تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, مبانی علوم انسانی اسلامی, مشروح خبرها
شماره : 18652
تاریخ : ۱۵ مرداد, ۱۳۹۹ :: ۹:۵۰
آیت‎‌الله مهدی شب‌زنده‌دار/درس خارج آیت‌الله شب‌زنده‌دار/بیع28: الغاء خصوصیت برای استنباط احکام غیر مذکوره بسیاری از موارد در فقه(من الطهارة و الدیات) به واسطه الغاء خصوصیت، احکام موضوعات غیرمذکوره در روایات و ادله استفاده می‌شود.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت‌الله محمدمهدی شب‌زنده‌دار از اساتید برجسته حوزه در درس خارج فقه معاصر به بررسی سیره متشرعه پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه می‌‌‌کنید؛

بسیاری از موارد در فقه من الطهارة و الدیات به واسطه الغاء خصوصیت احکام موضوعات غیرمذکوره در روایات و ادله استفاده می‌شود. الغاء خصوصیت عملی در حقیقت ناشی می‌شود از چند امر؛ یک: این‌که در مورد اصل به چه می‌گوییم؟ به آن می‌گوییم که دلیل درباره‌اش وارد شده، نص شرعی، دلیل شرعی درباره آن وجود دارد.

امر اول این است که استظهار کنیم که این خصوصیات این موضوعی که در اصل حکم بر آن مترتب شده، این خصوصیات دخالت در حکم ندارد، مثلاً‌ اگر فرموده «اغسل ثوبک من ابوال ما لایؤکل لحمه» خصوصیت ثوبیت می‌گوییم در آن دخالت ندارد، استظهار می‌کنیم که این در تنجز دخالت ندارد.

خصوصیت ثوب بودن این دخالت ندارد، آن که دخالت دارد جسم بودن است؛ این‌که یک جسمی است، نه ثوب است که به یک نحو خاصی بریده شده، دوخته شده تا اسم آن شده ثوب. چرا؟ چون در اذهان عرفی این خصوصیت این‌که آن بریده شده، به این شکل دوخته شده، شده ثوب، این دخالتی ندارد در این‌که آن تنجز پیدا کند، کثافت پیدا کند، زنگار پیدا کند.

دو: این‌که حالا ولو این‌که ما در مورد خود اصل به هر وجهی به این استظهار برسیم که استظهار کردیم که در این جا این‌ها دخالت ندارد. دو: در فرع خب فرع دارای یک صفاتی است که در این اصل نبوده دیگر، باید بگوییم آن خصوصیاتی هم که در فرع است، مانع از آمدن این حکم روی آن‌ها نیست و الا اگر آن خصوصیات موجوده در فرع مانع باشد از این‌که این حکم این جا بیاید، پس صرف عدم دخالت خصوصیات در اصل کفایت نمی‌کند.

آن خصوصیات موجوده در آن جا ممکن است دخالت نداشته باشد اما بعض خصوصیات و اوصاف موجوده در فرع ممکن است مانع باشد از این‌که این حکم در آن جا بیاید، پس بنابراین باید استظهار کنیم که این اوصاف موجوده و خصوصیات موجوده در فرع هم مانعیت ندارد. هر وقت این جوری شد؛ فهمیدیم خصوصیات در اصل این‌ها دخالت ندارند و خصوصیات در فرع هم مانعیت ندارند این جا زمینه برای الغاء خصوصیت فراهم می‌شود منتها یک شرط دارد تا اسم آن را بگذاریم الغاء خصوصیت و آن این است که مستند ما در این نفی اول و نفی دوم؛ در هر دو، استنباط باشد، استظهار باشد، نه تنصیص شرع باشد.

