به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ در پی اظهارات یکی از مدرسین حوزه علمیه قم درباره نسبت دین با علوم اجتماعی و نفی اقتصاد اسلامی، آیتالله سیدعلی حسینی اشکوری در گفتوگو با هسته فقه نظامهای اجتماعی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام به بررسی ابعاد مختلف این ادعا پرداخت.
این استاد حوزه در این گفتوگو ضمن بررسی نسبت دین با علوم اجتماعی، به نقد اظهارات منتشر شده درباره نفی اقتصاد اسلامی و نفی ورود شریعت به حوزه علوم اجتماعی میپردازد که متن این گفت و گو بدین شرح است:
* بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، همانطور که می دانید اخیراً یکی از مدرسین حوزه علمیه قم، مواضعی در خصوص دخالت دین در عرصه اجتماع داشت که بسیار حاشیهساز شد و واکنشهای متفاوتی را برانگیخت. مطالبی که از سوی این استاد حوزه بیان شد، مشتمل بر موضوعات متعددی است، با اینحال، بخشهایی از گفتگوی وی اختصاص داشت به نفی علوم انسانی اسلامی و به طور خاص، اقتصاد اسلامی و برای این مدعا، ادلهای را بیان میکند.
به عنوان اولین سؤال از محضر جنابعالی، آیا این مدعا از نظر موازین شرعی و فقهی قابل دفاع است؟
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی اشرف الانبیاء و المرسلین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین
گاهی انسان بعضی مطالب را از بعضی از افراد می شنود که اگر به وسیله فضای مجازی مباشرتاً از آنها نشنیده بودم، صدورش از امثال این آقایان قابل تصدیق نبود و واقعاً موجب تعجب است که چطور تفوّه کردند به این مطالب. ولی این گویای این است که هیچکس معصوم نیست مگر مَن عَصَمَهُ اللهُ سبحانه و تعالی و کلُّ ابن آدم خَطّاء ماعدا المعصومین. خطای در اندیشه و خطای در فکر و در جهات مختلف انسان ها مبتلا هستند.
افرادی که متصدی بیان مطالبی میشوند و آنها را هم میخواهند به شریعت نسبت بدهند، ملتفت باشند که ابعاد و تأثیرات گفتارشان بر مذهب و بر سلک روحانیت و بر خدماتی که روحانیت به جامعه اسلامی کرده است چیست.
از این دست صحبتها گهگاهی دیده می شود. این پراکنده گویی صدورش منحصر نیست به شخصیت مورد نظر جنابعالی. گهگاهی شنیده می شود از ناحیه ی کسانی دیگر هم گفته می شود. حالا اینها علل و اسباب گوناگونی ممکن است باشد. یعنی ممکن است دواعی گوناگونی داشته باشد برای ابراز این گونه اندیشه و این فکر. حالا چون ما درون افراد را نمی خواهیم و توانش را هم نداریم که بخوانیم که مقصودشان چیست، مقصود واقعیشان اغراضشان چیست و اهدافشان چیست، حمل بر صحت بر این است و مقتضای مناسبات هم این است که بگوییم براساس دلسوزی است و اینجوری می فهمند و اینجوری میاندیشند و تفکرشان این چنینی است؛ هر چند اینگونه تفکر موردقبول نباشد.
البته پیشاپیش این را عرض کنم که هیچ اشکالی ندارد تفکرات گوناگون در حوزه و از ناحیه ی علما، بزرگان، اندیشمندان و فضلا مطرح بشود. حرف ها زده بشود. چون که در این گفتگوها و مباحث، مطالب پخته میشود، اما مقتضای درایت و حکمت این است که افرادی که متصدی بیان مطالبی میشوند و آنها را هم میخواهند به دین و به شریعت و به مذهب نسبت بدهند، ملتفت باشند که ببینند ابعاد و تاثیرات گفتارشان بر مذهب و بر سلک روحانیت و بر خدماتی که روحانیت به جامعه اسلامی کرده است چیست. آیا لطمهای وارد میکند یا نه. قصدشان که حتماً خدمت رسانی است. حتما می خواهند خدمت بکنند. ولی ببینند که آیا آن هدفی را که ان شاء الله تعالی در نظر دارند، به آن هدف میرسند یا نه.
