به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ امروزه و پس از گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی ضروریترین رویکردی که در قبال عرصه تبلیغ اسلامی و عملکرد سازمانهای تابع آن میتوان داشت، نگاه انتقادی و آسیبشناسانه به فعالیت در این چهاردهه و شرایط فعلی است. موضوعی که بهانه گفتوگو با حجتالاسلام مهدی مسائلی نویسنده و پژوهشگر دینی شده است که در ادامه میخوانید؛
*جناب مسائلی! اولین سوال در بحث تبلیغ اسلامی آن هم با گذشت چهاردهه از انقلاب اسلامی این است که ما آیا به مدل مطلوب در این زمینه دست پیدا کردهایم یا هنوز از این جهت در حال واکاوی هستیم؟
متصدیان بحث شیوههای تبلیغی در انقلاب اسلامی متعدد بودهاند. قشری به صورت سنتی و به تعبیری حتی غیرحکومتی دنبال میکردند و قشری نیز به با سازماندهی و به صورت حکومتی این امر را پی گرفته بودند که البته در همین دستگاهها نیز رویکردهای متفاوتی وجود داشته است. به صورت کلی نیز میتوان مدعی شد که نوعی سازماندهی در بین آنهایی که در صدد مدیریت امر تبلیغ بودهاند، وجود داشته است. هر چند در قشر سنتی مدیریت چندانی در امر تبلیغ وجود نداشته است، ولی در قشر وابسته به حکومت نیز ما آن دورنگری و آیندهنگری را در حد متوسط در امر تبلیغ شاهد بودهایم.
به تعبیری انتظارت و خواستههای مورد انتظار از تبلیغ آن هم بعد از انقلاب اسلامی برآورده نشده است و همین است که اکنون در عرصه کشور در بحث دینی حضور و فعالیت مبلغین نسبت به نیازها و عرصههایی که وجود دارد بسیار کمرنگ بوده و دست مبلغین نیز برای تحول آفرینی چندان باز نیست. شما در حوادث و بحرانهایی نیز که به وجود میآید میتوانید ببینید که نیاز به حضور سازماندهی شده مبلغین که تحول آفرین باشند، بعضاً به صورت شعاری اتفاق میافتد و اثرات بلند مدتی که از آن انتظار میرود، مشاهده نمیشود.
*از مباحثی که به خصوص در چندسال اخیر خیلی مطرح میشود یکی این است که حوزه باید کار نظری و تولید علم نماید و در شدیدترین حالتش همان به اصطلاح اسلامی سازی را شروع کند و مثلاً استاد دانشگاه یا افراد مومن و متعهد تربیت کند. از طرفی عدهای دیگر اعتقاد دارند که وظیفه حوزه این است که در امور اجتماعی چون سیل و زلزله و کرونا شرکت کند و به آنها اولویت دهد. سوال این است که در این مقطع ما باید همچنان ذیل یکی از این دو نحله حرکت کنیم یا میتوان از این دوگانه نیز عبور کرد؟
مقدمتاً باید عرض کنم که نظام آموزشی حوزوی بر اساس تبلیغ پایه گذاری نشده بلکه بر اساس سیستم اجتهاد پیریزی شده است. البته در سالهای اخیر رویکردی نیز به وجود آمده تا به تبلیغ نیز اصالت دهد اما مثلاً همان بحثی که با عنوان مدارس سطح ایران مطرح شد، به صورت کمرنگ و در حاشیه قرار گرفته است. نظام اصلی سیستم آموزشی حوزه بر اساس اجتهاد است که همه طلاب هم باید بر اساس همان سیستم اجتهاد قدم بردارند. اینکه طلبه در عرصه سیاسی و اجتماعی فعال باشد در حوزه به شکل متن درسی وجود ندارد و به همین جهت گاهی سبب تنش و درگیری بین یک طرف که به کنش سیاسی اجتماعی اصالت داده و دیگری که بحثهای علمی را اصل میشمارد، میشود.
این روند سبب میشود تا این دو جریان به واسطه این تنش حتی کمرنگ شده و مشغولیت برایشان ایجاد شود. به همین علت است که باید رویکردهای تبلیغی را در بدنه حوزه و موسسات و شبکهها و ان جیاوهایی که طلاب جوان به وجود آوردهاند، شکل داد؛ هرچند اینها فعلاً جزء بدنه اصلی حوزه به حساب نمیآید و بعضاً فعالیتهایشان شکل انتقادی به خود میگیرد و تبدیل به یک تشکل انتقادی نسبت به حوزه میشوند.
