رحیم محمدی گفت: مطهری ناسیونالیسم را به عنوان رقیب و دشمن امت و امت گرایی فهمید و نسبت به آن اعلام خطر کرد، توصیفی که او از ملت ارائه کرد، آنرا بد ترین پدیده غربی دانست.
به گزارش روابط عمومی دبیرخانه مفتاح_اندیشه به نقل از خبرگزاری مهر، سمینار ملی «بازخوانی خدمات متقابل اسلام و ایران: نقد روایت مطهری از ناسیونالیسم ایرانی» روز چهارشنبه ۲۹ فروردین در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با حضور ۱۹ تن از اندیشمندان و پژوهشگران حوزه علوم انسانی حوزه و دانشگاه برگزار شد.
در تمایز اندیشه ای و تاریخی ملت و امت: شمه ای در نقد دریافت مرتضی مطهری
رحیم محمدی عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) در این نشست گفت: ایده و مفهوم ملت، بخشی از تحولات اندیشه ای و تاریخی فرآیند جامع مدرنیته و تجدد است، ایده ها و مفاهیمی چون آزادی و برابری و سوژه و شهروند و ملت و دولت ملی و ناسیونالیسم از وجوه نظری و تاریخی از نتایج پیشرفت مدرنیته و تجدد هستند که در عین حال گسستی از سنت فکری قدیم به حساب می آیند. اما «ناسیونالیسم» به مثابه یک دریافت ایدئولوژیک در آخرین مراحل این تحولات در سطح توده ای و عامه بر ساخته شد.
وی ادامه داد: بنابراین من ابتدا شرح کوتاهی از مفهوم ملت در کنار سایر مفاهیم همساز آن چون آزادی و سوژگی و شهروندی و دولت ملی بر حسب شرایط نظری و تاریخی مدرن ارائه می کنم. پس از آن به توضیح و نقد دریافت مطهری از این مفاهیم و تحولات نظری – تاریخی آنها بر حسب کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران خواهیم پرداخت. در واقع می توان گفت حداقل سه دریافت از این ایده ها و مفاهیم در پارادایم ها و نظریه ها و گفتمان ها و جنبشها و ایدئولوژیهای مدرن پدید آمده است که به ترتیب از این قرارند:
وی گفت: اول اینکه در قرون ۱۹ و ۱۷ و ۱۸ در اروپا تحولات اندیشه ای مهمی رخ داد و مفاهیم آزادی و سوژه و شهروند و ملت و دولت ملی در سیستم های اندیشه ای و نظریه های فنی و حقوقی و تاریخی ظهور کردند. این تحولات اندیشه ای در حوزه زبان های فرانسوی و آلمانی و انگلیسی و ایتالیایی قابل بررسی هستند. مونتسکیو (۱۹۸۹ – ۱۷۵۵) و ولتر (۱۹۵۵ – ۱۷۷۸) و ژان ژاک روسو (۱۷۱۲ – ۱۷۷۸) و دنی دیدرو (۱۷۱۳ – ۱۷۸۹) در میان متفکران و فیلسوفان فرانسه زبان اهمیت دارند. در میان آلمانی زبان ها ایمانوئل کانت (۱۷۲۶ – ۱۸۰۹) و یوهان نبخته (۱۷۹۲۔ ۱۸۱) و کشور هگل (۱۷۷۰ – ۱۸۳۱) و فریدریش شلینگ (۱۷۷۵- ۱۸۵۹) اهمیت دارند. در میان انگلیسی زبان ها افکار هابز (۱۵۸۸ – ۱۹۷۵) و جان لاک (۱۹۱۳۲ – ۱۷۰) قابل توجه هستند و در میان ایتالیایی زبان ها نیز افکار ماکیاوللی (۱۶۹۹ – ۱۵۲۷) و جامباتیستا ویکو (۱۹۶۸ – ۱۷۹) و میخلز و پاره تو قابل توجه هستند.
وی افزود: اگر ما یک جمع بندی از این اندیشه ها و نظریه های متفکران مذکور به عمل آوریم، به دو اتفاق مهم بر می خوریم که یکی استعلاء و دیگری مدرنیت است؛ استعلاء به معنی فراتر رفتن از وابستگی های قدیمی و مألوف چون قومیت و نژاد و مذهب و زبان و سن و سرزمین است. به عبارت دیگر در مرحله ای از تاریخ این اندیشه پیدا شد که انسانها و جوامع می توانند از وابستگی ها و دلبستگی های موجود نژادی و قومی و مذهبی و زبانی یک مهاجرت فکری و عاملی کنند و از مرتبه ی کنونی به مرتبه ای جدید صعود کنند و کانون اتحاد جدیدی خلق کنند.