خلاصه این مساله بسیار مهمی است و نکته ی دیگری هم که هست و آن خیلی حائز اهمیت است و آنکه واقعاً چه کسی که نقد میکند و چه کسی که جواب نقد را میدهد، بنایش این باشد که برای رضای خدا باشد. مخصوصاً از ناحیه کسانی که در سلک روحانیت هستند و برای دین و دفاع از شریعت و مذهب میخواهند دفاع بکنند از دین و مذهب و نظرشان بیان حق است. یک نکته هم الآن به ذهنم آمد که درخور التفات است. جزء تعقیبات نماز صبح این است که انسان در تعقیبات نماز صبح بگوید اللهم صلّ علی محمد و آل محمد. اللهم اهدنی لما اختُلِفَ فیه من الحقِّ بإذنک إنک تهدی من تشاءُ إلی صراطٍ مستقیم. و ما باید برای دست یافتن به حق پناه به خدای تعالی ببریم و از او مدد بجوییم تا حق را به ما نشان بدهد و از حق پیروی بکنیم.
یعنی یافتن حق و پیروی از حق. اول راهِ شناختن حق و بعد هم پیروی از حق. و الا اختلاف افکار و تضارب افکار موجود است. علی کل حال، ان شاء الله هدف همه آقایان، هدف گویندگانی که مطالبی را گفتند، هدف ما هم که بخواهیم ان شاء الله اگر نقدی داریم اگر نکتهای داریم، اگر نظری داریم، [هدف ما] کشف حق و اتباع حق باشد، که به نظر ما که نظر مشترک است، جامع مشترک است بین همه ما، آن این است که میخواهیم آنچه را که بر حسب ظاهر، مذهب اهل بیت، مکتب اهل بیت است، در راستای دین و شریعت است، میخواهیم بیان بکنیم.
علی کل حال، اینکه ایشان فرمودند ما یک رشتهای به نام رشته اقتصاد اسلامی نداریم، کأنّ یک رشته من در آوردی است. یا جامعهشناسی اسلامی، روانشناسی اسلامی، علوم انسانی اسلامی ما نداریم هم چنین چیزی را. از لابه لای حرفهای ایشان یک چنین چیزی در میآید. جواب این حرف این است که اولاً کسانی که قدرت دریافت را ندارند، نمیتوانند منکر بشوند. شما میتوانید بگویید که من دریافت ندارم. [میتوانید بگویید] من از این منابع شرعی که در اختیار دارم، روانشناسی اسلامی را نمیتوانم استنباط بکنم، علوم انسانی اسلامی را نمیتوانم دریافت بکنم، اقتصاد اسلامی را نمیتوانم دریافت بکنم. اما اینکه [علوم انسانی اسلامی] نیست، مگر شما احاطه کامل دارید بر همه ابعاد؟
این چه ادعایی است در برابر کسانی که در فقه و نبوغ و فضل و علم و جهات عدیده علوم اسلامی سرآمد بودند؟ آنها مدعی [علوم انسانی اسلامی] هستند. بعد ما بیاییم بگوییم از بیخ هم چنین چیزی نیست! این خیلی حرف عجیبی است! این خودش استغراب زیادی را می طلبد. مثلاً فرض بفرمایید مرحوم آیت الله سید محمدباقر صدر که جزء نوابغ است، مرحوم آقای مطهری، مرحوم بهشتی و خیلی از بزرگان دیگر که حالا اسم نمیخواهم بیاورم. اینها قائل به این معنا هستند. [بعد ما] بیاییم بگوییم که نخیر! همچنین چیزی نیست! یک وقت یک شخصیتی در رده اینها باشد و منکر بشود، خیلی خوب! اما آیا چنین چیزی هست؟ در خودشان چنین چیزی میبینند که انکار بکنند؟ این اولاً.
ثانیاً این نکته درخور التفات است که در سایر علوم، (علوم دینی متداول در حوزههای علمیه) مثل فقه، اصول، رجال، تفسیر، کلام، در نسلهای اول، در جیل اول، به صورت مجزا، مبوَّب، به این صورتی که الآن در اختیار بنده و جنابعالی و این آقا هست، اینجوری بوده؟ یا نه! یکسری مسائل پراکنده و متفرق [بوده]. اگر هم به صورت مدوّن بوده، تدوین بسیار جزئی، در حد جزوهها و احتمالاً رسالههای بسیار کوچکی بوده. اینطور نبوده که فرض بفرمایید ما در رابطه با اصول فقه و کلام، [از همان ابتدا] یک تدوینی یا یک کتاب مدون و مرتبی داشته باشیم.
