تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, مبانی علوم انسانی اسلامی, مشروح خبرها
شماره : 18464
تاریخ : ۸ مرداد, ۱۳۹۹ :: ۱۱:۰۶
در هیچ برهه‌ای فقه اسلامی تا این اندازه در صحنه اجتماعی تأثیرگذار نبوده است حجت‌الاسلام شریفی در یادداشتی مطرح کرد: در هیچ برهه‌ای فقه اسلامی تا این اندازه در صحنه اجتماعی تأثیرگذار نبوده است استاد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ضمن تحلیل و پاسخ به سخنان برخی فقه‌ستیزان علیه فقه و فقها، اظهار کرد: بدون شک در هیچ برهه‌ای از تاریخ تا این اندازه فقه اسلامی و شیعی در صحنه اجتماعی و قانون‌گذاری اثرگذاری نداشته است.

به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه، چندی پیش بود که فرزند عضو اسبق شورای نگهبان در یادداشتی بیان کرده بود که فقه فربه‌ترین رشته دینی شیعی است، ولی اکنون نیمه‌جان شده و در آینده‌ای نه چندان دور، خواهد مرد و حتی اگر نمیرد، در کما رفتن آن، قطعی است. وی این ادعای خود را به چهار دلیل مستند کرده بود.

در همین زمینه حجت‌الاسلام والمسلمین احمدحسین شریفی، استاد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در یادداشتی، ضمن اذعان به پاره‌ای نقدها بر روش‌شناسی فقاهت و اجتهاد، به این انتقاد درباره مرگ یا به کما رفتن فقه پاسخ داده است. متن یادداشت این استاد سطح عالی فقه و اصول حوزه به شرح زیر است:

در مسابقه تعجب‌برانگیز و نامبارکی که میان عده‌ای از نویسندگان کشور ما برای مبارزه با فقه و فقاهت اسلامی و به طور کلی دستورالعمل‌های رفتاری اسلام صورت گرفته‌ است، هر کدام از این فقه‌ستیزان برای آنکه از این قافله عقب نمانند، سعی می‌کنند سخنان درشت و گنده‌ و بی‌سابقه‌ای علیه فقه و فقها بگویند.

در این میان برخی از این افراد به پشتوانه چند سال حضور در حوزه‌های علمیه و خواندن چند کتاب در صرف و نحو و احیاناً فقه و اصول، یا به پشتوانه اینکه در خانه پدرشان چند هزار کتاب دینی و فقهی بوده است! به خود اجازه می‌دهند هر گونه رطب و یابسی را علیه فقه و فقها بسرایند. فی‌المثل، یکی از اینان جدیداً مدعی شده است که دانش فقه، دانشی به کُما رفته و در حال مرگ است و به دلیل انتسابی که به برخی از مسئولان سابق حوزه علمیه قم دارد، افزون بر استقبال فقه‌ستیزان وطنی، سخنان او مورد استقبال مخالفان انقلاب اسلامی هم قرار گرفته است.

وی برای اثبات مدعای خود شواهدی را ذکر کرده است. از جمله اینکه:

  1. بسیاری از مسائل و موضوعاتی که فقه به آنها می‌پرداخته است، مثل احکام چاه و کنیز، منقضی شده و مبتلی به مردم نیستند.
  2. همچنین برخی دیگر از احکام باقی‌مانده در حال حاضر از مصادیق «قبیح اجتماعی‌»اند یعنی مورد قبول جامعه جهانی نیستند، مثل سن تکلیف و ازدواج و احکام حدود و دیات و امثال آن؛
  3. همچنین مدعی‌اند که در دوران معاصر ذائقه دینی مردم تغییر کرده است؛ مردم، علی‌رغم اینکه خود را دیندار می‌دانند، رغبتی به دین فقهی و التزام عملی به دستورات فقهی ندارند؛
  4. شاهد دیگر مرگ فقه را کثرت فقیهان و مراجع تقلید می‌دانند! و مدعی‌اند تعداد زیاد مراجع تقلید و تنوع آراء فقهی موجب می‌شود مکلفین شاهد یک هرج و مرج فتوایی باشند و ترجیح دهند تا به جای تقلید از مراجع، از خودشان تقلید کنند و نظر خودشان را جایگزین نظر فقها کنند!

