به گزارش روابط عمومی دبیرخانه دوره آموزشی پژوهشی علوم انسانی اسلامی مفتاح_اندیشه، دکتر #احمد_نادری در روز چهارم دوره در حوزه رشتهی تخصصی جامعه و فرهنگ حاضر شده و پیرامون چارچوب رشته مردمشناسی نکات خود را بیان کرد.
ایشان در ابتدا با معرفی قرائتهای مختلف در حوزه انسانشناسی بیان کرد: در مورد کلیت علوم اجتماعی قرائتی رسمی وجود دارد که شکلگیری آن را مبتنی بر تغییرات سیاسی و فناورانه قرن ۱۸ و ۱۹ میداند. امانوئل والرشتاین در ذیل پروژه کلان فکری خود، این ایده را نقد میکند و با اشاره به تغییرات قرون ۱۸ و ۱۹ و نیاز سرمایهداری به شناخت و کنترل سه حوزه مختلف، سه علم جدید اضافه میکند که عبارتند از علوم سیاسی، اقتصاد و جامعهشناسی، که برای شناخت نیازهای غرب مدرن در نظر کرفته میشود. اما در کنار این سه، دو علم دیگر برای شناخت دیگریِ غرب نیز ایجاد میشوند که مردمشناسی و شرقشناسی نام دارند. والرشتاین در بحث خود اضافه میکند که این دو علم اخیر و حتی بعد تر همان سه علم در خدمت استعمار قرار گرفتند.
دکتر نادری شکلگیری ایده انسانشناسی را بر پایه تصور “اسطوره توسعه” و نگاه تک خطی به تاریخ در نظر گرفته و چهار سنت خارج شده از دل آن را معرفی کرده و گفت: سنت بریتانیایی و سنت فرانسوی دو سنت نسبتا نزدیک به هم هستند که با توجه به سابقه استعماری این دو کشور سابقه بیشتری دارد. سنت سوم سنت آلمانی است که ابتدا در پی شناخت فرهنگ خود آلمان و مردم آلمان بود که در ادامه با گسترش روابط بینالمللی به شناخت فرهنگهای دیگر نیز پرداخت. سنت آمریکایی با تمایز از social anthropology که عنصر محوری سنت انگلیسی بود، با طرح cultural anthropology شکل گرفت. دلیل این امر سابقه تجربه استعمار توسط انگلستان بود؛ در نهایت مردمشناسی آمریکایی نیز به ۴ شاخه زیستی، باستانشناختی، زبانشناختی و فرهنگی تقسیم شد.
دکتر نادری در ادامه اضافه کرد: ضرورت مطالعه انسانشناسی و کاربرد آن را باید در نیاز به اصلاح و ایجاد یک پارادایم بومی دانست. مدعای بحث این است که در علوم اجتماعی، تنها علم آوانگارد انسانشناسی است که این مسئله به ماهیت رشته بر میگردد. در این علم بر خلاف جامعهشناسی مسیر حرکت از “میدان” به سمت “نظریه” است و بدون هیچ گونه پیشفرض قبلی وارد مواجهه و تحلیل پدیده میشود.
ایشان در پایان جلسه با ورودی کاربردی به حوزه آسیای جنوب غربی تلاش کرد تا نتایج کاربردی استفاده از مردم شناسی در مواجهه با مسائل را نمایش دهد به طوری که با استفاده از انسان شناسی زبان شناختی در تحلیل ریشه های زبان ها و روابط زبان با فرهنگ منطقه را در بستر چهار زبان زنده عربی، فارسی، کردی و ترکی معرفی کرده و همچنین بر اساس هویتهای قومی وضعیت منطقه، با در نظر گرفتن دو حادثه در هم ریختن قدرت امپراتوری عثمانی و شکلگیری nation-state ها و همچنین سقوط شوروی تحلیل کرد. در اثر این حوادث فهم امت محور تبدیل به یک سیستم اصالتاً غربی شد که منجر به خشونتها و درگیرهای متعددی گردید. بعد از این روند که در دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی رخ داد، در دهه های ۴۰ و ۵۰ شاهد ملیگرایی و سپس در دهههای ۶۰ و ۷۰ بحرانها و جنگهای متعددی ظاهر میشوند. این روند تا دهه ۸۰ و ۹۰ و ظهور جریانات اسلامی (به تبعیت و تاثیرپذیری از انقلاب اسلامی)، مسیر تازه ای را به خود میگیرد. شکلگیری جریانهایی مانند مجاهدین در افغانستان، طالبان، القاعده و داعش، اکنون خاورمیانه با نسل چهارمی روبروست که با صبغه تفکر مجاهدین ولی با رنگ و بوی محلی (بر عکس ایدههای قبلی که خصلت global داشتند) شکل میگیرد و این فقط یکی از مسائل پر تعداد این منطقه است که باید مورد توجه قرار بگیرد.
نظرات