تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, برگزیده ترین ها, زنان و خانواده, عرصه فرهنگ و تربیت, مشروح خبرها, یادداشت ها
شماره : 36582
تاریخ : ۱۱ بهمن, ۱۴۰۲ :: ۱۵:۵۴
از سوی اندیشکده زوج بررسی شد؛ زوجیت به‌مثابه پارادایم مطالعات اجتماعی/ زوجیت را می‌توان بستر و قاعده حرکت تاریخی جوامع و تنظیم‌کننده نیروهای انسانیِ معطوف به آن قلمداد کرد نابراین زوجیت را می‌توان بستر و قاعده حرکت تاریخی جوامع و تنظیم‌کننده نیروهای انسانیِ معطوف به آن قلمداد کرد. با این مبنا به نظر می‌رسد زوجیت امکان‌های نظری مهمی را پیش روی مطالعات اجتماعی گشوده و می‌تواند به‌مثابه پارادایم جدیدی در عرض پارادایم‌های دیگر مطرح شود.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی به نقل از اندیشکده زوج: جامعه‌شناسی مدرن علیرغم تلاش برای مرز نهادن میان خود و متافیزیک در ساحت روش‌شناسی و غایات، امکانِ انکارِ بنیادهای الهیاتی و فلسفی خود را ندارد و اندیشه‌های بزرگان و بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی همچون مارکس، دورکیم، وبر و زیمل کاملا ذیل و در نسبتی وثیق با ایده‌های فلاسفه‌ای چون کانت، هگل، دیلتای و... تکوین یافته‌اند. به بیان دیگر می‌توان گفت مبانی معرفتی غرب مدرن به نحو حقیقی در تفکر جامعه‌شناختی اشراب شده و به هیچوجه قابل تفکیک از آن نیست.

تمام تلاش‌های نظری در مطالعات اجتماعی مدرن را می‌توان ذیل دو پارادایم کلانِ «تضاد» و «نظم» بازخوانی نمود. نظریه‌هایی که به ماهیت تغییرات اجتماعی و منطق حرکتِ تاریخی جوامع می‌اندیشند ذیل پارادایم تضاد دسته‌بندی می‌شوند و رهیافت‌هایی که درصدد توضیح چگونگی حفظ و اصلاح وضع موجود هستند در چارچوب پارادایم نظم قرار می‌گیرند. برخلاف جامعه‌شناسان نظم‌گرا(همچون کارکردگرایی) که فاقد طرح نظری منسجمی برای توضیح تغییرات اجتماعی هستند، تضادگرایان(به‌ویژه مارکسیست‌ها) سازه‌های نظری مستحکمی را برای این منظور تمهید کرده‌اند.

با کمی اغراق می‌توان ادعا کرد که تمام دستآورد سنت جامعه‌شناسی مارکسیستی و امتداد پساساختارگرایانه آن در تبیین تحولات اجتماعی، بیش و پیش از هرکس به هگل و منظر فلسفی او به هستی تعلق دارد. هگل در طرح فلسفی خود، «شدن» را جایگزین «بودن» قرار داده و «واقعیت» را امری دارای صیرورت تلقی می‌کند که برای فهم آن گریزی از کاربست منطق و روش «دیالکتیک» نیست. از نظر او «تناقض» و «ضدیت» است که واقعیت را در بستر حرکت رقم می‌زند. اساسا تحول و حرکت به جز تقابل و ستیز هیچ زمینه و بهانه دیگری ندارد.

مارکسیسم و فمینیسم هرکدام با الهام از همین ایده فلسفی و بسط آن به مناسبات اقتصادی و انسانیِ جوامع در طول تاریخ، چارچوب مفهومی خود را برای تبیین تحولات اجتماعی بنا نهادند. اساسا مفهوم «جنسیت» سازه‌ای نظری در مطالعات فمینیستی بود که تضاد را در بستر روابط انسانی تئوریزه می‌کرد. به همین دلیل در تمام قلمرو نظری فمینیسم از معرفت‌شناسی، اخلاق، سیاست، الهیات، هنر و سینما و... عنصر «رقابت» پررنگ و محوری‌ست.

در جهان‌بینی اسلامی اما قاعده‌ای تحت عنوان «زوجیت» وجود دارد که عنصر محوری در شناخت هستی و صیرورت آن محسوب می‌گردد. زوجیت؛ تدبیر حکیمانه خداوند برای حرکت تکاملی هستی و انسان در بستر تلائم و اتحاد است که در سطح ‌فردی به تکوین خانواده، امتداد نسل و رشد و تکامل افراد منجر می‌گردد، و در سطحی بالاتر اتحاد نفوس و جهان‌های اجتماعی افراد را رقم می‌زند. برخلاف نگاه ماتریالیستی که منطق حرکت را با دوگانه‌های متضاد و نسبتِ انکاریِ «تز» و «آنتی‌تر» توضیح می‌دهد، صیرورت هستی در ادبیات اسلامی با دوگانه‌های متکامل و نسبتِ ایجابیِ «ازواج» اتفاق می‌افتد. لذا در چنین فضایی «هم‌افزایی» جایگزین رقابت می‌گردد.

زوجیت نه تنها مبنایی هستی‌شناسانه برای فهم قوانین حاکم بر خلقت است بلکه گاه در مقام طراحی نظامات اجتماعی و بیان قواعد آن به نحوی هنجارین نیز قرار می‌گیرد. بنابراین زوجیت را می‌توان بستر و قاعده حرکت تاریخی جوامع و تنظیم‌کننده نیروهای انسانیِ معطوف به آن قلمداد کرد. با این مبنا به نظر می‌رسد زوجیت امکان‌های نظری مهمی را پیش روی مطالعات اجتماعی گشوده و می‌تواند به‌مثابه پارادایم جدیدی در عرض پارادایم‌های دیگر مطرح شود.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.