مثلاً فرض بفرمایید قبل از الذریعة سید مرتضی و العُدّة شیخ طوسی داشتیم؟ نداشتیم! این به برکت شیخ طوسی و سید مرتضی است که ضرورت مرحله و ضرورت آن موقعیت ایجاب کرد و آنها را وادار کرد که تلاش بکنند و یک مجموعهای را تدوین بکنند و به عنوان اصول فقه اسلامی ارائه بدهند. [همینطور] در رابطه با رجال، در رابطه با فهرستنویسی، در رابطه با تفسیر، در رابطه با فقه، در رابطه با احادیث، شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه (شیخ الطائفه) آستین بالا زد و همت کرد و نیاز مرحله را برآورده کرد. همچنانکه در مقدمه المبسوط شیخ طوسی میگوید من وقتی که دیدم طعنه می زنند به ما و میگویند که شما [فقه تفریعی] ندارید، یا در فهرست ایشان هم همینطور است.
وقتی که میبیند در ساحت علمی، جامعه مکتب تشیع یک کتاب مدونی را ندارد که ارائه بدهد، با وجود اینکه ما افتخارمان این است که از نظر منابع (کتاب و سنت به معنی واسعش که ائمه اثنی عشر را شامل میشود) از این ذخایر، از این منابع بسیار مهم برخورداریم، بعد میبینیم عملاً دربرابر آنها در آن مرحله دستمان کوتاه است و حرفی نداریم که ارائه بدهیم، یک شخصیتی مثل مرحوم شیخ الطائفه شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه آستین بالا میزند، همت میکند، تفسیر تبیان را ارائه میدهد، رجالش را ارائه میدهد، فهرستش را ارائه میدهد، تهذیبش را ارائه میدهد، مبسوطش را ارائه میدهد. آن کسی که دلسوز است، فقیه است، متضلع است، عالم است، توانمند است (البته باید از این توانمندی برخوردار باشد) و مسلط بر احادیث و منابع شرعی است، آستین بالا میزند و نیاز مرحله را برآورده میکند و [در عمل هم] این چنین کردند. در رابطه با اقتصاد اسلامی هم همینطور است.
اینکه به مناسبت میگویند یا سرمایه داری هست یا سوسیالیستی است [و قسم سومی نداریم]، بنابراین تقسیم ثلاثی که مثلاً بزرگان کردند این درست نیست، چرا درست نیست؟ اگر مساله مالکیت است بما هو مالکیت، بالأخره مارکسیستها و چپی ها هم هم قائل به مالکیت هستند، ولی مالکیت عمومی. پس [بگوییم] تقسیم ثُنائی هم درست نیست، بلکه یک تقسیم بیشتر نیست، آن هم مالکیت است. اما اگر [بپذیریم] برای مالکیت، قیود و شروطی منوِّع هستند که این قیود و شروط، مالکیت ویژه ای را ایجاد می کنند، پس بنابراین تقسیم ثلاثی است [و در کنار مالکیت سوسیالیستی] و مالکیت سرمایهداری، مالکیت اسلامی هم داریم. این حرف ها نتیجه عدم دقت است. حالا اینها که نزاع لفظی است. حالا ثلاثی باشد یا ثُنائی باشد یا رباعی باشد! این ها اهمیت ندارد.
اما میخواهم بگویم وقتی که یک کسی مثل مرحوم آقای صدر یا مرحوم آقای مطهری یا مرحوم آقای بهشتی و دیگر بزرگان متصدی شدند، براساس نیاز مرحله بود. نه اینکه [چنین علمی] نیست چون که [قبلاً] نبوده. مثلا فرض کنید چونکه شیخ طوسی یک کتاب مؤلَّفی تحت عنوان اقتصاد اسلامی ندارد، پس اقتصاد اسلامی نیست! این چه حرفی است!؟ پس قبل از العده شیخ طوسی بگوییم فقه ما فاقد اصول بوده. اینجور برخورد با قضایا احتمالاً حکایت از غفلت است. تعبیر دیگری ندارم. واقعاً همین غفلت است. اگر التفات داشته باشند شاید اذعان بکنند به این عرضی که من دارم. این هم یک نکته بسیار مهمی که باید التفات داشته باشند که نیاز مرحله [فقها را به تأسیس علوم اسلامی کشانده است].
