به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیتالله محمدعلی مدرسی یزدی، استاد درس خارج حوزه علمیه قم موضوع درس خارج امسال خود را «فقه قانونگذاری» قرار داده که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید؛
به مناسبت بررسی ماهیت «تصویب قانون» با توجه به قرابت آن با «حکم»، به معنای مصدری آن(حکم کردن)، وارد بحث حکم حکومتی شدیم و بیان شد حکم حکومتی از جنس انشاء است و اشارهای به حقیقت انشاء نیز شد. لکن لازم است برای فهم دقیق ماهیت تصویب، توضیح بیشتری در این زمینه ارائه شود.
مبحث انشاء یک مبحث کلیدی در اصول و فقه است. بحث حقیقت تصویب قانون بدون شناخت انشاء میسر نیست، البته بحث مفصل به جای خود موکول میشود. در اینجا به اندازه نیاز بدان پرداخته میشود. در جلسات قبل درباره حکم به معنای مصدری(حکم کردن) توضیحاتی داده شد در اینجا مقدمتا درباره حکم به معنای اسم مصدری(وجوب و حرمت و...) توضیحی داده میشود و سپس وارد بحث انشاء میشویم.
تعریف مشهور از حکم شرعی(به معنی اسم مصدری) که سابقه طولانی دارد، عبارت است از »خطاب الشارع المتعلق بافعال المکلفین من حیث الاقتضاء و التخییر.» مقصود از اقتضا، اقتضای فعل یا ترک است که شامل وجوب و حرمت و استحباب و کراهت میشود و مقصود از تخییر اباحه است. از آنجا که حکم وضعی مثل زوجیت و ملکیت از این تعریف خارج است. برخی در تکمیل آن گفتهاند «خطاب الله المتعلق بافعال المکلفین بالاقتضاء او التخییر او الوضع.»
در این تعریف کیفیت خطاب و تعلق آن روشن نشده است و از طرف دیگر طیف وسیعی از خطابات، از جمله خطابات ارشادی همچون اطیعوا الله را شامل میشود که در واقع در بردارنده حکم وضعی یا تکلیفی نیست بلکه جنبه ارشادی دارد.
با توجه به ضعف این تعریف شهید صدر تعریف متفاوتی برای آن ابداع کرده و در موارد متعددی از آثار مربوط به ایشان مطرح شده است. وی گفته است «الحکم الشرعی هو التشریع الصادر من الله تعالی لتنظیم حیاة الانسان» کلمه تشریع عام است و شامل هر دو حکم وضعی و حکم تکلیفی میشود. تنظیم حیات هم اعم از تنظیم حیات مادی و حیات معنوی است.
هر چند تعریف محقق صدر از جهاتی بهتر از تعریف مشهور است، لکن این سؤال را پیش میکشد که حقیقت «تشریع» چیست؟ آیا تشریع همان اراده ای الهی است یا اراده مبرزه یا... .؟ در تهذیب الاصول تعریف دیگری در مورد مطلق حکم(اعم از حکم شرعی و عرفی) آمده: »الحق أن الحکم- خالقیاً کان أو َخلقیاً- جعل القانون بداعي صیرورته فعلیاً بالنسبة إلی واجدي الشرائط.«
این تعریف هم غرض ما را تأمین نمیکند و روشن نمیسازد که حقیقت جعل قانون چیست. البته این گونه عبارات در صدد تعریف اجمالی حکم هستند، نه در صدد ماهیت شناسی حکم؛ بنابراین نباید انتظاری بیشتر از آن داشت.
در هر صورت، فهم ماهیت حکم(به معنی مصدری، یعنی حکم کردن و به معنی اسم مصدری به معنی نتیجه جعل، یعنی وجوب، حرمت و...) بدون شناخت ماهیت امور انشائیه میسر نیست. اگر حقیقت انشاء روشن شود اموری چون حکم و تشریع و جعل قانون هم در سایه آن روشن میگردد.
سابقاً عرض شد این مباحث در کتب فلسفهی حقوق و فلسفهی سیاست یافت نشد، البته در فلسفه غرب درمورد حقیقت ارزشها و اعتباریات بحثهای مفصلی شده و دقتهایی به خرج دادهاند. مخصوصاً کسانی که طرفدار فلسفهی تحلیلی زبان هستند دیدگاههای خاصی در این زمینه دارند. لکن درمورد ماهیت تصویب و جعل قانون بحث خاصی ندیدهام باید توجه داشت دو بحث در اینجا وجود دارد؛ یک بحث درباره حقیقت خبر و انشاء است، و بحث دیگر درباره جمله خبریه و انشائیه و چگونگی وضع الفاظ برای خبر و انشاء. بحث ما فعال درباره حقیقت انشاء است.
برای روشن شدن بحث ابتدا توضیحی درباره مراحل انشاء در امور اعتباری همچون بیع داده میشود. وقتی کسی در مقام فروش مال خود میگوید بعت، نخست یک انشاء شخصی که متقوم به فرد است صورت میگیرد؛ در مرحله ی بعد نوبت به این میرسد که آیا عرف و عقلا این انشاء را به رسمیت میشناسند یا نه؟ اگر مورد پذیرش و تایید عرف باشد(فضولی نباشد، فروشنده و خریدار سفیه نباشند و...) آنها هم بر این انشاء صحه میگذارند و انشائی که صورت گرفته را معتبر میدانند.
