پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ علم در سنت اسلامی همواره أمری مطلوب بوده است به گونهای که تأکیدات فراوانی به یادگیری آن شده است. از اطلاق این روایات میتوان در نظر گرفت که هیچ محدودیتی چه از جانب منبع آموزش و چه از ناحیه نوع علم مطرح نشده است. پدیدهای که امروزه با آن مواجهه هستیم تقسیم علم، به الهی و الحادی یا خوب و بد است که در ابتدا چنین به نظر میرسد که تضادی با روایات اسلامی دارد. از طرف دیگر این تقسیم بندی به نظر با فلسفه اسلامی هم سر تضاد دارد چراکه علم در فلسفه اسلامی به تصور مطابق با واقع اطلاق میشود. بنابراین یافته شما یا مطابق با واقع است که در آن صورت علم نامیده شده و یا خلاف واقع است که در آن صورت جهل است. بنابراین نقطه مقابل علم، جهل قرار دارد و تقسیم بندی و ایجاد تقابل میان دو نوع علم، خلاف سنت فلسفه اسلامی به نظر میرسد.
به عبارت دیگر در روایات و سنت فلسفی اسلامی، علم دارای ارزشی جهان شمول بوده و در هر کجا و توسط هر کسی تولید شود معتبر است. این أمر در ظاهر مسئله با طرح علم دینی دارای نوعی تضاد است. برای گریز از این اشکال اکثر اندیشمندان معتقد به علم دینی بازگشت تقسیم بندی علم به دینی و غیر دینی را نه به خود علم بلکه به أمر دیگری دانسته اند. در واقع ایشان ضمن پایبندی به ارزش علم ولو آنکه در غرب تولید شده است به سنت اسلامی وفادار مانده اما در عین حال با بازگرداندن مقسم شکل گیری علم دینی و غیر دینی، به أمری غیر از خود علم مسئله دینی سازی علم را دنبال میکنند.
دراینجا به نظرات سه تن از اندیشمندن مختلف که ضمن پایبندی به ارزش علم و علم مطابق با واقع، از علم دینی سخن میگویند اشاره خواهیم کرد.
از منظر دکتر مهدی گلشنی، دانشی که برگرفته از تجربه صرف باشد همواره در همه جای عالم معتبر است، اما مشکل ما با کلان نظریههایی است که علاوه بر پایههای آزمایشگاهی از جهان بینیهای مختلف تغذیه میشوند. ایشان برای توضیح مدعای خود مثالهای گوناگونی میآورند. برای نمونه ایشان معتقد اند که اصل آنتروپی که معتقد به نظم خارق العاده جهان به گونهای است که امکان حیات در آن فراهم میشود، اصلی تجربی و صحیح است و میتوان به آن برچسب علم خالص زد. اما بر اساس این آزمایش نظریه شکل میگیرد تحت عنوان جهانهای موازی که میگوید بی نهایت عالم در عرض یکدیگر قرار دارند که تنها در یکی از آنها به فراهم بودن شرایط امکان حیات وجود دارد. به صورت ساده شده اگر بخواهیم این نظریه را توضیح دهیم چنین است که فرضا اگر جهان زمانی امکان حیات در آن فراهم باشد که فاصله الکترونها نسبت به هستههای تشکیل دهنده آن ده اپسیلون باشد در آن صورت ما با بی نهایت جهان مواجه هستیم که فاصله جهان اول یک اپسیلون، فاصله جهان دوم دو اپسیلون و الی آخر و در میان این بی نهایت جهان تنها جهان ما که فاصله الکترون از هسته ده اپسیلون هست امکان حیات وجود دارد. مسئلهای که در اینجا مطرح میشود آن است که این کلان نظریه جهانهای موازی نه بر اساس تجربه بلکه حاصل از یک جهان بینی است. بنابراین هنگامی که سخن از آزمایش تجربی در میان است، دینی و غیر دینی مطرح نیست اما هنگامی که سخن از کلان نظریههای مبتنی بر جهان بینی است در اینجا سخن از دینی و غیر دینی مطرح میشود. بنابراین ایشان همچنان معتقد به ارزش جهانی علم بوده اما در عین حال سخن از علم دینی در برابر علم غیر دینی مطرح میکنند.
آیتالله جوادی آملی هم مطابق با سنت روایی اسلامی، علم را پدیدهای ارزشمند دانسته و معتقد است از آنجا که علم پرده از خلق خداوند بر میدارد نه تنها خنثی بلکه بالذات دینی است. در واقع ما به همان دلیل که علومی مانند تفسیر را که پرده از کلام الهی بر میدارند دینی مینامیم، علمی مانند فیزیک و … را به دلیل آنکه پرده از آثار صنع الهی بر میدارند دینی مینامیم. اکنون این پرسش مطرح میشود که چگونه روزنهای برای باز کردن علم دینی در برابر علم الحادی در اندیشه ایشان باز میشود. ایشان با مطرح کردن مسئله نسبت فلسفه با علم معتقد است فلسفه تنها علمی است که در لحظه تولد سکولار بوده، اما در ادامه یا الحادی است و یا الهی از همین رو اگر علمی از فلسفه الحادی تغذیه کند به واسطه نسبتش با فلسفه الحادی خوانده میشد. در نتیجه ایشان هم علم را دارای ارزش جهان شمول میداند اما ریشه دینی و یا غیر دینی بودن را نه به خود علم بلکه به فلسفه باز میگرداند.
آیتالله مصباح یزدی در تعریف علم میگوید: علم مجموعه مسائلی است که گرد یک موضوع کلی جمع شدهاند و هرگونه تلاش برای کشف این مسائل، علم محسوب میشود. بنابراین تلاشها چه از جانب عالم غربی و چه از جانب عالم مسلمان متصف به صفت علم شده و دارای ارزش و اعتبار است. ایشان میان دو دسته از گزارههای رشتههای علمی تقسیم بندی میکند. گزارههای کشفی که سخن از اکتشاف عالم میزنند و از هستها نکاتی را مطرح میکنند علم بوده و متصف به صفت دینی و غیر دینی نمیشوند اما تنها کار علم کشف نیست بلکه علم با کمک نظام ارزشی اقدام به دادن راهکار میکند. برای مثال علم اقتصاد گاهی میگوید که رشد بانکها میتواند از طریق خلق پول منجر به رشد نقدینگی شود. این گزاره که از جنس هست و نیست بوده علم است و نمیتوان آن را متصف به دینی و غیر دینی کرد اما گاهی علم به کمک نظام ارزشی میگوید که نظام بانکداری باید بسته باشد بدین معنا که بانک مرکزی عمده پول سپرده شده در بانکها را در نزد خود بلوکه کند و گاهی خلاف این را میگوید. گزارههای باید و نباید دیگر از عهده علم خارج است بلکه برآمده از نظام ارزشی هستند پس در اینجا میتوان سخن از علم دینی و غیر دینی زد بنابراین در اینجا هم علم دارای ارزش جهان شمول بوده اما نظام ارزشی میتوان آنرا متصف به دینی و غیر دینی کند.
انتهای پیام/
منبع: مهر
https://ihkn.ir/?p=11543
نظرات