در بررسی و نقد این سخنان چند نکته را بیان می‌کنم:

منسوخ شدن احکام فقهی به معنای منسوخ شدن فقه نیست

نکته اول: منسوخ شدن احکام فقهی ناظر به موضوعات و مسائل ۶۰ سال پیش به معنای منسوخ شدن فقه نیست؛ و حتی به معنای منسوخ شدن آن احکام نیست؛ آن احکام ناظر به آن موضوعات بوده است و حالا که بر فرض چنان موضوعاتی از میان رفته‌اند، طبیعتاً زمینه عمل به احکام آنها هم وجود ندارد؛ زمانی می‌توان سخن از مرگ فقه به میان آورد که فقه توانایی پاسخ‌گویی به مسائل و موضوعات جدید را نداشته باشد. یعنی نتواند بر اساس متدولوژی فقهی و با استناد به منابع و متون دینی معتبر حکم وقایع جدید را به صورتی ضابطه‌مند استخراج و استنباط کند.

نکته دوم: قبیح پنداشتن پاره‌ای از احکام فقهی اختصاصی به دوران معاصر و پاره‌ای از دین‌ستیزان یا فقه‌ستیزان معاصر ندارد؛ از صدر اسلام و به هنگام بیان احکام و دستورالعمل‌های عبادی و اجتماعی الهی از سوی پیامبر اسلام چنین نگاهی در میان پاره‌ای از کفار و منافقان وجود داشته است. سخنان فقه‌ستیزانه و شریعت‌گریزان ابوالعلاء معری (۳۶۳-۴۴۹ق) در جهان اسلام بسیار مشهور است. وی در نامعقول پنداشتن حد سرقت می‌گفت: ید بخمس مئین عسجد ودیت/ ما بالها قطعت فی ربع دینار؛ دستی که دیة آن پانصد دینار است چرا باید به خاطر سرقت یک ربع دینار قطع شود و سیدمرتضی علم الهدی نیز در پاسخ او، ضمن اشاره به حکمت احکام الهی گفت: عز الامانة اغلاها و ارخصها/ ذل الخیانة فافهم حکمة الباری؛ عزت امانت آن دست را ارزشمند کرد و ذلت خیانت آن را بی‌ارزش کرد؛ حکمت احکام خدا را فهم کن.

یا فرد دیگری در پاسخ او گفت: هناک مظلومة غالت بقیمتها/ و ههنا ظَلَمت هانت علی الباری؛ در آنجا از روی ظلم قطع شده است و در اینجا ظلم کرده است به همین دلیل نزد خدا بی‌ارزش شده است؛ نمی‌خواهم بگوییم که پاسخ سیدمرتضی یا این فرد کامل و دقیق‌اند؛ و فلسفه و علت قطع دست دزد همین است؛ فقط می‌خواستم اشاره‌ای کنم به اینکه مخالفت با احکام دین اختصاصی به جامعه و دوران معاصر ندارد.

نکته سوم: اینکه عده‌ای از افراد جامعه تحت تأثیر شبهات مخالفان اسلام و دین، از تمام دین یا بخشی از دین رویگردان شوند، و به تعبیر این مدعی، ذائقة دینی‌شان عوض شود و علیرغم بی‌دینی خود را دیندار بدانند، نه چیز جدیدی است (زیرا تا بوده چنین بوده و تا هست چنین افرادی هم هستند و قرآن می‌فرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالا الَّذینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعا» سوره کهف، آیات ۱۰۳-۱۰۴) و نه اینکه چنین رویکردی به معنای ناکارآمدی دین یا آن بخش از دین است؛ به هر حال، همواره میان حق و باطل تقابل وجود داشته است و جبهه باطل همواره کوشیده است از هر وسیله‌ای و به هر شکلی علیه جبهه حق موضع‌گیری کند و افراد را نسبت به آن بدبین نماید. این مسئله وظیفه مدافعان جبهه حق را سنگین و سنگین‌تر می‌کند. جولان باطل هرگز به معنای نادرستی حق نبوده و نیست.

نکته‌ چهارم: بدون شک در هیچ برهه‌ای از تاریخ تا این اندازه فقه اسلامی و شیعی در صحنه اجتماعی و قانون‌گذاری اثرگذاری نداشته است؛ در حال حاضر هم در جمهوری اسلامی هیچ قانونی که در تقابل با شریعت باشد، به تصویب نمی‌رسد. اما این بدان معنا نیست که در این جهت ما به نقطه ایده‌آل رسیده باشیم؛ هرگز؛ در این جهت هم در آغاز راهیم. هرگز نباید عجله کرد، البته رخوت و سستی هم نباید داشت؛ اما باید دانست که اساسا اقامه دین و نهادینه سازی ارزش‌ها در زیست اجتماعی کاری زمان‌بر و دشوار است.