در عراق وقتی که شیوعیها شروع کردند به ترویج افکار شیوعی و اشتراکی در میان مردم فقیر و بدبخت عراق، جاذبیتی که نظریات اشتراکی و مالکیت اشتراکی برای مردم فقیر و پابرهنه و گرسنه ی عراق داشت [موجب شد] که دسته دسته، گروه گروه، جوانهای مسلمان و بچههای شیعه به آنها گرایش پیداکنند. [در چنین شرایطی] یک فقیه متضلعی مثل آقای صدر، احساس مسئولیت میکند [و وارد میدان می شود.] در ایران هم همینطور. در ایران وقتی که دانشگاهها و جاهای دیگر حتی در حوزههای علمیه، نسبت به طبقه جوان و طلاب جوان وقتی [تفکرات انحرافی] تأثیر میگذارد؛ مرحوم آقای مطهری یا آقای بهشتی را وادار میکند [وارد میدان شوند.]
البته این معنایش این نیست که اینها وقتی که استنباطاتی کردهاند و مطالبی را بیان کردهاند، بگوییم صد درصد نتایج اینها، هیچ قابل نقد نیست. نخیر! مثل سایر نظریات که در اثر مرور زمان و بارور شدن، پخته میشود و آن نظریهها به روز میشود کما اینکه در اصول اینطور است، در فقه اینطور است و در سایر ابواب فقه هم همینطوری بوده. منتهی آن سایر ابواب فقه، چون محل ابتلا بوده، غور کردند، تتبع کردند، تفحص کردند، این [علوم] رشد کرده.
به مناسبت ایشان کأن به عنوان استنکار و استیحاش اقتصاد اسلامی میگوید که ما در رابطه با رشد اقتصادی، مثلاً چند تا روایت داریم؟ مگر روایت داریم؟ آیه داریم؟ چند تا آیه داریم؟ عین عبارت ایشان ظاهراً اینطور است که: "مگر ما چند آیه و روایت داریم اگر تورم بالا رفت چجور بخواهیم کنترلش بکنیم. چند تا آیه و روایت داریم که رشد اقتصادی با چه فرمولی باید درست بشود. " واقعاً این فرمایش خیلی حرف عجیبی است. این سخن بسیار مایه تعجب من است. فقیه توانمند از یک روایت ممکن است دهها فرع استنباط بکند. کما اینکه که کردهاند.
مگر ما در رابطه با طهارت و نجاست و حیض و نفاسی که این همه غور کردند در آن و بحث های زیادی کردند، مگر چندتا روایت هست؟ چند تا آیه داریم؟ از چند تا آیه و چند تا روایت، این همه احکام را استنباط کردهاند و میکنند. اضافه بر این، از باب مثال دارم عرض میکنم. در باب یکی از مواردی که اتفاقا ایشان نسبت به تورم اشاره کرده. یکی از اسباب تورم احتکار است. مگر احتکار نیست؟ کمبود کالاست! یکی از عوامل کمبود کالا احتکار است. در رابطه با احتکار، روایاتی که احتکار را بیان کرده و احکام احتکار را بیان کرده، از نظر سند و دلالت کمتر است از روایات طهارت و نجاست و حیض و نفاس؟ کمتر است؟ مضافاً بر این؛ حضرت آقای محترم! شما روایات اقتصادی را که در رابطه با اقتصاد هست که به صورت پراکنده کما اینکه سایر روایات هم همینطور بوده پراکنده بوده این روایات دهها و صدها روایت ما داریم، صدها روایت داریم.
البته یک مقدارش هم دسته بندی شده. دسته بندی کردند این روایات را. استفاده از این روایات توانمندی میخواهد. بله! کار هرکسی نیست. ابداع میخواهد. کما اینکه عرض کردم نسبت به مراحل اول، تدوین کتبی که تدوین شده، به وسیله ی افراد زبردست و توانمند است. گاهی وقتها کلیدش زده میشود، نسلهای بعد میآید تتبع میکند و [در نتیجه] تناور میشود.
یکی از نکاتی که اینجا در خور التفات است این است که چرا فرض بفرمایید در زمینه روانشناسی، جامعهشناسی، علوم انسانی و اقتصاد اسلامی آن مقداری که در طهارت و نجاست و سایر ابواب مطلب داریم و نوشتیم و نوشتند و بیان کردند و بحث کردند (که ما سر سفره آماده آنها نشستهایم و استفاده میکنیم و مدعی اجتهاد و استنباط هستیم [در آن علوم مطلب نداریم]، این علتش چیست؟ علتش این است که ما متصدی حکومت نبودیم. متصدی امور اجتماعی و برآوردن نیاز علوم انسانی اسلامی نبودیم. پیش نرفته بودند. الآن بعد از اقامه جمهوری اسلامی نیازمندیم و میبینیم که بالأخره در این زمینه ثغرهها و فراغها را باید پر کرد.
