به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، نهادینه سازی فرهنگ حجاب و عفاف به عنوان یکی از ضرورتهای باورهای دینی مستلزم برنامهریزی صحیح در سه حوزه فرد، خانواده و جامعه است. نقش حکومت اسلامی در ایجاد و ترویج این باور انکارناپذیر بوده و در نگاهی عمیقتر، ضروری و اساسی است.
پیش از برنامهریزی صحیح باید عناصر مفهومی چون فرد انسانی، خانواده و جامعه را در زمینه فعالیت علمی و فرهنگی به خوبی شناخته و جایگاه هر یک را بررسی کرد. سپس در سه مرحله نهادینهسازی(تعمیق)، گسترش فرهنگ(ترویج) و حفظ و پاسداری از باورهای ترویج شده(تحفیظ)، با استفاده از ابزار و شیوههای کاملاً مدرن و مؤثر به فعالیت پرداخت.
برای اجرایی و عملیاتی شدن هر یک از مراحل پیش گفته، به حرکت جمعیِ پویایی در نهادهای فرهنگی - اعم از خصوصی و دولتی - نياز است که اگر این همسویی و همپوشی در سطح فراگیر صورت نگیرد، نتیجه مطلوب بدست نمیآيد و گستره عمل فرهنگی هم چون گذشته، به گروه و دوره خاصی محدود خواهد شد.
بنابراین، جهت نهادینه سازی، گسترش و حفظ فرهنگ عفاف و حجاب باید از همه توانایی ها، اختیارات و امکانات موجود در نهادهای کشور بهره گرفت. آموزش و پرورش، حوزهها، دانشگاهها، نهادهای اقتصادی و فرهنگی و حتی بهداشتی کشور در رسیدن به هدف مورد نظر نقش بسزایی دارند.
ما نیز در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین حسین بستان از کارشناسان مسائل عفاف و حجاب، به بررسی این موضوع پرداختیم که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید؛
پرسش: چرا مساله پوشش زنان تا پیش از عصر مشروطه دغدغه فقها نبوده است؟ با توجه به مسائل مستحدثه پیرامون حجاب به طور خاص و مساله زن به طور عام آیا اکنون فقها به این مسائل ورود بایسته و شایسته ای داشتهاند؟
پاسخ: مسئله پوشش زنان قبل از مشروطه دغدغه فقها نبوده است، زیرا حجاب به مسئله اجتماعی تبدیل نشده بود، بدین معنا که در واقعیت بیرونی اتفاقی که موجب شود حجاب مورد توجه فقها قرار گیرد، رخ نداده بود. به تعبیر دیگر هنوز مواجهه مستقیم با فرهنگ غرب صورت نگرفته بود و لذا ضرورتی برای ورود فقها به مسئله پوشش زنان و خیلی از مسائل دیگر احساس نمیشد. اما بعد از مشروطه که ارتباط کشور با فرهنگ غرب گسترش یافت، مسئله حجاب مورد توجه فقها قرار گرفت. همچنین از سوی روشنفکران مسائلی بر ضد حجاب مطرح شد که فقها لازم دیدند در این مسائل ورود کنند.
در خصوص قسمت دوم سوال؛ اقدامات زیادی صورت گرفته و نمیتوان گفت فقها بیتوجه بودهاند. بحثهایی صورت گرفته است و فقهای متعرض آن شدند که نمونههای آن را میتوان در استفتاتائات و بحثهای فقهی مشاهده کرد، ضمن آنکه بحث حجاب در آثار قدمای ما هم مطرح بوده و سابقه علمی دارد.
با این همه، انتظار میرفت ورود فقها به این عرصه با نگاه جامعتری باشد، زیرا موضوع حجاب فقط بحث از پوشش صرف نیست بلکه لایههای عمیقتری دارد. چون مسئله حجاب یکی از فروعات عفاف است و اگر بخواهیم نگاه جامعتری به این مسائل داشته باشیم باید ابعاد دیگر مسئله عفاف را کنار حجاب مورد بررسی قرار بدهیم. متأسفانه توجه به این امر در حد مطلوب نبوده است، یعنی نگاه همه جانبه به بحث عفاف و حجاب صورت نگرفته و هنوز جای کار دارد و فقها باید بیشتر با این نگاه جامع و با بهویژه رویکرد فقه اجتماعی ورود کنند.
