به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ مبانی دینی ما مشحون از عباراتی است که در آن علل الشرایع و یا حکمتهای عبادات در آن بیان شده است و هر جا از پیامبر و یا ائمه طاهرین در مورد فلسفه احکام سوال شده، آنها به تبیین این مسئله پرداخته اند. ما وقتی فلسفه احکام را مطرح میکنیم، نظر به شناخت حکمت تشریع احکام از سوی خداوند داریم و درصدد هستیم تا حکمت، مصلحت و اهداف لحاظ شده در آن احکام را مورد شناسایی قرار دهیم. مثلاً در حدیثی از حضرت زهرا (س) در مورد حکمت نماز آمده است که خداوند نماز را برای دوری از تکبر و خودبینی بر انسانها واجب ساخت و یا در مورد روزه میفرمایند خداوند روزه را برای تثبیت اخلاص بندگان خود قرار داده است. همچنین قرآن در مورد حکمت عبادتی مانند روزه میفرماید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (آیه ۱۸۳ سوره بقره) خداوند در این آیه بعد از بیان وجوب روزه، فلسفه این فریضه الهی را تقوا و پرهیزگاری میداند. تقوا به معنای پرهیزگاری، ترسیدن از حق تعالی و دوری دل از گناه است و در پرتو این تقوا است که انسان حقیقت بین میشود.
یکی از عباداتی که در دین ما از اهمیت بسزایی برخوردار است مسئله حج است. حج با مناسکی که دارد، یکی از پر رمز و رازترین عبادتهای ما به شمار میرود که هر یک از اعمالی که ذیل مناسک حج انجام میشود، حاوی مفهوم و باطنی است.
اسلام دارای مبانی و ارکانی است. یکی از این ارکان حج است. چنانکه امامباقر (ع) فرمود: اسلام بر پنج پایه بنیان نهاده شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت؛ «بُنِیَ الإسْلام عَلی خَمْسَهِ أَشْیاءَ: علی الصَّلاهِ والزَّکاهِ والصَّومِ وَالْحَجِّ والْولایهِ». بنابراین، آنکس که عمداً حج نگزارد، رکنی از ارکان دین الهی خویش را نابود کرده و در نتیجه اسلام کامل را از بین برده است. از همینرو خداوند از ترک عمدی حج، به کفر تعبیر میفرماید: وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ. از سوی دیگر در روایتی از امام صادق (ع) آمده است «وَدَّ مَنْ فی القبورِ لو أَنَّ لَه حَجَّهً بالدُّنیا وما فِیها» یعنی مردهای که در گور است دوست دارد که در برابر دنیا و آنچه در آن است، او را یک حج میبود.
حج عبادتی است که به نوعی با دیگر عبادتهای در ارتباط است. آیت الله جوادی آملی در کتاب صهبای حج در مورد ارتباط این فریضه الهی با دیگر عبادات مینویسد «خداوند درباره روزه فرمود: روزه برای من است؛ «الصومُ لی وأَنَا أجزی علیه»، و حج واجد روزه است؛ زیرا حجگزاری که قربانی نیابد، باید سه روز در حج و هفت روز پس از بازگشت، روزه بگیرد؛ … فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَهٍ إِذا رَجَعْتُمْ. همچنین در حج، طواف تشریع شده که خود نماز است؛ «الطَّوافُ بِالْبَیْتِ صلاهٌ». افزون بر اینکه در نماز نیز هست؛ زیرا طواف کننده پس از طواف، پشت یا جنب مقام ابراهیم به نماز میایستد؛ وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی و با نماز گزاردن در آنجا به همه مزایایی که برای نماز است نائل میشود. از اینرو روایت شده که حجّ، برتر از نماز و روزه است. همچنین حجگزار به برکاتی که در زکات است، دست مییابد؛ زیرا در حج، انفاق مالی و نثار و ایثارِ نابودکننده بخل وجود دارد و حج جانها را از آلودگی به بخل در امان نگاه میدارد و هرکس از بخل در امان نگاه داشته شود از رستگاران است؛ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. حاصل اینکه، حج از عبادات گوناگون تشکیل شده و شامل فضائل فراوان این عبادات است.»
