به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، باتوجه به ضرورت پرداختن به بحرانهایی که جمهوری اسلامی ایران تا به الآن با آن مواجه بوده، عبرت از آنها و در نهایت برنامه ریزی برای جلوگیری از بروز اتفاقات مشابه، تصمیم گرفتیم در چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در مصاحبهای با دکتر حسین محمدیسیرت، عضو هیئت علمی دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) درباره بحرانهای چهل و دوساله جمهوری اسلامی ایران به گفتوگو بنشینیم. آنچه در ادامه میآید، ماحصل این گفتگو است:
ضمن تشکر از جنابعالی بابت اختصاص وقت برای مصاحبه، به عنوان اولین سوال به نظر شما اکنون که در چهل ودوسالگی انقلاب اسلامی حضور داریم، جمهوری اسلامی با چه بحرانهایی مواجه بوده است؟
درابتدا باید گفت که خود تعریف بحران هم نکته ای است چرا که برخی کوچکترین تحول سیاسی و اجتماعی را خصوصا در حوزه رسانه، به سرعت تبدیل به بحران میکنند و تلاش دارند صحنه سیاست ایران را یک صحنه پربحران معرفی کنند. درست است که فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران یک فضای پرچالش است اما اینکه ما زیست جمهوری اسلامی را پربحران تعریف کنیم، درست نیست و نباید کوچکترین مسأله ای را حمل بر بحران بدانیم.
در مورد بحث بحران میتوان دومطلب را درنظر داشت؛ یکی، دوره زمانی و دومی انواع آن مثل بحرانهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و…. درسالهای اولیه پیروزی انقلاب بیشتر بحرانها رنگ و بوی سیاسی و امنیتی داشت چرا که جمهوری اسلامی بیشتر در مقام تثبیت بود. بعضی از مهم ترین بحرانهای سیاسی که در دهه ۶۰ در بعد داخلی و خارجی با آن روبرو بودیم عبارتند از مسئله اولین انتخابات ریاست جمهوری و اختلافاتی که با بنی صدر پیش آمد و حوادث پس از آن، مثل بحث گروگانگیری و تسخیر لانه جاسوسی بود که اینها به نوعی باعث ورزیده شدن فضای سیاسی کشور شدند. به شاخص ترین بحرانهای ما در دردهه ۶۰ اما از نوع امنیتی بودند مثل جنگ تحمیلی، غائلههای مختلف مثل غائله ترکمن صحرا و کردستان و… و مسئله ترور و ناامنیهای شهری که در این دهه ما با آنها مواجه بودیم که بیشتر ناظر به اصل حیات جمهوری اسلامی بودند.
در دهه ۷۰نیز جدیترین آشفتگی که پس از رحلت امام خمینی(ره) و فروپاشی شوروی با آن روبرو بودیم بحران ایده و نظر برای توسعه و سازندگی بود که شاید در این سالها کمتر به آن پرداخته شده باشد. دولتمردان ما به نوعی فاقد اندیشه و مبانی فکری برای توسعه سیاسی، اقتصادی و نظام سازی برای فضای بعد از جنگ بودند؛ به گونه ای که حتی رئیس جمهور وقت هم اقرار میکند: «ما واقعا نمیدانستیم که باید چه کنیم.»
همچنین باید تهاجم فرهنگی و مسائل فکری و فرهنگی در این دوره را نیز در همین فضا تحلیل کرد.
در دهه ۸۰ نیز شاهد بحرانهای سیاسی هستیم که به سمت الگوی فروپاشی مدل شوروی سابق میروند؛ بحرانهایی که در آنها نقش رسانه و مطبوعات جدی تر بوده و به القای ناکارآمدی نظام سیاسی کشور، تضعیف نهادهای سیاسی و امنیتی کشور پرداخته میشود، از جمله این آشوبها میتوان به قضیه کوی دانشگاه، قتلهای زنجیره ای و… اشاره کرد. از جمله دیگر بحرانهای دهه ۸۰ موضوع بهره گیری طرف مقابل جمهوری اسلامی از ظرفیتهای قانونی بود چرا که به این نتیجه رسیده بودند که نمیتوانند ساختارهای سیاسی جمهوری اسلامی را تضعیف کنند و باید از بسترها و ظرفیتهای جمهوری اسلامی برای بحران آفرینی استفاده کنند؛ مثل فتنه سال۸۸ که به نظر من مدل فتنه ۸۸ شبیه انقلابهای رنگی است که طرف مقابل سعی میکند از ظرفیت انتخابات و هیجانات انتخاباتی استفاده کند تا بتواند به اهداف خود برسد.