پرسش: آیا در پوشش زنان تحریک آمیز نبودن اصل است یا دیده نشدن موی سر و قسمتهایی از بدن یا به عفت شناخته شدن؟ کدام یک در حجاب اصالت دارد؟ کدام یک مهم تر است؟ کدام یک باید به عنوان معیاری برای الزام قانونی باشد؟
پاسخ: در سوال شما سه معیار بیان شده است. معیار سوم را نمیتوان پذیرفت و باید آن را کنار گذاشت. زیرا در صورت پذیرش آن، معیار ما در حجاب، شناخته شدن زنان به عفت است، در حالی که در منابع و مستندات چنین ملاک مطلقی نداریم.
یکی از مستندات درمسئله پوشش زنان آیه جلابیب است که این تعبیر آمده است «...ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ...»[1] تفاسیر مختلفی در خصوص این آیه بیان شده است. یکی از تفاسیر این است که «ان یعرفن» یعنی زنان به عفت شناخته شوند. که البته احتمال قوی در معنای آیه نیز همین است.
در صورت پذیرش این معنا، باید گفت این معنا مختص حکم جلباب است، در حالی که دلیل وجوب پوشش منحصر به آیه جلباب نیست. بحث دیگری که در این آیه مطرح است، علت یا حکمت بودن «ان یعرفن» است. اگر علت بودن ثابت شود میتوان آن را به عنوان یک معیار مطرح کرد. ولی اصل علت بودن آن ثابت نیست و عده ای از صاحب نظران گفتهاند حکمت است.
بر فرض اینکه علت بودن آن را قبول کنیم، علت برای حکمی است که در این آیه بیان شده است، یعنی «یدنین علیهن من جلابیبهن» نه برای حکم پوشش به صورت کلی. با توجه به مطالب بیان شده نمیتوان به این آیه استناد کرد و «ان یعرفن» را معیار پوشش قرار داد، چون آیه دیگری که در آن حکم حجاب بیان شده، آیه 31 سوره نور[2] است و در این آیه علتی به عنوان «ان یعرفن» ذکر نشده؛ بنابراین آیه مطلق است و ما میتوانیم با تمسک به اطلاق آیه شناخته شدن به عفت را از علت بودن خارج کنیم.
اما دو معیار اول: بحث از تحریک آمیز نبودن و نفس پنهان بودن بحث مفصلی است، اما اگر بخواهیم اجمالا بیان کنیم باید بگوییم هر دو صحیح است. به این بیان که تحریک آمیز نبودن یکی از دو علت است نه علت منحصره، بنابراین بوسیله آن بخشی از حکم حجاب را میتوان تبیین کرد نه کل آن را.
پس اگر تحریک آمیزی وجود داشت وجوب پوشش هم ثابت میشود، اما اگر تحریک آمیزی نبود نمیتوانیم نتیجه بگیریم که حکم پوشش هم نیست، زیرا این علت منحصره نیست. مثل اینکه پزشک بگویید فلان قرص را در دو حالت باید مصرف کرد؛ اول وجود سردرد و دوم وجود دل درد. حال اگر یکی از این موارد اتفاق افتاد، میتوان قرص را مصرف کرد، اما اگر یکی از این موارد نبود آیا میتوان گفت نباید قرص را مصرف کرد؟ نه، زیرا ممکن است علت دوم باشد.
بنابراین تحریک کنندگی به عنوان یکی از دو علت در حکم پوشش تأثیر دارد، با این حال، اعضایی هم که اظهارشان تحریک آمیز نیست پوشش آنها میتواند واجب باشد، مانند موی سر؛ حتی اگر تحریک آمیز هم نباشد وجوب پوشش ثابت است و بیانگر این است که تحریک آمیز بودن در کنار دیده نشدن باید مورد توجه قرار گیرد. البته فقها وجه و کفین را از علت دوم استثناء کردهاند، یعنی اگر تحریک آمیز نباشد وجوب پوشش ندارد.