اگر خود شارع فرمود «اغسل ثوبک من ابوال ما لایؤکل لحمه و لا خصوصیة بالثوب» خب اگر خودش این جوری فرمود، اسم این را دیگر نمی‌گذارند الغاء خصوصیت، ما الغاء خصوصیت نمی‌کنیم، خود شارع دارد به ما می‌گوید این جا خصوصیت ملغی است، الغاء خصوصیتی که به عنوان یک قاعده، به عنوان یک اصل اصولی مد نظر است، پس بنابراین این است که این جهات... پس الغاء خصوصیت حاصل دو نفی است، نفین؛ نفی دخالت خصوصیت در اصل و نفی مانعیت خصوصیات موجود در فرع مستنداً کلا النفین به چی؟ بالاستظهار و الاستنباط لا بالتصریح الشرعی.  خب این مطلب اول که تعریف الغاء خصوصیت بود.

«المطلب الثانی: موجبات الغاء الخصوصیة» که این بحث مهمی است. خب چه جور می‌شود که ما الغاء خصوصیت می‌کنیم بالاستنباط و الاستظهار؟ «المطلب الثانی: موجبات الغاء الخصوصیة؛‌ إنّ لإلغاء الخصوصیة موجباتٍ عدیدة قد ینطبق اثنان منهما أو اکثر علی موردٍ واحد و الیک البحث عن اهمها» می‌فرماید برای الغاء خصوصیت موجبات متعددی است که گاهی دو تا از این‌ها، یا بیشتر، یک جا منطبق می‌شود، یعنی این‌ها مانعة الجمع نیستند. حداقل این است که یکی از این‌ها باشد، ولی ممکن است چند تا هم باشد، و ما به واسطه چند سبب از این اسبابی که خواهیم گفت استظهار کنیم که این دخالت ندارد؛ خصوصیات در اصل. یا خصوصیات در فرع مانعیت ندارد.

«الموجب الاول الظهور فی عدم الخصوصیة إنّ الموجب الرئیسی لإلغاء الخصوصیة هو ظهور العرفی فی أنّ المورد لا خصوصیة له و هذا الظهور قد یعد له المناشئ التالیة» موجب رئیسی و... این‌که می‌گوییم موجب رئیسی یعنی اصلی است، کارآمدی آن از همه بیشتر است و بعضی چیزهای دیگر هم ممکن است به این برگردد. فلذا به این می‌گوییم موجب رئیسی. آن چیزی که خیلی دخالت دارد در این‌که ما دریافت کنیم که خصوصیت‌ها در اصل دخیل نیستند؛ ظهور است. خود ظهور؛ یعنی ظهور کلام مولی یا ظهور این حکم در این است که ظاهر این است که این‌ها دخالت ندارند ولو ما قطع صد درصد پیدا نکنیم، جزم صد درصد پیدا نکنیم. بر آن نتوانیم برهان اقامه بکنیم اما می‌‌گوییم ظاهر این است.

خب ما توی زندگی ظاهر‌های خیلی زیادی داریم دیگه، مثلاً یک آدمی که مدت‌ها با هم هم‌کلاس بودیم، رفیق بودیم، رفت و آمد داشتیم می‌گوییم ما از او گناهی ندیدیم، ظاهر این است که این آدم عدالت دارد دیگر، یعنی خداترسی درونی را دارد، ما خداترسی را که با چشم‌مان نمی‌توانیم توی دلش ببینیم. اما از این آثار، از این خصوصیات می‌گوییم ظاهر حالش این است که آدم خوبی است، آدم خدا ترسی است، ملکه عدالت را دارد. این ظهور است. گاهی ظهور از لفظ است، گاهی ظهور از ظاهر حال است، گاهی ظهور از چیزها دیگر؛ تناسب حکم و موضوع است، از جایی یک چیزی منشأ پیدا می‌شود برای ظهور. حالا این ظهور خودش دارای مناشئ‌ای است که می‌گوییم.

پس همیشه از باب مثال بودن مسبق است و قبلش یک دلیلی است، یک چیزی است که به ما می‌گوید این خصوصیت ندارد پس از باب مثال ذکر شده، پس بنابراین از باب مثال ذکر شدن نمی‌شود دلیل بر الغاء خصوصیت بشود، بلکه الغاء خصوصیت قبل از حکم به این است که این از باب مثال است. پس از مناشئ آن نمی‌شود باشد.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.