به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی به نقل از موسسه فرهنگی فکرت؛ از دیرباز بههنگام صحبت از دولتها یک انگاره در ذهن انسانها تداعی میشود که همه امور بر عهده دولتهاست و دولتها حق مداخله در روندهای اجرای فعالیتهای عامه را دارند و میتوانند این فعالیتها را محدود یا ملغی نموده و خود نسبت به اجرای تمامی مواد مذکور در قانون اساسی اقدام نمایند. این دیدگاه که دیدگاه مداخلهگری دولت در امور جاری است تا سالیان سال دیدگاه غالب جامعه بوده و مورد پذیرش بسیاری از افراد است و براساس این فرض همه امور را از دولت خواهان هستند. و جامعه آن را پذیرفته و دولتها نیز به دلیل گرایشهای خویش علاقمند به آن هستند و هر فرض دیگری را برای خود تهدید میدانند. هر چند دولتها برای اجرای سیاستها و منویات خود ناگزیر از استفاده از ظرفیتها و ابزارهایی هستند تا بتوانند ضمن مداخله و کنترل امور وضعیت موجود را با وضعیت مطلوب تطبیق دهند و نیازهای جامعه را تأمین و اجتماع را به سوی تعالی رهنمون سازند لکن در بسیاری از امور دولت از ساحت تنظیمگری عبور نموده و به دولت مداخلهگری تبدیل میگردد که در همه امور به صورت مستقیم دخالت نموده و خواهان سلطه بر همه مراکز قدرت و ثروت میگردد. بر این اساس دولت در تمامی عرصههای عمومی دخالت کرده و از نقش ناظر به حیطه اجرایی نزول کرده و تولید و مدیریت را در تمامی عرصهها در دست خویش میگیرد و برای دیگران حقی قائل نمیشود و جامعه را صرفاً نیرویی برای اجرای اوامر و دستورات خویش میبیند و دخالت و تصمیمگیری در تمامی امور را مختص خویش میداند و در بلند مدت از هدف حکومتها تأمین منفعت عمومی است دور گردیده و دامنه وظایف خود را بیشتر از این گسترش داده تا جاییکه مواردی همچون ارائه مستقیم کالاها یا خدمات را هم شامل شود و منافع خویش را در اولویت قرار میدهد و سعی در حفظ وضع موجود مینماید این واقعه و نگاه به دولت به معنای به حاشیه رانده شدن منافع عمومی در اقدامات و تصمیمگیریهای نهاد تنظیمگر و جایگزین شدن اهداف و غرائض شخصی، گروهی و سازمانی است.