به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ امروزه در میان نواندیشان دینی، گویی «هدف، وسیله را توجیه میکند»؛ چرا که برخی از آنها با هدف جذب مخاطب خاکستری، چهرهای متفاوت از اسلام را مثلاً به عنوان اسلام رحمانی ارائه میدهند؛ در واقع تفسیر به رأیهایی متکی به فهمهای شخصی نه برآمده از منطق فهم دین. در این راستا گفتوگویی با دکتر رمضان علی تبار، عضو هیئت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی صورت گرفته است که در ادامه آن را میخوانید.
*آیا میتوان دستگاهی روشمند و جامع در کشف گزارههای دینی و مدارک معتبر آن با نگاهی برون دینی و قابل مفاهمه میان متفکران این حوزه تبیین کرد؟
فهم دین و معرفت دینی، بر اساس دستگاه روشمند و جامع شکل میگیرد و از منطق مشخصی پیروی میکند که به آن منطق فهم دین نیز اطلاق میشود. مراد از منطق فهم دین، سازوکار و روش اکتشاف و استنباط گزارههای معرفتی از منابع معتبر (کتاب، سنت، عقل، فطرت و شهود قلبی) است. منطق فهم دین، اعم از اصول، مبانی، قواعد، ضوابط و ابزارهاست؛ بنابراین، منطق فهم دین، یک دستگاه روشگانی جامع است؛ زیرا با توجه به کمال و جامعیت دین از یک سو و نظاموارگی آن از سوی دیگر، روششناسی نیز باید جامع و نظاممند باشد تا زوایای مختلف دین، فهم و اکتشاف گردد.
فهم دین، افزون بر پیروی از روش خاص، از دانشهای مختلفی بهره میگیرد، مثل: ادبیات عرب، معانی و بیان، علم رجال، علم حدیث، تاریخ، منطق و امثال آن. خلاصه اینکه فهم و معرفت دینی معتبر، مستلزم بهرهگیری از قواعد عقلایی و زبانی است که میتواند قابل مفاهمه میان متفکران این حوزه باشد. با توجه به حوزههای معرفتی مختلف در دین (احکام، عقاید، ارزشها، مسائل انسانی و اجتماعی، مسائل طبیعی، تاریخی و…) به رغم داشتن اشتراکات، از جهاتی نظیر مبانی، منابع و روش، تفاوت خواهند داشت و هر کدام، اقتضای منطق و روش خاصی دارد.
با توجه به ویژگی فهمپذیری دین از یک سو و روشمندی آن از سوی دیگر، فهم آن نیز به طور اتفاقی یا به حسب علایق و سلایق حاصل نمیشود؛ زیرا احتمال «مطابقت» فهم اتفاقی با نفسالامر دین، قریب به صفر است؛ بنابراین بهرهگیری از منطق و روش خاص، امری ضروری و لازم است؛ بهویژه اینکه متون دینی نیز بهصراحت بر روشمندی فهم دین گواهی میدهند. روشها و قواعد متعددی برای فهم دین، از سوی پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصوم(ع) تعیین و تعلیم شده است از جمله: روش «تفسیر قرآن به قرآن»، قاعده «ارجاع متشابهات به محکمات»، قاعده «تقدم دلالت قرآنی بر دلالت روایی» و قاعده «تعادل و تراجیح» (روایات علاجیه)؛ بنابراین همگان در کشف و فهم دین باید از کانال و مسیر منطق صحیح عبور کنند.
*مبادی و مبانی فهم دین کدامند و چه نقشی در فهم دین دارند؟
فهم دین و معرفت دینی بر مبانی مختلفی استوار است. مبانی فهم دین را به لحاظ متعلق ماهیت و هویت، میتوان به دستههای مختلفی تقسیم نمود: مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی، زبانشناختی، ارزششناختی، جامعهشناختی، راهنماشناختی، خداشناختی، قرآنشناختی و امثال آن. از میان مبانی یاد شده، مبانی معرفتشناختی، نقش اساسی در روش فهم دین دارد که این موارد عبارتاند از: فهم و معرفت دینی نهایی (فهم ثابت و معتبر)؛ امکانپذیر است.
