به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، چهل و سومین جلسه از درس خارج فقه نظام سیاسی آیت الله محسن اراکی از اساتید درس خارج حوزه علمیه قم در مدرسه دارالشفاء برگزار شد که متن آن بدین شرح است؛
بحث در آیاتی بود که بعضی ها برای اثبات وجوب شورا در تعیین حاکم یا در برقراری حکومت اسلامی به آن آیات استدلال کرده اند. بحث امروز درباره آیه سوم است که می فرماید «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» این آیه در سوره آل عمران است.
ادعا شده است که در این آیه دیگر امر آمده است. در بحث آیات قبل گفته می شد جمله، جمله خبری است و این جمله خبری در مقام تکلیف نیست اما در این آیه چنین دارد «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ.» چه خیری بهتر از اقامه حکومت و برقراری حاکمیت اسلامی و تعیین حاکم در جامعه اسلامی است؟ این آیه دستور می دهد. اقامه حکومت اسلامی و تعیین حاکم از مصادیق معروف بوده و این آیه نشانه آن است که باید یک امتی از مردم بیایند و به مسئله تعیین حاکم بپردازند. حال به دلیل این که امت و این مجموعه می خواهد تعیین کند، پس یعنی با مشورت و کمک یکدیگر این معروف را اقامه می کنند و این خیر را به پا می دارند. لذا به این آیه به این شکل استناد می شود که ما در مسئله حکومت اسلامی و برقراری حکومت باید از شورا استفاده کنیم و این شورا برای اقامه حکومت اسلامی مورد استفاده قرار می گیرد. (این حرف را) آقای قحطان عبدالرحمان الدوری به نقل از مرحوم محمد عبده می گوید که آن را هم محمد رشید رضا در تفسیر المنار آورده است. ولی حق این است که این آیه هیچ ربطی به مسئله شورا ندارد، مخصوصا شورا در تعیین حاکم.
اولاً به این دلیل که این آیاتی که «یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» در آن آمده، مربوط به آن خیر و معروفی است که در شرع شناخته شده باشد و آن چیزی است که مصداق اطاعت خدا و اطاعت رسول(ص) باشد. چیزی که خالی و یا خَلف اطاعت از خدا و رسول(ص) باشد، در منطق قرآن و در منطق شرع اسلام خیر حساب نمی شود. لذا در آیه دیگر سوره توبه می فرماید «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ.»
یعنی این امر به معروف و نهی از منکر در چارچوب اطاعت خدا و رسول(ص) است؛ بنابراین اگر خدا و رسول(ص) آمدند و مسئله تعیین حاکم را کلاً از اختیارات مردم خارج کردند و گفتند مسئله تعیین حاکم، مسئله ای الهی است و ربطی به مردم ندارد دیگر این کار مصداق اطاعت رسول خدا(ص) و خداوند نمی شود. در این صورت تعیین حاکم مصداق خروج از حاکمیت خدا و رسول(ص) می شود و در منطق قرآن کریم و در منطقه شرع اسلام مصداق خیر و معروف شمرده نخواهد شد.
ما در گذشته در استدلال به دو آیه قبل هم گفتیم که این همه آیات و روایات و این همه دلیلی که در این زمینه وارد شده و همچنین ادله ای که به طور عام وارد شده است که کلاً گفته اند مسئله حکومت در اختیار و انحصار خدای متعال است و کسی نمی تواند در تعیین حاکم دخالت کند و نیز آن اخباری که در مسئله دعوت رسول خدا(ص) از اقوام وارد شده است که آن ها می گفتند: ما وقتی با تو بیعت می کنیم که خَلافت، قدرت و حکومت بعد از تو از آن ما باشد، اما حضرت تأکید می فرمود: این کار به دست من نیست و اختیار این امر به دست خداست. هم آن روایات و هم روایات بسیار زیاد دیگری که صراحت دارد در این که مسئله حکومت، مسئله ای الهی است.