حال در الزام قانونی تابع کدام باشیم؟ ما هر دو را دخیل میدانیم. البته تشخیص معیار دوم راحت است یعنی اعضای بدن به جز وجه و کفین که باید پوشیده باشند، حدشان مشخص است. اما معیار اول یعنی تحریک آمیز بودن چون یک امر کیفی و احساسی است، اثبات و اندازهگیری آن قدری مشکل است. با این حال میتوان به فهم عرف رجوع کرد، یعنی تا حدودی میشود بر اساس نگاه عرفی بخشی از مصادیق آن را به صورت متیقن احصاء نمود و حداقل، آن مقداری که عرف جامعه تایید میکند که تحریک آمیز است، میتوان مبنای الزام قانونی قرار داد، هرچند نسبت به مصادیق مبهم و مورد اختلاف نظر نیز دست قانونگذار بسته نیست.
پرسش: با توجه به جمعیت حدود 70 درصدی بد حجابان عرفی(افرادی که خود را مسلمان میدانند اما حجاب شرعی را کامل رعایت نمیکنند) آیا حکومت اسلامی باید با مساله حجاب به صورت عرفی برخورد کند یا به صورت دینی(اجباری بودن حجاب)؟ اگر حجاب به نماد مخالفت با حکومت تبدیل شود حکومت چه برخوردی باید داشته باشد؟
پاسخ: اینگونه مسائل که ناظر به واقعیتهای عینی جامعه است، طبعاً پای عناوین و احکام ثانویه به میان میآید که در مقابل احکام اولیه است. این دو را باید از همدیگر تفکیک کرد. بر اساس احکام اولیه، حجاب حکمی است که حد و حدود آن مشخص است و حکومت اسلامی وظیفه دارد آن را اجرا کند که از مستندات و مبانی کافی بهره مند است، مانند امر به معروف که از مبانی دینی قضیه است. یعنی اینکه حکومت میتواند از باب امر به معروف و بر اساس مرحله سوم آن حجاب را اجبار کند، لکن این حکم اولی مسئله است.
اما فضای ضرورتها و شرایط خاص این اقتضا را دارد که نگاهی به احکام ثانویه و عناوین ثانویه داشته باشیم. یعنی اگر عرف جامعه به سمتی رفته که حکومت اسلامی توانایی اجرای حدود الهی را نداشته باشد، در این صورت بر اساس قواعد کلی فقهی و اصولی هر حکمی به اندازه وسع فردی و حکومتی وجوب پیدا میکند.
به تعبیر دیگر حکومت تا جایی که امکان دارد ولو با اجبار باید حدود الهی را اجرا کند و در مواقعی که دخالت حکومت باعث اختلال در نظم اجتماعی و ایجاد مفسده میشود، فقط به همان اندازهای که قدرت ندارد و مفسده ایجاد نمیشود باید مداخله کند.
بُعد دیگر قضیه در فرض سوال، تشخیص مصداق و موضوع شناسی است، به این معنا که شرایط بالفعل ما چیست؟ آیا در شرایطی هستیم که بگوییم حکومت نمیتواند مردم را اجبار کند؟ جنس بحث در اینجا فقهی نیست.
در اینجا بحث موضوع شناسی است که ابزارهای خاص خود را میطلبد. برای نمونه با تکیه بر علم جامعه شناسی وضعیت موجود را بشناسیم که آیا با این شرایط حکومت وظیفه اجبار دارد یا ندارد؟ این را فقیه نمیتواند با فقه جواب دهد باید با کارهای کارشناسی دقیق توسط علوم اجتماعی و جامعه شناسی و با اسناد محکم پاسخ داد و اگر ادعا میکنیم که حکومت نمیتواند حجاب را اجباری کند، نباید صرف ادعا باشد بلکه باید مستندات محکمی را ارائه بدهیم.
