به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، کرسی آزاداندیشی با موضوع «تمدن سازی یا تمدن زایی؟؛ پروژه یا پروسه؟» به همت دفتر تبلیغات اسلامی و با همکاری گروه تبلیغی متا، در اصفهان برگزار شد.
اصغر طاهر زاده در این نشست گفت: ما در ازای ادعای تمدن نوین اسلامی با یک مجموعه اشکالاتی مواجه شدیم. ما یک ادعای جهانی داریم. در برابر این ادعا با مجموعهای از اندیشهها مواجه شدیم که حرفشان این است که تمدن فقط و فقط برای غرب است.
وی ادامه داد: میگویند آزادی و دموکراسی برای شما نیست و خاستگاه آن غرب است و شما باید در بستر غرب خود را معنا کنید. اما ما دلایلی داریم که تفکر ما تمدنی است. بحث ما این است که چرا امکان تمدن اسلامی وجود دارد.
وی افزود: با توجه به اینکه دوران حضور فرا روایتها تمام شده، و در غرب هیچ روایتی میدان دار افکار نیست و با حضور تکثر در افکار که جنبه یونیورسال در غرب را به حاشیه برده، میرود تا نسبت به ادامه تمدنی تمامیت خواه به نام تمدن غرب تجدیدنظر شود و میتوان به آیندهای دیگر فکر کنیم. به این معنا که آینده ادامه تمدن غربی نیست.
وی گفت: در بستر تکثر افکار، غرب شناسی ملتهای اصیل برای درک جایگاه خود مسیر شده و ایران و هند و چین امکان آن را یافته اند تا در تاریخ سیطره تمدن غربی از «ما» سخن بگویند.
اصغر طاهر زاده گفت: آن «ما» که در بستر تکثر افکار برای ملتهای اصیل پیش آمده میتواند تلقی دیگری از جهانی فکر کردن را به میان آورد که نه جهان گذشته آن ملت هاست و نه آنچه فعلاً جهان غربی در آن است.
وی ادامه داد: حالا که غرب در شرایطی قرار گرفته است که نمیتواند آن روح تمامیت خواه خود را غلبه دهد، آیا ملتهای دیگر امکان دارند به ظهور بیایند و تمدنی فکر کنند؟
وی افزود: همانطور که ما در نهضت مشروطه در مواجه با جهان مدرن متوجه حضوری خاص در تاریخ خود شدیم و به نظامی پارلمانی جهت اداره کشور فکر کردیم، امروز میتوانیم در مواجه با جهان مدرن ولی در بستر انقلاب اسلامی جهان متمایزی را تجربه کنیم که بی بهره از جهان غربی نیست ولی جهان نوینی است که نه در دیروز گذشته است و نه در خود غربی. به همین دلیل که ما نظام پارلمانی را در مواجهه با غرب یافتیم، به چه دلیل ما به تمدنی به نام تمدن نوین اسلامی، در مواجهه با تفکر تمدنی غربی فکر نکنیم؟
وی ادامه داد: آقای دکتر رضا داوری ادرکانی در مقاله ایران و مسائل و مشکلاتش برای اولین بار کلمه تمدن نوین اسلامی را به کار بردند. وی میگوید «در این میان سخن خوب دیگری هم به میان آمده است و آن سخن تمدن نوین اسلامی است. برای ساختن این تمدن قاعدتاً باید دین و مدرنیته را با هم جمع کرد و با اندیشیدن به طرح آینده لااقل به یاد تجدد آورد که دارد با افقهای باز خداحافظی میکند ولی توجه داشته باشیم که بنای نظام الهی و قدسی جز با رسوخ در توحید و آزادی از تعلقات دنیای جدید و کسب ملکات فاضله و مکارم اخلاق، در عین آشنایی نزدیک با جهان جدید و آزادی از آن (که نمیدانیم چگونه ممکن است) متصوّر نمیشود. زندگی کردن میان دو جهان مشکل بزرگ ما و معمای تاریخ معاصر است ولی متأسفانه ما هم کمتر صبر داریم و نمیدانیم و نمیخواهیم بدانیم که راه تاریخ را باید با درد تفکر و جسارت در عمل گشود و پیمود. ما امروز به هر جا بخواهیم برویم باید از همین جا که ایستاده ایم آغاز کنیم.»
اصغر طاهر زاده گفت: رفت و برگشتی باید صورت بگیرد. تا آموزههای دینی و فلسفه اسلامی مجدداً فهم شود. افق غرب شناسی برای بازگشت به وطن است تا از داشتههای خود بهره ببریم. فارابی قرن چهارم دیگر به درد نمیخورد اما باید فارابی را به تاریخ خود بیاورید. حسنین هیکل از امام سوال میکند که شما انقلاب خود را بر چه مبنایی شکل دادید که امام پاسخ میدهند در فقه، جواهر، در روایت، کافی و در فلسفه، صدرا. ما امروز صدرا را به تاریخ خودمان آوردیم. ما حکمت متعالیه را به شدت در این تاریخ نیاز داریم.
وی افزود: در مواجهه با غرب و تمدن غربی میتوانیم متوجه داشتههای خود و امکان حضور در این تاریخ بر مبنای فرهنگ خودی بگردیم.
وی ادامه داد: ما در مسیر حضور تاریخی خود در شرایطی قرار داریم که دیگر مواظب نیستیم که سیل جهانگیر فرهنگ غربی ما را با خود ببرد، بلکه در شرایطی قرار داریم که میتوانیم، دنیای مدنی خود را شکل دهیم که آن نه دنیای غرب است و نه دنیای گذشته خود. به کمک سرمایههای وحیانی و فلسفی خود به نحوی در دنیای جدید سهیم خواهیم شد و میتوانیم آثار افول دوران یونیورسال غرب را به خوبی نشان دهیم.