منابع و ابزارهای فهم دین عبارتند از: کتاب، سنت، عقل، فطرت، قلب و نظایر آن. بین منابع و ابزارهای فهم دین، سازگاری و هماهنگی وجود دارد. عناصر و مؤلفههای مؤثر در فهم متن عبارتند از: مؤلف، مفسر و متن. هدف از مراجعه به متن و تفسیر آن رسیدن به مراد ساحب سخن (شارع مقدس) است. مفسر در معنای متن، نقش فهمنده معنا را دارد نه سازنده معنا. اوضاع و احوال و شرایط صدور در فهم معنای متن، تسهیلکننده فهماند. با بهرهگیری از قواعد عقلایی و زبانی (مثل جریان اصالت ظهور و اصل عدم نقل) میتوان فاصله تاریخی میان مفسر و مؤلف و متن را رفع نموده و به فهم واقعی و عینی از متن، نائل شد. بنابراین رویکردهای مختلف در فهم دین، بر اساس تفاوت در مبادی و مبانی، شکل گرفته و تفاوت مبنایی، منشأ تفاوت رویکردها شده است.
*عقل چه جایگاه و نقشی در فهم و معرفت دینی دارد و در فرایند سنجش فهم دینی کارکرد آن چیست؟
عقل در حوزه فهم دین، هم کارکرد نظری دارد هم کارکرد عملی. در فهم گزارههای توصیفی و اخباری، کارکرد نظری دارد و در حوزه ارزشها، هنجارها و اعتباریات دین، کارکرد عملی. هر دو نوع عقل هم به عنوان منبع مستقل برای معرفت دینی است (کارکرد استقلالی) و نقش ابزاری داشته و کارکرد غیراستقلالی دارد. از کارکردهای معرفتی عقل در حوزه فهم دین میتوان موارد زیر را نام برد: معرفتزا، معناگر، معناسنج، کاشف، مبناساز، ضابطهگذار، قاعدهساز، اثبات حجیت سایر مدارک دین (اعتبارسنج)، شناخت موضوعات، تثبیت، تفسیر، ردّ، تخصیص، تقیید، تعمیم، مفهومگیری و نظایر آن.
بر این اساس، اصول و قواعد عقلی در فهم دین عبارتند از: قاعده ملازمه (ملازمه حکم عقل و شرع)؛ وجوب عقلی؛ تبعیت احکام شرع از مصالح و مفاسد واقعی، توانایی عقل در درک مناطات احکام شرعی، عقلانیت دین و ایمان دینی و عقلانیت معرفت دینی. مراد از عقلانیت، تبعیت از استدلال صحیح است؛ بنابراین قضایای عقلی دینی، دارای حجیت و قداست است.
افزون بر کارکردهای فوق، اثبات حجیت سایر مدارک و منابع مثل قرآن و سنت و همچنین اثبات یا رد حجیت دیگر روشها مثل قطع، اجماع، خبر واحد و امثال آن نیز بر عهده عقل است. عقل با بهرهگیری از مبانی نظری و بدیهی با فرایند ابتناء (ابتناء نظری بر بدیهی) به سنجش و داوری میپردازد. خلاصه اینکه عقل یکی از منابع و ابزارهای فهم دین است نه همه آن.
*علل و انواع تحول در معرفت دینی چیست و ارزیابی عقلانی نظریههای تحول موید چه دیدگاهی است؟
علم دارای دو گونه تحول ایجابی و سلبی است. تحول ایجابی علم به معنای تغییر تکاملی، پیشرفت و رشد معرفتی است و معنای سلبی آن، به رکود و سیر قهقرایی (تحول نزولی یا نظریه نسبیت) اشاره دارد. در اینجا، مراد از تحول معرفت دینی، تحول ایجابی (تکاملی) آن است. این معنا از تحول، اعم از تحول کمی و کیفی است. تحول کمی در معرفت دینی یعنی افزایش تدریجی مسائل یا گزارههای آن (روند تکاملی و افزایشی معرفت دینی به لحاظ توسیعی، تطبیقی و کشفی). با توجه به جامعیت دین اسلام و تنوع نیازهای انسان، تحول کمی در معرفت دینی، نقطه پایانی ندارد؛ البته در حوزههای معرفتی در دین، نیازها، متفاوت بوده و تحول مسائل نیز متفاوت خواهد بود؛ مثلاً در مسائل اجتماعی دین، تحول معرفت دینی شتابی به مراتب فزایندهتر از تحول کمی در عقاید دینی دارد.
