در حال حاضر رساله های عملیه مراجع تقلید برای آحاد مردم است و اگر بخواهیم رساله عملیه دیگر بنویسیم باید رساله عملیه حاکمان را بنویسیم. رساله عملیه حاکمان خروجی فقه الحکومه است یعنی فقه الحکومه به حاکمان می گوید شما چگونه باید بین خودتان، با مردم و با خارجی ها رفتار کنید.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت الله محمدحسین ملک زاده، استاد درس خارج حوزه علمیه قم در درس خارج فقه نظام های اسلامی که از سوی دبیرخانه مفتاح_اندیشه برگزار شد، فقه الحکومه را مورد کنکاش قرار داد که متن آن بدین شرح است؛
فقه الحکومه
فقه الحکومه فقه مضاف در حوزه حکومت و حکومتداری است.
فقه الحکومه در حقیقت نرم افزار فقهی حکومت اسلامی است.
فقه الحکومه ضابطه حکمرانی شرعی و قاعده عمل حاکمان طبق موازین اسلام است.
البته گاهی از فقه الحکومه با تعبیر فقه الدوله یا فقه الخلافه نیز یاد می شود. گاهی می گویند الاحکام السطانیه، برای نمونه اهل سنت کتاب الاحکام السطانیه دارند. این ها – با مسامحه – همه تعبیری از فقه الحکومه است.
البته در رابطه با فقه الدوله این نکته را بگوییم که اگر ما گفتیم فقه الدوله، دولت دو اصطلاح دارد. یک اصطلاح آن دولت است به عنوان قوه مجریه که در مقابل قوه مقننه و قوه قضاییه قرار دارد. اگر به این معنا باشد اخص از معنای فقه الحکومه است، اما اگر دولت به معنای مجموعه حکومت باشد آن وقت اگر گفتند فقه الدوله منظور همان فقه الحکومه است که ما می گوییم.
تعریف فنی فقه الحکومه
فقه الحکومه به عنوان یک علم یا به مشابه یک دانش است. نهج البلاغه نیز تعریفی برای فقه الحکومه استفاده کرد (البته اصرار بر این استفاده ندارم). حضرت امیر(ع) در خطبه ۱۷۳ درباره صفات و ویژگی های اصلی حاکم جامعه اسلامی می فرمایند «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ، أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ؛ اى مردم سزاوارترین مردم به خلافت، کسى است که بر آن تواناتر از همگان باشد و داناتر از همه به اوامر خداى تعالى.»
«َاقْوَاهُمْ عَلَیْهِ» را می توانیم مربوط بدانیم به این خصوصیت رهبر جامعه اسلامی که او نسبت به سایرین در صفاتی مانند مدیریت، مدبریت، شجاعت و… برجسته و برتر باشد. یعنی علاوه بر ملکه عدالت، مدیریت و مدبریت را نیز داشته باشد. «أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ» نیز بیان می کند که رهبر جامعه اسلامی باید در اسلام شناسی و فقاهت نه به شکل مطلق بلکه مشخصاً در امر حکومت اعلمیت داشته باشد. به همین دلیل ممکن است شخصی در طهارت، صلاه و… اعلم باشد ولی در باب حکومت و احکامی که در عرصه حکومت کاربرد دارد – آن بخش از فقه که در حکومت کاربرد دارد – ضعفی داشته باشد. از عبارت اخیر بیان نورانی امیرمؤمنان(ع) این گونه استفاده می کنیم که فقه الحکومه «العلم به امر الله فی الحکومه» است، البته این تعریف به نحو اجمال و اختصار است.
تعبیر و تعریف مفصل تر از فقه الحکومه از این قرار است «العلم بعملیات الاستنباط الشریعه الالهیه لتاسیس الحکومه و تنظیمها و اداراتها و حفظهما و توجیه الحکام فی تعاملهم فی ما بینهم و مع الناس و فی علاقاتهم الدولیه» فقه الحکومه عبارت است از: دانش فرآیندهای استنباط قوانین الهی برای تأسیس، سامان بخشی، اداره، حفظ حکومت و نیز جهت دهی به حاکمان در سه جهت تعامل میان خود، با مردم و در روابط بین الملل.
