نقش سرپرستی و مدیریتی پدر و مرد متناسب با ویژگی جسمانی، عاطفی و روان شناختی وی است و هماهنگ با توانمندی های او می باشد و به هیچ وجه به معنای فضیلت و برتری معنوی و ارزشی او نیست. در واقع نوعی مسئولیت و تعهد است که به وی واگذار شده است.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، علی احمد پناهی استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و مسعود آذربایجانی دانشیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه مقاله ای تحت عنوان «مبانی نظری نقش مدیریتی مرد در خانواده با رویکردی روان شناختی» را به رشته تحریر در آورده و عنوان می کنند: پرسش اساسی پژوهش این است که نقش مدیریتی خانواده به عهده کیست؟ جایگاه هر کدام از مرد و زن در رابطه با این نقش کجاست؟.
نویسندگان اذعان می کنند نتایج نشان می دهد نقش مدیریت «کلان خانواده» به عهده مرد و مدیریت «داخلی خانواده» به عهده زن می باشد و برای اثبات این ادعای خود به آیات قرآن، روایات اهل بیت(ع) و عقل تمسک می جویند.
مقاله، یکی از نقش های اساسی و مهم در خانواده را سرپرستی بیان و پرسش اساسی آن را این گونه مطرح می کند «چه کسی(مرد یا زن) مسئول و مدیر کلان خانواده است؟» و در این باره می نویسد: آنچه در فقه و حقوق اسلامی تحت عنوان قوامیت و ریاست شوهر بر زن آمده است به طور عمده برگرفته از آیه شریفه «الرجال قوامون علی النساء» است.
در ادامه دلایل ریاست مرد بر زن از دیدگاه آیات قرآن مورد کنکاش قرار گرفته و با اشاره به آیه فوق تأکید می شود: قوام بودن مرد بر زن گرچه متضمن نوعی تسلط و اشراف است لیکن در این آیه به سرپرستی، حمایت، مسئولیت گردانندگی امور، محافظت و رعایت مصالح باز می گردد. قوامون یعنی مردان بر امور زنان ایستادگی می کنند و از آن ها با رعایت و مراقبت کامل محافظت می نمایند.
همچنین افزوده می شود: نکته دیگر این که «الرِّجاُل قَواموَنَ علی النِّساء» با آن که جمله ای خبری است ولی در مقام انشاء بوده و مردان را به تصدی این مسئولیت فرا می خواند. از این رو قرآن به زن نمی گوید تو تحت فرمان مرد هستی بلکه به مرد می گوید: تو سرپرستی زن و منزل را به عهده بگیر. اگر آیه را به صورت تبیین وظیفه بیان کنیم این روشن می شود که ای مردها شما به امر خانواده قیام کنید همان طور که برای اجرای مسائل قضایی خداوند امر کرده است. یعنی مرد به سبب صلابت فکر و اندیشه معاش زیادتر و توان و نیروی بدنی بیشتر به این مسئولیت برگزیده شده است. آیه شریفه نیز با تعبیری حکیمانه نشان می دهد که برتری و فزونی متقابل است و اختصاص به مردان ندارد بلکه زنان در پاره ای جهات برتری یافته اند.
موضوع دومی که مقاله مورد بررسی قرار می دهد، ریاست داشتن یا نداشتن مرد بر زن از دیدگاه روایات است و در این باره به روایت امام صادق(ع) اشاره می کند که از نظر سندی نیز معتبر است و حضرت می فرمایند «خدا رحمت کند مردی را که رابطه میان خود و زنش را به نیکی برگزار کند، پس خداوند او را سرپرست و قیم بر آن زن قرار داده است.» روایت دیگر مورد بحث فرموده نبی اکرم(ص) است که حضرت تأکید می کنند «همه شما سرپرست و نگاهبانید و در برابر آن مسئولیت دارید، امام سرپرست امور مردم است و در برابر آن مسئولیت دارد و مرد سرپرست امور خانواده است و در برابر خانواده مسئولیت دارد و زن در منزل همسرش سرپرست امور خانه است و در برابر آن مسئولیت دارد.»
نویسندگان یادآور می شوند: تعداد روایاتی که نشانگر وجوب مطیع بودن زن نسبت به شوهرش می باشد در منابع روایی بسیار است. لزوم اطاعت از شوهر هم ناشی از موقعیت قوامیت و ریاست اوست.
دلایل عقلی و نظری، بحث بعدی مقاله است که در این باره ضمن اذعان به این موضوع که در دین اسلام از عقل به عنوان حجت باطنی یاد شده، به گونه ای که اگر دین اسلام را دین تعقل و شریعت آن را شریعت عقل بنامیم کلامی گزاف نگفته ایم، خاطرنشان می شود: عقل ضرورت وجود مدیریت و ریاست برای خانواده و تصدی آن توسط فردی لایق را به خوبی درک می کند و مورد حکم قرار می دهد. بررسی مصالح فردی و اجتماعی هم نشان می دهد که از میان اعضای خانواده به طور طبیعی مرد(با حاصل بودن شرایط لازم) شایسته ترین فرد برای تصدی این موقعیت است.
اضافه می شود: توانایی و نقش عقل در استنباط احکام به دو صورت جلوه می کند؛ نخست، استفاده از مستقلات عقلیه است مانند پسندیده بودن احسان و دادگری و… . دوم، در بعضی از موارد هم عقل به صورت غیر مستقل عمل می کند که حاصل آن قضایای عقلیه غیرمستقله است. یکی از قضایای عقلی مستقل ضرورت حفظ نظام جامعه است تا در سایه آن جان، عقل، دین، نسب و مال به عنوان مقاصد و ضروریات پنج گانه ای که مورد قبول تمامی ادیان است، مصون بمانند. بنابراین به حکم مستقل عقل، حفظ نظام و وجود ریاستی شایسته برای آن لازم و ضروری می باشد.