برای نمونه تا زمانی که قضیه کرونا پیش نیامده بود اگر کسی میخواست حرف از اجبار حجاب بزند میگفتند حکومت نمیتواند و قادر نیست مردم را اجبار کند. الان قضیه کرونا پیش آمد و بحث اجبار ماسک و... به صورت ساده و عادی مطرح میشود و اصلاً چالش برانگیز نیست. این قضیه نشان میدهد که ادعای اینکه حکومت قدرت اجبار دارد یا ندارد به این سادگی نیست و نیازمند بررسیهای دقیق متقن و مستند است.
به نظر میرسد به راحتی نمیتوان ادعا کرد که حکومت قدرت اجبار ندارد، زیرا در خیلی از موارد میشود معضلات را لایهبندی و سطحبندی کرد و بر اساس آنها برخوردهای متفاوتی انجام داد. یک زمانی جمعیت 70 درصد است که برخورد و اجبار در این سطح خیلی مشکل است ولی این 70 درصد در یک رده قرار نمیگیرند و ممکن است 5 درصد از آنها هنجارشکنان افراطی باشند که با دیگران فرق دارند، لذا باید سطحبندی کرد و با برخی از سطوح برخورد قهری داشت و با برخی از سطوح کار فرهنگی کرد. پس هرگونه اقدام حکومت در خصوص حجاب تابع شرایط است که کارهای دقیق جامعه شناسی و علوم اجتماعی میتواند مشخص کند که از چه ابزارهای میتوانیم استفاده کنیم.
پرسش: با توجه به وجهه بد برخوردهای سلبی توسط نیرویهای گشت ارشاد، چه راهکارهای سلبی دیگری جهت کنترل وضعیت بدحجابی پیشنهاد میکنید؟
پاسخ: به طور کلی راهکارهای سلبی دو محور دارد؛ اولین محور حاکمیتی است که بروز و ظهور آن در نیروهای پلیس و گشت ارشاد است که اصل آن را نمیتوانیم نفی کنیم، زیرا یک امری است که مستند به قدرت اجرایی حاکمیت است، هرچند اشکالات اجرایی آن را باید برطرف کرد. دومین محور؛ راهکار مردمی است.
به تعبیر دیگر دو ابزار داریم؛ یکی ابزار حاکمیتی و دیگری ابراز نظارت مردمی که از این طریق میتوانیم تشکلهای مردمی را ایجاد کنیم تا نظارت عمومی به معنای امر به معروف را به شکل تشکیلاتی در کشور انجام دهند. البته باید از آنها حمایت قانونی شود که بتوانند از موضع اقتدار( نه به معنای برخورد فیزیکی که این کار بر عهده نیروی انتظامی است) برخورد کنند، یعنی با همکاری پلیس بتوانند نقش ایفا کنند و اگر نیاز به مداخله فیزیکی شد یک نوع ارتباط نظامند و سیستماتیک داشته باشند که بتوانند کمک بگیرند و پلیس هم در خدمت آنها باشد. بنابراین اگر این دو نهاد در کنار هم و مکمل هم اجرایی شوند میتوان بحث بدحجابی را بهتر کنترل کرد.
پرسش: راهکارهای ایجابی شما بر افزایش فرهنگ حجاب و عفاف چیست؟
پاسخ: راهکارهای ایجابی متعدد هستند ولی 4 محور اساسی داریم که راهکارها در ذیل آنها تعریف میشوند.
محور اول؛ تعلیم و تربیت: بخش عمده راهکارها مربوط به تعلیم و تربیت است که خود شاخههای مختلفی را شامل میشود. مصادیق آن عبارتاند از: آموزش و پرورش، رسانهها و روحانیون... . این بحث ابعاد مختلفی دارد که نیازمند پیش نیازهایی است، برای نمونه در خیلی از قسمتها نیاز به تدوین کتاب و جزوه و ساختن فیلم داریم و در برخی از قسمتها خلاء پژوهشی داریم و... . در کل مجموعه گستردهای را میتوانیم ذیل عنوان راهکارهای تعلیمی و تربیتی قرار دهیم.