در همان حال ممکن است شرع هم این انشاء را تأیید کند. در این صورت یک بیع معتبر و دارای آثار(نقل و انتقال ملکیت) از نظر عقلاء و شرع صورت گرفته است. اما اگر عقلا آن را تایید نکند، هر چند یک امر انشائی است لکن در محیط عقلا لغو و بی اثر است. همین طور اگر شرع آن را امضا نکند شرعا نقل و انتقالی صورت نمیگیرد هر چند عرفا معتبر باشد، مثل بیع ربوی(یک کیلو برنج اعلا را به دو کیلو برنج ارزان قیمت فروختن.) چنین بیعی در عرف عام یک بیع مقبول تلقی میشود در حالی که در شرع باطل است. در این گونه موارد حوزه شرع با حوزه عرف و عقلاء اختلاف دارد.
البته آنچه در مورد بیع(به عنوان مثال) گفته شد اختصاص به امور انشائی دارد که مشتمل بر امر اعتباری است، نظیر اجاره، هبه، وصیت، ازدواج و... . اما امور انشائی دیگر چون استفهام و تمنی و ترجی وضع دیگری دارند(نیازی به تأیید عرف یا شرع در آنها نیست(.
در مورد حقیقت انشاء محقق خویی مبنایی دارند که در فقه و اصول طبق آن مشی کردهاند. ایشان این مبنا را در تحلیل جملات خبری و انشائی توضیح دادهاند لکن میتوان آن را توضیحی در مورد حقیقت انشاء دانست. محقق خویی به دیدگاه مشهور که انشاء را نوعی ایجاد میدانند اشکال میکنند.
مشهور گفتهاند انشاء عبارت است از «ایجاد المعنی باللفظ». مثلا بیع عبارت است از ایجاد بیع با لفظ «بعت» و تمنی عبارت است از ایجاد تمنی با لفظ «لیت» یا «تمنیت» و همینطور... . محقق خویی در مقابل فرموده است انشاء را نباید به ایجاد المعنی باللفظ تعریف کرد. ایشان معتقد است در انشاء با لفظ اساسا چیزی ایجاد نمیشود، زیرا اگر مراد از ایجاد، ایجاد تکوینی است، قطعاً امری تکوینی به سبب بیع و مانند آن اتفاق نمیافتد و هر چه هست مربوط به عالم اعتبار است. ایجاد اعتبار هم وابسته به لفظ نیست، بلکه یک امر درونی و نفسانی است. بایع قبل از تلفظ به لفظ بعت، در ذهن خود آن را اعتبار میکند. شأن لفظ در این بین فقط ابراز اعتبار نفسانی است(نه ایجاد آن(.
به نظر محقق خوئی انشاء عبارت است از امر نفسانی و ابراز آن(با لفظ یا کتابت یا اشاره... .) امر نفسانی(اعتبار ملکیت مبیع برای مشتری) خود به تنهایی بیع نیست. آن هنگام که اظهار شود مصداق بیع میشود. انشاء در واقع ترکیبی از دو چیز است، یکی امر نفسانی و دیگری اظهار آن. بنابراین، تفاوت نظر ایشان با مشهور این است که مشهور قائلاند که به هنگام تلفظ بعت مثلا باید قصد تحقق بیع شود، لکن محقق خوئی میگوید قصد ایجاد بیع با لفظ لازم نیست همین که ما فی الضمیر را(هر چند بدون قصد ایجاد) ابراز کند، کافی است. برخی دیگر از بزرگان نیز دیدگاه ایشان را تایید کردهاند.
بنا به گفته ایشان اگر کسی در ذهن خود اعتبار ملکیت مبیع برای مشتری کند و بعد صرفا خبر دهد که در ذهن من چنین اعتباری وجود دارد باید مصداق بیع باشد، در حالی که قطعا چنین نیست. همچنین اگر رئیسی در ذهن خود اعتبار کند فلان شخص معاون من است و بعد خبر دهد که در ذهن من چنین تخیل و اعتباری است، نمیگویند که معاون خود را نصب کرد. مثلا دیگر، اگر کسی از ما فی الضمیر خود پرده بردارد و به صورت خبری بگوید: در ذهن من حالت سؤالی در مورد فلان مطلب وجود دارد، آیا در این حالت گفته میشود سؤال کرد؟
بنابراین در تحقق انشاء، صرف ابراز امر نفسانی به هر نحو کافی نیست، بلکه باید به هنگام ابراز، قصد تحقق منشأ(بیع، استفهام، تمنی، ترجی و...) کند. وقتی اراده تزویج دارد باید در ذهن خود اعتبار زوجیت کند و لفظ زوجت را به قصد تحقق زوجیت(در عالم انشاء ) تلفظ کند. در این گونه موارد لفظ کاشف نیست بلکه فعال و عمل کننده است.
در فلسفهی تحلیلی زبان(در فلسفه غرب) مطلبی با عنوان «عمل گفتاری» مطرح است. مقصود آنها این است که گفتار در این گونه موارد فقط کاشف نیست بلکه موضوعیت دارد. برخی از آنها امر انشائی چون «فروختم» را هم تحت همین عنوان جای میدهند. البته بعید است که آنها تحلیلهای دقیقی که اصولیان در امر انشائی کردهاند داشته باشند.
انتهای پیام/