به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ به نقل از روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست «ماهیت فقه حکمرانی» به همت مدرسه عالی فقاهت عالم آل محمد (ع) به عنوان هشتمین نشست از سلسله نشستهای تخصصی «فقه حکمرانی» با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید کاظم سیدباقری مدیر گروه سیاست پژوهشگاه برگزار شد. حجتالاسلام سیدباقری در این نشست بیان داشت؛ همواره برداشتهای نادرستی از حکمرانی شده که در اینجا چند تعریف را ارائه و سپس برداشت خود را مطرح میکنم؛ یکی از مباحث در فقه حکمرانی آن است که تصور میشود سخن از این عرصه یعنی مباحثی که در اندیشه اسلامی وجود داشته و آنچه که در اندیشه غربی مطرح شده چیز جدیدی نیست؛ وقتی از افرادی که این دیدگاه را بیان می کنند سوال میکنیم که از چه روی این نظر را دارید، پاسخ میدهند که ما در اندیشه غربی مباحثی چون عدالت، شفافیت و عدالت را داریم که شاخصه هایی هستند که ما نیز بیان کرده بودیم و مولفه های جدیدی نیستند؛ البته به جز این مولفه تلقی دیگری هست که این اعتقاد را مطرح میکنند که مقصود از حکمرانی، حکومت راندن است که این تلقی اشتباهی ویرانگر است چراکه اگر وارد این ادبیات شویم وارد ادبیات حکمرانی نمیشویم، حکمرانی متفاوت از حکومت و حاکمیت و متفاوت از دولت و نظام سیاسی است. وی گفت: فقه حکومتی دانش و گرایش نیست بلکه عینکی است که به چشمان شما به عنوان فقیه زده میشود یعنی تلاش میکنید که فقه را برای امور حکومت استنباط کنید؛ تلقی دیگر این است که میگویند حکمرانی در دموکراسی شکل گرفته است، به این معنا که دموکراسی به مشکلاتی برخورده و برای حل مشکلات خودش طرح دیگری را به نام حکمرانی مطرح میکند تا مسائل خود را حل کند، لذا برای اینکه حکمرانی در لیبرالیسم به وجود آمده باشد مباحثی را مطرح میکنند. استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم ادامه داد: تلقی دیگر این مساله را بیان میکند که ممکن است میان آنچه غربیها در بحث حکمرانی مطرح کردند و آنچه که در اندیشه اسلامی از منظر فقهی بیان میشود یک همدلی وجود داشته باشد؛ این در حالی است که دغدغه حکمرانی که در غرب مطرح شده و به آن حکمرانی خوب میگویند در واقع ایجاد یک کارآمدی برای نظام لیبرال بوده است با توجه به این مساله آیا میتوانیم از شاخصها و مولفههایی که از حکمرانی از منظر غربی و در منظر غربی استفاده می شود برای رویکرد اسلامی استفاده کنیم؟ حال اگر حکمرانی به تدبیر و اداره امور جامعه بپردازد ما می توانیم از ظرفیت آن برای کارآمدی و تقویت نظام سیاسی خودمان بهره بگیریم و به نظر می آید حکمرانی یک تجربه باشد آنچنان که جمهوری تجربه بشری بود؛ وقتی خاستگاه جمهوری در اندیشه سیاسی غرب را پیدا کنیم خواهیم دید که با اندیشه اسلامی ما نسبتی ندارد، بلکه حتی و نفی تغایر دارند، اما می توان آن را بومی کرد، اما آیا می توان از حکمرانی نیز به عنوان یک تجربه بشری استفاده کرد آن هم در حالی که می دانیم این حکمرانی غربی در اصول و مبانی با اندیشه سیاسی اسلام و اندیشه فقهی هیچ نسبتی ندارد؟