پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ یکی از مسائلی که انقلاب اسلامی در طول چهل سال با آن مواجهه ای فعال و سخت داشته موضوع نسبت با مدرنیته است. اگرچه ما در عصری هستیم که شاهد سیطره مدرنیته بر همه ابعاد زندگی ماست، اما انقلاب اسلامی توانسته است از سویی با تصرف در برخی مظاهر مدرنیته، طرح جدیدی بیافریند و از سوی دیگر با برخی جایگزینی ها و نوگرایی ها، برخی از این مظاهر را حذف کند.
در گفتگویی حجت الاسلام علیرضا پیروزمند، عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، به بررسی نسبت انقلاب اسلامی و مدرنیته پرداخته است که در ادامه می خوانید؛
*آیا اساساً انقلاب اسلامی پدیده ای ضد مدرن است؟ مفهوم معادل انقلاب در آموزه های اسلامی چیست؟
پاسخ به این سوال منوط به این است که ما مدرنیته را چطور معنی می کنیم و یا پدیده مدرن را چه پدیده ای قلمداد می کنیم. اگر مدرن را به معنای عام کلمه به معنای نوگرایی در نظر بگیریم و به معنای لغوی آن توجه داشته باشیم، اشکالی ندارد که بگوییم انقلاب اسلامی هم یک پدیده مدرن بوده به این معنی که مردم به دنبال نوگرایی و ایجاد تحول و رد ساختارها و ارزش های گذشته و ایجاد یک جامعه جدید با نظامات جدید بوده اند.
اما اگر بخواهیم مدرن را به معنای خاص کلمه و اصطلاحی که الان مصداق معینی در غرب دارد قلمداد کنیم و بگوییم که در ادامه اتفاقاتی که در غرب و در دنیای مدرن افتاده، انقلاب اسلامی هم امتدادی برای آن مدرنیته است، طبیعتاً این نتیجه گیری درست نیست به دلیل تفاوت ماهوی که انقلاب اسلامی و معیارها و اهداف و شکل آن با جامعه مدرن و انقلاب هایی که در جامعه های مدرن اتفاق افتاده وجود دارد.
در فرهنگ اسلامی واژه تحول و تکامل خواهی یک واژه آشنایی بوده و همواره ما به این دعوت شده ایم که رو به جلو حرکت بکنیم. امیرالمومنین می فرماید هر کس که دو روز او با هم مساوی باشد او دچار خسارت شده است. به این معنی که ما همواره باید به دنبال یک تغییرات بیشتری در وجود خود باشیم و این اختصاص به فرد ندارد و می تواند در مورد جامعه هم اتفاق بیفتد چون جامعه هم می تواند دارای پیشرفت باشد و تحول خواهی برای حرکت به سمت پیشرفت می تواند در جامعه هم اتفاق بیفتد.
*برخی می گویند انقلاب ذاتاً پدیده ای مدرن است و بخاطر تمایزاتی که اسلام با مدرنیسم دارد، نمی توانیم انقلاب ایران را یک انقلاب اسلامی بنامیم، می گویند انقلاب چون امری مدرن است با اومانیسم و سکولاریسم نسبت دارد و نمی تواند اسلامی باشد؛ نظر شما در این باره چیست؟
من نمی دانم بر اساس چه منطقی این حرف زده شده است. ممکن است از این جهت حرف آنها قابل تصدیق باشد که قبل از انقلاب اسلامی، انقلاب های فرانسه و روسیه، به دنبال مفهوم دینداری و دین خواهی نبودند، بلکه به نوعی در مسیر گسست از دین شکل گرفتند. از سرنوشت این انقلاب ها هم مشخص است که دین در آنها جایگاهی ندارد.
ممکن است انقلاب های تاریخ معاصر این ویژگی که اشاره کردید(با سکولاریسم و اومانیسم نسبت دارند) را داشته باشند، اما هیچ ملازمه ای ایجاد نمی کند که هر انقلابی لزوماً باید چنین باشد.