کسی که میداند و خبیر است اطلاع دارد و علم هم دارد به قرآن، به شریعت و به روایات و به مسلک اهل بیت علیهم السلام و به مذهب اهل بیت علیهم السلام میبیند که اینها (فقها) فروگذار نکردند. با اینکه در مضیقه بودند، با اینکه در گرفتاری بودند، احکام را آن مقداری که میسور بوده گفتهاند و همان ها برای ما کفایت می کند و از همان مقدار میسور، آن فقیه متضلع از معاریض کلام آنها خیلی چیزها را می تواند استفاده بکند. آن دینی که فرمود حتی اَرش خدش هم در نزد ما هست، آیا میتوانیم بگوییم که در رابطه با روانشناسی، جامعهشناسی، علوم انسانی و اقتصاد هیچی ندارد!؟ بگوییم ما ۴ تا روایت [بیشتر] نداریم، آنها هم ارشادی است! این حرف، حرف عجیبی است. همین هم جواب دارد. یعنی هر جای حرف را می بینی زده شده یک اشکالی به آن وارد است.
اولاً اینکه همه روایات معاملات ما ارشادی باشد، نه! [اینطور نیست.] مگر خیار حیوان که تدریسمی کنید و می خوانید، ارشادی است؟ مگر خیار مجلس ارشادی است؟ مگر بیع صرف ارشادی است؟ این ها که خلاف [سیره] عقلای جامعه است. عقلا هم نقد معامله میکنند و هم نسیه، در حالیکه شارع فرموده «یداً بیدٍ» و تقابض باید فی المجلس انجام بشود. خب اینکه خلاف [سیره] عقلا است. یا اینکه ربا را مشروع میبینند و عمل میکنند. پس بنابراین اینطور نیست که بگوییم همه احکام و روایات باب معاملات، ارشاد به عقل است. کأنّ می خواهند بگویند چون که اینجوری بوده، نیاز نبوده در این زمینه دین دخالت کند و در این زمینه دین دخالت نکرده. لذا واگذار کرده به عقلا. عقلا هر چه تصمیم گرفتند همان است. میخواهند اینجوری بگویند.
اولاً [گفتیم که] این درست نیست و ثانیاً اجمالاً در باب عبادات هم بعضی چیزها امضایی است و تأسیسی نیست. حالا یا [شارع] تعدیل کرده، یا کلش را امضا کرده. مثلاً در باب حج اینطور است، در باب صوم این طور است. نمیگویم همه احکامش، بعضی از احکامش اینطور است. پس بنابراین آنجا هم احکام امضایی داریم. البته در معاملات احکام امضایی عقلایی بیشتر است.
شکی نیست که وظیفه پیغمبر [ارتقاء معنویت جامعه بوده. اما [فقط] همین بوده؟ این پیغمبر [آیا در مدینه حکومت به پا کرد یا نکرد؟ آیا جبایه زکات کرد یا نکرد؟ این پیغمبر [آیا مبلغ فرستاد یا نفرستاد؟ آیا اقامه حدود کرد یا نکرد؟ حکومت همین هاست.
بعد از همین باب وارد این مساله دیگر میشویم در جواب حرف دیگر ایشان. کأنّ دفع دخل مقدّری شاید در اینجا باشد. میخواهند بگویند چرا دین وارد نشده در آن امور اقتصادی و غیره؟ به خاطر اینکه وظیفه پیغمبر [این جنبه نبوده. وظیفه پیغمبر، ارتقاء معنویت جامعه بوده. شکی نیست که وظیفه پیغمبر [ارتقاء معنویت جامعه بوده. لاشک و لاریب فیه. اما [فقط] همین بوده؟ این پیغمبر [آیا در مدینه حکومت به پا کرد یا نکرد؟ آیا جبایه زکات کرد یا نکرد؟ این پیغمبر آیا مبلغ فرستاد یا نفرستاد؟ آیا اقامه حدود کرد یا نکرد؟ این پیغمبر است. حکومت مگر چیست؟ حکومت که گنبد و بارگاه ندارد. حکومت همین هاست.
