به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح اندیشه، حجتالاسلام والمسلمین حسین مولودی، استاد حوزه و دانشگاه در مدرسه پائیزه فقه تربیت به بررسی چند قاعده مهم فقه تربیتی پرداخت که متن آن بدین شرح است؛
سه وظیفه مهم در این فقه مضاف مخصوصاً در فقه تربیتی هم فقیه دارد.
۱-یافتن پاسخهای نوین فقهی به پرسشهای کهن هست.
۲-رجوع دوباره به منابع فقهی و موضوع یابی.
۳-یافتن پاسخ برای مسائل جدیدی که قدیم نبوده است به عنوان مسائل مستحدثه.
برای اینکه این عرصه در فقههای مضاف به خوبی غنیسازی بشود و به احکام درست و صحیحی مطابق نظر شارع و مذاق شریعت دست پیدا بکنیم لازم است که ما قواعد فقهیه مناسب با ابواب جدید فقه مضاف را داشته باشیم. چرا که مسائل جدیدی که پیش میآید اغلب یافتن ادله صریح در کتاب و سنت برای آنها مشکل است یعنی آیه و یا روایاتی که در موضوع مستحدثه بحث کرده باشد گاهی اوقات یافتن آن از ادله و منابع دینی مشکل است.
اما راهگشای فقیه در این گونه مسائل رجوع به عام فوق مثل قواعد عامه فقهی که میتواند با استفاده از منابع عامه فقهی مصادیق جدید را منطبق بر آن قواعد عامه فقهی بکند و احکام فقهی موضوعات جدید را هم به دست بیاورد.
بنابراین نقش قواعد فقهیه در فقههای مضاف، فقههای جدید خیلی پررنگتر است از موضوعاتی که موضوعات زمان عصر صدور روایات و عصر نزول قران بوده است که آیات و روایات متعددی ممکن است در باب وضو، صلاه، طهارت، زکات و حج و … داشته باشیم که خیلی راهگشا هست برای فقیه ولی در موضوعات جدید و موضوعات مستحدثه نیازمند رجوع به قواعد فقهیه خواهد بود.
چون بحث در قواعد فقه تربیتی است چند کلمه در این عنوان است که مختصر توضیح میدهم.
ما در قواعد فقهی تربیتی میخواهیم یک احکام کلی پیدا بکنیم که این احکام کلی قابل تطبیق بر مصادیق مختلف تربیتی باشد و بنا بر آن تعریفی که کردیم لازم نیست قاعده فقهی تربیتی در تمامی ابواب فقهی جریان داشته باشد بله برخی از قواعد فقهی تربیتی هستند که در تمام ابواب جریان دارند اما برخی از این قواعد فقهی تربیتی هستند که در تمام ابواب جریان ندارند و فقط در فقه هست یا در تربیت هست یا در باب فقهی تربیتی هست که جریان دارند.
تقسیم قواعد فقهی در باب احکام فقه تربیتی
اما تقسیمبندی که ما میخواهیم به آن بپردازیم چیست؟ ما میگوییم در یک تقسیمبندی و دستهبندی که به درد فهم احکام فقه تربیتی میخورد چهار نوع قواعد داریم.
یک قواعد مشترک که علاوه بر ابواب فقه تربیتی در همه حوزهها میتواند مورد استفاده قرار بگیرد قواعد مشترک هم میتواند در ابواب فقه تربیتی استفاده بشود هم میتواند در ابواب فقهی دیگر استفاده بشود مثل قاعده حفظ نظام، قاعده لزوم حفظ نظام هم در فقه تربیتی کاربرد دارد هم در خیلی از ابواب فقهی دیگر.
یک سری قواعد داریم که قواعد خاص حوزه تعلیم و تربیت است یعنی مربوط به باب فقه تربیتی میشود نه به حوزههای دیگر و ابواب دیگر فقه یعنی باب فقه تربیتی که این را فقط در فقه تربیتی بحث میکنیم مثل قاعده وقایه یا قاعده صیانت که اسم دیگر آن است.