انقلاب، محصول یک تحول اجتماعی است که محور ایجاد این تحول اجتماعی هم مردم هستند. بنابراین بسته به اینکه مردم به دنبال چه آرمانی حرکت می کنند و رهبران خود را چه شخصیت هایی قرار می دهند، بر علیه چه چیزی شورش می کنند و انتقاد آنها برای خروج از وضعیت فعلی ناظر به چیزی است و… انقلاب می تواند ماهیت متفاوت داشته باشد.
در انقلاب اسلامی هم از فرمایشات امام و هم از شعارهای مردم می توان فهمید که اسلام خواهی از ابتدا تا انتها موج می زده است. محور اصلی بیانات امام ارتباط بین دین و سیاست و دفاع از اسلام و به صحنه آوردن اسلام در اداره جامعه، مقابله با ظلم و ایجاد عدالت در جامعه و مبارزه با مظاهر فساد در کشور و… بوده است که همه خاستگاه اسلامی داشته اند.
در شعارهای مردم هم که به صورت فراگیر بیان می شد مثل استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و… این هم یک خط اصلی حرکت را نشان می دهد که مردم می خواستند یک فرهنگ تحولی را رقم بزنند که در آن وابستگی به غرب و شرق وجود نداشته باشد بلکه استقلال مبتنی بر فرهنگ اسلامی و تحقق فراگیر ارزش های اسلامی را دنبال می کردند.
لذا ملازمه ای بین اینکه بگوییم هر انقلابی که اتفاق افتاد لزوماً با اومانیسم و سکولاریسم نسبت دارد، وجود ندارد و بسته به شرایط فرهنگی هر جامعه نتیجه متفاوتی از هر انقلاب باید گرفت.
*ما می بینیم که در ابتدای انقلاب اسلامی از بعضی از وجوه مدرنیته استفاده شد و انقلاب سعی کرد در آن تصرف کند و تعریف خود را از آن ارائه دهد، مثلا مسائلی مانند تفکیک قوا و مردم سالاری دینی و… مطرح شد. سوال این است که آیا این قابلیت تصرف هنوز هم وجود دارد و آیا این مدل کارآمدی لازم را داشته است؟
خود پیروزی انقلاب اسلامی با مشارکت مردم اتفاق افتاد و مشارکت مدنی رکن اصلی و بقا دهنده و موفق کننده انقلاب بود. رهبری فرهیخته ما معیارهایش تحریک به دنیا نبود و از نظر شخصیتی هم عارف و سالک بود و جایگاه او در بین مردم یک جایگاه ایمانی، عاطفی و قلبی بود. این نشان می دهد ارتباط امام با امت یک بافت و شکل متفاوتی را از ابتدا پیدا کرد. بعد از پیروزی انقلاب به دلیل اینکه باید حاکمیتی شکل می گرفت و تقسیم مسئولیت هایی اتفاق می افتاد، قانون اساسی با استفاده از تجربه سایر کشورها شکل گرفت. لذا به تفکیک قوا و ارتباطی که قوا با ولی فقیه باید داشته باشند، رسیدند و این شکل از حاکمیت سامان گرفت.
به نظرم امتداد آن مردم سالاری دینی که قبل از انقلاب شکل گرفته بود به واسطه قانون اساسی سعی شد که نهادینه تر شود و یک شکل حقوقی و قانونی به خود بگیرد.
این عرض بنده به این معنی نیست که ما به ایده آل ترین شکل مردم سالاری دینی از نظر قالب و ساختار رسیده باشیم. همچنان شاهد این هستیم که قالب دموکراسی در بعضی از جاها نتوانسته مشارکت را از آفت های منفعت طلبی و عوام فریبی و…، مصون بدارد. این پدیده ای است که باید مورد مطالعه دقیق تری قرار گیرد و سازوکارهای کامل تری را برای این منظور فراهم کنیم.
البته ما نباید ایده آل فکر کنیم چون ما در جامعه حضرت حجت(عج) زندگی نمی کنیم و قهراً همه افراد از یک سلیقه و از یک میزان از اهتمام و باور به اسلام برخوردار نیستند و باید برای آنها نیز حق زیست اجتماعی و مشارکت دید. مهم این است که بشود برآیند را به گونه ای هدایت کرد که اسلام خواهی و عدالت خواهی و آزادی طلبی اسلامی روز به روز گسترش پیدا بکند.