اما تحول کیفی در معرفت دینی، انواع مختلفی دارد و مشتمل بر تحول تعمیقی- تشکیکی(طولی)، تطور عرضی، تطور تبیینی- تفسیری و امثال آن است. تحول کیفی در سطوح مختلف نظیر مفاهیم، مسائل، مبانی و رشتهها صورت میگیرد. مراد از تحول در مفاهیم، تحول در نوع نگاه است؛ مثلاً نسبت به مفهوم ولایت فقیه، پیش از حضرت امام خمینی(ره)، نگاه خام و بسیطی وجود داشته است؛ اما امروزه، تبدیل به منظومه فکری شده است. گاهی تحول کیفی، در مسائل رخ میدهد و آن عبارت است از تبدل دیدگاهها درباره یک مسئله و تحول حکم آن مسئله؛ مثل تحول حکم نجاست آب چاه به طهارت آن.
تحول کیفی، در مبانی و مبادی یا روش علم نیز رخ میدهد؛ مثلاً از روش عقلی به روش نقلی یا حسی و برعکس یا تحول مبنای توحیدی و الهی به مبنای سکولار یا الحادی (مثل برخی علوم انسانی سکولار که محصول تحول در مبادی و مبانی است). با توجه به تحول مسائل و مبانی، رشتههای علمی (علم فقه، علم تفسیر، علم اخلاق، علم عقاید و امثال آن) نیز متحول خواهند شد. از مصادیق تحول کمی و کیفی دانشها میتوان به تطور و تحول علم اصول در دوره اخباریگری و پس از آن اشاره کرد. عامل اصلی تحول در علوم، تحول در مبادی و مبانی آن است؛ مثلاً مبانی سکولاری، منشأ علوم انسانی رایج است.
تا اینجا مراد تحول کمالی و رشد طولی علم است که به رغم پذیرش فی الجملهِ تحول، به نسبیگرایی معرفتی منجر نخواهد شد؛ اما برخی نظریهها در باب تحول معرفت دینی، در چارچوب هرمنوتیک فلسفی و قرائتهای مختلف از دین قرار دارد که به نسبیت معرفت دینی یا تفسیر به رأی ختم میشود. مشکل آنان، عدم تفکیک عوامل مفید و عوامل مخل در تحقق و تحول معرفت دینی است.
علل تحول معرفت دینی دو دستهاند: معرفتی و غیرمعرفتی. علل معرفتی عبارتند از: تحول در روش، مبانی، ترابط با دیگر دانشها و امثال آن. علل غیرمعرفتی نیز دو دستهاند: علل اجتماعی (سیاست، فرهنگ، اقتصاد و…) و علل روانی (ویژگیهای روحی، روانی، اوصاف اخلاقی و… و.).
*تحولات اجتماعی و نیازهای جدید انسان معاصر زمینه ساز دگرفهمی معرفت دینی نگردیده است؟
عوامل مختلف معرفتی و غیرمعرفتی در این مسئله نقش دارند. عوامل معرفتی، از سنخ مبانی و مبادیاند و عوامل غیرمعرفتی برخاسته از انتظارات فردی و اجتماعی است. برخی پیشفرضها و مبانی، مفسر و انتظاراتش در فرایند فهم، مفیدند و بنابراین در فهم دین، لازم و ضروریاند؛ مثل دانشهای مقدماتی، مؤلفشناسی، تاریخشناسی، شناخت زمینهها و بافت مرتبط، اندوختههای جانبی و تسهیلگر. برخی پیشفرضها و مبانی در فرایند فهم، مخل و مخرباند. این عوامل، به دو دسته معرفتی و غیرمعرفتی قابل تقسیماند: عوامل معرفتی مثل ضعف یا فقد دانشهای لازم، نداشتن مبانی درست و امثال آن و عوامل غیرمعرفتی نظیر عوامل روانشناختی و نفسانی، عوامل اجتماعی، اخلاقی و امثال آن.