در ادامه مقاله می خوانیم: خانواده نیز به عنوان اجتماعی کوچک اما مهم و بنیادین که خمیرمایه و هسته نخستین و عنصر سازنده جوامع بشری است به حکم عقل نیازمند سازماندهی، نظام و مدیریت صحیح و مطلوب می باشد. بنابراین شکی نیست که خانواده به مدیری نیاز دارد تا بر امور آن نظارت کند و رئیسی می خواهد تا تصمیم گیری نهایی را عهده دار شود و سرپرستی لازم دارد تا افراد خانواده را تحت حمایت و مراقبت خویش قرار دهد و مصالح آن را پاس دارد. لیکن چه کسی باید عهده دار این مسئولیت مهم شود؟ عقل می گوید: کسی که از استعداد، توان و شایستگی بیشتری در این مورد برخوردار است چرا که در غیر این صورت ظلم پیش می آید. عقل تنها حکم می کند که خانواده نیازمند مدیر و رئیس است و این رئیس باید شایسته ترین شخص برای تصدی این امر مهم باشد.
همچنین تصریح می شود: در مقام تصور سه احتمال برای تصدی این ریاست مطرح است؛ ریاست مرد، ریاست زن و ریاست زن و مرد به طور مشترک. عقل اشتراک زوجین در ریاست را نمی پذیرد زیرا وجود دو رئیس در عرض هم برای یک کار و یک گروه و سازمان بی تردید منجر به اختلاف، فساد و هرج ومرج می گردد. تجربیات روان شناختی نیز بیانگر همین مطلب است. در دو فرض دیگر کسی که ریاست را به عهده می گیرد باید عهده دار امور و مخارج نیز بشود و دیگری را تحت حمایت خویش قرار دهد. در اینجا عقل با توجه به ویژگی های بدنی و خصوصیات روانی زن و مرد، بدون تردید و درنگ مرد را واجد اوصاف ریاست می داند چرا که مرد به طور غالب از قدرت و نیروی بدنی و صلابت اندیشه، تدبیر معاش و خرد اقتصادی بیشتری برخوردار است در حالی که زن به مقتضای نیروی بدنی کمتر و لطافت و ظرافتش خود محتاج حمایت است، البته این استدلال با مفروض دانستن شرایط ریاست در مرد است.
نویسندگان یادآور می شوند که زن ها به طور طبیعی دنبال ملجاء و اتکاء به دیگران هستند و دوست دارند به مردی که از اقتدار کافی برخوردار است تکیه کنند و در این حال می گویند: البته نباید توانمندی ها و مسئولیت پذیری بانوان در تدبیر امور منزل، ایفای نقش مادری و تربیت اطفال و همیاری با مرد در مدیریت خانواده مورد غفلت قرارگیرد و کم اهمیت تلقی شود.
نظر کلی اندیشمندان اسلامی درباره ریاست مرد نیز در بخشی از مقاله می آید و بیان می شود: در مجموع می توان گفت که بسیاری از علمای سلف اهل سنت، قوامیت و ریاست مرد را به مزیت و برتری و سیطره او بر زن تبیین کرده اند. جمعی از بزرگان فقهای امامیه همچنین نظری را اختیار نموده اند ولی بسیاری از مفسران و متفکران اسلامی معاصر قوامیت مرد را به برتری و اشراف مرد تعبیر نکرده اند و آن را مردود دانسته اند، تا جایی که قوام بودن مرد را به نوعی تکلیف و مسئولیت تبیین کرده و تسلط، رهبری و ریاست او را در راستای آن توجیه نموده اند. چون قوام بودن نشانه کمال و تقرب به خدا نیست همانگونه که در وزارتخانه ها و مجامع افرادی هستند که مدیر و رئیس و سرپرست اند، ولی این فخر معنوی محسوب نمی شود. در مجموع دیدگاه اخیر که ریاست و قوام بودن مرد را به مسئولیت و تکلیف وحمایت برگردانیده و نه حکومت و سلطه و ولایت پسندیده تر به نظر می رسد.
ارزیابی نهایی مقاله نیز بدین شکل ارائه می شود: نقش سرپرستی و مدیریتی پدر و مرد متناسب با ویژگی جسمانی، عاطفی و روان شناختی وی است و هماهنگ با توانمندی های او می باشد و به هیچ وجه به معنای فضیلت و برتری معنوی و ارزشی او نیست. در واقع نوعی مسئولیت و تعهد است که به وی واگذار شده است. از سوی دیگر بحث قوامیت و ریاست مرد بر زن در چارچوب نظام خانواده و استحکام آن بوده و در راستای رشد، بالندگی، تربیت و استحکام خانواده می باشد. لذا نظریه برخی از مفسرین مثل طبری، قرطبی، ابن کثیر دمشقی، طبرسی، فاضل مقداد و… مبنی بر حکومت و ولایت مرد و حق فرمانروایی او بر زن همانند فرمانروایی والیان صحیح به نظر نمی رسد. ریاست و سرپرستی مرد بر زن محدود در نظام خانواده و در راستای استحکام و پیشرفت آن است و در واقع مرد و پدر خانواده مسئول بوده و عهده دار نقش هایی است که در راستای پیشرفت مادی و معنوی خانواده می باشد و سلطه و حاکمیت مطلق بر زن ندارد.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=6310
نظرات