*گفته می شود مادامی که ما در دوره سیطره مدرنیته قرار داریم، امکان چندانی برای تحقق تمدن تراز دین نداریم و نهایتاً می توانیم به یک نسبتی تمدن را برقرار کنیم. آیا این نگاه نسبت به مدرنیته درست است و سیطره مدرنیته اجازه تحقق تمدن را به ما نمی دهد؟ از سوی دیگر در حالی که با غیبت امام معصوم مواجه هستیم امکانی برای تحقق تمدن تراز خواهیم داشت؟
آنچه محل سوتفاهم شده و توجه به آن می تواند همنظری بیشتری ایجاد کند، تلقی نسبت به تمدن اسلامی است. اگر تمدن اسلامی را یک شکل ایده آل از تمدن که همه انسان ها مومن و موحد هستند و اسلام ناب در همه تصمیم گیری ها و قانون گذاری ها حضور و نقش حداکثری دارد و هیچ رسوخ و التقاطی در جامعه وجود ندارد، تصور کنیم و اگر تصور کنیم تمدن نوین اسلامی یعنی شکل دهی چنین وضعیتی، این حتماً اتفاق نخواهد افتاد و جز با حضور ولی الله اعظم چنین تمدن امکان پذیر نیست.
بنابراین تمدن نوین اسلامی در مقایسه با آن تمدنی که در زمان حضرت حجت(عج) اتفاق می افتد، یکسان نیست. آنچه که به دست امثال ما و افراد جامعه ما ممکن است اتفاق بیفتد به نسبت آنچه توسط حضرت ولی عصر، تحت ولایت کلیه الهیه ایشان اتفاق می افتد، حتماً سهم ناچیزی خواهد بود. لذا این نتیجه گیری قابل قبول است و نباید ما یک بلندپروازی و ایده آل گرایی غیر واقعی را نسبت به بحث تمدن اسلامی داشته باشیم.
اما اگر تمدن نوین اسلامی را به ظرفیت و توان و مقدورات بشر غیر معصوم و آنچه در زمان غیبت امام معصوم می تواند اتفاق بیفتد، معنا کنیم و آن را ایده آل بگیریم(ایده آلی که ما می توانیم محقق کنیم نه ایده آلی که مطلوب ترین شکل تحقق تمدن اسلامی است)، در آن صورت این حتماً قابل تحقق است.
آیا شرایط و بستر عینی که مدرنیته ایجاد کرده، آنقدر گسترده است و آنقدر مانع ایجاد کرده که ما نتوانیم مسیر دیگری را باز بکنیم و زاویه دیگری را ایجاد کنیم؟ این حرف قابل نقد است.
ما می گوییم بهترین دلیل در امکان تحقق چیزی وقوع آن است. اگر قرار بود سیطره مدرنیته وجود داشته باشد و فراگیر باشد و هیچ حرکت مخالفی نتواند اتفاق بیفتد، انقلاب اسلامی نباید پیروز می شد و نباید الان جشن چهل سالگی خود را ببیند.
نگرانی دشمن از توانمندی انقلاب روز به روز بیشتر شده است. این نشاندهنده این است که یک اتفاق مبارک و متفاوتی در دنیای جاهلیت مدرن توانسته رخ دهد. منتهی اینکه در آینده چه مسیری را طی خواهد کرد، قابل بررسی است.
بهبود پیدا کردن انقلاب تابع اراده مردم و مدیریت اسلامی است. به میزان اینکه حوزه و دانشگاه و مدیران و قانون گذاران و مردم و اصناف پای انقلاب ایستاده باشند و با هوشمندی این گردنه تاریخی ای که در آن هستیم را بشناسند و با مشارکت و هم دلی در رفع موانع با هم تعامل داشته باشند، به هر میزان که این اتفاق بیفتد و هر کس نقش خود را ایفا کند، طبیعی است که این حرکت شتابنده تر و پرتوان تر پیش می رود.
