به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، متن زیر یادداشتی است از سید محمدرضا تقوی، استاد روانشناسی دانشگاه شیراز با عنوان واقعیت چیست؟ که در ادامه میخوانید؛
بخش قبلی این یادداشت را میتوانید اینجا بخوانید.
شاید تا مدتها دانشمندان تصورشان این بود که آنچه در دنیای علم مطرح می شود(حداقل در علوم انسانی) عیناً حکایت از کشف واقع می کند، اما به تدریج در دنیای مدرن این تصور فرو ریخت. بیش از نیم قرن است که اکثر فلاسفه علم به این نتیجه رسیده اند که دستاوردهای علمی در دنیای مدرن، تنهاترین نوع نگاه به پدیدهها نیست.
چرا سازمان نظام پزشکی در کشوری مثل انگلستان، که مهد دنیای علم جدید است، به متخصصین طب سوزنی، مجوز طبابت و مجوز تاسیس بیمارستان می دهد و … و شرکت های بیمه هم از این نوع طب حمایت می نمایند؟ زیرا گرچه مبادی و مبانی طب سوزنی با طب رایج دنیا، همخوانی ندارد اما طب سوزنی توانسته است قابلیت خود را در درمان بسیاری از بیماری ها در عمل نشان دهد.
مثال دیگر دانش هایی مثل ذِن، یوگا، مدیتیشن و … هست که در مکاتب شرقی نضج گرفته اند لیکن امروز به راحتی در درمانهای موج سوم روانشناختی مثل درمانهای ذهن آگاهی، درمانهای مبتنی برپذیرش و مسئولیت(ACT) و … به خوبی جا افتاده و دنیا آنها را پذیرفته است. بر همین مبنا، ما می توانیم علوم انسانی خاص و متناسب با فرهنگ خود را به وجود بیاوریم و اگر کارآمد ظاهر شود لاجرم از آن استقبال هم خواهد شد. بنابراین این تصور که یک نوع نگاه به علم و یک نوع استراتژی بر دنیای علم فرض می شود، ایده نادرستی است.
مفهوم این حرف هم نه تایید و نه ردِّ دانش موجود است. تمرکز دانشمندان علوم انسانی، بر وجوهی از ویژگی های انسان، حتماً دستاوردهایی هم برای علوم انسانی دارد. بهتر است برای قضاوت در خصوص دستاوردهای علوم انسانی رایج عجله ننمود و ترجیحاً تا زمان تدوین علوم انسانی مطلوب، آن را به تعویق انداخت. برای ارزیابی از نقاط قوت و ضعف هر دانشی نیاز به داشتن معیار صحت، یک دانش پایه و یا ایجابی است.
تفاوت نگاه علوم انسانی اسلامی به تجربه با علوم انسانی رایج چیست؟ تجربه در دیدگاه دینی اعم از تجارب مادی و تجارب معنوی است. همان طور که واقعیت اعم از واقعیت مشهود و واقعیت غیب است. آنچه اهمیت دارد رعایت(در نظر داشتنِ) نسبت بین تجارب مادی و تجارب معنوی است. از منظر دینی، انسان هم به تجارب مادی و هم به تجارب معنوی نیاز دارد. نگاه علوم انسانی رایج(به دلیل انحصار توجه در عالم مشهود) به انسان بنحوی است که با توجه بیش از حد بر واقعیت های مشهود، این تناسب را بهم می زند.
در حدی باید به عالم مشهود توجه کرد که نسبت توجه به عالم غیب و شهود، متناسب با دیدگاه دینی بهم نخورد. اگر این نسبت بهم بخورد انسان بیمار می شود. وقتی می فرماید دنیا را برای لهو و لعب نیافریدیم یعنی دنیا هدفمند آفریده شده است. بر این اساس، هر تجربه ای که جهت حرکت انسان بسوی اله را مانع شود ولو بظاهر مباح باشد تایید نمی شود.
