به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ دکتر محمود مهام، استادیار گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی به بررسی زیست بنیانی دانش بنیانها و زیست تمدنی پرداخت که متن آن بدین شرح است؛
با آغاز دوره ای جدید در فعالیت های منظومه و مجموعه ی دانش بنیان در کشور از یک سو و برخورداری از تجربه داخلی در این زمینه از سوی دیگر فرصتی مغتنم برای بازاندیشی و بهبود مستمر در اقدامات دانش بنیان فراهم آمده است که لازم است، قَدرش شناخته شود. چگونگی تولید و دستیابی به دانش و کاربست آن برای عمران و آبادانی پایدار و ماندگار از مقیاس های خُرد تا مقیاس های وسیع و فوق وسیع، نیازمند بازخوانی و بازنگری بر پایه پیشینه های داخلی و خارجی است.
اهمیت ویژه ی کارهای دانش بنیانی در این است که فعالیت های پژوهشی را برای زندگی و کاربرد در مقیاس های مختلف، تعریف و اجرا می نمایند و سرمایه گذاری منوط به موفقیت در این زمینه می باشد. در واقع، رسیدن به سطح فناوری و نقش آفرینی در چرخه تولید پایدار ثروت و انواع سرمایه مورد انتظار است، مانند فناوری هایی که در عرصه زندگی و حوزه های درهم پیچیده و یکپارچه ی زیستی (بیولوژی فیزیولوژی اکولوژی) تولید و استفاده می شوند. از این رو، برای تحقق و ارتقاءِ فرآیند و سامانه ی دانش بنیانی در پهنه سرزمینی برای عرصه زندگی (عرصه سوم الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت) باید به این سوال پاسخ داد که دانش بنیانی در عرصه های زیستی چگونه امکان پذیر است؟
به بیان دیگر، طرحهای دانش بنیانی در سطوح مختلف چه نسبتی با آمایش سرزمین برقرار کرده اند؟ چگونه در شکل گیری و تحقق آمایش سرزمین، نقش آفرینی می کنند؟ برای پاسخ گویی به چنین سوالاتی، مطالعه و تحقیق در خصوص انتخاب اجتماعی و بوم زادی و پالایش بوم پایهِ ی فناوری ها ضرورتی حیاتی است. علاوه بر این، جای تامل دارد که فناوری ها (بومی و نو) چگونه می توانند به پایداری و ماندگاری استعدادهای سرزمینی بینجامند؟ تجارب داخلی کدامند؟ الگوشناسی آن ها چه نوع پیوندی را میان سطوح زیستی آشکار می سازد؟ چنین پرسش هایی در فضایِ زمانی مکانی گام دوم انقلاب اسلامی و تغییرات فراگیر در پیشران های تغییرات جهانی مطرح می شوند که نیاز پیوسته و روزافزونی را به مطالعات و تحقیقاتِ حوزه های طبیعی و انسانی به صورتی توامان، یادآوری می نمایند.
امروزه توجه به این ضرورت راهبردی در قالب انواع هم گرایی ها و هم بست ها قابل مشاهده است. با در نظر گرفتنِ ضرورت حیاتیِ برنامه ریزی پایه ای برای غلبه بر گسست جدایی حوزه های طبیعی و انسانی که در بیانیه گام دوم انقلاب تصریح و تاکید شده است، می توان زیست بنیانی را پایه اصلی دانش بنیان ها در نظر گرفت، مشروط بر این که با لحاظ هشدار بیانیه گام دوم انقلاب طراحی و اجرا شوند؛ یعنی پیوستگی و یکپارچگی حوزه های زیستی فراموش نشود. تنها در این صورت، فراتر از مرزهای سیاسی، مرزهای زیستی آشکار می شوند که بسترساز پیوندهای تمدنی در ابعاد مختلف خواهند بود. پیوندهایی که به تقویت قدرت و اقتدار سیاسیِ همپیوندهای تمدنی منجر خواهد شد.