البته هر تحول اجتماعی و علمی، لزوماً مخل و مخرب نیست؛ زیرا با تغییرات مسائل و موضوعات عوامل اجتماعی، معرفت دینی نیز بهروز و متحول خواهد شد؛ زیرا موضوع و مسئله نو، پاسخ دینی جدیدی میطلبد؛ اما این تحول به معنای دگرفهمی و نسبیگرایی نیست؛ زیرا اصول و امهات دین و معرفت دینی، ثابت است و تمایلات و ذائقه جوامع نمیتواند احکام و ارزشهای دینی را تغییر دهد. در حالیکه بر اساس رویکرد رقیب، تحولات اجتماعی و تطورات علمی، موجب نسبیگرایی معرفتی شده و معرفت دینی، امری نسبی تلقی خواهد شد. تحول معرفت دینی به معنای نسبیت و عدم ثبات، با توجه به مبانی فهم دین، مردود است.
*با توجه به کثرت گرایی در تئوریهای صدق نمیتوان معتقد به نظامهای فهم و معرفت دینی که در عرض هم قرار میگیرند و مبین تلقی نسبیتگرایان از فهم شد؟
هر چند در مکاتب معرفتشناختی جدید، تئوریهای صدق شکل گرفت و برخی دیدگاهها، به نسبیت معرفتشناختی منجر میشوند، اما بر اساس معرفتشناسی اسلامی، معیار ثبوتی صدق، مطابقت آن با واقع و نفس الامر است و معیار اثباتی صدق، مبناگروی است. بر این اساس، گزارهای صادق است که مطابق با واقع باشد. بر اساس تئوریهای دیگر، معیار صدق، کارکردی و انسجام است؛ در حالی که بر اساس رئالیسم معرفتشناختی، معیار صدق، مطابقت با نفس الامر بوده و بر اساس مبناگرایی، برای توجیه صدق نیز از طریق ابتنای آن بر قضایای دیگر تا بدیهیات است؛ بنابراین انسجام، شرط لازم است نه معیار و شرط کافی برای صدق و توجیه آن.
بر این اساس معرفت دینی، ضمن پذیرش تکاملپذیری آن، به نسبیگرایی منجر نخواهد شد و در نتیجه، نظریه سیلان و تکثرگرایی فهم دین نیز باطل خواهد شد. همچنین، بر اساس مبنای واقعگرایی در معرفت دینی، تکثر تئوریها، تغییری در واقعیت و حاق دین نمیدهد و در نتیجه، نظامات و رویکردهای مختلف نمیتوانند همزمان صادق باشند در غیر این صورت، منجر به اجتماع نقیضین خواهد شد.
*امروزه مصلحت، پرهیز از وهن مذهب، حضور بینالمللی و جذب مخاطب حداکثری انگیزههای نوگرایان دینی در ارائه معارف دینی گردیده است! بر اساس منطق فهم دین چه تحلیل آسیب شناسانهای میتوان از آن ارائه داد؟
نواندیشان دینی، به لحاظ مبانی نظری در اندیشه اسلامی فقر معرفتی دارند و معمولاً از تراث غربی تغذیه میکنند و به شدت مرعوب فضای حاکم برغرب هستند؛ بنابراین راز کژفهمی و بدفهمی آنان در حوزه دین، تأثیر عوامل مخل و تحمیلگر است. امروزه دیدگاه کسانی که مسئله عذاب و عقاب الهی را زیرسؤال میبرند یا کسانی که تفسیر عامیانه از مسائل اعتقادی دارند یا برخی احکام الهی را مساوی خشونت میدانند یا از اسلام رحمانی سخن میگویند، معمولاً برخاسته از ضعف مبانی اعتقادی و نداشتن منطق درست در فهم دین و تأثیرپذیری از پارادایم و مبانی غیراسلامی است.
انتهای پیام/
منبع: قدس
https://ihkn.ir/?p=18131
نظرات