مناسک حج
هر یک از اماکن حج مانند منا، عرفات، حجر الاسود، کعبه، مقام ابراهیم و کعبه دارای باطنی است توجه به آن در انجام امور حج میتواند انسان را متوجه برخی اسرار و باطنهای احکام کند.
امامصادق (ع) در بیان برخی اسرار حج که ترسیمکننده چهره باطنی حج است فرمود: «… سپس با آب توبه خالصانه، گناهان خود را بشوی و جامه صدق و صفا و خشوع در بر کن و از هر آنچه که تو را از یاد خداوند مانع میشود و از اطاعت او باز میدارد، دوری کن؛ و لبیکگو، بدینمعنا که خدا را پاسخی بیآلایش و پاک دادی، چنانکه به ریسمان استوار او چنگزدی؛ و به قلب خویش با کروبیان به گردش عرش طواف کن، همچون طواف خویشتن با مسلمانان بر گرد کعبه؛ و به قصد فرار از هوا و تبرّی از همه نیرو و توان خویش، هَرْوَله کن.
آنگاه از غفلت و لغزشهای خود با رفتن به منا، برون آی و آنچه را بر تو روا و حلال نیست و سزاوار آن نیستی تمنّی مکن؛ و در عرفات به خطاهای خویشتن اعتراف کن. در مزدلفه پیمان خویش را بر وحدانیت خداوند تجدید کن و به او تقرّب جو و از او پروا بدار؛ و با صعود به جبلالرحمه، با روح خویش به ملأ اعلی فراز آی؛ و به هنگام قربان کردن، گلوی هوا و آز را بِبُر؛ و به هنگام سنگ زدن به جمرات، شهوات و خساست و دنائت و زشتی را رمی کن؛ و با تراشیدن موی خویش عیبهای آشکار و نهان را بِبر.
سپس با ورود به حرم، از پیروی خواسته خویش در امان خداوند و حمایت و نگاهداشت و حفظ او گام نِه؛ و کعبه را زیارت کن در حالی که صاحب آن را بزرگ میداری و به جلال و قدرت او آگاهی؛ و حجرالأسود را به نشان اینکه به قسمت او خشنودی و در برابر عزّت او سرافکندهای استلام کن؛ و با طواف وداع، با هرآنچه جز اوست بِدْرود گوی؛ و با وقوف خویش بر کوه صفا روح خود را برای دیدار خداوند در روزی که دیدارش خواهی کرد پیراستهساز؛ و در کوه مروه با پیراستگی از گناهان، نسبت به خداوند صاحب مروّت باش…. بدانکه خداوند حج را واجب نفرمود و از بین همه طاعات آن را با اضافه کردن به نام خویش ویژه نساخت و در خلال مناسک، سنتی برای پیامبر خود تشریع نکرد مگر برای آمادگی و اشاره به مرگ و قبر و بعثت و قیامت.»
از سوی دیگر در بیان روایات برای مناسک حج هم اسرار و فلسفه خاصی بیان شده است.
احرام
آیتالله جوادی آملی در کتاب «صهبای حج» مینویسد: احرام بستن، آنگونه که در بیان نورانی امامسجاد (ع) آمده، بدین معناست که: «خدایا! ارتباطم را از غیر تو گسستم». پس این «عقد» و پیمان بستن، گسستن از غیر خداست؛ یعنی ابتدا گسستن از غیر خدا و آنگاه پیوستن به لطف حق است.
ظهور توحید و تجلّی بالغ آن در احرام، که همراه با برهنهشدن از زینت زندگی دنیاست، همچون تمثل حشر و معاد- که همان بازگشت به مبدأ است- در آن، امری آشکار است. از اینرو بر اساس رهنمود امامسجاد (ع)، آنکه هنگام احرام بستن، از قلب نگذارند که: «خدایا! از هرچه غیر توست دست شستم و فقط به ولای تو دل بستم» در حقیقت به میقات نرفته و احرام نبسته است! البته مرادْ نفی کمال است، نه نفی صحت.
کندن لباس دوخته، به هنگام احرام، به معنای بیرون آمدن از «جامه گناه» است. چنانکه پوشیدن لباس احرام که لباسی ندوخته، رنگ نگرفته، حلال و پاک است به معنای دربر کردن «لباس طاعت» است.