یک مقدار خلاصه تر از این هم ما باز این گونه تعریف کرده ایم «العلم بعملیات الاستنباط الشریعه الالهیه لتنظیم الحکومه و توجیه الاحکام فی اداره البلاد و سیاسته العباد.» یعنی فقه الحکومه دانش فرآیندهای استنباط قوانین الهی برای سامان بخشی حکومت و جهت دهی به حاکمان در مدیریت سرزمین ها و راهبردی بندگان خدا است.
اجمال بحث
فقه الحکومه به عنوان یک علم و دانش به کشف و استنباط آن دسته از قوانین الهی می پردازد که سامان دهنده و تنظیم کننده زندگی اجتماعی انسان است و البته این سامان دهی و تنظیم را به وسیله حکومت و نظام حکومتی به انجام می رساند. در واقع فقه الحکومه فقهی است که با صدور احکام وضعی و تکلیفی خاصی برای حکومت روشن می کند و او را مؤظف می کند تا در عرصه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و… به گونه ای طراحی و عمل کند که حیات آحاد امت اسلامی و اشخاص حقیقی و حقوقی که زیر چتر حکومت اسلامی زندگی می کنند در چارچوب تشریفات و قوانین اجتماعی الهی نظام، سامان توحیدی و اسلامی پیدا کند.
موضوع دیگر این است که در حال حاضر رساله های عملیه مراجع تقلید برای آحاد مردم است و اگر بخواهیم رساله عملیه دیگر بنویسیم باید رساله عملیه حاکمان را بنویسیم. رساله عملیه حاکمان خروجی فقه الحکومه است یعنی فقه الحکومه به حاکمان می گوید شما چگونه باید بین خودتان، با مردم و با خارجی ها رفتار کنید.
تقسیم بندی احکام مورد بحث در فقه الحکومه
براساس موارد موجود در چند تعریفی که ارائه کردیم می توانیم احکام فقه الحکومه را به دو صورت سه گانه تقسیم کنیم؛
تقسیم بندی بخش نخست از احکام فقه الحکومه
بخش اول: احکام مربوط به تأسیس و تشکیل حکومت اسلامی.
بخش دوم: احکام مربوط به اداره حکومت اسلامی.
بخش سوم: احکام مربوط به حفظ حکومت اسلامی – داخلی و خارجی.
تقسم بندی دوم از احکام فقه الحکومه(مقداری به مراد و آن چه ما در این بحث پیگیری می کنیم نزدیک تر است.)
بخش اول: احکام و وظایف مربوط به صاحبان قدرت و حاکمان در تنظیم روابط و تعاملات میان خود.
بخش دوم: احکام و وظایف مربوط به صاحبان قدرت و حاکمان در تنظیم روابط و تعاملاتشان با مردم و حکومت شوندگان.
بخش سوم: احکام و وظایف مربوط به صاحبان قدرت و حاکمان در تنظیم روابط خارجی و تعاملات بین المللی.
همان گونه که گفتیم فقه الحکومه یکی از اقسام فقه مضاف است. مراد ما بیشتر فقه مضاف بر اجتماعیات است و اگر بخواهیم این فقه را سامان دهیم طبیعتاً باید از کتاب های فقهی نیز بهره ببریم که بخشی از آن استنباط است. اگر بخواهیم به صورت منطقی جلو برویم در گام نخست خوب است از قسمت تجمیعی شروع کنیم و تراثی که فقیهمان دارند را وسط بیاوریم و سپس امتداد دهیم تا به مباحث و مسائل جدید برسیم، در پایان نیز براساس آن استنباط کرده و پیش برویم.
روابط خارجی در یک تقسیم بندی کلی به دو گروه روابط غیر خصمانه و روابط خصمانه تقسیم می شود. گذشته از روابط خارجی غیر خصمانه که متناسب با طرف رابطه، اقتضائات، شرایط و موقعیت های زمانی و مکانی خودش باز به چند دسته و نوع تقسیم می شود و هر کدام از این انواع باید جداگانه و در ابواب مستقلی بررسی شود، در زمینه روابط خصمانه با خارجی ها ابحاث متنوعی داریم که بخش عمده ای از آن ها در چارچوب فقه الجهاد مطرح است. حتی بسیاری از مسائل روابط غیر خصمانه نیز در فقه الجهاد مطرح می شود. از این رو یکی از منابع ما برای این بحث کتاب الجهاد است، برای نمونه جلد ۲۱ جواهر الکلام.
