سیدرضا حسینی دکترای علوم سیاسی و پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: بخشی از فلسفه تاریخ اسلامی مبتنی بر فلسفه اسلامی موجود ماست اما نتوانستیم به درستی بین علوم انسانی اسلامی با فلسفه اسلامی نسبتی را قائل شویم.
وی با بیان اینکه علوم انسانی وحی منزل نیست، گفت: ما دارای وحی منزل هستیم و اگر وحی منزل، نازل شده که انسان و جامعه انسانی را بسازد پس نیازمند علوم انسانی هستیم تا این علوم در امتداد وحی منزل، انسان و جامعه انسانی را بسازد و ظرفیتهای وجودی انسان را به منصه ظهور برساند.
وی افزود: وحی منزل مطلق است اما علوم انسانی اسلامی اطلاق ندارد زیرا محصول فکر و اندیشه بشر است، اما باید از یک سری اصول مطلق پیروی کند. اگر از این اصول پیروی نکند همان مسیری که علوم انسانی غربی طی کرده را می رود. این اصول مطلق شامل اصولی مبتنی بر دین و وحی است.
حسینی با بیان اینکه علوم انسانی اسلامی فلسفه و نظریه نیست، گفت: ما برای داشتن علوم انسانی اسلامی به فلسفه و نظریه نیاز داریم. ما به فلسفه نیاز داریم و باید بدانیم که چه نیازی را از ما در حوزه علوم انسانی مرتفع می کند. فلسفه به پرسشهای اساسی در علوم انسانی اسلامی پاسخ می دهد که فلسفه تحول در علوم انسانی چیست؟ چرا باید علوم انسانی اسلامی داشته باشیم؟ عوامل محرک در این تحول چه هستند؟ تحول از چه قوانینی پیروی می کند؟ چه روشهایی برای تحول در علوم انسانی وجود دارند؟ اینها از جمله سؤالاتی هستند که فلسفه می تواند به آنها پاسخ دهد.
وی افزود: ما آنچه که امروز آن را به نام فلسفه اسلامی می شناسیم، محتوای خوبی را تولید کرده که با توجه به آن بتوانیم گامهایی را به سمت تولید علوم جدید برداریم. ما در حوزه علوم انسانی به درستی از فلسفه اسلامی استفاده نکرده ایم. مثلا استاد مطهری با استفاده از اصول و مبانی فلسفه اسلامی و اصل اصالت وجود و دیگر اصول فقهی، فلسفه تاریخ اسلامی را مطرح می کنند. بخشی از فلسفه تاریخ اسلامی مبتنی بر فلسفه اسلامی موجود ما است اما نتوانستیم به درستی بین علوم انسانی اسلامی با فلسفه اسلامی نسبتی را قائل شویم. اگر این نسبت به درستی برقرار شود می توان گامهای خوبی در جهت تولید علوم انسانی اسلامی برداشته شود.
پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: ما نیازمند نظریه در تولید علوم انسانی اسلامی هستیم، زیرا اگر ما خودمان نظریه نداشته باشیم باید از نظریه های غیراسلامی و غیربومی استفاده کنیم و به تعبیر استاد مطهری این نظریه ها را گدایی کنیم.
وی در ادامه گفت: زمانی که فکت های علمی در کنار یکدیگر قرار گیرند و به مجموعه ای تبدیل شوند می توان از آن نظریه ای را استخراج کرد. نظریه دارای ویژگیهایی از جمله کلیت و شمول، فرازمانی و فرامکانی، توانایی پاسخگویی به مسائل مختلف و قابل اعتماد است.
وی اظهار کرد: نظریه میان مبانی و غایت ارتباط برقرار می کند یعنی از یک سو معرفت مورد نظر را در دل خود دارد و از سوی دیگر غایت را مدنظر دارد. در نظریه های ارائه شده در علوم انسانی غربی جمع بزرگتری با جهت مشخصی در دل نظریه است که اگر علوم انسانی اسلامی دچار تحول شود نیازمند آن است که جهت به آن داده شود و این جهت دهی با ارائه نظریه امکان پذیر می شود.
حسینی اضافه کرد: با وقوع انقلاب اسلامی تحول عمیقی در جامعه اتفاق افتاد که نیازمند نظریه های عمیق متناسب با این تحول است. ما نظریه های متناسب با این تحول را تولید نکردیم. جامعه علمی ما یک گام از تحول عمیقی که در جامعه زمان انقلاب اتفاق افتاد عقب است. ما با تولید نظریه می توانیم این گام به جلو را برداریم.
این پژوهشگر با اشاره به تفاوت های علوم انسانی اسلامی و علوم انسانی سکولار بیان کرد: اگر ویژگی های علوم انسانی سکولار احصا شوند، متوجه ضعف های آن می شویم. عقل گرایی مفرط، حصر علم در شناخت حسی، ماده گرایی، دنیاگرایی، عدم توجه به گزاره های دینی و فلسفی، نادیده انگاری مبدأ و غایت پدیده ها، نسبی گرایی، محوریت قرار گرفتن قدرت و جایگزینی یقین روانشناختی به جای یقین علمی از جمله ویژگی های علوم انسانی سکولار هستند.