آیا قضاوت بین مردم میکرد یا نمیکرد؟ خیلی خوب! اگر وظیفه پیغمبر [و جانشینش امیرالمؤمنین؟ فقط ارتقاء جنبه معنوی جامعه است، پس این عهدنامه مالک اشتر به این عریضی و طویلی چیست که در رابطه با بازار و تنظیم امور و قضاوت و ارتش و … [سخن گفته] چیست؟ اگر [صرفاً] ارتقاء معنوی است، میگفت بروید صومعه. دستور میداد یک صومعه بسازند و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. کاری نداریم دیگر! وما علی الرسول الا البلاغ. به این آیه هم تمسک کنید تمام است. پس این کارها چه بوده؟ این سیره ی عملی پیغمبر [در گفتارشان هم هست]. جابر را فرستاد برای زکات. زکات را آورد. بعد یک گوسفندی را کنار بگذارد. بعد بگوید این چیست؟ بگوید این را هدیه دادهاند. می گوید «هلّا جلستَ فی بیت أمِّک». اگر خانه مادرت هم نشسته بودی برایت می آوردند [این هدیه را؟] این را برگردان به زکات.
عجب! پس اینجوری بوده! حد جاری میکرده. احقاق حقوق میکرده. این همه امور حکومتی بوده؟ آیا حکومت می تواند بدون مستلزمات حکومت و ابزار حکمرانی تشکیل بشود؟ نمیشود! پس حکومت داشته و ابزار حکومت را متناسب با آن زمان داشته. این یک نکته. نکته دیگر؛ اگر ما قبول بکنیم (تنزّلنا سلّمنا که وظیفه قصوای پیغمبر اکرم و ائمه ی هدی (ع) چیست؟ [میگویید] ارتقاء معنویت است. من یک سوال میکنم. آیا این ارتقاء معنویت در جامعه برای نوع مردم که یک امر مشکک است، بدون معاش مردم میشود؟ من لا معاش له لا معاد له.
یا مثلاً ایشان یک نکتهای هم دارد راجع به یک روایت نهج البلاغه که مثلاً فرض بفرمایید که ما نظاممان چیزی از خودش ندارد، اگر هم باشد همان سرمایه داری است و چیز مستقلی ندارد. این چیزی که از امیرالمومنین؟ نقل میشود که «ما رأیتُ نعمةً موفورةً إلا و فی جانبها حقّ مضیّع» این به این تعبیر بله نیست؛ اما قریب به این تعبیر در نهج البلاغه هست. دارد که ما جاع فقیرٌ الا بما مُتِّعَ به غنیٌّ» این هست. خدای تعالی هم سوال می کند. إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاء. در نهج البلاغه در حکمت سیصد و بیست و هشت. اینکه یک چیزی عبارتی را خواندند آن نیست! آن نباشد! آنقدر داریم روایات دیگری و روایات اقتصادی بسیار! خیلی بسیار از آیات و روایات! بله باید بهرهبرداری کرد و استفاده کرد.
این هم بسیار نکته مهمی است که باید ملتفت باشیم که وقتی میخواهیم صحبت بکنیم و نسبت بدهیم به شریعت و به مذهب، بدانیم که چه چیز داریم می گوییم. اینکه بگوییم که چون این آقا سرمایهدار است، از قرارداد و توافق مشروعی که بین خودش و بانک بسته معاف است، حرف خیلی عجیبی است.
بعد یک نکتهای را هم در رابطه با بانک هست این را هم عرض کنم. در رابطه با بانک نسبت به افرادی که سرمایهگذاری میکنند امثال کارخانهدارها که با این همه مشکلات سرمایهگذاری میکنند. گفتهاند که بانکها نباید بدهیشان را و سودی که می خواهند بگیرند نباید از تسهیلاتگیرندگان بگیرند. اصل بدهی را هم نباید از آنها بگیرند و جایز نیست و مشروع نیست. قریب به همین مضمون. اولاً در اینکه از سرمایهگذاری و سرمایهداری مشروع ما حمایت میکنیم و سرمایه و سرمایهگذار و کارخانهدار و صنعتگر و کشاورز و تمام کسانی که خدمت میکنند به چرخه اقتصاد جامعه، به تولید جامعه و به جهش تولید، به همه اینها، باید همه مخصوصاً آن بانکها و مدیران اقتصادی کشور باید از اینها حمایت کنند و مراقبت بکنند.