محور دوم؛ حمایت: طبعاً بخشی از حوزه عفاف و حجاب نیازمند جنبههای اقتصادی، مالی و... است. فرض کنید ممکن است پوشش مناسب، لباس مناسب و چادر مناسبگران باشد و برای برخی افراد تامین هزینه آن مشکل باشد و به خاطر فشار مالی مجبور شوند از چادر استفاده نکنند.
بخشی از راهکارها به این بر میگردد که این مسئله را حل کنیم. یعنی دولت باید خدماتی را در این زمینه بدهد و نهادهای غیر حاکمیتی، مردم و خیرین در این عرصه ورود کنند و از ظرفیتهایی مانند وقف، صدقه و وجوهات شرعیه مانند خمس و زکات و... استفاده کنیم. زیرا باید از این مسائلی که جنبه مالی دارد حمایت صورت گیرد، همچنین در بحث تسهیل ازدواج، زیرا میان ازدواج و عفاف و حجاب ارتباط وثیقی وجود دارد.
بنابراین اگر بتوان کانالهایی که گفته شد را برای تقویت و تسهیل ازدواج فعال کرد، تأثیر با واسطهای در ارتقاء فرهنگ و حجاب در جامعه دارد. اگر ازدواجها در سنین پایینتر صورت بگیرد و از آنها حمایت شود و مشکلات معیشتی جوانان زودتر حل شود که بتوانند تشکیل خانواده بدهند، باعث تقویت فرهنگ عفاف و حجاب میشود.
محور سوم؛ قانونگذاری و سیاست گذاری: در برخی از مسائل خلاءهایی قانونی داریم و قوانینی را نیاز داریم که نوشته نشدهاند و یا قوانینی است که وجود دارد ولی بر مسئله حجاب و عفاف أثر منفی دارد مانند قوانین اشتغال، استخدام ساعات شغلی و... . این موارد اگر چه مستقیماً با این موضوع ارتباط ندارند اما تاثیرگذاری غیرمستقیم دارند. این قوانین نیازمند کار کارشناسی است که تأثیرات منفی این موارد را احصا کنند و بر روی آنها بحث کنند و بعد پیشنهاد اصلاح این قوانین را بدهند.
محور چهارم؛ یک مرتبه بالاتر از محورهای قبلی است و مربوط به مسائل بنیادی است و جنبه زیربنایی دارد، مانند دینداری در جامعه. بحث دینداری یک بحث بنیادی است که در همه حوزهها از جمله بر روی مسئله عفاف و حجاب تأثیرگذار است. ریشه خیلی از مشکلات ما در آسیبهای اجتماعی از جمله بحث عفاف و حجاب، ضعف دینداری است. سطح دینداری در جامعه ما ظاهراً قدری تنزل کرده و تقیدات دینی مردم کمتر شده است.
اگر بتوانیم در این زمینه به پیشرفتی برسیم و بتوانیم دینداری را تقویت کنیم، به طور قهری در همه حوزههای دیگر أثر خواهد گذاشت. اگر دینداری یک پله قویتر شود قطعاً بر روی رفتارهایی از جمله بدحجابی أثر میگذارد. اگر میخواهیم بحث حجاب و عفاف در جامعه ما درست شود نباید این موضوع را نادیده بگیریم.
یکی دیگر از مسائل بنیادی که ممکن است در نگاه اول ارتباطی با حجاب نداشته باشد ولی به صورت غیر مستقیم تأثیر میگذارد، مسئله سرمایه اجتماعی به ویژه اعتماد مردم به حکومت است. هر قدر رابطه مردم و حاکمیت مستحکمتر شود، اعتماد مردم به حکومت بیشتر شود و حاکمان بتوانند با سیاستهای خود اعتماد مردم را بیشتر جلب کنند، در حوزههای مختلف أثر میگذارد. در نتیجه مثلاً در حوزه عفاف و حجاب اگر مسئولین از مردم درخواست کنند که اینگونه رفتار کنید، مردم همراهی بهتری میکنند.