تناقض در گفتار مدعیان مرگ فقه

نکته پنجم: تعجب‌آور این است که این مدعی از طرفی از مرگ فقه سخن می‌گوید و از طرفی از کثرت فقها و آراء فقهی می‌نالد! این کثرت که نشانه اقبال و توجه مضاعف به فقه است و نه نشانة مرگ و بی‌تحرکی آن! به علاوه از کی تا به حال کثرت اندیشمندان یک حوزه و فراوانی آراء و انظار در آن ملازم با مرگ و نابودی آن بوده است! آیا کثرت طبیبان در یک جامعه و تنوع درمان‌ها و نسخه‌های درمانی آنان موجب می‌شود که دیگر مردم به آنها مراجعه نکنند و رو به سوی خوددرمانی آورند؟! و احیاناً اگر چنین کاری کنند، این نشانه مرگ و نابودی علم طب است یا نشانة تکثیر و همه‌گیری آن؟

نکته ششم: این آقایان توجه ندارند (یا آنکه خود را بی‌توجهی می‌زنند) که فقه تنها دستگاه معرفتی و علمی‌ است که کارآمدی و تأثیرگذاری و خدمات سیاسی و اجتماعی خود را در عمده‌ترین جنبش‌های دویست ساله اخیر نشان داده است. (در جنبش تنباکو، در انقلاب مشروطه، در ملی شدن صنعت نفت، و مهمتر از همه در شکل‌گیری انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی، در شکل‌دهی به گروه‌های مقاومت، در تحقق عزتمندی اسلام و مسلمین در برابر ابرقدرت‌های بزرگ دنیا و در شکل‌دهی به جهاد همه جانبه پیشرفت در ایران اسلامی) فقه و آموزه‌های فقهی بود که بزرگترین انقلاب همه دوران‌های ایران، یعنی انقلاب اسلامی، را رقم زد. آیا زنده‌تر از چنین علمی سراغ دارید؟

در میان همه دانش‌های بشری، کدام دانش را می‌توان یافت که تا این اندازه کارآمدی عملی خود را به رخ همگان کشانده باشد؟ افزون بر این، فقه و فقاهت به برکت انقلاب اسلامی، در بهترین دوران تاریخی خود به سر می‌برد. فقه در حوزه‌های علمیه بسیار سرزنده و فعال است. افزون بر «فقه فردی»، الان بسیاری از کرسی‌های درسی فقها ناظر به «فقه اجتماعی» و «فقه‌های مضاف» است. به دلیل نیازهای روزافزونی که بخش‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور به آموزه‌هایی فقه ابراز می‌دارند، در حال حاضر کرسی‌های قوی‌ فقهی در موضوعات مختلف و در سطوح عالی حوزه‌های علمیه در حال برگزاری است: فقه الاداره، فقه التربیه، فقه السیاسة، فقه المقاومة، فقه الاجتماع، فقه الاقتصاد، فقه الثقافة، فقه الإعلام (رسانه)، فقه العمران المدنی (عمران شهری) و ده‌ها عنوان دیگری الان در حوزه‌های علمیه در حال تدریس است. البته این آغاز کار است و روز به روز، هم بر کمیت این موضوعات افزوده می‌شود و هم بر کیفیت مباحث.

وضع موجود دروس فقهی رضایت‌بخش نیست

نکته پایانی: لازم است که این نکته را گوشزد کنم که این سخنان هرگز به معنای رضایت از وضعیت موجود فقه و دروس فقهی و شیوه‌های آموزشی و پژوهشی در ابواب مختلف فقه و یا رضایت به روش‌شناسی فقاهت و اجتهاد نیست؛ هرگز به معنای بی‌نقد بودن حرکت فقهی در حوزه‌های علمیه نیست؛ بسیاری از فقها و اندیشمندان حوزوی خود دائما در کار نقد و انتقاد از روش‌های علمی و آموزشی حوزه‌ها هستند و خود بنده هم از جمله کسانی‌ هستم که به شیوه‌های آموزشی و هم به روش‌های پژوهشی و هم به روش‌شناسی فقه و فقاهت و اجتهاد نقد دارم و معتقد به ضرورت بازنگری در روش اجتهاد هستم؛ و بخشی از مدعیات خود و روش پیشنهادی خودم را هم در کتاب «نظریه‌پردازی در علوم انسانی» بیان کرده‌ام. اما این کجا و چنان نقدهای بی‌پایه و اساسی که بیشتر معلول انگیزه‌های شخصی و اغراض سیاسی و غیرعلمی‌اند کجا؟

انتهای پیام/

منبع: ایکنا

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.