تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, جامعه و فرهنگ, عرصه فرهنگ و تربیت, مشروح خبرها, یادداشت ها
شماره : 28407
تاریخ : ۱۹ خرداد, ۱۴۰۱ :: ۲۲:۲۰
فرهنگ سلبریتی زده محمدصابر اسدی در مطلبی نوشت؛ فرهنگ سلبریتی زده، مانعی اساسی در تحقق جامعه اسلامی/ توافقی نانوشته میان عده‌ای از سیاسیون، سرمایه‌داران اقتصادی و اصحاب رسانه برای گسترش فرهنگ همجٌ‌رعاع گویی توافقی نانوشته بین عده‌ای از سیاسیون جناح‌های مختلف و عده‌ای از سرمایه‌داران اقتصادی وجود دارد که با عملگی عده‌ای از اصحاب هنر و رسانه، فرهنگ همجٌ‌رعاع را گسترش دهند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی به نقل از اندیشکده رهیافت، محمدصابر اسدی در مطلبی نوشت؛ «فرهنگ سیاسی را می‌توان به معنای نظام عقیدتی یا گروهی از ارزش‌ها دانست که غالب شهروندان یا نخبگان نسبت به سازمان‌های سیاسی یک کشور دارند. طبق این مفهوم هر فرهنگ یا هر موضوع فرهنگی می‌تواند سازنده فرهنگ سیاسی باشد.»[1] یکی از نظریه پردازان این حوزه آلموند[2] است که در رهیافت یادگیری اجتماعی دسته بندی می‌شود. او فرهنگ سیاسی را نوعی الگوی خاص در جهت گیری عمل سیاسی می‌داند که از این طریق نوعی رفتار سیاسی خاص از بازیگر سیاسی انتظار می‌رود. در این دیدگاه  متناسب با جهت‌گیری‌ها سه فرهنگ سیاسی و به تبع آن سه شخصیت را دسته بندی کرده‌اند. شخصیت مشارکت جو، شخصیت تبعی و شخصیت کوته اندیشانه.[3] شخصیت کوته اندیشانه فرهنگ سیاسی مـحدود راپدید می‌آورد به گونه‌ای که مـردم از نظام سياسي‌ خود‌ آگاهي‌ چـنداني‌ نـدارند‌ يا‌ اصلاً از آن آگاه نيستند و خود را يك شهروند يا عضوي از يك جامعه و ملت نمي‌دانند، به سياست اعتنايي نـدارند، هـيچ انتظاري هم از نظام سياسي نـدارند‌. شخصیت تبعی فـرهنگ سـياسي تبعي را به دنبال دارد که مردم صـرفاً بـراي حمايت از نظام سياسي و اجـزا و كارگـزاران آن در صحنه سياسي حضور مي‌يابند. در اين نوع فرهنگ سياسي تنها وظيفة مردم در قبال حكومت‌ و تصميمات‌ سـياسي بـرجسته مي‌گردد. مردم براي خود حقي در قـبال نـظام احساس نـمي‌كنند. امـا شخصیت مشارکت جو سبب ظهور فرهنگ سياسي مـشاركتي می‌شود که در آن مردم با آگاهي از نظام سياسي و با اين احساس كه در‌ مقابل‌ حمايت از نظام سياسي حقوقي نقض‌ناپذير دارند، در تـصميمات سـياسي نظام تأثيرگذارند. ويژگي‌ فرهنگ سياسي مشاركتي اين است كه در اين فرهنگ افراد از اجزاي نظام سياسی -کلیت نظام، فرايندها، سياستگذاري‌ها – تـلقي روشـني دارنـد، از جريان امور‌ آگاه‌اند‌ و گرايش به ایفای نـقش‌ فـعال‌ در امـور دارنـد.[4]

اما پیشتر از این‌ها ما در ادبیات دینی خود شاهد تقسیم بندی اصیل تری هستیم. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مردم سه گونه‌اند: دانشمند ربّانى، دانشجوى راه رستگارى و فرومايگانى كه مگس‌وار از پى هر بانگى مى‌روند و با وزش هر بادى تغيير جهت مى‌دهند، از فروغ دانش بهره‌ور نشده‌اند تا راه به جايى برند و به ستونى استوار پناه نياورده‌اند تا نجات يابند.»[5] روایت دیگری نیز با همین مضمون از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده‌است که می‌فرمایند: «مردم سه دسته‌اند: یا عالم و یا کسب کننده علم از شخص عالم اند و یا غثاء (گیاهان خشکیده روی سیلاب یا کف‌های روى آب در حال جوشیدن)»[6]