آیات الهی که در این زمینه وارد شده چنین است «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ.» تا آن جایی که می فرماید «وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» و یا «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» که اصلاً آن جا خیر را مخصوص خدای متعال و در اختیار او قرار داده است. آیه دیگر که می فرماید «وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ» و آیات دیگری که در جای خود آن ها را مفصل مطرح کرده ایم که در شریعت اسلام به طور قطعی معین شده است که مسئله تعیین حاکم در اختیار خدای متعال بوده و این که پرونده تعیین حاکم در شرع اسلام کلاً به وسیله خداوند به روی بشر بسته شده است و خدای متعال شریکی در مسئله حاکمیت نمی پذیرد. این که بشر بخواهد بیاید و حاکم تعیین کند، یعنی بشر در مسئله حاکمیت شریک خدا شود. این بحث را به شکل مفصل در مباحث گذشته بحث کرده ایم؛ بنابراین کلاً مسئله تعیین حاکم، مصداق خیری که به عهده مردم گذاشته شده باشد نیست که «أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» بخواهند بیایند در این خیر وارد عمل شود. تعیین حاکم به وسیله خدای متعال تعیین شده و دیگر راهی برای تعیین آن به وسیله مردم نیست؛ بلکه این خروج از اطاعت خدا و خروج از اطاعت رسول و معصیه الله و معصیه الرسول است. لذا این آیه، خارج از مسئله تعیین حاکم است.
نکته دیگر این که در همین آیه و البته قبل از این آیه و آیات بعد از آن که این است می فرماید «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» این آیه و آیه قبل از این آیه که می فرمایند «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» و بعد می فرماید «فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» در این آیه نعمت چیست؟ به قرینه آیات دیگر مراد از این نعمت، رهبری و امامت الهی است.
مخصوصاً در این آیه، نظر به رسول اکرم(ص) هم دارد؛ یعنی «فاصبحتم به نعمتی» که هیچ نعمتی بالاتر از آن نیست به آن نعمت رسول خدا(ص) تعبیر شده است؛ یعنی نعمت فرمانروایی رسول اکرم(ص). به قرینه دیگر در آیه هفت سوره مائده که میفرماید «وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَ اثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.» یعنی «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» از رسول الله(ص). می فرماید: این نعمت خداست که خدای متعال به سبب این نعمت به شما منت گذاشته است.
البته در یک بحث مفصل که در مفهوم نعمت در قرآن کریم داریم، تأکید شده که نعمت در قرآن کریم دو نوع است؛ یک نعمت نعمتی که از آن به نعمت تامه تعبیر می کنیم و یک نعمت دیگر که از آن به عنوان نعمت عامه تعبیر می کنیم. نعمت عامه، شامل تمام نعمت های الهی می شود که می فرماید «وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَهَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا.» همه این ها نعمت های الهی است و این نعمت های الهی بی شمار هستند؛ ولی یک نعمتی که خدای متعال در قرآن کریم به آن اشاره کرده و از آن به نعمت تامه تعبیر می کند و با این نعمت، نعمت خود را بر بشر اتمام می کند؛ این نعمت، نعمت فرمانروایی الهی است؛ یعنی خدا وقتی یک فرمانروایی را برای بشر معین می کند، با این فرمانروا نعمت خود را بر بشر تام می کند.
گفتیم به قرائن زیاد و من جمله مثلاً در سوره یوسف که حضرت یعقوب(ع) وقتی رؤیای یوسف(ع) را تعبیر و تفسیر می کند، بعد از این که یوسف(ع) رؤیای خود را برای پدر نقل می کند در حقیقت این تعبیر رؤیای حضرت یوسف(ع) است که می فرماید «وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ» و قبل از آن می فرماید «إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ.» و بعد حضرت یعقوب(ع) به او می فرماید «قَالَ یَا بُنَیَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ.» سپس فرمود «وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.»
و خدای متعال این چنین علم تعبیر خواب به تو می دهد و نعمتش را تمام می کند. این نعمت را بر تو و آل یعقوب تمام می کند یعنی خواب تو نشان دهنده آن است که امامت در آل یعقوب محقق خواهد شد. کدام امامت؟ آن امامتی که خدا به حضرت ابراهیم(ع) فرمود «قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی.» در آنجا حضرت ابراهیم(ع) در خواستی از خدا کرد که معلوم می شود که خواب تو نشان می دهد که خدا می خواهد این نعمت خود را بر ما تمام کند. یا مثلاً آیه مربوط به روز غدیر «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» اتمام نعمت یعنی با معرفی علی بن ابی طالب(ع) به عنوان امام منصوب از سوی خدا و بیعت شما با او و قبول و پذیرش امامت و ولایت او توسط شما(نعمت تمام شده است.)
به هر حال نعمت تامه در منطق قرآن کریم این است و عطا در سوره حمد هم که می فرماید «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ.» «الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ» رهبران و قائدان هستند که ما را در سر راه آن ها قرار بده. خلاصه نعمت تامه، یعنی نعمت وجود مقدس رسول اکرم(ص) در بین مردم. بنابراین وقتی می فرماید «فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» خطاب به یک ملتی است که از طرف خدا نعمت بر آن ها تام شده و برای آن ها رهبر را معین کرده است.
این خطاب، خطاب به امتی است که رهبر دارد که رهبر آن حداقل در زمان نزول آیه، حضرت رسول(ص) بوده است. می گوید: شما که چنین امتی هستید، خدا نعمتش را بر شما تمام کرده است؛ خدا رهبر را برای شما معین کرده و شما را زیر چتر این رهبر قرار داده است؛ پس «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»
البته ما در محل خود گفته ایم که احتمال می رود «مِن» در اینجا «مِن» تبعیض نباشد؛ بلکه «مِن» نشویّه باشد. یعنی شما چنین امتی باشید و از شما انتظاری می رود که چنین امتی شوید. از شما چنین عظمتی به وجود آید. امتی که چنین است «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» مثل این است که گفته باشد: کونوا چنین؛ باید چنین امتی باشد.
حال چه آن احتمال را کسی بپذیرد چه نپذیرد(به این معنای مورد نظر ما نزدیک است.) البته ما برای آن احتمال قرائنی هم داریم؛ از جمله قرائن همان آیه«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ.» همه آن ها اینطور هستند؛ همه مؤمنین و مؤمنات این است که (در رابطه با آن ها) می فرماید «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ.» نه این که بعضی از آن ها اینطور باشد. همین آیه قرینه است که اینجا «مِن» نشویّه است. «مِن» تبعیضیه نیست زیرا معنای بعض نمی دهد بلکه معنای آن نشوه است؛ یعنی از شما چنین امتی برخیزد.
به هر حال این خطاب به کدام امت است؟ حداقل نزول و مورد آیه در کجاست؟ در جایی است که امر رهبری الهی در زمان نزول آیه، برای مخاطبان که مفروغ عنه بوده است. رهبر رسول خدا(ص) بوده است و در آیه قبل می فرماید «فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» نعمت بر شما تمام شد، با یکدیگر برادر شدید و یک امت الهی و امت مطیع خدا و رسول(ص) شده اید. حال که چنین امتی شده اید، این چنین باشید: دعوت به خیر کنید، امر به معروف و نهی از منکر کنید. لذا اصلاً ربطی به مسئله تعیین حاکم ندارد و تعیین حاکم، مفروغ عنه بوده است.
بحث دوم که می خواهیم بگوییم این است که مخاطب این آیه کسانی بودند که مسئله تعیین حاکم، لااقل برای آن ها از سوی خدای متعال مفروغ عنه بوده است. اگر «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» را به معنی تعیین حاکم قرار دهیم، این به معنای آن است که معلوم می شود این ها هنوز حاکم را تعیین نکرده بودند و خدا به آن ها فرمود دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر کنید تا حاکم را تعیین کنید اما حاکم که تعیین شده بود.
بنابراین این آیه نظر به تعیین حاکم ندارد؛ چون مخاطبین آن و محل ورود آن لااقل کسانی بودند که مسئله حکمیت برای آنها مفروغ عنه بوده است و مسئله حاکمیت برای آن ها تمام شده بود. بعد از مسئله تعیین حاکم و بعد از مسئله «فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» می فرماید «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ.» و «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» همین است؛ لتفرقوا چه موقع ممکن است؟ وقتی که رهبری معین شده باشد و آن وقت می فرماید از این رهبری متفرق نشوید. اصلاً وحدت هر امت به چه چیز تحقق پیدا می کند؟ به رهبری آن امت تحقق پیدا می کند. امتی که رهبری داشته باشد، امت واحده ای است.
وقتی می گوید «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» مشخص است که منظور از حبل الله، همان رهبری الهی است. حال در زمان رسول اکرم(ص) خود ایشان بوده و بعد از او هم این حبل الله با ائمه معصومین(ع) که رهبران الهی بوده اند ادامه پیدا می کند. بعد از این آیه می فرماید «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ.» این آیه اشاره به چیست؟ اشاره به تفرق از رهبر الهی است. بعد از این که خدا بینات خود را برای ما اقامه کرده و رهبر را معین کرد به رهبری های الهی پشت کنند.
گفتیم که آن حرف شهرستانی(صاحب ملل و نحل) را ما در محل خود نقل کردیم که می گوید «ما سلّ سیف فی الإسلام على قاعده دینیه مثلما سل على الإمامه.» هیچ شمشیری در اسلام، بین جامعه اسلامی کشیده نشد همچنان که در مسئله امامت شمشیرکشی شد. همه جنگ ها و دعواها از اینجا شروع شد که امامت را از محل خود جابه جا کردند. مانند تعبیر صدیقه زهرا(س) در آن خطبه دوم خود که خطاب به نساء مهاجرین و انصار است که به عیادت حضرت در خانه رفته بودند.
صدیقه زهرا(س) دو خطبه دارد؛ یک خطبه مسجدیه و یک خطبه در بیت که خطبه عجیبی است؛ خطبه مسجد، مربوط به حال و خطبه بیت مربوط به آینده است؛ یعنی به تحلیل آینده جامعه اسلامی می پردازد. حضرت در آنجا می فرماید «ویحهم انی زحزحوها عن رواسی الرساله و قواعد النبوه.» چرا چنین کردند که امر خلافت را از جایگاه خود به جای دیگری منتقل دادند؟!. بعد می فرماید حال که چنین کردی. «أما لعمر إلهک لقد لقحت فنظره ریثما ننتجوا، ثم اختلبوا طلاع القعب دما عبیطا و زعافا ممقرا، هنالک یخسر المبطلون ویعرف التالون غب ما أسس الأولون، ثم طیبوا عن أنفسکم نفسا، واطمأنوا للفتنه جأشا وأبشروا بسیف صارم وهرج شامل واستبداد من الظالمین، یدع فیئکم زهیدا و زرعکم حصیدا. فیا حسرتی لکم.» در انتظار شما هست شمشیرهای آمیخته ای که روی سر شما بلند می شود و هر دم و در همه زمان ها جمع شما را درو کرده و بیت المال شما را غارت می کند.
در عربستان سعودی چه می بینیم؟ در این حکومت هایی که به شکلی در زیر همین چتر هستند. عربستان سعودی امروز نماد همان جریان انحرافی است که از آغاز در تاریخ اسلام رخ داده است. کلمه «وأبشروا» مژده باد، برای تهدید است و گاهی وقت ها که تهدید خیلی شدید می شود، با کلمه وأبشروا می آید. مژده باد شما را به اینکه همواره شمشیر بر سر شما آمیخته خواهد شد. «یدع فیئکم زهیدا و زرعکم حصیدا» جمع شما را درو می کند و اموال عمومی تان را به راحتی و به آسانی و به ارزانی به غارت می برد. این همان چیزی است که در قرآن کریم از آن تحذیر شده است «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا.» این تفرق از همین جا نشأت می گیرد.
تفرق یک امت، از آنجا نشأت می گیرد که زیر فرمان رهبر نباشد. وقتی که رهبری باشد و جمعیت مردم به رهبری متمسک باشند و از او پیروی کنند، جمع آن ها واحد خواهد شد. اما کجا این جمع پراکنده می شود؟ وقتی که از دور رهبری پراکنده شدند، این جا هم پراکنده می شود. لذا کل این آیات و حتی آیه «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ.» امتی را قصد دارد که رهبری دارد و اساسا این «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ.»
باز هم در مباحث امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است که امر به معروف اصلی و اساسی، امر به اطاعت خدا و رسول است که همه امر به معروف ها و همه نهی از منکرها، زیر این چند اصل خلاصه می شوند؛ یعنی امر اطاعت خدا و رهبری الهی و نهی از عصیان خدا و رهبری الهی. همه امر به معروف ها به این جا برمی گردد؛ لذا آن معروفی که معروف است، اطاعت الله است. آن منکری که منکر است، معصیت رسول(ص) و معصیت الله است. بنابراین این آیه«وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ.» آیهای است که در مقام تأیید و تأکید بر وجود تبعیت از رهبری الهی آمده و ربطی به تعیین رهبر ندارد. مشکل جامعه بشری، مشکل جامعه اسلامی از اینجا نشأت گرفت که آمدند و گفتند: مات رسول الله ولم یوص.