یک سری قواعد هست که قواعد خاص به حوزه تربیت فقط است حتی تربیت را شامل نمیشود و یک سری قواعد هست که خاص به تعلیم هست و در ابواب دیگر تربیت وارد نمیشود مثلاً مثل قاعده علم نافع، در قاعده علم نافع آنجا بحث میشود این مربوط به ابواب تعلیم و تعلم هست شاید در ابواب دیگری غیر از تعلیم و تعلم در بابهای دیگر فقه تربیتی از این قاعده بحث نشود.
اقسام قواعد فقه تربیتی
پس دستهبندی ما در مورد قواعد فقهیه تربیتی یعنی احکام کلی تربیتی که قابل انطباق بر مصادیق مختلف تعلیم و تربیت باشد به این گونه هست؛
۱- قواعد مشترک که در همه ابواب فقهی است
۲-قواعد خاص فقه تربیتی که هم تعلیم و هم تربیت را شامل میشود
۳-قواعد خاص حوزه تعلیم
۴-قواعد خاص حوزه تربیت.
این هم تقسیمبندی است که در سامان بندی قواعد فقهی باب فقه تربیتی ما به کار میبریم.
قاعده صیانت یا وقایه
قاعده صیانت یا وقایه یکی از قواعد پردامنه در فقه تربیتی هست خصوصاً در موضوع تربیت فرزندان خیلی از آن استفاده میشود که شاید بگوییم قاعده ام یا قاعده مادر در تربیتی خانواده، قاعده وقایه هست که خیلی از احکام فقهی به این قاعده بر میگردد و با تطبیق موضوعات مختلفی که در تعلیم و تربیت داریم میشود با قاعده وقایه احکام آنها را به دست بیاوریم.
تفاوت مفهوم وقایه با التربیه الوقائیه
ما بحثی در عربی معاصر داریم التربیه الوقائیه که این نباید با قاعده وقایه در تربیت اشتباه بشود در عربی معاصر وقتی میگویند در مفهوم امروزی التربیه الوقائیه، به معنای تربیت پیشگیرانه هست یعنی التربیه الوقائیه یعنی تربیت پیشگیرانه هست در حالی که مقصود از ما که میگوییم مفهوم قاعده وقایه به معنای خاص پیشگیرانه نیست بلکه هر نوع اقدام تربیتی، چه پیشگیرانه باشد یا درمان، همه اینها را شامل میشود که قاعده وقایه از آن عنوان برده میشود.
در جمعبندی با توجه به مجموعه استدلالات آیه وقایه و روایاتی که بود و پاسخی که به نافیان وظیفهمندی داده شد از آن در میآید که والدین نسبت به خود و نسبت به فرزندان خود و پدر خانواده نسبت به همسر خود وظیفه الزامی حفظ آنها از آتش جهنم دارد که یکی از راههای اساسی، تربیت وقایی است به گونهای فرزندان را تربیت بکند. پس برای اینکه تربیت حفظ کننده از آتش داشته باشیم باید تربیت وقایی داشته باشیم این نتیجهاش میشود.