سرّ دیگر دربر کردن آن جامه مخصوص، تذکر به روزی است که انسان با لباس ندوخته وارد آن میشود و آن روزِمرگ است که کفن دربر میکند. بدینگونه در مناسک و مراسم حج، برخی اسرار قیامت متجلّی شده و سفر مرگ و حضور در صحنه قیامت در نظر افراد مجسم میشود.
طواف
روایات طواف را به منزله نماز خواندهاند و از این حیث آیت الله جواید آملی در کتاب خود مینویسد: یکی از ارکان مهم حجّ و یکی از نشانههای تجسم توحید در حج، طواف است؛ زیرا طواف بر گِرد کعبه گرچه به منزله نماز است؛ الطّوافُ بِالْبَیْتِ صلاهُ، لیکن آن عبادت ویژهای است که فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ، در آن متجلی میشود، بر خلاف نمازی که امر الهیِ وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، در آن متحتّم میشود.
کعبه تنزّل و تمثّل عرش و در محاذات بیت معمور و عرش خدا واقع است. پس اگر کسی به گونهای شایسته، کعبه را طواف کند به بیت معمور در عالم مثال صعود میکند و چنانچه وظایف آن مرحله را هم ایفا کرد، به مقام عرش اله بار مییابد. بالاتر از این، مقام عترت طاهرین (علیهم السلام) است که حقیقت کعبه به آنها فخر میکند؛ زیرا آنان بر محور «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لاإله إلّا الله» و «الله أکبر» طواف و عبادت میکنند.
خدای سبحان برای اینکه انسان فرشتهخو شده و آثار فرشتگان در او ظاهر شود، همانطور که با دستور روزه گرفتن از انسانها میخواهد تا همان فرشتگان، از کارهای حیوانی حَذَر کنند، همچنین با قرار دادن کعبه در زمین که محاذی بیتمعمور و تمثل عرش خداوند است، به انسانها امر کرد تا بر گرد آن طواف کرده و نام حق را زمزمه کنند و برای خود و دیگران از خدا آمرزش بخواهند و اینگونه به ملائکه عرش الهی اقتدا کرده و بدانان شباهت پیدا کنند؛ زیرا فرشتگان، به ویژه پس از آزمونی که برای آنان در صحنه خلقت آدم (ع) و سجده برای او پیش آمد، بر گِرد عرشْ حق را تسبیح و برای مؤمنان طلبِ آمرزش میکنند.
نماز طواف
از دیگر اعمالی که در مراحل انجام فرضیه حج، انجام میشود نماز طواف است. نماز طواف باید کنار یا پشت مقام ابراهیم خوانده شود و نباید جلوتر از آن باشد. آیت الله جوادی آملی در این باره مینویسد «ظاهر نماز طواف این است که انسان در مکانی که ابراهیم (ع) ایستاده، به نماز ایستد و «باطن» آن این است که مکانت خلیل حقّ را دریابد و در آن مکانت مستقر شده، نماز چون نماز حضرتابراهیم بگزارد و همانگونه که از بیان نورانی امامسجاد (ع) استفاده میشود: اکنون که به جایگاه ابراهیم خلیل قدم گذاشته، باید با هر طاعتی آشنایی برقرار کرده و از هر معصیتی، ابراز انزجار کند.
کسی که با معرفت به اسرار عبادت، عمره یا حج میگزارد قدم جای قدم انبیا و ائمه (علیهم السلام) میگذارد و با توجه به سوال امامسجاد (ع) از شبلی که «آیا در مقام ابراهیم، ابراهیمگونه نماز خواندی و بینی شیطان را به خاک مالیدی؟ آنگاه که به مقام ابراهیم میرسد در مکانت ابراهیم (ع) ایستاده و ابراهیمگونه نماز میگزارد و بینی شیطان را به خاک میمالد. اما کسی که در حال نماز، خلوص و خضوع و حضور قلب ندارد و گرفتار دسائس و وساوس و سیاستبازیها و مانند آن است، در جای ابراهیم (ع) نایستاده است. او طعمه شیطان است و شیطان بینی او را به خاک مالیده است.