یکی دیگر از این بحرانها نیز نوع اقتصادی و زیستی دارد که امروزه با آن روبرو هستیم و درادامه به بیشتر توضیحش خواهیم داد.
با این اوصاف به نظر شما این بحرانها چه تاثیری بر روند انقلاب داشته اند؟ آیا باعث رشد شده اند یا زوال؟
در بحرانهای سیاسی و امنیتی وضعیت ما، وضعیت بسیار مطلوبتری است و مدیریت اینها باعث تقویت مقاومت سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی شده است. اما در حوزههایی که مدیریت ناآرامیها جنس نرمتری دارد، برخی از بحرانها کماکان همچون زخمهای چرکینی در بعد از انقلاب وجود دارند که البته این بدان معنا نیست که این زخمها کاری باشد بلکه بدین گونه است که مداوای خوبی برای آنها صورت نگرفته؛ به عنوان مثال در سال ۸۸ یکی از ابزارهای بحرانزا علیه جمهوری اسلامی بحث افکار عمومی بود؛ به نظر میرسد دراین حوزهها باوجود اینکه ظرفیتهایی ایجاد کردیم اما ضربههایی را هم خورده ایم که به نظر بنده برخی از اینها مثل حوزه افکار عمومی، هویت فرهنگی و اقتصادی چونان آتشهای زیرخاکستری هستند و اگر برخی از آنها را حل نکنیم و پاسخی نیابیم، ممکن است در نهایت منجر به کاهش سطح مشروعیت سیاسی جمهوری اسلامی شود.
به نظر شما آیا جمهوری اسلامی اکنون و پس از گذشت چهل ودوسال از انقلاب اسلامی توانسته در مدیریت بحرانهای خود موفق عمل کند؟
قطعا نظام جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی موفق در مدیریت بحرانها بوده است. اصلا همین که الآن جمهوری اسلامی ایران در چهل و دوسالگی خود قرار دارد یعنی اینکه یک نظام مقتدر در برابر تلاطمها بوده، بحرانهایی که نظامهای سیاسی بسیار ریشه دارتر را هم ظاهرا توانسته شکست بدهد؛ مثلا مشاهده میکنید که مدل گورباچف در شوروی موفق میشود اما درجمهوری اسلامی خیر و یا مثلا مدل انقلابهای رنگی که در اوکراین، قرقیزستان و… با حداقل هزینه جلو میرود و موفق میشود اما در جمهوری اسلامی ثمری نداشته و یا مثلا بحرانهای امنیتی و پدیده جنگ که دربرخی از کشورها ساختار سیاسی انها را کاملا فرسوده میکند. اما در نظام کشورمان ناموفق بوده است. به گونه ای که همین جنگ در نظام سیاسی مان تبدیل میشود به بستری برای تربیت نیروی انسانی که به تعبیر حضرت امام یک دانشگاه بزرگی بوده که فضا را برای تربیت انسان فراهم نموده. و یا مثلا شکست کشورهای جنوب شرق آسیا در بحرانهای اقتصادی. من معتقدم جمهوری اسلامی در مدیریت بحرانهای خود موفق بوده است اما اینکه آیا در همه اینها صد درصد موفق بوده؟ خیر؛ همانطور که قبلا هم عرض کردم در بحرانهایی که وضعیت امنیتی یا سخت داشته است وضعیت ما بهتر بوده اما در انواع نظری و غیرملموس وضعیت ما ایده آل نیست و میتواند باعث تهدید آینده جمهوری اسلامی در این حوزهها بشود.
به نظر شما چه مولفههایی لازم است تا جمهوری اسلامی بتواند به بهترین نحو بر بحرانهای خود غلبه کند و همچنین در این راه با چه موانعی روبرو است؟
در نظام سیاسی ما تدوین و انباشت تجربه کمرنگ است و جمهوری اسلامی برای اینکه بتواند مشکلات پیش روی خود را مدیریت کند باید تجربه متراکم انقلابی را تدوین و تبدیل به دانش کند وگرنه ما همیشه با یک بحران جدید روبرو هستیم؛ بحرانی که مدیریت جدید آن را جدید میپندارد درصورتی که شاید بارها در سالها و دورههای قبل تکرار شده باشد.