محمدی گفت: مدرنیت نیز به این معنی است که پس از فراتر رفتن از وابستگی های قدیمی، به ایده ها و مفاهیم جدیدی چون آزادی، سوژگی شهروندی، ملت – دولت، دموکراسی و امر ملی می رساند. در واقع ایده هایی چون آزادی، برابری طبیعی و زیستی انسانها، برابری اجتماعی انسانها، و حقوق انسانی (حقوق بشر) از مفردات خرد مدرن و عصر روشنگری است و در این منزلگاه فکری است که همه انسانها، شهروندانی برابر و آزاد و محق هستند و امر ملی بر حسب خیر همگانی (خیر عمومی) و مصالح عمومی و منافع ملی و نفی خشونت و بسط صلح شکل می گیرد.
وی ادامه داد: در نتیجه در این دنیای جدید، ارزش های اجتماعی و اخلاقی به صورت فراگیر و استملاء یافته از وابستگی های قدیمی شکل می گیرند و دارای یک خصلت جهان شمول و انسانی هستند
این استاد دانشگاه افزود: مرحله دوم ظهور و تکوین دولت های ملی معاصر و احزاب سیاسی کشورهای اروپایی و غیر اروپایی است که عمدتا پس از انقلاب فرانسه اتفاق افتاد. این مرحله را می توان تکوین دولت ملی یا ملت – دولت، نامید که به مثابه یک خط مشی حقوقی و سیاسی در قالب دولت ها و احزاب سیاسی جوامع جدید تشکیل و تثبیت شد. البته در این مرحله علاوه از نقش افکار مدرن و مدرنیته که بحث کردیم، همچنین فرو پاشی تاریخی امپر اولور های بزرگ قدیمی (سیاست مطلقه) و فروپاشی نظم دینی کلیسایی (یا نظم دینی به طور اعم) نیز در پیدایش دولتهای ملی مؤثر افتاد، چنانکه «ماکیاوللی» در شهریار در سال ۱۰۱۶ برای نخستین بار جدایی سیاست از دین و اخلاق را مطرح کرد و یک نوع گفتار اعتراض علیه سلطه بی مرز کلیسا و حاکمیت باپ پرورید و سرسختانه از خواسته های ملی حمایت کرد.
محمدی گفت: در مرحله سوم ما با ظهور ملی گرایی (ناسورنالی) به مثابه ایدئولوژیهای دست راستی افراطی و جنبش های ستیزه جو و خشونت مطلب توده ای مواجه هستیم، مثل نازیسم و فاشیسم در اروپا که تا حد ملت پرستی پیش رفت، و در شکل ضعیف آن جنبش ها و مبارزات و جنگهای ملی گرایانه و ضد استعماری در آسیا و آفریقا و امریکای لاتین هستند.
وی افزود: ملی گرایی در قرون نوزده و بیست عمدتا در گفتارهای روشنفکران و مبارزان پیکارجوی زمانه و نشریات و مطبوعات سیاسی – ایدئولوژیک ظهور تام داشت و در برخی کشورها نیز یک نیروی اجتماعی توده ای پدید آورد و عمل سیاسی ملی گرایانه توسعه یافت و گاهی تا حد شوونیسم و پان های مختلف (مثل نازیسم و فاشیسم و پان عربی و پان ترکیسم ) و مباهات نژادی و تعصبات ملی و ناسیونالیسم مبتذل پیش رفت.
وی ادامه داد: حالا پرسش اینجا است که نویسنده کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» چه دریافتی از ملت و ملی گرایی داشت؟ آیا او به تیم درست افکار و اندیشه ها و مفاهیم بنیادینی چون آزادی و برابری و سوژه و شهروند و ملت و دولت ملی دست پیدا کرد؟ باید گفت دریافت مطهری از ملت و ملی گرایی در حد یک ایدئولوژی دست راستی و جنبش ستیزه جوری توده ای بود و در واقع کار او عملا یک گزارش ایدئولوژیک از یک ایدئولوژی واقعی به اسم ناسیونالیسم است.
این استاد دانشگاه گفت: مطهری در واقع نتوانست از یک سو از غلبه ایدئولوژی ملی گرایی پیش پا افتاده موجود زمانه و از سوی دیگر از غلبه ایدئولوژی چپ گرایی و سنت گرایی زمانه رها شود و موقتاً از گفتمان امت و امت گرایی فراتر برود و درک مستقلی از ملت و دولت ملی و امر ملی و ناسیونالیسم در معنای فلسفی و حقوقی و تاریخی و جامعه شناختی آن پیدا کند وی عملا ملت را به امت تحویل کرد و امت را نیز به جنبش آزاد بداعش اسلامی فروکاست، و خبر تولد ملت اسلامی (امت اسلامی) را اعلام کرد.