ما باید هدفگذاری و مشخص کنیم که حوزه در پی چیست. حدود فعالیت علمی و تبلیغی در حوزه باید مشخص شود و از آن جایی که این حوزه نزد آن دسته از علمای سنتی محدود است، باید گفت که عرصه تبلیغ امروز نیاز به وسعت بخشیدن دارد. الآن خیلی از فعالیتهایی که به واسطه شرکت در بحرانهایی چون سیل و زلزله به وجود میآید، جز عرصه تبلیغ محسوب میشوند، ولی بسیاری از بزرگان آن را جزء تبلیغ به حساب نمیآورند. بسیاری از بزرگان تبلیغ را صرفاً حضور در هیئتهای ماه محرم و تبلیغاتی که با مناسک پیوند خورده باشد، میدانند.
فرض کنید الآن فصل تابستان شروع شده که فصل تفرج و تفریح مردم است؛ حال آیا حوزه در قبال رویدادهایی که در این فصل به وجود میآید باید معترض باشد و صرفاً بگوید که چرا مردم بی بندوبار و بی دین هستند؟ یا اینکه فعال باشد و نقشه راهی برای این موضوع داشته باشد. به عنوان جمع بندی این مبحث به نظرم دو کار باید اتفاق بیافتد: اول اینکه عرصه تبلیغ در بدنه حوزه و نه سازمانهایی که در کنار حوزه به وجود می آیند، بلکه در متن درسی و راهبردی حوزه مشخصتر بشود و دوم اینکه خود تبلیغ نیز وسعت آن مشخص شود.
*از انتقاداتی که به دستگاه تبلیغی کشور وجود دارد این است که از مقتضیات زمان همواره عقب میماند و مدلی که برای تبلیغ و پاسخگویی ارائه میدهد قدیمی و به روز نشده است. آیا میتوان برای برون رفت از این شرایط دلخوش به مدل کوتاه مدتی حداقل از طرف حوزه بود؟
نظر من این است که سازمان تبلیغات یا دفتر تبلیغات تشکلهایی هستند که هر چقدر بزرگتر میشوند مشغولیت شان به خود بیشتر میشود. از طرفی در خود شبکه حوزه و در میان طلاب و فکرهایی که میخواهند خود را در حوزه رشد بدهند، مشکلات تبلیغی وجود دارد. خب الآن ما معضل تشیع انگلیسی یا جریان متحجر تکفیری را در حوزه خود تشیع داریم که انتظار امام و رهبری حل مشکلات این هاست، ولی در این تشکلها نه مطالعه و نه راهبرد مقابلهای وجود ندارد. من چون با این مجموعهها کار کردهام می گویم که هیچ برنامه ریزی آموزشی یا کلاس آموزشی وجود ندارد. راهبردی برای آینده یافت نمیشود.
اینکه شما اشاره کردید از زمان جلوتر باشیم و نظریه پردازی و ایده پردازی برای آینده کنیم فیالمثل فکر نمیکنم الآن برای تبلیغ در دوران پسا کرونا برنامهریزی مشخصی وجود داشته باشد؛ اینکه مثلاً فعالیت تبلیغی و تبلیغ در دوران پسا کرونا چه سرنوشتی پیدا میکند؟ این را حال در نظر بگیرید که «چه می شود» یک بحث است، بحث دیگر ایجاد زیرساخت هاست. دورنمای مشخصی برای ساخت زیرساختهای جدید و مطالعه و پژوهش برای پشتیبانی از امر تبلیغ وجود ندارد. خلاصه اینکه تشکلهایی که بزرگ نیز هستند، بزرگ شدنشان مشغولیت بیشتری برای خودشان ایجاد میکند و علاوه بر آن دست بازشان را نیز برای تحول از آنها میگیرد.
*شما در کتابهای خودتان دیدهام که به مبحث اسلام آمریکایی نیز پرداختهاید. سوال من از شما این است که پرداختن به این مباحث در منابر و هیئتها و بحث تبلیغی اولویت دارد. امروزه مثلاً بحث اسلام رحمانی داغ است. این مباحث در حوزه بحث میشود یا ورود به آنها هنوز زود است؟
من که حتی ندیدهام که روی عناوین اینها کار بشود. اگر بخواهیم از عناوین عبور کنیم و وارد جزئیات شویم ممکن است چون جزئیات حساسیت برانگیز باشد روحیه محافظه کارانه ای که در برخی از مسئولین حوزوی وجود دارد، حتی مانع از این شود که این مباحث به صورت صریح و شفاف با حوزویان در میان گذاشته شود یا در قالب جلسات و کرسیهای آزاد اندیشی برگزار شود. وقتی که به خود اسلام آمریکایی به جهات محتوایی میپردازید و به زمینههای آن میخواهید بپردازید یک سری محافظه کاریهای انجام میشود که از پرداختن علمی و جزئی و ریز به این قضیه منصرف میشوند و در حد کلیاتی که برای طلاب راهگشا نیست، مطرح میشود.
