به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ دکتر ابوالفضل اقبالی مدیر اندیشکده زوج در یادداشتی نوشت: انقلاب اسلامی طرحی را برای بازسازی نسبت زن و جامعه ارائه کرد که ما امروزه تحت عنوان «الگوی سوم» میشناسیم. این الگو اگرچه برای حیات فردی و خانوادگی زن هم سخن تازهای دارد اما وجه تمایز اصلی آن با الگوهای دیگر، عنصر «رسالت اجتماعی» زن است. طرح اجتماعی کلان انقلاب اسلامی زوجیتپایه بوده و مرد و زن را برای دخالت در مقدّرات اساسی کشور و اهتمام به امور مسلمین «مکلّف» میداند. به این جملات مقام معظم رهبری(مدظله) دقت کنید: «اینکه میفرماید من اصبح ولایهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم. مخصوص مردان نیست؛ زنان هم باید به امور مسلمانان و جامعه اسلامی و امور جهان اسلام و همه مسائلی که در دنیا میگذرد، احساس مسئولیت کنند و اهتمام نمایند؛ چون وظیفه اسلامی است.»(30/7/1376). این سخن دلالت بر اصل تکلیف اجتماعی زن و مرد به نحوی مشترک دارد. یعنی اگر برای جامعه اسلامی کاری از آنها بربیاید و امکان و ظرفیتی دارند نباید دریغ کنند وگرنه باید در محضر خداوند پاسخگو باشند. مصادیق اهتمام به امور مسلمین فی زماننا هذا به عدد ریگهای بیابان است. فقط مسائل اجتماعی جامعه خودمان ضرورت مشارکت فعال بانوان را بلاتردید مینماید. اگرچه نقطه عزیمت حل مسائل اجتماعی خانواده است و بانوان در این عرصه نقش محوری دارند اما سطحِ مشارکت برای حل مسائل اجتماعی کشور به هیچ عنوان قابل تقلیل به خانواده نیست و حضور در ساحتِ جامعه و کنشگری فعال در میدان در بسیاری از امور ناگزیر است. میدانِ سیاست، فرهنگ، سلامت و... به مشارکتِ مستقیم بانوان نیاز مبرم دارند. درباره اهمیت و محوریت نقش بانوان در خانواده نیز که بحثی وجود ندارد و تاکیدات فراوانی در ادبیات دینی و طرح انقلاب اسلامی برای زن در این زمینه به چشم میخورد. حال باید پرسید مشارکت فعال در عرصات مختلف جامعه در کنار نقشهای محوری بانوان در خانواده چگونه امکانپذیر است؟ تجربه تاریخی ما الگوی «ابرزن» را برای پاسخ به این مساله معرفی میکند. یعنی اگر قرار به حذف یکی به نفع دیگری نباشد، تنها گزینه جمعِ جبری خانه و جامعه با پذیرش فشارهای نقشیِ مضاعف برای زن است. باید پرسید چرا ما در پاسخ به فراخوان انقلاب اسلامی برای اهتمام به امور جامعه تنها به این دو گزینه اکتفا کردیم؟ یعنی یا به تحریف ایده الگوی سوم به نفع منویات سنت پرداختیم و به بانوان گفتیم رسالت اجتماعی شما همان ایفای مطلوب نقشهای خانوادگی و یا در نهایت امتداد همان نقشها در موقعیتهای اجتماعی خاص مانند معلمی و پرستاری و... است و یا به زنان گفتیم فرداً وحیدا به جمع این دو عرصه مبادرت ورزند. نتیجه این شد که یا عطای مشارکت اجتماعی را به لقایش بخشیدند و یا مانند یک سوپرمن هر دو عرصه را نگهداشتند. اما آیا گزینه دیگری برای برخورداری از ظرفیت بانوان در جامعه در عین تعهد به خانواده وجود ندارد؟ حتما وجود دارد. گزینه جایگزین، ارتقاء مسئولیتپذیری مردان در قبال خانواده است. واقعیت این است که سازمانِ خانواده در موقعیت اکنون ما تنها یک مسئول دارد و آن هم زن است. مخاطبِ نظم هنجارین خانواده در این فضا صرفاً بانوان هستند و آقایان فقط در ساحت تامین و حمایت، خود را به خانواده متعهد و مسئول میدانند. غیبت مردان در خانه واقعیتِ انکارناپذیرِ الگوی خانواده معاصر ماست. در حالی که خانواده نیاز به دو متصدّی به نحو توامان و همافزا دارد. رسیدگی به امور خانه، تمشیّت و تربیت فرزندان، تدبیر اقتصاد و مصرف خانوار، مدیریت عواطف اعضاء و... همگی نیازمند مشارکت مسئولانه و همافزایی زن و مرد بوده و غیبت مردان و جبران افراطیِ زنان، هم کارکردهای خانواده را مختل کرده و هم زمینه محرومیت جامعه از ظرفیت بانوان را فراهم میسازد. اساسا در این حالت، خانه تبدیل به «وبال» زن میگردد و هیچ فردی در قبال وبال احساس تعهد و علاقه نخواهد داشت. ارتقاء مسئولیتپذیری مردان نسبت به امور خانه به هیچ عنوان اقتضاء اختلاط نقشها و برهم خوردن ساختار خانواده به نفع رویکردهای فمینیستی ندارد. بلکه منجر به بازنگری در کلیشههای پوسیده و مفروضات ناکارآمد درباره جایگاه مرد در خانه و در نهایت بازسازیِ موقعیت «اقتدار» میگردد. کنشگری ضامن اقتدار و حاشیهنشینی زمینهساز انفعال مرد در مناسبات خانواده است. پدیده ابرزن تنها در غیاب مردانِ مقتدرِ موثر در خانه شکل میگیرد. ما ناگزیر از گفتگوی با مردان درباره خانواده و زنان هستیم...