وی اظهار داشت: البته حضور تاریخی انقلاب اسلامی در این دوران هیچ ربطی به جریانهای سیاسی مشهور به اصول گرایی و اصلاح طلبی ندارد، زیرا نه اصلاح طلبی توانسته وارد تاریخی شود که با انقلاب اسلامی ظهور کرده و هنوز متأسفانه در تاریخ غربی به سر میبرد با همه نقصهایی که غرب به آن دچار شده. و نه به اصطلاح اصول گرایی متوجه حضور در جهانی شده که تنها در مواجهه با غرب میتوان در آن حاضر شد.
اصغر طاهر زاده گفت: روژه گارودی در سخنرانی خود در سال ۵۶ در تهران متذکر میشود «این درست نیست که بگوییم که باید سلطه تمدن غربی را برانداخت تا خود به خود جا برای تمدنهای دیگر باز شود، هویت فرهنگی بازگشت به عقب نیست. هویت فرهنگی عبارتست از توسعه یک تمدن از همان مجرایی که با ورود تمدن غربی مسدود شده است. آن هم با جذب همه دستاوردهای فرهنگیهای دیگر.» غرب خیلی جاها نتوانسته جواب مسائل انسان را بدهد و اسلام این توانایی را دارد.
وی ادامه داد: طلوع افق جدید میتواند از نقطهای باشد که مرکز بحران است. اما پس از آنکه چه بسا همه جهان در افق جدید قرار میگیرد، درک درست و عمیق بحران و تلاش برای گشایش افق آینده امر مهمی است.
وی گفت: ما جای تمدن نوین اسلامی را در رقابت با غرب نمیبینیم بلکه در ادامه روح تمدنی با خلاءهایی است که غرب نتوانسته آن را پر کند.
وی اظهار داشت: آینده نسبتی با وجود آدمی دارد و از افق وجود آدمی طلوع میکند؛ بدین لحاظ پرسش از آینده با پرسش از وضع آدمی و درکی که از خویش دارد، پیوند میخورد و درک بشر امروز از خود در هر کجا هست، درکی است تمدنی.
این استاد دانشگاه گفت: آنچه در این تاریخ اهمیت دارد جستجوی راههای همگرایی است که فراتر از یک فرهنگ است و این نیاز امروز جهان است. امروز باید با جوانان دنیا صحبت شود.
وی ادامه داد: ما در مواجه با یونان، یونان را دیدیم ولی به خود برگشتیم. آقای داوری اردکانی میگوید «اسلاف ما در ایران وقتی به فلسفه یونانی توجه کردند و آن را فراگرفتند، در عین اینکه جوهر آن را حفظ کردند، مبادی و مسائلش را با درک جهان خود دریافتند و تفسیر کردند. فلسفه اسلامی از تلاقی میان دو روح و دو فرهنگ که تفاوت ذاتی با یکدیگر داشتند به وجود آمد. با توجه به این معنی فلسفه اسلامی یک فلسفه میان فرهنگی است. جای انکار ندارد که فیلسوفان جهان اسلام، فلسفه را از یونانیان آموختند، اما در مرحله آموزش متوقف نشدند و به علم آموختنی اکتفا نکردند، بلکه با تنفس در هوای جهان خود و در همسخنی با استادان یونانی تفکر کردند و به فلسفهای که با فرهنگ ایرانی- اسلامی تناسب داشت، رسیدند. فیلسوفان جهان اسلام مسائل فلسفه یونانی را با نظر به مبادی تازه تفسیر کردند و فلسفهای بنا نهادند که مثل هر صورت دیگری از فلسفه در نظر صاحبانش فلسفه مطلق و جهانی بود. فلسفه موسوم به فلسفه اسلامی با دستکاری در آرا افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان پدید نیامده است، بلکه اولین تلاقی بزرگ و مهم میان دو فرهنگ و فلسفه ای است که با روح جهان ایرانی- اسلامی پیوند دارد. فلسفه دوره اسلامی از آغاز استعداد آن را داشته است که به دین نزدیک شود و با این استعداد و تمایل بوده است که در جمع انحاء تفکر دینی با فلسفه سعی و اهتمام کرده است. فیلسوفان جهان اسلام، فلسفه یونانی را با نظر به افقی که با اسلام گشوده شده بود، تفسیر کردند و البته در این تفسیر به حکمت نیاکان خود در ایران قبل از اسلام نیز بی اعتنا نبودند.»
اصغر طاهر زاده گفت: کسانی که مدعی هستند تمدن برای غرب است، مگر فلسفه برای یونان نبود؟ ما چه مواجههای با فلسفه یونانی کردیم که متفکرین ما فلسفه دیگر بنا نهادند؟ چرا ما در نسبت با تمدن غربی نتوانیم چنین حضوری داشته باشیم؟
وی در پایان گفت: با تمدن مدرن بشر راه خود را گم کرد و نیاز دارد به اقلیم معرفت برگردد و با انقلاب اسلامی از جهت تاریخی در این موقف ایستاده ایم تا نقش خود را در فضایی که ادیان ابراهیمی به بشر عرضه کرده اند ایفا کنیم، زیرا با گریز خدایان توسط تمدن مدرن، اشباح فرمانروایی میکنند و لذا هر روز سیطره وهم و توهم بیشتر زندگی بشر را احاطه کرده است.
انتهای پیام/
منبع: مهر
https://ihkn.ir/?p=11274
نظرات