اصالت این تقسیم بندی در توجه به این است که با قید‌های “ربانی” و “راه رستگاری” جـامعه رشـید‌، تـعقل‌گرا و برخوردار از شناخت الهی، تأیید و جامعه نابالغ و مستضعف‌پرور و جاهل از مبدأ و معاد حقیقی نفی می‌شود. بر خلاف آن چه در علوم اجتماعی غربی در تعریف سیاست یا فرهنگ و به تبع در فرهنگ سیاسی بارز است که فاقد جنبه هدایتگری  است. پس در دیدگاه اسلامی هدایت انسان به سوی تعالی اصلی اساسی است.[7] همان طور که امام‌خمینی (ره) می‌گوید: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تعالی مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن جیزی که صلاحش هست.»[8]

با بررسی مؤلفه‌های سازندۀ فرهنگ سیاسی مطلوب در گفتار و رفتار امیرالمؤمنین (علیه‌اسلام) و آراء و سیره اندیشمندان اسلامی مانند امام‌خمینی(ره) و شهید محمد باقر صدر(ره) شاهد این هستیم که توجه به ساحت تعقل افراد جامعه و ملزومات معرفتی آن اهمیت بالایی دارد.[9] شهید صدر در بیان ویژگی مطلوب امت اسلامی بیان می‌کند که برای حفظ و صیانت از دین پیاده شده در عرصه زندگی در مقابل کژروی ها، علاوه بر نیاز به رهبر و حاکمی آگاه از دین، امت نیز باید در زمینه‌های گوناگون زندگی به گونه‌ای کامل، ژرف، فراگیر و روشن دین را بازتاب دهد و این بازتاب همه جانبه باید نشئت گرفته از آگاهی باشد نه صرفاً هیجان. به گفته شهید صدر: «آگاهی عبارت است از فهمی سازنده و ایجابی اما نیروی هیجانی عبارت است از برافروختگی عاطفی پر حرارت و آتشین. امت آگاه امتی است که در راستای ژرفنگری در آگاهی خود پیش می‌رود و امتی که نیروی هیجانی هنگفت در خود دارد، امتی است که اگر تنها با آن نیرو برجا بماند، نیرویش رفته رفته کاسته خواهد شد. نیروی هیجانی بر سطح نفس نمایان می‌شود و در حالت تأثر به لرزه می‌افتد اما آگاهی در ژرفای نفس پایدار است و در برابر تأثرات سخت.»[10]

حال اگر به روایت امیر المؤمنین بازگردیم و آن را در نسبت با تیپولوژی فرهنگ‌های سیاسی در یک جامعه بازخوانی کنیم باید بگوییم که اگر فرهنگ سیاسی جامعه را عامل اصلی معنابخشی و هنجارسازی برای نظام سیاسی آن جامعه بدانیم، شخصیت “هَمَجٌ رَعَاعٌ” به عنوان بزرگترین مانع برای تحقق فرهنگ سیاسی مطلوب که فرهنگی آگاهانه و عقل محور است می‌باشد. امیرالمؤمنین برای این شخصیت  شش وصف بیان فرموده‌است:

«نخست از آنها به “همج” یاد مى کند. “همج” جمع “هَمَجَة” در اصل به معناى مگس کوچک است که اشاره به حقارت و بى ارزشى آنهاست. سپس از آنها به “رعاع” اسم مى برد که جمع “رَعاعة” به معناى افراد بی سر و پا و اوباش است. در سومین توصیف این گروه را به گوسفندان بی عقل و شعورى تشبیه مى کند که دنبال هر صدایى حرکت مى کنند چرا که “ناعق” از “نعیق” به معناى صدایى است که چوپان براى راندن و نهیب زدن گوسفندان سر مى دهد. در چهارمین توصیف ایشان را به گیاهان سبک و بى ریشه‌اى مانند برگ هاى خشکیده وامثال آن تشبیه مى کند که همراه باد به هر سویى مى روند. در پنجمین و ششمین توصیف که در واقع علت اصلى تمام مشکلات و بدبختى هاى آنهاست مى فرماید: آنها به نور علم روشن نشده‌اند تا در مسیر ثابتى به سوى اهداف والایى حرکت کنند و نیز تکیه گاه محکمى ندارند که به آن چسبیده باشند تا نسیم‌ها و حتى طوفان‌ها هم نتوانند آنها را جا به جا کنند. اینها حال کسانى است که نه عالمند و نه پیرو عالمان.» [11]