اینها نوعاً خدمت میکنند و در خدمت کارگران هستند و در خدمت کشاورزان هستند و نباید به اینها اجحاف بشود. نباید به اینها زور گفته بشود. نباید اینها مورد بیحرمتی قرار بگیرند. واقعاً اینها نوعاً خدمات بزرگی کردند به اقتصاد کشور و میکنند و ما باید قدردان باشیم. احیاناً اگر قرائن و شواهدی هست که افرادی اجحاف کردند و یک دخالتهای بیجایی شده یا ارگانهایی برخلاف مسئولیتشان عمل کردهاند و سوء استفادهای شده، هتک حرمتی شده، تضییع حقی شده و زوری گفته میشود، حتماً اینها محکوم است. اما اینکه بگوییم که چون این آقا کارخانهدار است و سرمایهدار است و سرمایهگذاری کرده، دیگر معاف است از آن قرارداد و توافق مشروعی که بین خودش و بانک بسته و اگر بانک بیاید مطالبه بکند حق خودش را، حق مشروع و قانونی خودش را مطالبه بکند حق ندارد، این حرف خیلی عجیبی است.
بالأخره ما سؤالمان این است که این نسبت به خصوص سرمایهدار و کارخانهدار است که معاف است و بانکها حق مطالبه را ندارند و این کار بانکها خلاف شرع است، یا نسبت به هر بدهکاری میگویید که هر بدهکار بانکی معاف است؟ آخر با این طرز تفکر اصلاً میشود کوره ده را اداره کرد؟ اصلاً خاصیت بانک در جامعه چه هست؟ ما از یک طرف می گوییم اصلاً ما اقتصاد اسلامی نداریم و باید ببینیم عقلاءچه کار میکنند بعد میگوییم که بانکها حق مطالبه حق خودشان را ندارند.
این حرف ها چیست؟ بالاخره اینکه حق ندارد یعنی چه؟ یعنی در صورتی مطلقا حق مطالبه را ندارد یا مثلا فرض کنید در صورتی که اعصار آن بدهکار ثابت بشود کارخانه دار ثابت بشود یا فرض بفرمایید شک در اعصار داریم یا نه؟ در این چه جوری است؟ آیا در مورد حتی شک در اعصار نداریم در دلیل نداریم بر اینکه آن را نگه داریم حبسش کنیم که کشف مال کنیم؟ داریم یا نداریم؟ یا اینکه مثلا فرض بفرمایید اگر بانکها وثیقهای را گرفتند و عین مرهونهای در اختیارشان بود، آیا طلبکار حق ندارد استیفای حق خودش را بکند از عین مرهونه؟ خوب همین جزء احکام اقتصاد اسلامی هست یا نیست؟ آیا این حق را دارد یا ندارد؟ این چه حرفهای عجیب و غریبی است؟ وقتی که بخواهید نقد بکنید، [مراقب باشید] یک نقد متینی باشد که اصل مذهب را و اصل شریعت را و اصل دین را و اصل اقتصاد اسلامی را زیر سوال نبریم. اگر احیاناً در اجرا خرابکاری بشود که ما نباید بگوییم که اصل قضیه وجود ندارد.
* این استاد حوزه در ابتدای صحبت اشارهای دارد به جریانهای فکری اول انقلاب و نقش تفکرات چپ و سوسیالیستی را خیلی برجسته میکند و ادعایش این است که متفکران بزرگ ما در صدر انقلاب، مثل مرحوم شهید صدر و مرحوم شهید مطهری، تحت تأثیر تفکرات سوسیالیستی بودهاند و از اساس، انقلاب اسلامی با گرایش به تفکرات سوسیالیستی شکل گرفت. از دیدگاه جنابعالی این ادعا چقدر قابل قبول است؟
اگر انسان یک مقداری به آیات کریمه قرآن و به روایات اهل بیت(ع) نگاه بکند، اذعان میکند به این که بالأخره دلسوزی برای فقرا و برای درماندگان و برای تهیدستان و کمک به آنها، یکی از شعارها و شعیرههای مهم دین و اسلام است. حالا اگر فرض بفرمایید کمونیستها یا اشتراکیون هم به حسن نیت یا به سوء نیت اگر یک شعاری را بردارند زمینه اسلامی هم داشته باشد؛ حالا چونکه اینجور است پس بنابراین [آن کسی که حرف اسلامی زده] کمونیست است؟ فرض کنید این افکار کمونیستی را کنار بگذاریم، آن روایتی که هست را [چه کنیم؟] مثلاً روایتی که امیرالمومنین(ع) داشتند در کوفه میرفتند یک نصرانی را دیدند که کور است و تکدی میکند.
