بر مبانی معرفتی هستند بنابراین علوم انسانی باید مبانی معرفتی خود را اعم از مبانی هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی از جمله از علوم نظری مثل فلسفه، کلام، یا عرفان بگیرد، بنابراین حوزه علمیه میتواند نقش مهمی را در این عرصه ایفا کند. اما دانشگاه که متولی بدنه علوم انسانی است و با خیل دانشجویان سر کار دارد نیز نقش مهمی دارد و سرنوشت علوم انسانی و گسترش آن و تولید پویایی این علوم در دست دانشگاه است. کاری که دانشگاه باید انجام دهد آن است که باید به اجتماع و فرهنگ و بخشهای مربوط به این دو وصل شود. همچنین پژوهشهای دانشگاهی باید در راستای حل مشکلات اجتماع تدوین شوند نه به بحثهای غیر بومی و بیگانه. از طرف دیگر آنچه که فرهنگ را جهت میدهد متون و امور اغنایی در قالب متون خطابی و شعر و ادبیات و رسانه، فیلم و سریال و انیمیشن است که باید در ارتباط با این دو مرکز علمی یعنی حوزه و دانشگاه محقق شود. بنابراین در یک نتیجه کلی اگر بخواهیم این گسستها حل شود و علوم انسانی مبانیاش را از مبانی موجود معرفتی اخذ کند و آنها را در حل مسایل اجتماعی به کار گیرد باید نسبت به این رویکردها جدیتر باشیم.
منبع: خبرگزاری مهر
https://ihkn.ir/?p=2227
نظرات