*ما در مواجهه با مدرنیته چه راهی داریم؟ برخی حذف از طریق جایگزینی را پیشنهاد می دهند و می گویند قدم به قدم ما باید مدرنیته را پس بزنیم؛ آیا این امر شدنی است؟
این مواجهه اتفاق افتاده و شروع شده و این پرسشی نیست که ما امروز با آن مواجه شده باشیم و به دنبال پاسخ آن بگردیم. از ۵۰ سال قبل مردم ما با مدرنیته مواجه شده اند و نبرد فراگیری را شکل داده اند.
این واقعیت را باید بپذیریم که مدرنیته توانسته از طریق علم و تکنولوژی و صادر کردن ابزارها و ساختارهای مدیریت، حضور خود را در همه دنیا به اثبات برساند و نشان دهد. اینکه بگوییم ما در یک فضای کاملا متفاوتی زیست می کنیم و ربطی به تحولات جهانی نداریم، حرف اغراق آمیز و دور از واقع است.
از این دو نکته ای که عرض کردم به این راهبرد می رسیم که قهراً ما باید به دنبال تعریف دوران گذار باشیم. دوران گذار یعنی دورانی که ما می توانیم از طریق تصرف در عواملی، میزان وابستگی خود را به مدرنیته به حداقل برسانیم و هر آن که توانستیم این را محقق کنیم به این معنی است که توانستیم یک ساخت درونی متفاوتی بر اساس فرهنگ اسلامی و بومی ایجاد کنیم. نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح فراملی هم می توانیم این را تسری دهیم.
ما در مسیر این اتفاق قرار گرفته ایم، منتهی باید بتوانیم گام های خود را دقیق تر تعریف کنیم و استوارتر این قدم ها را برداریم. انسان افسوس می خورد که هنوز بعضی از روشنفکران ما هنوز مسیر توسعه کشور را از مسیر عبور از جامعه مدرن می دانند و حال آنکه این به بیراهه رفتن است. دنیای غرب بر اساس معیارهای خودش به دلیل فاصله گرفتن از دین و معنویت توحیدی با بحران های جدی اجتماعی و حکمرانی و… روبروست و پیش بینی این است که بحران ها تشدید خواهد شد و آنها را به زمن خواهد زد. کم توجهی به این مسئله باعث می شود که تصور کنیم راه توسعه آن مسیری است که آنها رفته اند.
مهم این است که یک توافق نظر بیش از پیش در مورد بی راهه بودن راه توسعه غربی پیدا کنیم و تشریک مساعی بیشتری نسبت به حرکت در راه نوینی که انقلاب فراروی ما قرار داده داشته باشیم. اگر عقبه فرهنگی و تحول در علم و فناوری متناسب با اهداف انقلاب اتفاق نیفتد، طبیعی است که پشتوانه لازم برای این حرکت تأمین نمی شود. به همین دلیل نقش حوزویان و دانشگاهیان برای عبور از این دوران گذار، نقش ممتاز و ویژه است.
نکته نهایی بنده این است که انقلاب توانسته جامعه اسلامی را به عنوان یک کنشگر تأثیرگذار در صحنه جهانی قرار دهد. این فرصت بی نظیر تاریخی را ما باید پاس بداریم، نه تنها به عنوان یک شیعه و یک مسلمان بلکه به عنوان یک آزاده ای که یک راه نوینی را می تواند فراروی بشریت قرار دهد. برای برون رفت از ظلمت و جهالتی که دنیای مدرن بر انسان جدید مسلط کرده و او را از بعد ملکوتی اش غافل کرده و به بعد حیوانی اش محدود کرده است، باید تلاش کنیم.
بشریت امروز از ظلم و جهالت و بی عدالتی به ستوه آمده و این اتفاقاتی که ما در قالب جنبش هایی در آمریکا و فرانسه و… می بینیم بارقه هایی از این اتفاق مبارک و این نیاز فراگیر جهانی است.
انتهای پیام/
منبع: مهر
https://ihkn.ir/?p=10051
نظرات