قاعده علم نافع
نفع در لغت به معنای فایده و بهره هست در خیر یعنی وسیلهای که انسان را به مطلوبش میرساند معنی شده است در تمامی کتابهای لغت که نگاه میکنید نفع در مقابل ضرر هست البته در ادعیه هم یا نافع یا ضار یا نافع مثلاً میبینید که نفع در مقابل ضرر دانسته شده است در قران کریم هم میبینیم حدود هفده بار با مشتقات این واژه ریشه نفع استفاده شده است در مقابل واژه ضرر باز استفاده شده است از مشتقاتی که از واژه ضرر استفاده شده است
عمدتاً استعمالات در چهار دسته قابل تقسیم است استعمالات قرانی در نفع مادی، نفع معنوی، نفع آخرتی و مطلق نفع، یعنی جمع بین همه نفعهای دنیایی و آخرتی و مادی و معنوی
در تعریف اصطلاحی علم نافع، تعریف اصطلاحی پیدا نکردیم علم نافع به همان معنای لغوی خودش هست لازم نیست که در هر چیزی تعریف اصطلاحی داشته باشیم خیلی اوقات تعریف اصطلاحی همان تعریف لغوی است که در معنای علم نافع تعریف اصطلاحی مخصوصی که اشاره شده باشد بنده پیدا نکردم البته عرض میکنم این قاعده به عنوان قاعده علم نافع یک مطلب جدید هست. جایی به این عنوان مطرح نشده است برای همین پیدا کردن تعریف اصطلاحی که کار نشده است مشخص نیست
اما علمای تعلیم و تربیت بر اساس آن نظام ارزشی که داشتهاند این علما به علم نافع اشاره کردهاند در پیشینه اشاره خواهیم کرد.
تقسیمات علوم نافع
در تقسیم علوم از جهت نافعیت، تقسیمات متنوعی برای علم نافع با توجه به ذات علم، غایت علم، آن کسی که قابل علم است یعنی پذیرنده علم است، فاعل علم که تعلیم دهنده علم است و روش تعلیمی متصور میشود.
نفع انواع مختلفی دارد نکته مهمی که در این تقسیمات باید توجه کنیم این است که نفع نسبی هست یعنی اینطور نیست که علمی برای همه به یک اندازه نافع باشد و بلیات برای همه غیر نافع باشد به یک اندازه و تا حد زیادی نفع علوم و نافع بودن علوم نسبت به افراد مختلف و مواد آموزشی مختلف نسبی است.
ما اگر بخواهیم دسته بندیها را اشاره بکنیم میشود گفت دسته بندی از نظر مطابقت و یا تطابق محتوا با غایت آموزشی یعنی از این تعلیم و تعلم در آینده به چه هدفی میخواهیم برسیم. سه دسته علوم را میشود تقسیم کرد.
۱-یک دسته علومی که نفع دنیوی دارند و نفع آخرتی
۲-علومی که فقط نفع دنیوی دارند
۳-علومی که فقط نفع آخرتی دارند.
ملاک تقسیمبندی هدفی است که در آخر میخواهیم به آن برسیم، مثلاً یک پاداش دنیوی برسیم نفع دنیوی دارد پاداش اخروی برسیم نفع اخروی دارد به هر دو میخواهیم برسیم بهرهمندی در دنیا و آخرت داشته باشیم جمع بین هر دو هدف هست. این یک تقسیمبندی از لحاظ آن اهدافی که تعلیم و تعلم دنبال آن هست.
از ادلهای که بر رجحان تعلیم و تعلم علم نافع اقامه میشود به روشنی میشود اصل رجحان تعلیم و تعلم علم نافع را استفاده کرد ولی طور کلی حکم به وجوب علم نافع بدهیم و در موارد که تعلم علم نافع مثل ضروریات و معارف دین بر انسان واجب است از باب دلیل خاص است که ما میگوییم احکام دینی یاد بگیر نه از باب ادله قاعده علم نافع.
نکته دیگر که از این روایات در میآید در مواردی که تعلیم و تعلم علومی به حکم عقل و نقل واجب باشد اشتغال به تعلیم و تعلم غیر آن علوم دو حالت پدید میآید. یا اشتغال به علوم غیر اهم در واقع باعث فوت تعلیم علم اهم میشود که اینجا چون تعلیم و تعلم یک واجبی را ترک کردهایم کار حرامی انجام دادهایم اما پرداختن به علوم دیگر حرام نیست چون آنها جزو واجبات توصلی هستند و در قاعده بحث اجتماع امر و نهی قرار نمیگیرند.