مثلاً قضیهای که پارسال من آن را مطرح کردم و رهبری نیز به آن اشاره داشتند، منشور روحانیت امام بود که خیلی در این پیام حضرت امام معضلات فکری حوزه را به خصوص جریان متحجر متذکر میشوند و تعبیر میکنند که اگر روند حوزه همین شکل پیدا کند به سرنوشت کلیسای قرون وسطی دچار میشود. رهبری نیز در آنجا اشاره کردند که پیام منشور روحانیت باید خوانده شود. خواندن پیام منشور روحانیت یک بحث هست و تفسیر و تحلیل این پیام که سالها از آن میگذرد، بحثی است که هنوز صورت نگرفته است و اگر هم بخواهد صورت بگیرد دامنه و مجالی برای آن وجود ندارد. شاید خیلیها نیز الآن بگویند که باید این پیام خوانده شود ولی بین باید گفتن تا مجال صحبت از آن یافتن فاصله درازی وجود دارد.
*دکتر سروش اخیراً در نقد برخی از منبریها نکاتی را گفتند که در بین تمام پاسخها به نظر جواب آیت الله علیدوست حاوی نکات بسیار خوبی بود. آیت الله علیدوست ضمن قبول برخی از انتقادات دکتر سروش، گفتند که ما برای جذب مردم نباید خیلی مسائل را تقلیل دهیم و مردم هستند که باید خودشان را در این مباحث به سطح بالاتر برسانند. اساساً این گفتمان را چگونه باید بسط داد و منابر و مجالس را به در جهت تحقق این دیدگاه برد؟
تفکری در حوزه وجود دارد که میگوید خرافات و حرفهایی که فکر مردم با آنها تنیده شده را نباید نقد کرد، چرا که سبب تضعیف اعتقادات مردم میشود. یعنی این عده بر خرافات و انحرافات تأکید میکنند چرا که دینداری مردم را بر اساس آن میدانند و به همین جهت مبارزه با این خرافات و انحرافات را روا نمیدانند. ما حتی با این افراد مناظرات و بحثهای مختلفی داشتهایم و باید متاسفانه اذعان کنم که اینها میگویند که بگذارید که دینداری مردم به هر شکل ممکن تقویت شود. به عبارتی این دسته به جای اینکه به فکر تصحیح دینداری مردم باشند به فکر تقویت دین داری مردم به هر صورتی هستند.
خب حرف آقای سروش مخلوط حق و باطل بود. من هم از جهتی حرفهای او را قبول داشتم و از جهت دیگری با آن مخالف بودم. با مصادیق بحث او که مخالف بودم، ولی آن انتقاداتی که نسبت به وجود خرافات و کجیهایی در بیان و خطاب منبریها وجود داشت را تا حدودی روا میدانستم؛ یعنی برخی منبریها ابعاد منبرشان به خطابه رو آورده است؛ آن هم خطابهای که طبق میل مردم قدم بر میدارد و سعی میکنند که بیشتر مردم را تهییج و تحریک کنند تا اینها بر دینشان متعصبتر باشند. هدف برخی از خطبا، تعصب بخشیدن بیشتر به اعتقادات مردم است. آگاه کردن اعتقادات مردم نیست، بلکه میگویند مردم را متعصبتر کنیم که فردی مثل آقای سروش نتواند اینها را از مسیر خارج کند. میگویند قصد آگاه کردن اینها و ثبوت فکری اینها را نباید داشت.
من پیش از این بحثی با عنوان «دینداری معرفت محور» و «دینداری کرامت محور» داشتم و آنجا گفته بودم که ما در صدد دین داری معرفت محور مردم نیستیم و مدام به دینداری کرامت محوری مردم را ارجاع میدهیم که در برخی از مواقع و به سبب برخی اتفاقات، خودش میتواند تبدیل به یک آسیب برای دین مردم شود. بعضی از مردم به این واسطه که از دین کرامت نمیبینند، از دین به مرور فاصله میگیرند چرا که تلقی شان از دین یک دین کرامت محور شده است. نتیجه این نگاه این میشود که مردم جایی که از دین کرامت نبینند، احساس میکنند دین رد شده و تخلفی در دین وجود دارد. این آسیبی است که در فهم دینی وارد میشود و مثلاً سبب میشود که فردی که از حضرت رضا(ع) انتظار شفا و کرامت دارد، اگر به خواستهاش نرسد، اعتقادشان به امام یا خدا را ازدست دهد.