وی ادامه داد: او به هیچ وجه در معنای فلسفی و حقوقی و تاریخی و جامعه شناختی متوجه نشد، اساسا ملت یک اتحاد مدرن استعلا یافته از وابستگی های قدیمی نژادی و قومی و مذهبی و زبانی است و ملت، اساسا امت نیست، و نمی توان از ملت به امت و جنبشهای آزادی بخش لغزید.
وی افزود: مطهری ناسیونالیسم را به عنوان رقیب و دشمن امت و امت گرایی فهمید و نسبت به آن اعلام خطر کرد، توصیفی که او از ملت ارائه کرد، آنرا بد ترین پدیده غربی دانست که استعمار غربی و نویسندگان غربی و دشمن آن را برای ملتهای اسلامی به مثابه دام و توطئه تنیده است. او می گوید تعریف کلاسیک غربی این است که این وجدان ملی زاییده شرایط اقلیمی، نژادی، زبان مشترک، سنن و آداب تاریخی و فرهنگ مشترک است، ولی دقت بیشتر در واقیتهای فردی و اجتماعی بشر نشان می دهد که این عوامل نقش بنیانی و درونی در تکوین این وجدان جمعی ندارند و نمی توانند برای همین مایه و ملاط چسبندگی و پیوستگی افرادی از ابناء بشر تحت یک ملت گردند.»
محمدی گفت: در حالیکه اگر دقت کنیم، تعریف کلاسیک غربی ملت از جمله در قرارداد اجتماعی روسو بود که اتفاق در سال ۱۳۲۵ش به فارسی ترجمه شده بود، یا در کانت و فیخته و هگل و هابز و لاک بود، ولی گویا قرار نبود تعریف کلاسیک غربی به درستی خوانده و فهمیده شود. بلکه قرار بود فرانتس فانون (مس: ۲۸) و تیبورمند و خلیل ملکی و چی های مذهبی وطنی و امت گرایان اولیه چون سید جمال الدین و محمد عبده و عبدالرحمان کواکبی و اقبال لاهوری خوانده و فهمیده شوند. اینها منابع فکری و اعتقادی مطهری در کتابش هست که او آشکار با آنها همدلی می کند
وی در پایان گفت: اما ما امروز با این پرسش ها نیز مواجه هستیم. چرا مطهری به چنان دریافتی از ملت و امت رسیده بود؟ نقش شرایط زمانه در این دریافت چه بود؟ چرا او به درک بنیادین فلسفی و حقوقی و تاریخی و جامعه شناختی ملت نزدیک نشد؟ چرا او بازگشت به گذشته بین الملل اسلامی را مطرح کرد؟ آیا بازگشت به گذشته با احیاء گذشته به لحاظ تاریخی و نظری ممکن است؟ آیا او به پیامدهای نظری و عملی این بازگشت وقوف داشت؟ در نهایت پرسش سرنوشت ساز ما این است که، نتایج و پیامدهای درک مطهری از ملت و امت، برای فرهنگ سیاسی و سیاست و دولت معاصر ایران چه بوده است؟
نگاهی به گذشته از منظر ایران امروز
محمد علی فتح اللهی در این نشست گفت: عنوان «خدمات متقابل اسلام و ایران» در ذات خود تمایزی را بین اسلام و ایران مفروض گرفته است که نقطه عزیمت مباحث بنده برای بازخوانی این کتاب استاد شهید مطهری (ره) می باشد. چرا که اصولا هویت ها علیرغم آنکه عناصر گوناگونی را برای تحقق خود به خدمت گرفته باشند، وحدت دارند. پدیده واحدی هستند که امروزشان مهمتر از دیروز و بلکه فردایشان مهمتر از امروز شان می باشد.
وی ادامه داد: مطابق با مبانی خود شهید مطهری می توان گفت که هویتی که امروزه در ایران اسلامی وجود دارد که خصوصا پس از پیروزی انقلاب اسلامی به منصه ظهور رسیده است، ملاک قضاوت ما نسبت به تحولات گذشته می باشد. ایران اسلامی برای آنکه متولد شود؛ لازم بود که عناصر گوناگونی را از شرق و غرب، نژاد و جغرافیا، فرهنگ و سیاست و اقتصاد به خدمت بگیرد و تحولات گوناگونی را پشت سر بگذراند تا به مرحله تکوین خودش نائل گردد.
وی در پایان گفت: خداوند، جغرافیای ایران را مستعد مرکزیت تمدن قرار داد و این امر به میزانی که قدرت خدا را نمایان سازد، می تواند مظهر اسلام باشد. شروع اسلامی شدن ایران را باید در تکوین این جغرافیا و استعداد تمدنی آن دانست که مراحل مقدماتی پذیرش دین مقدس اسلام است. از نظر اینجانب تاریخ قبل از اسلام ایران را باید مرحله آمادگی برای پذیرش اسلام تلقی نمود که به نظر می رسد در روایت مطهری مورد التفات قرار نگرفته است.
نظرات