مرجوحیت تعلیم و تعلم علم غیرنافع
دلیل اول بر مرجوحیت تعلیم و تعلم علم غیرنافع اشاره کردهاند دلیل عقلی هست و گفتهاند دلیل عقلی که ما داریم قاعده عقلی دفع ضرر محتمل است چون تعلیم و تعلم علم غیر نافع تضییع عمر است و تضییع عمر انسان را رسیدن به کمال باز میدارد و نرسیدن به کمال هم برای انسان ضرر دارد به همین علت حرام است و اینکه انسان عمر خود را تضییع کند و به ضرری که محتمل هست خود را دچار کند و به تعلیم و تعلم علم غیر نافع نباید پرداخت.
جمعبندی نهایی
علوم از یک منظر به سه دسته علوم نافع و علوم غیر نافع و علوم مضر تقسیم شدند. علوم نافع ادلهای داشتیم که تعلیم و تعلم آنها استحباب دارد. علوم غیر نافع اینگونه نبود که تعلیم و تعلم آنها حرام باشد منتهای چیزی که میشود از ادله استفاده کرد مرجوحیت یا کراهت هست و اینکه به عنوان تضییع عمر هست و انسان وقت خودش را در چیزی که فایده ندارد صرف کرده باشد
این حکم اولیه است اگر عناوین ثانویه بیاید ممکن است مطابق عناوین ثانویه احکام دیگری را بر علوم نافع یا غیر نافع بار بکنیم. در تطبیق، کار تطبیق کاری هست که مصادیق مختلف را شما باید ببینید مثلاً اگر علمی هست که انسان میخواهد تعلم بکند میبیند قران بلد نیست روخوانی قران، فهم معنی قران حالا این قران را بلد نیست برود سراغ علم دیگری بپردازد در مقایسه بین علوم اولویتبندیهایی را میشود از آیات و روایاتی که بر علم نافع و علوم نافع برای دنیا و اخری بر شمردهاند یک اولویتبندیهایی را به دست بیاوریم که البته آن در کتابهایی مثل منیه المرید شده است.
انسان وقتی مواجه میشود با علمی که بر طبق روایات و آیات جزو اولویت اول است و علمی است که نافع برای دنیا و آخرت او هست مستحب است که اول به این علم بپردازد قبل از اینکه به غیر این علم اشتغال پیدا کند.
کلیات بحث تعلیم جاهل
یکی از قواعدی که جزو قواعد خاصه حساب میشود یعنی نسبت به دو قاعده پیشین اخص است قاعده صیانت قاعده عمومی هست قاعده علم نافع، قاعده باب تعلیم و تعلم هر دو را شامل میشود اما این قاعده، قاعده تعلیم جاهل است که قاعده اخص نسبت به دو قاعده قبلی است.
این هم قاعده فقهی است در قواعد فقهی طبق نظر مورد قبول ما لازم نیست قاعده فقهی در همه ابواب فقهی گسترش پیدا کرده باشد بلکه ممکن است دایره قاعده فقهی نسبت به برخی از ابواب فقهی باشد که قاعده تعلیم جاهل از این قواعد است که فقط نسبت به باب تعلیم این قاعده جاری میشود حتی نسبت به باب تعلم هم شاید این قاعده جاری نشود.
اثبات قاعده تعلیم جاهل
بنابراین در اثبات قاعده به دو مدعا میپردازیم
یکی لزوم تعلیم جاهل در احکام الزامی شرعی، ما از ادله استفاده میکنیم که حکم الزامی داریم که تعلیم جاهل در احکام الزامی شرعی واجب و لازم است. ادعای دوم این است که رجحان تعلیم جاهل در احکام غیر الزامی شرعی در احکامی که غیر الزامی هست مستحب است یا مکروهات است اینها رجحان دارد که جاهل را تعلیم بدهیم و بیاموزیم. پس اول بحث ادعای اول را مطرح میکنیم که لزوم تعلیم جاهل باشد و بعد ادله ادعای دوم که رجحان تعلیم جاهل در احکام غیر الزامی باشد.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=26410
نظرات