*این دینداری معرفت محور به چه سازوکاری قابلیت پیاده سازی دارد؟ برخی شاید آن را همپایه و رتبه دینداری فقها و عرفا بدانند که به همین جهت به آن اقبال نشان ندهند و استقبال از آن صورت نگیرد. به طور کلی معرفت مدنظر در اینجا به چه معناست؟
معرفتی که من می گویم معرفت فلسفی نیست، بلکه معرفت به متن دین است. همان معرفتی که قرآن در پی آن است. ما باید بیاییم و مفاهیمی از قرآن را بررسی کنیم که قرآن در پی تحقق آن بوده است، برای نمونه عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی، عدالت قضایی یا عدالت توزیعی. مفاهیمی که مردم را راغب به دین میکند چرا که آنها را در زندگی خودشان احساس میکنند؛ نه اینکه دین را ذهنیتی ببینند که یک سری گزارههای بی ربط به مسئله آنها باشد. منظورم این است که متن دین تفسیر و شرح داده شود. حاشیه آن کنار گذاشته شود. الآن در بحث تبلیغ حاشیه دین پررنگتر از متن دین است. حتی حاشیه دین نیز نه بلکه حواشیِ دین است. یعنی مردم در اصل دین با هم مواجهه و مناظره ندارند بلکه بر سر حواشی دین دارند با یکدیگر بحث میکنند.
*شما خودتان کتابی را با آقای عاملی در این خصوص نوشتهاید. سوال این است در جایی که حضرت امام در منشور روحانیت از خطر روحانیت متحجر حرف میزند، یا شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی به آسیب شناسی منابر و مناسک دینی میپردازد، شهید صدر در عراق از لزوم مبارزه با انحرافات سخن به میان میآورد چرا ما نتوانستهایم از این میراث به درستی استفاده کنیم؟
اگر میزان مقبولیت را بر اساس تعداد طرفداران فقط تعریف کنیم خب طبیعی است که حقانیت دین بر اساس همین شاخصه باشد، اما میراث پیامبران این را به ما نشان میدهد که حق به هر میزان که طرفدار داشته، بیش از آن مخالف داشته است. اصلاً شیوه پیامبران الهی اینگونه است که بیش از اثبات کردن، در صدد رد کردن انحرافات بودهاند. الآن ما قائل به این شدهایم که شیعهای در زمان حضرت علی (ع) اثبات شده که هیچ انحراف و کجی در آن تا عصر کنونی ایجاد نشده است و اینگونه تبلیغ میکنیم.
گویی که هیچ کژی و انحرافی در تشیع نیست و عدهای میگویند که شیعه را که اثبات کردید این دیگر تا انتها راست و مستقیم میرود. در حالی که همانطور که ما قائل به انحراف اسلام هستیم، شیعه نیز در طول تاریخ دچار انحرافاتی شده که اگر ما بخواهیم راه انبیا را در آن دنبال کنیم، رسالت مان صرفاً در تبلیغ تشیع نیست، بلکه تهذیب و اصلاح تشیع نیز هست.
بزرگان و اندیشمندانی که عقلانیت تشیع را دنبال میکردند و تبدیل به چهرههای بین المللی در تشیع شدهاند، همین مسیر را دنبال کردهاند. اگر امام موسی صدر در لبنان محبوب شد به این دلیل بود که اصل تشیع را گرفت. ما امام موسی صدر را به عنوان شخصیتی که دافعه دارد نمیشناسیم، بلکه به عنوان فردی میشناسیم که اصل تشیع را در لبنان فراگرفته میشناسیم. حتی من این مورد را در دکتر شریعتی نیز دیدهام که افرادی از سایر کشورها شریعتی را از چهرههای معروف ما در داخل کشور بیشتر میشناختند چرا که تمرکز خود را روی اصل تشیع بنا کرده بود.
*به عنوان آخرین سوال اساساً آیا ما در مرحلهای هستیم که بتوانیم آینده پژوهی در خصوص تبلیغ دینی و مشکلات آن در آینده انجام دهیم یا در باید منتظر سناریوهای بد بمانیم؟
من نظرم این است که حوزه به صورت انفعالی عمل میکند. نه فقط نسبت به فضای مجازی که آینده بسیار بزرگی جلوی آن است بلکه در حوزههای دیگر نیز انفعالی عمل میکند.
انتهای پیام/
منبع: مهر