نکته دیگری که درمورد تلاطمها باید به آن اشاره شود این است که حوزه بحران از فضای کاملا سخت خارج شده است(البته من معتقد نیستم که بحرانهای سخت تمام شده، اتفاقا فضای آبان ۹۸ کامل گویای آن بود که اپوزوسیون خشن کاملا زنده است و برای شورشها و قتلهای شهری برنامه جدی ریخته است) اما نکته اینجاست که جدی ترین حوزه ای که باید به آن پرداخت که ایجاد بحران نکند حوزه رشد آن یا احساس بحران توسط افکار عمومی است که نیازمند بازتعریف آن توسط جمهوری اسلامی است.
در همین راستا چند پیشنهاد هم عرض میکنم: اول،عبور از رویکرد محافظه کارانه سنتی نسبت به مدیریت افکار عمومی که در این حوزه باید سیاستگذاری افکار عمومی جمهوری اسلامی تغییر پیدا کند چرا که ما در جنگ روایتها قرار داریم و احساس امنیت و احساس بحران نقش جدی تری ایفا میکند تا صحنه واقعی آن.
دوم، جمهوی اسلامی مجبور به باز روایت خود و عبور از یک روایت سنتی به یک روایت جدیدتر، غیرمحافظه کارانه تر و غیررسمی تر است. امروز مسئله اصلی احساس بحران است و نه اصل بحران و باید از قرائتهای رسمی و محافظه کارانه و سنتی از امنیت پرهیز کرد. و سوم، حرکت به سمت امنیت فرایندی به جای کیس محوری در بحث امنیت است چرا که ما در حوزه خطرهایهای امنیتی چندان مشکل نداریم اما در مدیریت بسترهای بحرانساز امنیتی مشکل داریم مانند مسئله فروش نفت و یا ارز.
به عنوان آخرین سوال، به نظر شما باتوجه به واقعیتهای موجود، احتمال ایجاد چه بحرانهایی در آینده وجود دارد؟
قطعا زمینه ایجاد بحران فراهم است چرا که ما کشوری در یک خلأ نیستیم یعنی تفاوت جمهوری اسلامی با یک کشوری مثل نیکاراگوئه این است که جمهوری اسلامی در یک رودخانه هموار نیست بلکه در یک رودخانه کاملا مواج قرار داریم و بنابراین کوچکترین ضعفی در کارکردها میتواند بستر یک حادثه شود. به نظرم یکی از جدی ترین بحرانهای پیش رو جمهوری اسلامی نوع مردم سالاری دینی آن است؛ واقعیت این است که اصلی ترین دغدغه امام خمینی و رهبرانقلاب بحث مردم سالاری دینی به معنای حقیقی آن بوده و هست که آن را امتیاز ویژه ای برای جمهوری اسلامی میدانند.
یکی دیگر از بحرانهایی که میتوان برای نسل جوان ذکر کرد، بی تفاوتی میان جوانان است. امروز ما در نسل جوان شاهد یک نوع تتلیزم یا تتلیزه هستیم که شخصیتی مانند تتلو و امثالهم جامعه ایرانی و به خصوص نسل جوان را به سمت یک نوع هرزگی، هرزگی هم نه فقط هرزگی اخلاقی بلکه بی تفاوتی برده است واین صرفا آفت جمهوری اسلامی نیست بلکه آفت دنیای مدرن است.
بحران سوم، آشوب در نخبگان سیاسی و به طور کلی آن است. در اوایل انقلاب یک سبدی برای جمهوری اسلامی تربیت کردیم؛ جنگ و دفاع مقدس هم سبد پرباری بود از نیروهای انسانی که از آنها بهره بردیم اما آن فرایند طبیعی نیروی انسانی دچار بحران زدگی است. اگر در دهه ۶۰و۷۰ جامعه روحانیت بزرگانی در این مملکت تربیت می کردند؛ امروزه نهادهای امنیتی درحال چینش بازیگران سیاسی هستند که این پدیده منفی است. اینکه آقا فرمودند دولت جوان حزب اللهی، این جوان قرار است در کدام بستر تبدیل به دولتمرد حقیقی شود. من فکر میکنم یکی از بحرانهای حقیقی که جمهوری اسلامی با آن روبرو است فرایند تربیت نیروی انسانی نخبه برای حضور در صحنه سیاسی است که ما این را نداریم. ما مدل دانشگاهها و مدارس حکمرانی و مدل حزب را برای تربیت نیرو نداریم و پیشنهاد بنده، ایجاد فرایندهای تربیت نیروی انسانی از جمله دانشگاهها، مدارس حکمرانی و ایجاد احزاب عمومی است.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=22217
نظرات