این عقل مدرن است که تمامی اجزای عالم و تمدن جدید را در برگرفته و عالم و آدم جدید را با محاسباتش ظاهر ساخته است. پرسش اینجاست که به راستی ما باید در مقابل این ظهور چه کنیم؟
به گزارش روابط عمومی دبیرخانه مفتاح_اندیشه به نقل از خبرگزاری مهر؛ پرسش از چیستی تمدن و فهم امکان تحقق و ظهور آن میتواند گره های متعددی از مسائل پیش رویمان را بگشاید و ما را از برزخ ایجاد شده میان عمل و نظرمان خارج کند. در واقع خروج از اوضاع ناهمگون عمل و نظر از جمله نتایج روشن شدن پرسش از امکان تمدن سازی است.
خروج از وضعیت ناهمگون عمل و نظر
به نظر می رسد، هر پاسخ روشن و محکم و مستدل به پرسش زیر می تواند وضعیت ما را بیش از پیش روشن سازد. آیا ما می توانیم به ساخت یک تمدن دست یابیم یا خیر؟ آیا اساساً امکان ساخت تمدنی در عالم و تمدن جدید وجود دارد؟
این سوالات مهم اند چرا که بحث از پدیده تمدن و به تبع آن تمدن سازی، از جمله درنگ های مهمی است که با روشن شدن آن می توان از برزخ و بینابین بودگی در انتخاب هایمان گذر کنیم و مسیر و افق روشنی را پیش رویمان ببینیم.
کوتاه سخن اینکه ما هم اکنون در افقی کلان، میان تمدن و ساختاری هستیم که محصول و ماحصل عقل مدرن غربی است. (از ظواهر زیستنمان تا نوع و روش اندیشیدنمان)
این عقل مدرن است که تمامی اجزای عالم و تمدن جدید را در برگرفته و عالم و آدم جدید را با محاسباتش ظاهر ساخته است. پرسش اینجاست که به راستی ما باید در مقابل این ظهور چه کنیم؟
آیا باید آن را پذیرفته و همسو با جریان جاری در عالم شویم؟ یا آیا باید عقل و عالم جدید را مطلقا نفی کنیم؟ یا شاید هم بیاییم و بخش هایی از آن را بپذیریم و مابقی اجزایش را نفی کنیم و به این ترتیب کاملا (subjectiv) و ابزاری به موضوع بنگریم؟
نکته جالب توجه این است که حتی همین نحوه درنگ و تأمل در مباحث و شیوه نقد و بررسی را نیز همین عقل مدرن برای مایمان فراهم کرده و دقیقا همینجاست که خود را میان عالمی میبینیم که فرار از آن به نوعی و از وجهی بعید می نماید.
بار دیگر باید اشاره کرد که فهم چیستی تمدن در واقع فهم وضعیت کنونی ما در برابر عالم و تمدن جدید است و اینکه ما کجای این عالم هستیم و چه چیزی برای عیان و بیان کردن داریم؟!
عده ای بلافاصله بعد از شنیدن این پرسش ما را به گذشته ارجاع می دهند و عده ای نیز بسیار جزم اندیشانه چشم به غرب و عقل حسابگر آن دارند و هنوز مات و مسحور جَلَوات این عقل هستند.
یکی از اصلی ترین تئوری های انقلاب سال ۵۷ در شعارِ نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی؛ نهفته که از آن سال تا کنون ما را به برزخی میان گزاره های پارادوکسیکال کشانده ساخته است. چرا که ما در میان زیستنی کاملا غربی؛ عالم و آدم غرب را نفی می کنیم. این کنش یعنی ما در این لحظه به نوعی پادوکس میان عمل و نظر مبتلا شده ایم. فکرمان جایی است و عملمان جایی دیگر…
البته این تناقضی آشنا برای ما در این خطه از کره خاکی است. حتما شما در تمام رفتار های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی خرد و کلان؛ با پارادوکس عمل و نظر به کرات مواجه شده اید.
بخش هایی از ساختار و شاکله اقتصاد، سیاست، فرهنگ و… ما بنا به متد عقل غربی و تمدن جدید، محقق شده و عمل می کند و از طرفی بخش هایی دیگر آن، کاملا از این سیستم و نوع نگاه حسابگرش خارج هستند. یعنی ما در کنش ها و واکنش های کلان نیز مبتلا به تناقض نظر و عمل هستیم.