سعی بین صفا و مروه
یکی از مناسک حج و عمره، سعی بین صفا و مروه است. سعی، هرولهای مخصوص، مِنَ الله وإلی الله و فراز و هجرت و پناه گرفتن از خدا به سوی خدا و پناهندگی به او از اوست. آیت الله جوادی آملی مینویسد: سعی بین صفا و مروه، به سوی حق دویدن است؛ چنانکه تردّد بین آن دو کوه به معنای بودن در حالتِ ممدوحِ بین خوف و رجاست. مؤمن همواره بین خوف و رجا به سر میبرد، اگرچه شدت و ضعف آن دو در مقاطع مختلف زندگی او، متفاوت است و این سرّ در سعی بین صفا و مروه جلوهگر است.
سعی حجگزار و معتمر آنگاه که رو به جانب صفا دارد این است که خود را تصفیه کرده و از صفای الهی برخوردار شود و وقتی به سوی مروه میرود، سعی میکند تا مروّت و مردانگی به دست آورد؛ زیرا «مروه» رمز مروّت و مردانگی، و «صفا» نشان تصفیه و تهذیب روح است. چنانکه امامصادق (ع) فرمود: «وَاصْفُ رُوحَکَ وَسِرَّکَ لِلقاء اللهِ یَوْمَ تَلْقاهُ بِوُقُوفِکَ عَلَی الصَّفا وَکُنْ ذامُرُوَّهٍ مِنَ اللهِ نَقیّاً أوْصافَکَ عِندَ المَرْوَه.
اصل و منشأ تشریع این رفت و آمد آن است که، هاجر به امید یافتن آب برای نوزاد خود، هفت بار از کوه صفا به مروه و از مروه به صفا آمد، لیکن سرّ سعی، همانگونه که بیان شد، نیل به صفا و باریافتن به مروّت و مردانگی است. بنابراین، حجگزار و معتمرِواقف و نائلِ به سرّ سعی، دیگر چونان جوانمردان به سوی کار ذلیلانه دست دراز نمیکند.
تقصیر
یکی از مناسک و اعمال واجب در حج و عمره، تقصیر است، حَلْق یا تَقْصیر در اثنای احرام بر مُحرم حرام است ولی در بخش پایانی آن واجب است و با انجام آن بسیاری از امور هک بر وی حرام بود حلال میشود. حلق و تقصر در مناسک حج مانند تسلیم در نماز است که تسلیم ابتدایی و عمدی در اثنای نمازْ حرام، ولی در پایان نماز واجب است و با تحقق آنْ شخص نمازگزار از حالت نماز خارج میشود و اموری که در نماز بر او حرام با با تسلیم خاص بر او حلال میشود.
وقوف در عرفات
اولین مرحله از مناسک حج تمتع بعد از احرام آن، وقوف در سرزمین عرفات در نیمه دوم روز عرفه، یعنی نهم ذیحجه است؛ آنسان که خداوند مناسک حج را به حضرتابراهیم (ع) نمایاند و تعلیم داد و همان حج ابراهیمی را به رسولاکرم آموخت.
در اهمیت عرفه همین بس که امامصادق (ع) فرمود: «مَنْ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فی شَهْرِ رَمَضانَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ إلی قابِلٍ إلا أنْ یَشْهَدَ عَرَفَهَ» اگر ماه مبارک رمضان بر کسی گذشت و او آمرزیده نشد، تا ماه مبارک آینده به آمرزش او امیدی نیست مگر آنکه عرفه را با شرایط آن ادراک کند.
آیتالله جوادی آملی مینویسد: امیرمؤمنان امامعلی (ع) درباره راز وقوف در عرفات فرمود: عرفات خارج از مرز حرم است و مهمان خدا باید بیرون دروازه، آنقدر تضرّع کند تا لایق ورود حرم شود. از اینرو شب و روز عرفه دعاهای مخصوص دارد که جزو فضائل برجسته و وظایف مهم روز عرفه است.