مطلب سوم این که اگر واقعا چنین چیزی بود؛ یعنی اگر«وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ.» امر به شورا در تعیین رهبر داشت، چرا خلیفه اول و دوم به آن عمل نکردند؟ خلیفه اول و دوم در نظر شما نماد صلاح و تقوا هستند اما چرا آن ها به این شورا عمل نکردند؟ همه قبول دارند که خلیفه اول عمر را چگونه تعیین کرد؛ خودش او را تعیین کرد. مشورت نکرد و شورایی در کار نبود. عمر از نزد خلیفه اول بیرون آمد و نامه ای در دست داشت، همان نامه ای که او نگذاشت که رسول خدا(ص) بنویسد و او را نهی کرد و مجلس را به هم ریخت. در آن روز یوم خمیس که رسول خدا(ص) فرمود «ائْتُونِی بِدَوَاهٍ وَکَتِفٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً.» بلند شد و گفت «حسبنا کتاب الله.»
اما چطور اینجا «حسبنا کتاب الله» فراموش شده است؟ ایشان از ابوبکر نامه مکتوب گرفت که بعد از من خلیفه عمر است. اگر امر به شورا در این آیه آمده است و مسلمین امر شده اند، چرا خلیفه او به این عمل نکرد؟ چرا مسلمانان اعتراض نکردند که این شکل تعیین خلیفه، خلاف آیه کریمه قرآن است؟ حتی خلیفه دوم عمر بن خطاب شورای شش نفر را معین کرد. در محل خود روشن کردیم که این یک شیوه ای از تعیین حاکم بود؛ شکل آن شکل شورا بود اما محتوای آن، محتوای شورایی نبود. اینها را سه به سه کرد.
این نکته مهمی هست و کسانی که می خواهند در تاریخ تحقیق کنند، این را مد نظر قرار دهند. همان خطبه عمر – که ما قبلاً خواندیم – نشان می دهد که در جامعه اسلامی مطرح بوده که خلافت متعلق به علی بن ابی طالب(ع) است. آن کسی که آمد و گفت: اگر عمر بمیرد، با فلانی بیعت می کنیم، منظور او حضرت امیر بود. این معنا بوده است و لذا بعد از قتل عثمان کسی به مردم نگفت که به سراغ علی بروید بلکه همه سراغ علی رفتند. اگر عمر آن شورای شش نفره را تعیین نمی کرد، بعد از مرگ او هم همین اتفاق می افتاد و همه به سراغ علی بن ابی طالب(ع) می رفتند.
این تعیین شش نفر در حقیقت برای منحرف کردن افکار عمومی از ذهنیتی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، شکل گرفت. او شش نفر را انتخاب کرد و بعد سه به سه گذاشت. اینها را سه نفری گذاشت که دو نفر آن ها با علی بن ابی طالب(ع) بودند. طلحه و زبیر در آن زمان طرفدار حضرت علی(ع) بودند؛ سه نفر دیگری را معین کرد که عثمان و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص بود. او می دانست که نظر این سه نفر با عثمان است و بعد هم اختیار را به دست عبدالرحمن بن عوف دادند که می دانست او هم عثمان را تعیین می کند. این قضیه از آغاز معلوم بود؛ یک نوع تعیین خلیفه بود و نه شورا.
به هر حال حداقل آقای عمر به دستور ابوبکر تعیین شد. ابوبکر چطور تعیین شد؟ گفتیم که در آن خطبه کذایی گفت «کانت بیعه أبی بکر فلته.» خواست بگوید که این مشورت نبوده و همین طوری یکباره و ناگهانی بود. گفتیم معنای فلته یعنی کاری که با مشورت انجام نمی گیرد؛ کاری که با مشورت و تدبر و تدبیر انجام نگیرد. را فلته میگویند. عمر جلو آمد وگفت: دست را دراز کن ای ابابکر و از اینجا شروع شد.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=10063
نظرات