به عبارت دیگر می‌توان گفت، فرهنگ همجٌ‌رعاع، فرهنگی است که افراد تحت آن نه تنها خود صاحب اندیشه مشخص و متقن الهی نیستند بلکه گروه مرجع آن‌ها نیز اندیشمندان و نخبگان الهی نیستند.  پس این افراد گروه مرجعی ندارند یا مرجع خود را همواره تغییر می‌دهند و یا مرجع آن‌ها ذاتاً مانند باد متغییر و بی هدف است. این پدیده همان چیزی است که ما امروز در فرهنگ سلبریتی زده خود می‌بینیم.

زمانی که ملاک توجه و گرایش به یک فرد یا گروه، صرفاً هیجانی باشد که هیچ پشتوانه‌ای از آگاهی در آن دیده نشود، یعنی توجه اصلی انسان به طبیعت حیوانی‌اش است؛ و جامعه‌ای که چنین افرادی در آن غالب باشند، فرسنگ‌ها از فرهنگ سیاسی اسلامی فاصله دارد، چرا که «بدون تردید یکی از اصول بنیادین سیاست در اسلام، نگرش تربیتی آن در راستای فضیلت مداری است و انسان فطرتی دارد که پشتوانه آن روح الهی است. اگر انسان به طبیعت خود توجه کند و از هویت انسانی خویش که روح اوست غافل گردد، نه تنها از مسیر کمال و تعالی باز می‌ماند، بلکه دچار انحطاط و سقوط می‌گردد.»[12]

البته آن چه در این سال‌ها شاهد آن هستیم این است که گویی توافقی نانوشته بین عده‌ای از سیاسیون جناح‌های مختلف و عده‌ای از سرمایه‌داران اقتصادی وجود دارد که با عملگی عده‌ای از اصحاب هنر و رسانه، فرهنگ همجٌ‌رعاع را گسترش دهند و با ساختن گروه‌های مرجع کاذب برای مردم آن‌ها را از ریشه‌هایشان جدا سازند تا مانند گیاهان بی ارزش، سیلاب سلبریتی‌ها را گل آلود کرده و صید ماهی قدرت و ثروت را برای آن‌ها راحت تر سازند.

[1] . لین، اریک؛ ارسون، سوانته. (1392). فرهنگ و سیاست. ترجمه غلامرضا خواجه سروی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.ص69.

[2] . Almond

[3] . عالم، عبدالرحمن (1386). بنیادهای علم سیاست، چاپ هفدهم، تهران: نشر نی. صص114-115.

[4] . شفیعی، محمود. (1392). قرآن و فرهنگ سیاسی مطلوب و نامطلوب. علوم سیاسی-دانشگاه باقرالعلوم، (61)، ص 10.

[5] . النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاة، وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِق، یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیح، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْن وَثِیق: تحف العقول، ترجمه حسن زاده، ج1، ص 281.

[6] . النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: عَالِمٌ وَمُتَعَلِّمٌ وَغُثَاءٌ: کافى، ج 1، ص 34، ح 2.

[7] . ر.ک: بکتاش، ابوالحسن. (1395). فرهنگ سیاسی متعالی و ارزشهای متعالی انقلاب اسلامی. مطالعات انقلاب اسلامی، (47)، 182-165.

[8] . صحیفه امام، ج13، ص432.

[9] . ر.ک: درخشه، جلال؛ شریعتمداری، احمد. (1397). مؤلفه های سازندۀ فرهنگ سیاسی شایسته در سپهر سیاست ورزی امام علی (ع). فصلنامه سیاست (45)، 38-19.

[10] . صدر، محمدباقر. (1394). امامان اهل بیت، ترجمه دکتر رضا ناظمیان و حسام حاج مؤمن، قم: انتشارات دارالصدر، صص167-170.

[11] .مکارم شیرازی، ناصر. پیام امام امیر المومنین، جلد 13، ص 147.

[12] . جوادی آملی، عبدالله. (1383). توحید در قرآن، قم: نشر اسراء. ص 131.

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.