حجگزار با وقوفِ در عرفات باید به معارف و علوم دینی واقف شده و از اسرار الهی نظام آفرینش باخبر شود و بداند که خدای سبحان به همه نیازهای او واقف و بر رفع همه آنها تواناست. از اینرو امامسجاد (ع) به سائلی که در روز عرفه گدایی میکرد، فرمود: وای بر تو! آیا در چنین روزی، دست نیاز به سوی غیرخدا دراز میکنی؛ در چنین روزی برای کودکان در رحمْ امید سعادت میرود.
حجگزار باید در آنجا بر این نکته عارف شود که خداوند به نهان و آشکار او و حتی آنچه برای خود او روشن نیست و به طور ناخودآگاه در زوایای روح او میگذرد آگاه است. انسان اگر بداند که قلب او در مشهد و محضر حق است همانطور که خود را به گناهان جوارحی نمیآلاید گناه جوانحی نیز نمیکند و قلب خود را از خاطرات آلوده تنزیه میکند.
حج مواقف و مناسکی دارد که هریک با خصوصیتی همراه است که در دیگری نیست یا اندک است. از همینرو، و نیز به قرینه حدیث شریف نبویِ «الْحَجُّ عَرَفَهُ» بعید نیست در عرفات معرفتی پدید آید که آن معرفت در مورد دیگر یافت نمیشود. حج به سبب همین آگاهی خاص که جز در عرفات یافت نمیشود سبب تعالی و نیل انسان به اوج قلّه عالم امکان، یعنی «خُلق عظیم» است.
مشعر الحرام
به فرمان خدای سبحان حجگزاران پس از غروب آفتاب روز نهم ذیحجّه از سرزمین عرفات به سوی مشعرالحرام حرکت کرده و شب را در آنجا سپری میکنند. وقوف در مشعر، همچون وقوف در عرفات از ارکان حج است. آیت الله جوادی آملی مینویسد: در این فرصت، زائران پاسی از شب را به جمعآوری سنگریزه برای رمی جمرات میگذرانند. راز وقوف و بیتوته در مشعرالحرام این است که، حجگزار قلب خود را با شعار تقوا آگاه کرده، تقوا و خوف از خداوند را شعار دل خود قرار دهد. تا قلب او با تقوا شناخته شود؛ که شعار هر قومی معرّفِ آن قوم است. بنابراین، اگرچه تقوا در همه مناسک حج مطرح است لیکن تجلّی ویژه آن هنگام وقوف در مشعرالحرام، مشهودِ واقفان بر اسرار است.
منا
پس از طلوع آفتاب روز دهم ذیحجه، حجگزار که شب را در کوچ از عرفات به مشعر و وقوف در مشعر سپری کردهاند، به منا میآیند تا اعمال خاص آن سرزمین را بهجا آورند. منا سرزمین «نیل به تمنیّات صادق» است، نه امانی کاذب و آرزوهای باطل و نه سرزمین تمنّی ناروا. مردم باید از دست و دل حجگزار آسوده باشند. به این معنا که نه با جِدّ و نه با شوخی، به بهانه طنزگویی و طنزنویسی آبروی کسی را نبرد. مردم نهتنها از دست و زبان حجگزار در اماناند، بلکه قلب او نیز به کسی آسیب نمیرساند.
صدمه و آسیب قلبی آن است که انسان کینه کسی را در دل داشته باشد یا نسبت به کسی حسادت ورزیده و بدخواه او باشد. امامسجاد (ع) در پاسخ به فردی که خدمت امام عرض کرد ما در مورد گذشتگانمان در منا با هم سخن میگوئیم، فرمود: راه بهتر برای کسب ثواب بیشتر و ادای شایستهتر حقوق گذشتگانتان، شهادت به وحدانیت حقّ و رسالت رسولخدا و ولایت و خلافت و امامت امامانمعصوم (علیهم السلام) است. شایسته است زائران بیتالله الحرام هنگام بیتوته در منا درباره این اصول و معارف بحث کنند؛ زیرا شبهای منا شب درس است، نه هنگام تشکیل محفل انس. آنکه درباره توحید و رسالت و ولایت و مانند آن سخن بگوید، هم به فضیلتی علمی و معنوی نائل شده و هم حق نیاکان خود را بهتر ادا کرده است؛ زیرا پیام نیاکان او نیز این است که هر کار خیری که از ما سر زده به توفیق و امداد الهی بوده است.