بالعکس زمانی که اعتماد عمومی مردم آسیب ببیند، حکومت اگر از آنها بخواهد که حجاب را رعایت کنند دیگر همراهی نمیکنند. مصداق بارز آن بازتاب تذکر در خصوص حجاب است که زن بدحجاب میگوید شما بهتر است اختلاس چند هزار میلیاردی را اصلاح کنید نه اینکه به موهای من گیر بدهید.
این نوع برخورد به دلیل این است که اعتماد عمومی آسیب دیده است. اگر ترمیم شود و مردم اعتماد کنند و تلقیشان این باشد که عملکرد حکومت در اقتصاد، بانکداری و... رضایت بخش است، در موضوعاتی مانند حجاب هم با حاکمیت همراهی میکنند.
پرسش: وضعیت رسانهای و وضعیت اقتصادی کشور با چه ساز و کارها و فرآیندهایی به بدتر شدن وضعت حجاب منجر میشود؟
پاسخ: وضعیت رسانهها که مطلوب نیست. منظور از رسانه، رسانه داخلی است و رسانه خارجی که جای خود را دارد، ولی رسانه داخلی با وجود اینکه در خیلی از جهات امتیازاتی دارد و از سطح عالیتری در مقایسه با رسانههای دیگر بهرهمند است ولی در عین حال خالی از آسیب نیست. زیرا نظارتهای مطلوبی بر آن صورت نمیگیرد و یا الگوسازیهایی که توسط رسانه انجام شده تأثیر منفی دارند.
سلبریتیهایی که در جامعه جایگاهی را کسب کردهاند؛ رفتار آنها در داخل رسانه و بیرون رسانه انطباق ندارد که خود اینها آسیبزا است. شخصی را فرض کنید که باور و تقید زیادی در زندگی عادی خود ندارد، اما زمانی که در رسانه حضور پیدا میکند، پروتکل رسانه الزامش میکند که برخی امور را رعایت کند و زمانی که از رسانه خارج میشود آن الزامات را ندارد. برای نمونه در فضای مجازی به شکل دیگری خودش را بازنمایی میکند.
این عملکرد قهراً بر روی مخاطبی که این رفتارهای دوگانه را مشاهده میکند، تأثیر میگذارد و در ذهن او تثبیت میشود که حجاب یک امر صوری است که باید از باب اجبار آن را تحمل کرد. رفتار این سلبریتیها این امر را القاء میکند که لازم نیست هیچ تعهدی به تقیدات شرعی داشته باشیم. این یک بخشی از تأثیرات رسانه است که به بدتر شدن وضعیت حجاب منتهی شده است. سریالها، فیلمهای سینمایی و حتی گاهی به بهانه برنامه کودک برخی کارها را انجام میدهند که تاثیرات منفی دارد.
وضعیت اقتصادی هم به شکلهای مختلف تأثیرگذار است. یک بخشی از آن گرانیها است که ممکن است بر روی تهیه لباس تأثیر بگذارد، ولی این بخش کوچکی از مسئله است. مسئله اقتصادی ابعاد دیگری دارد مانند واردات، صادرات، قاچاق پوشاک نامناسب و از اینها مهمتر وضعیت اقتصادی بدی که دولتها با آن مواجه هستند و نمیتوانند حمایتهای لازم که از وظایف آنها است، انجام دهند، مانند حمایت از ازدواج و خانواده.
طبعا این شرایط در بدتر شدن وضعیت حجاب تأثیر گذار هستند. دولت نمیتواند قوانین حمایت از خانواده و قوانین حمایت از ازدواج را اجرا کند، زیرا منابع لازم را در اختیار ندارد. نتیجه عدم حمایتها رها شدن این امور است که باعث بالا رفتن سن ازدواج و بالا رفتن آمار طلاق و... میشود و همه این موارد در بدتر شدن وضعیت حجاب در جامعه تأثیر منفی دارد.
انتهای پیام/
[1] - سوره احزاب؛ آیه 59
[2] - وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ ۖ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ...