به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ حجتالاسلام حیدر همتی در طلیعه رساله دکتری خود با عنوان «مؤلفهها و شاخصههای تمدنساز در معرفت دینی آیتالله خامنهای» آورده است: مواجهه متفکران مسلمان با پدیدههای مدرن و حضور پررنگ مکاتب غربی و فرهنگ اجتماعی ایشان در محیط اسلامی از یک سو و انحطاط و آشفتگی در جوامع اسلامی از سوی دیگر، عالمان و اندیشمندان مسلمان را به تدریج به تأملات نظری در حوزه تمدنی سوق داده و چیستی تفکر اجتماعی اسلام را به عنوان یکی از پرسشها در حوزه معرفت دینی مطرح ساخت. در خصوص جامعه ایران نیز هرچند نهضت مشروطه، یکی از عوامل شتابدهنده به این تلاشهای نظری بود اما بیتردید، نقطه اوج آن را باید در انقلاب اسلامی و تحولات پس از آن یافت. از پیامدهای انقلاب اسلامی، نقش آن در پیدایش رویکردهای اجتماعی در حوزه معرفت دینی بود، از همین رو بازشناسی این جریانها و گفتمانهای زنده و فعال، میتواند بستر مناسبی باشد برای فهم و تبیین پرسشهای بنیادین، درباره رابطه معرفت دینی و ابعاد اجتماعی و تمدنی دین.
نویسنده معتقد است که از مهمترین نزاعهای انقلاب اسلامی با عالَم غرب(لیبرالیسم و سکولاریسم)، همچنین با برخی جریانهای مذهبی درون جهان اسلام (از جمله وهابیت و…) هم چنین منازعات و اختلافات احزاب وگروههای سیاسی و اجتماعی در درون انقلاب اسلامی به نوعی بازگشت به مقوله معرفت از دین دارد. موضوعاتی هم چون چیستی دین، رابطه دین و زندگی، رابطه وحی وعلوم بشری، دین و مدرنیته، گستره دین، مبانی ومنابع وروش معرفتی دین، انتظار از دین، چگونگی اجرای احکام وقوانین دینی در جامعه، و نیز نوع فهم وتلقی از مبانی اعتقادی و … چالشهای مختلفی را میان اندیشمندان و عالمان دینی به وجود آورده است به گونهای که بر پایه برخی از رویکردهای دینشناسی در دوره جدید، همه و یا بخشهایی از دین، اموری آن جهانی بوده و دارای ویژگیهایی هم چون غیبنمونی و نامحسوس بودن است و قلب جایگاه ایمان و اعتقاد بوده و بخشی از ثواب و عقاب نیز، آن جهانی و غیبی است. در مقابل؛ تمدن امری این جهانی، عینی، عملی و معطوف به نیازهای آنی و زمانی بشر در همین دنیا میباشد، و بر پایه این نگاه هیچ نسبتی میان دین و تمدن وجود ندارد. در برخی نگاهها حتی نقش تخریبی نسبت به تمدن را نیز مطرح کردهاند.
در مقابل بسیاری از دینپژوهان به نقش و قدرت دین قبل از دوران مدرنیته و به کارکرد عینی و ملموس آن در زندگی سیاسی و اجتماعی اعتراف کرده به گونهای که همین ادیان، گسترههای تمدنی بزرگی را نیز خلق کردهاند که تمدن اسلامی را میتوان از مهمترین آنها دانست، تمدنی که هرچند هم زمان با ظهور عصر مدرنیته و محوریت یافتن خروج دین از عرصه سیاست و اجتماع رو به افول نهاد، اما در همین دوران سرخوردگی نیز جهان اسلام شاهد ظهور و شکلگیری جریانهایی بود که درجهت احیای مجدد تمدن اسلامی و تقابل با تمدن غرب گام برمیداشتند، جریاناتی با عناوینی هم چون احیاگران دینی، روشنفکران دینی، اصلاحطلبان، بیدارگران اقالیم قبله، تمدنگرایان و… که هرکدام در عرصه اجتماع و تمدنسازی، دارای رویکرد معرفت دینی متفاوتی بودند و از همین رو راهبردهای متفاوتی را نیز در نسبت میان دین و احیای مجدد آن در عرصه تمدن سازی ارائه کردهاند. از جمله آنها، تاکید بر میراث گذشته، احیای اصول و سنت اسلامی و بازگشت به تمدن اسلامی به سبک گذشته و در عین حال عدهای با قبول شاخصههای تمدن مدرن و بازخوانی گذشته تاریخی بر اساس شاخصهای مدرن اصلاح عقاید و سنتها بر پایه ارزشهای مدرنیته به دنبال تحقق مدرنیته اسلامی میباشند.
در نقطه مقابل این دو نگاه، منظر دیگر جریان فکری و اجتماعی برآمده از درون متفکران انقلاب اسلامی است. که به دنبال نگاه تمدنی و همهجانبه به دین و تبیین و تأسیس الگوهاى پیشرفت در چارچوب فرهنگ اسلامی و آموزههاى و حیانى است؛ در این منظر، تشکیل حکومت و دولت اسلامی، مقدمهای برای تشکیل تمدن اسلامی است؛ و تمدن نوین اسلامی، نقشی محوری و جایگاهی برجسته مییابد. متفکرانی در انقلاب اسلامی ایران معطوف به ظرفیتشان به دنبال تولید معرفت دینی با سویهگیری ساخت تمدن نوین اسلامی دارند.
نگاه تمدنسازانه به دین
در بخشی از این رساله میخوانیم: بی شک معرفت دینیای که مدعی اجتماعسازی و تمدنسازی بر پایه دین را دارد متفاوت و گاه در تقابل با جریانهای معرفت دینی است که اعتقادی به ورود دین در عرصه اجتماع نداشته و امکان تحقق تمدن برپایه دین را علیالمبنا رد کردهاند و برخی نیز دین را امری تاریخی قلمداد کرده و قائل به اتمام کارکرد دین در دوره مدرنیته هستند و علوم انسانی مدرن را جایگزین دین قلمداد کردهاند و عدهای نیز قائل به عدم امکان تمدنسازی در دوره غیبت و انتظار امام معصوم میباشند و هرگونه فعالیتی را در جهت حکومت و حاکمیت دینی را منجر به شکست قلمداد میکنند.
این تفاوت در نگاه شامل ابعاد مختلفی از معرفت دینی میگردد از نحوه نگرش به دین و نیز نوع تلقی و تفسیر از مبانی فکری و اعتقادی و همچنین نظام فقهی وعملی و نظام اخلاقی دین را شامل میشود. از همین رو در پاسخ به این مساله بررسی معرفت دینی متفکران مبارز انقلاب اسلامیای که به نوعی در علت محدثه و مبقیه انقلاب اسلامی نقش داشتند مطمع نظر قرار گرفت و از میان آنها معرفت دینی آیتالله خامنهای، مورد توجه قرار گرفته است. آشنایی با اندیشههای ایشان از آنجایی ضرورت پیدا کرد که ایشان علاوه بر ولایت و رهبری بر جامعه اسلامی مصداق فقیه و دینشناسی هستند که با فهم از دین اسلام، تئوری اداره فرد و جامعه را بر اساس اندیشههای اسلامی استخراج کرده و به دنبال اجرا تحقق و عمل به آن در جامعه هستند و از اثرگذارترین چهرههای تاریخ معاصرایران و بلکه در جهان اسلام به شمار میروند.
اهمیت اندیشه دینی آیتالله خامنهای
همتی در بخشی از رساله به بازشماری وجوه اهمیت اندیشه آیتالله خامنهای در حوزه دین پرداخته است: ایشان از معدود متفکرین مبارز و اسلامشناسی هستند که در کلیه مراحل انقلاب اسلامی، ازدوره مبارزه تا تثبیت و نظامسازی، حضور مستقیم و فعال داشته و ضمن دارا بودن مبنا و نظام فکری و معرفتی فعالیت عملی ایشان نیز همواره معطوف به مبارزه برای تشکیل حکومت، نظامسازی وتمدنسازی بر پایه دین بوده است.
هرچند درباره تعریف تمدن و تمدنسازی و شاخصههای تمدن اسلامی و فرق تمدن دینی و غیر دینی پژوهشهای مختلفی انجام شده است همچنین درباره اصول اعتقادات و اخلاق و فقه نیز پژوهشهای زیادی صورت گرفته است اما این تحقیق به دنبال ارائه دیدگاه جدیدی در معرفت دینی در نسبت با تمدنسازی است یعنی در ربط و نسبت میان دین و تمدنسازی هندسه متفاوتی از معرفت دینی به وجود آمده است. به علت ثبوت ظاهری مفاهیم و گزارهای دینی در نگاه اجمالی و اولیه تفاوتی میان جریانها و رویکردهای مختلف معرفت دینی مشاهده نمیگردد درحالی که با تامل و دقت نظر و مخصوصا در سنجش عینی و عملی و امتدادگیری سیاسی واجتماعی تفاوتها آشکار میشود.
به باور نگارنده، آیتالله خامنهای از جمله اندیشمندان مبارز معاصر درحوزه بیداری اسلامی است که رویکرد فکری و عملی ایشان همواره معطوف به احیاء تمدن اسلامی وحرکت به سمت ساخت تمدن نوین اسلامی بوده است. هسته اصلی و مرکزی اندیشه ایشان در نسبت با تمدنسازی درنحوه نگرش ایشان به دین به وقوع پیوسته است. چگونگی تعریف از دین ، قلمرو دین ، روش تحقق دین ، مخاطب دین، سرشت و ماهیت پیام دین، اهداف دین، روش و منابع معرفتی دین، رابطه دین و دنیا، دین و سیاست، دین و معرفت بشری (عقلی، قلبی، تجربی)، همچنین رابطه دین با مولفههایی همانند پیشرفت، قدرت، تکنولوژِی و فرهنگ ارتباط معناداری با تمدنسازی در اندیشه آیتالله خامنهای برقرار کرده است به گونهای که دین در مرکز و قلب تمدن قرارگرفته و نظامهای تمدنی نیز برآمده از دین است از این رو در تقابل با دیدگاههایی است که به دلیل تاثیرپذیری از فضای مدرنیته، تمدن را به معنای غربی معنی کرده و در نتیجه رابطه ناسازگاری میان تدین و تمدن قائل هستند.
همچنین در تقابل با دیدگاهی است که دین و نظام دینی را یکی از خرده نظامهای تمدنی مطرح میکند. درحالی که در این منظردین در قلب تمدن قرار دارد و هویت معرفت دینی متفاوت است. به گونهای که تدین امری وجودی در انسان است که همراه با او رشد و شکوفایی پیدا کرده و همه ابعاد زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد و زندگی دینی محدود به دوره خاص زمانی و مکانی و یا در پاسخ به یک نیاز و یا گرایش خاصی در انسان نیست بلکه لازمه همه شئون زندگی فردی و اجتماعی و تمدنی انسان است. مخاطب پیامبران همه مردم درهمهجا، همهوقت و در نسبت با زندگی فردی واجتماعی است و برنامه آنها منحصر در عمل فردی و رابطه روحی با خدا نیست. معارف دینی با سرشت و طبیعت انسان مرتبط بوده لذا میتوان آرمان و ایمان و حرکت واحدی برای همه انسانها در مقیاس تمدنی ترسیم کرد. دین نقشهای الهی برای سعادت بشراست که در درون جامعه و با تلاش جمعی محقق میشود و حقانیت دین در تشکیل نظام اجتماعی و تحقق عدالت است. دراین رویکرد رابطه تنافی میان دین و دنیا، دین و قدرت، دین و پیشرفت و دین و سیاست وجود ندارد. دین فرهنگساز بوده و میان دین و تکنولوژی تعارضی نیست. میان معرفت دینی و روشهای مختلف معرفت بشری نیز هماهنگی وجود دارد و منابع معرفت دینی نیز متنوع است.
نگرش حداقلی و حداکثری به دین
وی در بخش دیگری از رساله به بررسی تقابل دو دیدگاه حداقلی و حداکثری به دین پرداخته است: این منظر در تقابل با نگرش حداقلی به دین است که رسالت دین را در تهذیب و رشد مکارم اخلاق فردی میداند و تدبیر امور دنیا را از دین جدا کرده واخلاق را نیز صرفا جنبه فردی و معنوی و آخرتی فرض کرده و اعتقادات را پشتوانه عمل واخلاق میداند و فقه را حاوی دستوراتی برای زندگی آن هم به صورت حداقلی میداند و پندهای مربوط به زندگی دنیا را صلاح دید تفسیر میکند نه حکم ارشادی و مولوی بلکه راهنما وفرعی و عرضی دین است نه اصلی و ذاتی دین. متفاوت با رویکردهایی از معرفت دینی است که میان امور دنیوی و اخروی جدایی قائل شده امور اخروی را واگذار به دین کرده وامور دنیوی را به بشر واگذار کرده است و نیز میان دین وقدرت و دین و سیاست و دین و پیشرفت مادی قائل به جدایی هستند. همچنین متفاوت با دیدگاههایی است که نسبت به ذات تکنولوژی نگاه منفی دارند و تکنولوژی را برآمده از امری غیر دینی تفسیر کردهاند. همچنان که متفاوت خواهد بود با منظری که دین را امری صرفا فرهنگی تفسیر میکند و زیرمجموعه فرهنگ قرار میدهد درحالی که در این منظر دین فرهنگساز است.
متمایز با رویکردهایی است که دین را در قلمرو خاص زمانی و مکانی و قومیتی، دنیوی و یا اخروی منحصر کرده است و یا آن را در پاسخ به یک نیاز و یا گرایش در انسان نموده است. متفاوت از رویکردهایی از معرفت دینیای است که دچار حصرگرایی در روش معرفتی(عقلگرایی محض، شهودگرایی و عرفانگرایی محض و یا علم و تجربهگرایی محض و یا نصگرایی وظاهرگرایی محض و یا فقهگرایی محض و…) هستند.
در این منظر سعی در ایجاد هماهنگی میان روشهای مختلف از معرفت بشری و دین وجود دارد وبا اعتنا به همه روشهای معرفتی سعی در سازگاری میان انواع روشهای معرفتی دارد و از نگاههای یک سونگر و تکبعدی و تجزیهنگر پرهیز دارد. این منظر با رویکردهایی که منابع معرفت دینی را محدود کردهاند(همانند قرآنگرایی محض، حدیثگرایی محض و…) نیز متفاوت است بلکه با تنوع بخشی و توسعه در منابع معرفت دین ظرفیت دین را در پاسخگویی به نیازهای تمدنی توسعه داده است. از طرف دیگر درتقابل با نگرشهای دینشناسی در عصر جدید است که مدعی منقضی شدن دوران دین بوده و به دنبال مهندسی جامعه بر مبنای جهان بینی صرفا علمی بشری است.
از این رو رویکرد تمدنی به دین حوزههای محتلف مبانی نظری و معرفتی و روشی، و همچنین نحوه عمل وتحقق به دین را متحول کرده است در مقام مبانی معرفتی و نظری از دین نگاه حداکثری، همهزمانی و همهمکانی و نظاممند، و منسجم به دین را دنبال میکند. درموضوع منطق و روش و رویکرد و منابع فهم از دین هماهنگی در روشهای مختلف معرفتی و نیز تنوع در منابع معرفت دینی و رویکرد اجتماعی به دین و استنطاق تمدنی ازمعارف و گزارهای دینی را به همراه دارد. در مرحله تحقق دین نیز به دنبال تحقق همه دین در همه ساحتهای زندگی این جهانی ودنیوی بشر از تولد تا مرگ و در همه ابعاد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و تربیتی در مقیاس فراملی وفراجغرافیایی است. در این منظرتنها ارائه نظریه جامعه ایده آل نیست بلکه نسبت به تحقق واجرای دین در مقیاس فراملی و فراجغرافیایی نیز خود را ملزم دانسته و ورود عملی نیز پیدا میکند.
انتهای پیام/
منبع: ایکنا
https://ihkn.ir/?p=11961
نظرات