پس به یک قید می رسیم تجربه را قبول داریم اگر اثرش تفوق توجه به عالم مشهود نسبت به عالم غیب نباشد. عالم مشهود باید در خدمت عالم غیب باشد(الدنیا مزرعه الاخره). به اندازه ای باید به عالم مشهود توجه نمود که در عالم دنیا زمین گیر نشویم. انسان باید این فرصت را بیابد تا از پنجره های این عالم خاکی سر برون کند و ببیند که در عالم چه خبر است. این یکی از تفاوت های دو دیدگاه است.
در واقع، توجه صرف به عالَم دنیا توسط محقق، یعنی همان نگاه سکولار به پدیده ها و توجه به پدیدهها توسط دانشمند دینی، یعنی تحلیل پدیده ها در پرتو اهداف و غایاتی که دین برای هستی در نظر داشته است. در واقع می توان گفت: نگاه به تجربه از منظر دینی و از منظر اومانیستی، ما را به ۲ شکل از سوال، و دو شکل از ادراک و تفسیر از یک تجربه واحد و دو شکل از پاسخ به یک سوال واحد می رساند و لذا ما را به دو نوع متفاوت از دانش می رساند. البته می تواند تشابهاتی (اعم از ظاهری و واقعی) هم بین این دو دانش باشد که نیازمند تبیین است.
وقتی می گوییم ما هم مثل اومانیست ها تجربه را قبول داریم معنایش این نیست که هر دو یک تجربه واحد را قبول داریم. در واقع ما تجربه در فضای معنایی و مفهومی خودمان را قبول داریم. علوم انسانی رایج هم تجربه را در فضای معنایی و مفهومی خودش قبول دارد. اگر در مواردی(معمولاً جزئی) اهداف یکسان داشته باشیم می توانیم روی تجارب مشترک صحبت کنیم. لیکن در بیشتر موارد، این دو تجربه یکی نیستند و یا حداقل عیناً مثل هم نیستند. منظور از فضای معنایی و مفهومی، فضای فکری، اعتقادی، هیجانی و … محقق است که تحت تاثیر اهداف و غایات و نظام فکری یک رویکرد(سکولار یا اسلامی) شکل گرفته است.
به عبارت دیگر، جنس دو تجربه در دو فضا یکی نیست. البته مفهوم این حرف هم این نیست که تجربه دیدگاه اومانیستی واقعی نیست. بله واقعی هست و جواب هم می دهد. از این طرف هم تجربه رویکرد دینی، هم واقعی است و هم جواب می دهد. یعنی ما از دو شکل از واقعیت صحبت می کنیم. برای نمونه وقتی دیدگاه سکولار از ابزاری برای ایجاد انگیزه استفاده می کند که مورد قبول دین نیست، در فضای خودش پاسخ هم می گیرد لیکن از دیدگاه دینی مردود است چون فضای حاکم بر این تجربه مردود است. این است که نمی توانیم بگوییم هر چه را تجربه ثابت کرد که درست است(یا تاثیرگذار است) لزوما علمی هم هست. از همین جا هم شاید بتوان نسبت به دیدگاهی که هر نوع علمی را دینی می داند، سوالاتی وارد نمود.
آیا واقعاً هر چیزی در عمل ثابت شود که تاثیرگذار است علمی(و دینی) است؟ مثلا بسیاری از افراد در اروپا برای صرفه جویی در مصرف انرژی، مشروبات الکلی استفاده می نمایند (تا در زمان سرما، بدن خود را گرم نگه دارند) و موثر هم هست. در این صورت گزاره “مصرف الکل باعث صرفه جویی در مصرف انرژی می شود”، که ۱) در عمل درستی خود را نشان داده است، و ۲) تجربه پذیر، ۳) تکرار پذیر و ۴) ابطال پذیر هست، و خصوصیات یک گزاره علمی را هم کاملاً دارا هست، را باید یک گزاره علمی تلقی نماییم و به آن تن در دهیم!!!
به همین دلیل، اگر علم را در سطح تک گزاره ها بررسی کنیم دچار اشتباه می شویم. علم را باید سامانه ای دید و سامانه مرکب از عناصر، ارتباط بین عناصر و جهت است. در مثال بالا عناصر(اجزاء) و ارتباط بین عناصر مشکلی ندارند اما جهت، باطل(و مخالف دین) است.
انتهای پیام/
منبع: مهر
https://ihkn.ir/?p=12232
نظرات