تفاوت فقه الحکومه با فقه السیاسه
گاهی از فقه السیاسه با عنوان فقه سیاسی یاد می شود. ولی بنده با تعبیر فقه سیاسی که حالت صفت و موصوفی به خود می گیرد موافق نیستم. تعبیر باید مضاف و مضاف الیه باشد یعنی فقه السیاسه. این غیر از فقه حکومت یا فقه الحکومه است. در آن جا فقه الحکومه یک رویکرد بود. فقه الحکومه هم درست است که خودش شاخه ای از فقه است و یک فقه مضاف به شمار می آید ولی ما در این جا دو چیز نداریم. فقه سیاسی به معنی فقه با رویکرد سیاسی و فقه السیاسه یکی از شاخه های فقه در حوزه سیاست است. لذا آن تعبیر صفت و موصوفی خیلی دقیق و درست نیست و این تعبیر فقه السیاسه درست است.
دو بخش از فقه که متکفل استنباط احکام مربوط به حوزه سیاست می شود را فقه السیاسه می گوییم. البته این تعریف از فقه السیاسه خیلی کلی شد و یک تعریف دیگر ارائه می کنیم که مبتنی بر یک تعریف خاص از خود سیاست است. فقه السیاسه دانش فرآیندهای استنباط احکام فعالیت های معطوف به قدرت است. در واقع ما در این جا سیاست را به مجموعه ای از فعالیت های معطوف به قدرت تعریف کرده ایم.
فعالیت های معطوف به قدرت
ما این فعالیت ها را در چهار دسته قرار می دهیم. ۱- کسب قدرت ۲- حفظ و تثبیت قدرت ۳- نقد قدرت ۴ – نفی و براندازی قدرت حاکم در سطح کلان و جایگزین کردن قدرت دیگری به جای آن. این چهار قسمت را فعالیت های معطوف به قدرت می گوییم. همچنین باید توجه داشت که مورد اول و چهارم با یک دیگر تفاوت دارند.
۱ – کسب قدرت: شما در درون یک نظام سیاسی تلاش و فعالیت می کنید تا رأی بیاورید و قدرت را به دست گیرید. یعنی شما این نظام سیاسی را پذیرفته و در درون آن تلاش می کنید تا کسب قدرت کنید.
۲ – حفظ و تثبیت قدرت: تمام تلاش های سیاسی برای این است که شما قدرت خود را حفظ کنید اعم از این که این کار توسط یک فرد یا یک گروه انجام شود.
۳ – نقد قدرت: نقدهای گوناگونی که به جزیی یا کلی قدرت و یا صاحبان قدرت صورت می گیرد و این کار با استفاده از ابزارهای مختلفی نظیر رسانه، احزاب یا دولت در سایه انجام می شود.
۴ – نفی یا براندازی قدرت: در درون چارچوب سیاسی متوقف نمی شوید و از طرقی مانند شورش، قیام، انقلاب، کودتا و… سعی در براندازی دارید.
رابطه فقه الحکومه با فقه السیاسه
اگر فقه الحکومه می خواهد به وظایف حاکمان بپردازد رابطه اش با فقه السیاسه چیست؟ رابطه آن عموم و خصوص من وجه است یا عموم و خصوص مطلق؟ شاید اگر بگوییم این ها رابطه شان عموم و خصوص مطلق است خیلی کارمان را راحت کرده باشیم. چگونه؟ یعنی بگوییم حاکمان برای کسب قدرت و حفظ آن تلاش می کنند به همین دلیل فقه السیاسه اعم از فقه الحکومه است گرچه برخی هم نظرشون این است که این ها را یکی در نظر بگیریم. پس ما با چیزی به نام نظام سیاسی و حکمی اسلام مواجه هستیم و می خواهیم روابط خارجی را در نظام سیاسی و حکمی اسلام ببینیم.