فرمودند که کیست؟ گفتند این مثلاً فرض کنید نصرانی است. حضرت فرمودند خوب نصرانی باشد! این تا چشم داشت از آن کار کشیدید، الآن کور شده و اتفاق افتاده بیکار شده. بعد دستور دادند از بیت المال به او پرداخت کنند. خوب این اندیشه را شما می توانید بگویید اندیشه اشتراکی و کمونیستی است؟ اولاً شریعت ما و مذهب ما پر است از روایات اخلاقی و روایات تشویق به کمک به فقرا و مساکین و دستگیری ایتام. قبل از اینکه چپ بیاید، قبل از اینکه راست بیاید، اینها را داشتیم و داریم. ما غنی هستیم. بی نیاز هستیم. حالا اصلا فرض میکنیم یک اندیشه و فکری مستحدث است (با اینکه اینها مستحدث نیست و ما مستغنی هستیم) ولی فرض بفرمایید از ذخایر خودمان نمیتوانیم استفاده کنیم و استفاده نکردیم.
مثل این است که ما روی گنجی نشسته باشیم و کاهلی و ناتوانی خودمان، ما را زمینگیر کرده باشد. این مربوط به خودمان است. و الا ما از نظر فکری و اندیشه مستغنی هستیم. آن نکته ی دوم این است که می خواستم عرض بکنم این است که فرض میکنیم یک اندیشهای از چپ یا یک اندیشهای از راست یا یک اندیشهای از شق ثالثی مطرح بشود و در آن زمینه شریعت و دین ارشاد خاصی را ما دست نیافتیم، نه اینکه نداریم، ما دست نیافتیم. مقتضای وظیفه ما چیست؟ مقتضای وظیفه عقلی ما و شرعی ما این است که «فبشِّر عباد الذین یستعمون القولَ فیتَّبعون أحسنَه».
ما اصلاً طرفدار منطقیم. اگر یک حرف حسابی این چپ میزند، قبول میکنیم. ابای این معنا را نداریم. ما از جهالت باید ابا داشته باشیم، از ندانم کاری باید ابا داشته باشیم، از ظلم و تعدی باید ابا داشته باشیم. اصلاً قرآن میگوید قل هاتوا برهانکم. با دیگران، با مشرکین، اینگونه برخورد میکند که برهانتان را بیاورید. دین ما، مذهب ما، مخصوصاً مذهب اثنی عشری، مذهب منطق است، مذهب معقول است. خیلی عقلایی فکر میکنند، عقلایی میاندیشند و مقتضای عقلایی اندیشیدن و برهانی فکر کردن ما این است که تا منبعی و رهنمایی از کتاب و سنت و روایات اهل بیت باشد آنها حجت است. چرا؟ چون که براساس دلیل عقل و برهان، از آنها پیروی کردیم و آنها را حجت میدانیم و آنها را معصوم می دانیم و آنها را کارشناس میدانیم و آنها را خیرخواه میدانیم.
لذا تا وقتی که از ارشادات آنها، از عموماتشان، از اطلاقاتشان، از قواعدشان توانستیم استفاده میکنیم. اگر نتوانستیم استفاده کنیم، «فبشّر عباد الذین یستعمون القول فیتبعون أحسنه». حالا اینکه بر چه مبنایی آنها چپی فکر میکردند یا راستی فکر میکردند، «تلک أمّةٌ قد خلت لها ما کسبت ولکم ما کسبتم». برای مشکلات اقتصادی جامعه اسلامی، اگر آن روش اقتصاد را قبول ندارند روش اقتصادی را که سلیم باشد و با کتاب و سنت خوانا باشد خیلی خوب بیاورید و ارائه بدهید. چرا زحمات دیگران را ما زیر سوال ببریم؟ میخواهید بگویید بدیلش سرمایه داری لیبرالیستی است؟ می خواهید بگویید بدیلش آن است؟ واقعا اینطور است؟ این با خذ العفو میسازد؟ «خذ العفو وأمر بالعرف». «و فی أموالهم حق للسائل والمحروم». وقتی که میخواهید فکر کنید، وقتی که میخواهید برنامه بدهید، باید تمام آیات اقتصادی، تمام روایات، همه اینها را باید در نظر بگیرید.
اینکه مرحوم آقای صدر میگوید روح شریعت باید بر استنباطات ما حاکم باشد و ما از آن کلیات و از آن خط عریض و عام نباید غافل بشویم و باید خط عریض و عام را [در نظر] بگیریم، در صورتی که دلیل خاص نداشته باشیم و دلیل خاص انصرافی نداشته باشد، این ها حرف های مفصلی دارد در جای خودش.
والحمدلله اولاً و آخراً.