به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، راحله کاردوانی، دانشآموخته دکترای مطالعات زنان از دانشگاه تربیت مدرس، عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده و پژوهشگر و مدرس دانشگاه اصفهان، در یادداشتی برای کانال مطالعات هویت مطرح کرد؛ به اذعان بسیاری از جامعه شناسان، انسان در اثر تحولات مختلف در گذر زمان، با دو دوره ی «سنت و مدرنیته» در ساز و کار اجتماعی روبرو بوده است. در عصر سنت انسان با نوعی فرهنگ یکپارچه مواجه بوده اما در دوره های اخیر و رخداد مدرنیزاسیون، این یکپارچگی دچار نوعی اختلاط روزافزون سریع گردید که نتیجه آن پاگذاشتن در فرهنگی سیال بوده که خود را در عرصه گفتمان های کثرت گرایانه به نمایش در می آورد و پیرو آن، مفاهیمی مانند عشق هم دچار نوعی سیالیت گردیده و می بایست آن را در گفتمان کثرت گرایانه تحلیل نمود. زیگمونت باومن جامعه شناس و فیلسوفی است که در اثر معروف خود «عشق سیال» به ریشه یابی مساله ناپایداری پیوندهای انسانی پرداخت و این گزاره را بررسی کرد که چگونه در دوران مدرن، روابط انسانها به دلیل هویت یابی جدید؛ بسیار شکننده و سست گردید. این شکنندگی در حالی رخ می دهد که انسان ها اعم از زن و مرد، به شدت محتاج ایجاد رابطه هستند و احساس تنهایی می کنند. به اعتقاد باومن ؛ «معاصران ما چون تنها و بیکس به دست هوش و ذکاوت خود سپرده شدهاند مأیوسند و احساس میکنند به راحتی دورانداختنی هستند.» او در این مسیر از مفهوم «رضایت» بهره گرفته و نداشتن احساس رضایت از روابط انسانی را عامل نومیدی و شکنندگی ارتباط دانسته است. زیرا انسانهای امروز روابط را می خواهند اما تنها با خوبی هایش! هویت مدرن مشکلات روابط را نمیخواهد و از مشاوران برای لذت بردن هر چه بیشتر از روابط انسانی کمک می خواهد و در زمان مشکلات آنرا ترک کنند. این ویژگی، بر نگرش و تمایل به عشق و ازدواج به مثابه یک «پیوند پایدار» اثرگذار بوده است. همچنین تفکر عشق سیال بر روابط جنسی و تولیدمثل نیز اثرات بنیادینی داشته است. تفکیک رابطة جنسی از تولیدمثل که محصول مشترک زندگی سیال مدرن و مصرف گرایی است، به عنوان راهبردی مبتنی بر یافتن راه حل های فردی برای مشکلاتی به کار می رود که به طور اجتماعی به وجود آمده اند. پیش از دوران مدرن، رابطه جنسی از الگوی زندگی فرد تولیدکننده پیروی میکرد و لذا عشق «تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کند» بی معنا و دست و پاگیر نبود. بلکه غریزه طبیعی انسان تولیدکننده بوده؛ به همان صورت که امروزه مخالف غرایز طبیعی به شمار میرود زیرا انسان امروز، نه تولید کننده بلکه مصرف کننده است. انسان مصرف کننده شاخص موفقیت را نه ساختن و انباشتن، بلکه گردش و جایگزینی کالاها و دور ریختن و تنوع می داند. به عبارت دیگر؛ هویت انسانی جدید، میخواهد عشق را با تنوع تجربه کند که در مفهوم ذاتی عشق در تضاد است و امکان رخ دادن آن وجود ندارد. پس هویت ها با نگرش و رفتار انسان ها در زمینة روابط عاشقانه، ازدواج و فرزندآوری ارتباط تنگاتنگی دارد و برخی از مسائل دوره مدرن در زمینه خانواده را دچار انسداد در حل مساله نموده است.