موضوع دیگر این است که روابط خارجی چیست؟ هرگونه رابطه به ویژه در عرصه ارتباطات و مراودات سیاسی با بیگانگان و کسانی(اعم از افراد، ساختارهای اجتماعی و حکومت ها) که بیرون از چارچوب کشور و وطن اسلامی و یا خارج از تابعیت حکومت اسلامی تعریف می شوند. البته وقتی می گوییم روابط خارجی مرادمان فقط روابط دیپلماتیک به معنای اخص کلمه نیست، بلکه دیپلماسی به معنای هنر ارتباط با دیگران است. همین دیپلماسی نیز اکنون حالت اعمی پیدا کرد مانند دیپلماسی اقتصادی، فرهنگی و…
بیگانگان
بیگانگان: کسانی هستند که جز اعضای امت اسلامی به شمار نمی آیند و یا جز ساکنین دارالاسلامی نیستند. به نوعی منتهی به دارالکفر هستند. سوال این است که با این ها باید چگونه رابطه برقرار کنیم؟ پیش از پاسخ به این سوال ها باید بگوییم به کجا وطن اسلامی می گویند؟ ما باید اول خودی را بشناسیم تا غیر خودی و بیگانه را در کنار آن تعریف کنیم.
حب الوطن من الایمان هیچ سند مشخص و قطعی ندارد. تنها دو منبع دارد. ۱ – کتاب عمل العامل شیخ حر عاملی ۲ – کتاب اللؤلؤ است. کتاب اول یک کتابی است درباره جبل عامل آمد. مؤلف در این جا می خواهد به منطقه جبل عامل بپردازد و خودشان هم از آن جا هستند. اساساً ایشان این را به عنوان یک حدیث و روایت ذکر نمی کند بلکه به عنوان یک ضرب المثل با یک توجیه می آورد. کتاب دوم اما یک کتاب حدیثی است ولی همان طور که در عنوان کامل آن – معمولاً کسی به آن توجه نمی کند – پیداست، درباره روایات جعلی است.
الوطن: در این جا یک عبارت از شهید صدر در تعریف وطن می آوریم «الوطن اسلامی هو ما یسکنه المسلمون من اقطار العالم؛ یک قسمتی از جهان که مسلمان ها در آن زندگی می کنند – اینجا اصلا صحبت از حکومت نیست حال می خواهد هر حکومتی بر آن حکم کند همین که یک عده از مسلمانان در آن زندگی کنند می شود الوطن الاسلامی – براساس این تعریف ما با هر مسلمانی در تمام نقاط مسلمان نشین هم وطن هستیم. ولی اکنون بحث شهروند و حکومت مطرح است.
بحث مواطنه چه می شود؟ این ها همه بحث های ماست «و یجب ان نمیز بین التوعین من استحقاق الدوله الاسلامیه للاراضی؛ دولت اسلامی نسبت به سرزمین ها و اراضی دو جور استحقاق دارد.» الانوع الاول: الاستحقاق السیاسی: و هو ما تستحقه الدوله الاسلامیه من الارض باعتبارها الاداره السیاسیه العلیا للاسلام ای باعتبارها المسوولیه عن الکیان السیاسی للمبدأ الاسلامی و الموظفه الشرعیه علی تطبیقه و نشر و حمایته.»
نوع اول استحقاقی که دولت اسلامی نسبت به سرزمین ها دارد استحقاق سیاسی است. این نوع عبارت از این است که دولت اسلامی استحقاق سرزمین و استحقاق زمین را دارد به اعتبار این که اداره سیاسی علیای اسلام است. یعنی اداره عالی اسلام، همین حکومت اسلامی است، به اعتبار این که حکومت مسئول حفظ کیان سیاسی اسلام است. منظور از کیان، نظام و ساختار است و این که شرعاً موظف است بر تطبیق، نشر و حمایت از اسلام.
«و دائره هذا الاستحقاق لیست محدوده لجدود(این استحقاق به هیچ حد و مرزی محدود نیست) لان الکیان السیاسی للدوله الاسلامیه قائم عل مبأ نکری عام لامتخلف فی حسابه الاراضی و البلاد(فرقی نمی کند کدام سرزمین کدام کشور) و لذلک کان الاسلام المتمثل فی الدوله الاسلامیه صاحب حق الشرعی فی الارض کلها و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض بحثها عبادی الصالحون.» این معنا چقدر گسترده است که ایشان می گوید و این که این چقدر قابل اجراست؟
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=8590
نظرات