با این مقدمه ضرورت درنگ در مساله تمدن و تمدن سازی تا حدی روشن شد و بهتر است دیگر به بحث از امکان تحقق تمدن در دوره جدید تاریخ باز گردیم.
نگاهی به ۳ کتاب در حوزه تمدن
یک:
فرهنگ و تمدن اسلامی نوشته دکتر علی اکبر ولایتی است که مانند آثار دیگر ایشان در این اثر نیز شاهد ارجاع مخاطب به فکت هایی (Fact) صرفا تاریخی هستیم.
ولایتی در این کتاب بیش از هر چیز بر این تاکید دارد که تمدن اسلامی در گذشته از شکوه و عظمت زیادی برخوردار بود و بنابه دلایلی (مانند حمله مغولان یا اختلافات داخلی) آرام آرام رو به افول رفت.
در این کتاب شما با تصاویری از ادواری از تاریخ هستند که در آن دوره مسلمانان قدرت داشتند صاحب جلال و به معنایی کلی صاحب تمدن بودند. قله هایی که در علوم قدیم (ماقبل مدرنیته و تغییر وضعیت علم) مانند هیات، کیمیا، ریاضیات، هندسه، معماری و… مسلمین به آنها دست یافتند و در آن زمان زبانزد عالم بودند.
اما هیچ “چه باید کرد؟” در این اثر از ولایتی پاسخ داده نمی شود از همین رو است که معتقدیم این کتاب قطعا، نمی تواند به کسی که پرسش از امکان تحقق تمدن اسلامی را دارد پاسخی دقیق و قابل تامل دهد و صرفا وجاهت ذکر و روایت تاریخ دارد.
دو:
اثر دومی که به اجمال نگاهی به آن خواهیم داشت؛ اثری با عنوان افق تمدنی نوشته دکتر موسی نجفی است.
نجفی در این کتاب و مقالات و آثار دیگرش تاکید و درنگ قابل تاملی بر روی نگاه تحلیلی ابن خلدون در نگاه به گزاره های تاریخی دارد.
ابن خلدون میان گزاره های تاریخی و اتفاقات و رخداد های ماسبقِ مکتوب؛ قائل به درنگ و تحلیل است نه نگاهی بر مبنای حفظ صرف وقایع تاریخی. وی حوادث تاریخی را متصل به یکدیگر می داند و می کوشد تا به تحلیلی از روند سیر تاریخی دست یابد.
بنا به روایت نجفی از خلدون وی عمر هر تمدن را ۱۰۰ الی ۱۲۰ سال می داند و این پدر بزرگان و پدران و پسران و نوه ها هستند که سیر ظهور تا افول یک تمدن را پیش می برند.
پدربزرگان با عصبیت و تندی دست به تغییراتی می زنند(ساختار را تغییر می دهند) و پدران میراث پدربزرگان را تثبیت می کنند و پسران بعد از این تثبیت به سکون و آرامش می رسند و این نوه ها هستند که آغاز افول تمدن ها را سبب می شوند.
ضمنا نجفی در این اثر معتقد است ما در بحث از تمدن و تمدن سازی نمی توانیم و نباید مخاطب را به تمامی حکومت های اسلامی گذشته ارجاع دهیم چرا که برای ما صرفا حکومت کوتاه علی ابن ابی طالب و و دوره اندک ولایتعهدی امام رضا (علیهم السلام) است که ملاک و معیاری برای تمدن و تمدن سازی ما است.
سه:
تاریخ تمدن اسلامی نوشته فاطمه جان احمدی است این کتاب نیز مانند اثر دکتر ولایتی بیش از هرچیز تاکیدی بر اتفاقات تاریخی و اوج ها و افول های اسلام است و مخاطب ضمن مواجهه با افتخارات مسلمین به این نتیجه می رسد که ما در گذشته موفق و بزرگ و تمدن ساز بوده ایم.
وجه تحقیقی و پژوهشی این کتاب که گویا یکی از منابع دانشگاهی کشورمان نیز محسوب می شود یکی از دلایل جذابیت متن آن است.
با این حال مانند اثر دکتر ولایتی این اثر نیز پاسخی به این پرسش نمی دهد که هم اکنون چه داریم و چه باید بکنیم. در نوشته های آتی به نقد و بررسی کتب دیگری در این وادی را مورد نظر قرار خواهیم داد.
نظرات