برای عبور از وضع فعلیِ بیگانگی و نامانوس بودنِ تحقیقات حوزه های طبیعی و انسانی و موفقیت در این چالش سخت که ابعاد جهانی هم دارد، پرداختن به پژوهش های بین ارشته ای و فرارشته ای از منظر زیستی در مقیاس های گوناگون از مقیاس محلی تا مقیاس جهانی، نیاز جدی روزگار ما است. به عنوان مثال، بدیهی است که اگر ژئوبوتانی مورد توجه قرار نگیرد و اتنوبوتانی شناخته نشود، طبیعتاً اتنواکولوژی دست یافتنی نخواهد بود و اتنوفارماکولوژی زمینه ای برای رشد و گسترش نخواهد یافت.
به بیان دیگر، پیوند زمین و گیاه و انسان و مجتمع های زیستی و تهیه فناورانه ی غذا و دارو بر پایه دانش بومی و بهرهگیری مناسب از فناوری های نو در صورتی ممکن است که یکپارچگی تنوع زیستیِ طبیعی و انسانی در مطالعات و تحقیقات در نظر گرفته شود. بنابراین، این پرسش مطرح می شود که آمادگی علمی و فناورانه برای مطالعه این پیچیدگی و پیوستگی وجود دارد؟ تجارب موجود چه دستاوردها و عبرت هایی را برای ادامه مسیر و بهبود مستمر در اختیار دوره جدید که دوره فراگیر شدن دانش بنیانی به مثابه شیوه ای روزآمد و موثر در حل مسائل فراروی عرصه زندگی است، میگذارند؟
واقعیت این است که استعدادهای سرزمینی در فلات ایران؛ طبیعی(تنوع زمینی و تنوع اقلیمی و تنوع گیاهی و …) و انسانی(تنوع مجتمع های زیستی و …) ظرفیتی فوق العاده برای طراحی های دانش بنیانی در افق تمدنی دارند. حفظ تنوع زیستی انسانی و بازخوانی انتقادی الگوهای حفاظت از تنوع زیستی(طبیعی و انسانی) در گرو توانایی علوم اجتماعی و انسانی در پیوندشناسی با حوزه های فنی مهندسی و علوم پزشکی و دام پزشکی است تا حکمرانی و حکمروایی که در حیطه علوم اجتماعی و انسانی تعریف می شوند، بتوانند از عهده وظایف پژوهشی(بند اول بیانیه گام دوم انقلاب) خود به درستی برآیند.
بدین منظور ظرفیت پژوهشی و سامانه های همکاری های علمی و فناروانه ای فراتر از آن چه تا کنون در حوزه های طبیعی و انسانی تعریف شده اند، می بایستی ایجاد شوند. این ظرفیت سازی با عبور از سامانه های کنونی و با بازسازی آن ها و ایجاد سامانه های جدید امکان پذیر خواهد شد تا زیست تمدنی بار دیگر دست یافتنی شود. شاید شروع از سطح زیستی بیولوژی و محدود به تحقیقات سلولی و مولکولی باشد، هم چنان که تا کنون موفقیت های بزرگی در گام اول انقلاب بدست آمده است.
امّا تداوم موفقیت های دانشبنیان در گام دوم انقلاب نیازمند کسب توانایی در شناسایی ارتباطات با دیگر سطوح زیستی و ارتقاء آن به سطح اکولوژیک، بوم شناسی و زیست بوم شناسی است. بنابراین، میتوان پرسید فعالیت های «علم و پژوهش»(بند اول بیانیه گام دوم انقلاب) در قالب دانشبنیان، برای پیوندشناسیِ دانشی نهادی سیاستی میان حوزههای طبیعی و انسانی در این دوره جدید چگونه بازآرایی می شوند؟ یا باید در چه شاکله ای مورد بازاندیشی قرار گیرند؟ هم بست های مفید کدامند؟ و همکاری های علمی و فناورانه چگونه به پیشنهاد هم بست ها مانند هم بست «فرهنگ زیست بوم فناوری(بومی و نو)»، نه برای مباحث نظری محض بلکه برای مساله کاوی و حل مسائل کشور و بلکه چالش های جهانی در عرصه زندگی منتهی خواهند شد؟
انتهای پیام/