رمی جمرات
بیان قرآن درباره جلوهگاه تبرّی، یعنی رمی جمرات، این است که سنگریزهها شیطان را رجم و طرد نمیکند بلکه این انزجار درونی شماست که شیاطین انس و جن را میراند و شما را از هر شیطنت درونی و بیرونی محافظت میکند.
در مورد رمی جمرات باید توجه داشت که نه آن جمره، شیطان است و نه این سنگزدنْ رمی شیطان؛ زیرا رمی جمرات در زمان جاهلیت نیز مرسوم بود؛ چنانکه در این زمان هم گاهی برخی شیاطین انسی این رمی را انجام میدهد. بدیهی است که شیطان هرگز با هفت سنگ طرد نمیشود. تنها راه طرد شیطان و درامان ماندن از آسیبهای او استعاذه عملی و به حصن الهی پناهنده شدن است؛ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ.
سنگ زدن به جمرهها رمز و نشانهای از رمی دیو درون و بیرون و راندن شیاطین جنّی و انسی است. پس اگر کسی خود جزو شیاطین انسی بود هرگز قدرت و لیاقت تبرّی و رمی حقیقی را ندارد؛ چنانکه اگر شیطان همنشین کسی شد، او نمیتواند همراه خود، یعنی شیطان را رمی کند.
قربانی
حکمت انجام قربانی، تقرب و تعالی قربانی کننده و تقوای او به خداست؛ زیرا آنچه به خدا میرسد، باطن و روح عمل است. بنابراین، قربانی آنگاه مقبول است که با تقوا انجام گیرد و روح این عملْ تقوا باشد.
آیت الله جوادی آملی مینویسد: سرّ قربانی این است که حجگزار و قربانی کننده با تمسک به حقیقت ورع، گلوی دیو طمع را بریده و او را بکُشد. بنابراین، صرف ذَبْح گاو و گوسفند یا نَحْر شتر و رها کردن آن بدون توجه به سرّ قربانی، مایه تعالی حجگزار نیست.
امامباقر (ع) فرمود: خدای سبحان قربانی کردن را دوست دارد؛ «إنَّ اللهَ عَزّ وَجَلَّ یُحِبُّ إطْعامَ الطَّعامِ وَإِراقَهَ الدِّماءِ». ممکن است یکی از حکمتهای آن بهرهمندی گرسنگان و محرومان از گوشت قربانی باشد. گرچه در این زمان از این سنت الهی و برنامه جامع و سودمند، بهرهبرداری صحیح و مطلوب نمیشود.
تراشیدن موی سر
موی سر تأثیری بهسزا در زیبایی ظاهری انسان و بهویژه جوانان دارد. از اینرو بهندرت کسی حاضر است موی سر خود را بتراشد. همچنین بر کسی که موی دیگری را به اجبار تراشیده و این زیبایی را از او گرفته، پرداخت دیه واجب است. با این همه، مرد حجگزار از این جمال ظاهری و صوری که در نظر او ارزشمند نیز هست دل بریده و با فرمان وحی در پای جمیل محض و رضای او نثار میکند.
تراشیدن موی سر در منا، نشانی از پاک شدن از آلودگیهای اخلاقی و زدودن زنگارهای روح و بیرون آمدن از سنگینی و تاریکی گناهان است. شاید براساس همین نکته است که حجگزار به هنگام حلق از خدای تعالی میخواهد که برابر هر تار مویی، در قیامت نوری به وی عطا کند؛ «اللّهُمَّ أعْطِنی بِکُلِّ شَعْرَهِ نُوراً یَوْمَ الْقِیامَهِ».
جمع بندی
هر یک از مناسک حج دارای حکمتی است که تدبر در آن میتواند گوشهای از باطن و حقیقت این مناسک را برای ما روشن سازد. اگرچه شاید این حکمتهایی که بنا بر روایات و بنا بر عقل آدمی برای انسان به دست میآید، یکی از وجوه حکمتهای این عبادات باشد و همه آن نباشد. ولی تأمل در مورد این حکمتها در حضور قلب انسان و هدف دار شدن عبادتهای ما مؤثر خواهد بود.
انتهای پیام/
منبع: مهر
https://ihkn.ir/?p=12305
نظرات