حسینی تصریح کرد: علوم انسانی سکولار با چنین ویژگی هایی نسبت های حقیقی که بین انسان و جامعه انسانی و نظام طبیعت باید برقرار شود را به هم ریخته است. ما نیاز داریم تا این نسبت ها را تغییر دهیم. شاید این سوال مطرح شود که بهم خورد تعادل بین انسان و طبیعت نتیجه تکنیک و ابزاری است که بشر تولید کرده باشد. اما باید توجه داشته باشیم که ابزار تولید بشر با چه هدفی تولید کرده و آیا بشر آنها را متناسب با نیاز خود تولید کرده و یا بعد از تولید متناسب با آن، نیاز تولید می شود؟ آیا نیازها حقیقی هستند یا کاذب؟ اینها سوالاتی هستند که علوم انسانی باید به آنها توضیح دهد.
وی اظهار کرد: علوم انسانی سکولار با ویژگی های خود غایت جامعه انسانی را به غایت تخیلی و اتوپیایی تبدیل کرده است. در بخشی از علوم انسانی غربی مدینه های فاضله تخیلی مطرح شد و ما با استفاده از علوم انسانی اسلامی می توانیم غایت حقیقی انسان را تعریف کرده و با تغییر نسبتها می توانیم غایت حقیقی بشر را تعریف کنیم.
پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درباره ارتباط تحول در علوم انسانی و تحقق تمدن نوین اسلامی گفت: تفکر و اندیشه انسانی زمانی که وجه اجتماعی پیدا کند به فرهنگ تبدیل می شود. فرهنگ هم زمانی که قوام پیدا کند به هویت تبدیل می شود و هویت هم که پررنگ شود، مناسبات اجتماعی را برهم می زند. با به هم ریختن مناسبات اجتماعی نظام سازی جدیدی شکل می گیرد. مرحله اول این واقعه اندیشه و تفکر است که می تواند با امتداد خود نظام اجتماعی ایجاد کند.
حسینی در ادامه افزود: ما با فرهنگ و هویتی که برای خود تعریف کردیم مناسبات اجتماعی درون جامعه خود را به هم زدیم. یعنی مناسبات اجتماعی قبل از انقلاب اسلامی با هویت دینی و اسلامی به هم خورد. با پیدا شدن وجه سیاسی هویت این مناسبات به هم ریخت و باعث شد نظام درونی ما نیز به هم بریزد و نظام جدیدی شکل گیرد. ما اگر بخواهیم تمدن نوین اسلامی را ایجاد کنیم نیاز داریم تا فرهنگ و هویت خودمان را گسترش دهیم.
این پژوهشگر اضافه کرد: گسترش فرهنگ و هویت با اعمال ابزاری مقدور نیست و ما برای گسترش آن به زبان علوم انسانی نیاز داریم و باید هویت مورد نظر را گسترش دهیم و مناسبات عالم را به هم زنیم و زمینه ساز تحقق تمدن نوین اسلامی شویم. نکته مهم دیگر نسبت ما با تمدن اسلامی گذشته و تمدن آینده مهدوی داریم. ما در مقطعی قرار داریم که در گذشته تمدن اسلامی و در آینده، تمدن مهدوی را داریم و در مقابل خودمان هم با هژمونی تمدن غرب مواجهه هستیم. ما باید بتوانیم برتری تمدن غرب را به چالش بکشیم تا در جهت تحقق تمدن نوین اسلامی گام برداریم.
وی در ادامه گفت: هژمونی تمدن غرب صرفا در غرب نیست بلکه در حوزه کشورهای اسلامی و تفکر اندیشمندان کشورهای اسلامی هم تاثیر گذاشته است. در کشور ما هم برخی از روشنفکران مطرح می کردند که اگر بخواهیم به تحول و توسعه برسیم باید همان راهی که غرب رفته را طی کنیم. این برتری غربی تا در حوزه اندیشه شکسته نشود ما نمی توانیم گام به جلو برای تحقق تمدن نوین اسلامی برداریم و شکستن این تفکر هم از طریق علوم انسانی میسر می شود.
حسینی گفت: تصویری که غربی ها از تمدنشان ارائه کرده اند به نحوی است که انسان برای رسیدن به مرحله ای از توسعه و تکامل باید راهی را برود که غرب رفته است. غربی ها گذشته تاریخی بشریت را در پشت سر خود قرار داده اند و آن را گذشته تاریک یاد می کنند و مرحله ای که خودشان به آن رسیده اند را کمال بشر عنوان می کنند و این برتری جویی را در قالب های نظری مشخص مانند نظریه پایان تاریخ عنوان کرده اند.
وی در پایان سخنانش گفت: ما تمدن مهدوی را در مقابل خود داریم و اگر آن را به درستی به علوم انسانی اسلامی خود وارد کنیم می توانیم قالب پایان تاریخ غرب را بشکنیم. ضمن اینکه با تحقق انقلاب اسلامی قالب پایان تاریخ غرب شکسته شد.
منبع: خبرگزاری مهر
https://ihkn.ir/?p=2590
نظرات