به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ رهبر انقلاب اسلامی چند روز پیش در دیدار اعضای مؤسسه عالی فقه و علوم اسلامی بیاناتی درباره مسائل علوم دینی و اقتضائات حوزه انقلابی داشتند. یکی از حاضران در جلسه حجتالاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بود. در گفتوگویی که با وی صورت گرفته است، الزامات حوزه انقلابی و پژوهش مسألهمند به بحث گذاشته شده است که متن آن را در ادامه می خوانید:
* اگر انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی نباشد، روحانیت به همان معنای سنتی و قدیمی کلمه باقی خواهد ماند یا همین هم از بین خواهد رفت؟
روحانیت یک مقوله مشکک است. مقولهای نیست که بین وجود و عدم باشد. طبیعتاً تابع قرائتهای مختلفی است. این قرائتها از مرحله حداقلی شروع میشود تا حداکثری. ممکن است نحلهها و گونههایی باشند که قائل به عرفانگریز و گوشهگیر باشند. ممکن است در سطح بالاتر عرفان اجتماعی و سیاسی و حکومتی هم وجود داشته باشد. لذا اینگونه نیست که روحانیت فقط با انقلاب معنا داشته باشد و اگر انقلاب نباشد روحانیت معنا نداشته باشد.
نشانه ماندگاری روحانیت این است که در هر زمانی متناسب با اوضاع و شرایط همان زمانه زندگی میکند. یک وقت، زمان قبض ید فقیه جامعالشرایط است؛ یعنی قدرت ندارد و مجبور است با سلطان تعامل کند و تقیه کند. در اینجا وظیفه روحانیت رسیدگی به زندگی مؤمنانه افراد است و بس. عمده عالمان ما در طول تاریخ همین گونه بودهاند. چون در زمان تقیه قرار داشتند و پاسخگوی یک جامعه نبودند. بلکه فقط مرجع تقلید بودهاند و پاسخگوی نیاز فردی مکلفان بودهاند. اما در زمان اقتضائات حداکثری و منع حداقلی دشمن، طبیعی است که عالم دین بر اساس جامعیت و خاتمیت و فرازمانی و فرامکانی بودن دین، رویکرد حداکثری خواهد داشت. نه دین حداقلی است و نه عالمان دین. اما از حیث عمل میتواند یک روحانی حداقلی باشد در زمانی که اقتضائات حداقلی است. اینکه در زمان مرحوم امام(ره) انقلاب مطرح میشود چون امکان تحقق حداکثری دین وجود دارد. اما در زمان مرحوم بروجردی و آقای خویی امکان تحقق حداکثری دین را نداشتند. حکومت یکی از شئون روحانیت است. به این دلیل که حکومت ابزار رسیدن به غایات دین است.
* صرف نظر از امکانهای تاریخی، از نظر مبانی عدهای اصلاً قائل به اسلام حداکثری نیستند. این رویکرد حداقلی آیا در این شرایط اگر حکومت اسلامی نباشد امکان حیات خواهد داشت؟
دین یک مقوله فطری است و مردم میخواهند دین داشته باشند. اینطور نیست که اگر حاکمیت نبود دین هم نیست. مهم این است که این دین دیگر دین واقعی نخواهد بود و بدلی خواهد بود. آن معنویت حداقلی باقی خواهد ماند.
* مردم با همان فطرتشان نخواهند گفت دینی را که حداقلی باشد و با ظلم مبارزه نکند نمیخواهیم و لذا به الحاد رو نمیآورند؟
این دین حداقل مترادف سکولاریسم است و ماهیت حقیقی دین را ندارد اما برخی از کارکردهای دین را دارد. همین دینداری در زمان قبض ید فقیه بسیار مطلوب است. اما در زمان اقتضائات حداکثری دیگر دین مطلوبی نیست. مثل بسیاری از معنویتهای نوظهوری که در غرب آمده است. ممکن است کارکردهای دین را داشته باشد اما دیگر دین واقعی نیست. دینی که خاتم است و برای تحقق مهدویت آمده است. دینی که میخواهد حاکمیت خدا را پیاده کند. صورت دین حداقلی در زمان اقتضاء حداکثری و بسط ید فقیه عبادت است اما ماهیتش الحاد است. مثل معنویتهای بدلی که سازگار با اومانیسم و حتی کفر است.
* گاهی احساس میکنیم برخی روحانیون نسبت به حکومت اسلامی و مشکلاتش یک حالت تنزهطلبی دارد. ظاهراً میخواهند خودشان را از مشکلات حاکمیت برکنار بدانند و بگویند مشکلات به این دلیل رخ داده که نظر ما جرا نشده است. نظر شما چیست؟
من این تعبیر تنزهطلبی را قبول ندارم. شاید مصلحتاندیشی باشد. در برخی از مباحث وظیفه علما این است که تذکر دهند و نظارت و نقد کنند. اما این یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه این است که بالاخره یک دولتی سرکار آمده که منتخب مردم است. طبیعتاً مخالفت با انتخاب فراگیر مردم به صلاح نیست و از طرف دیگر از بین رفتن غایات دین به صلاح نیست. این که الان طبق کدام صلاح رفتار کنند، به معنای تنزهطلبی نیست. به این معناست که مصلحت را مراعات کنم.
زمانی امام(ره) با شاه درافتاد و زمانی هم که به صورت مستقیم با شاه مبارزه نمیکرد به این معنا نبود که امام(ره) تنزهطلب است. مهم این است که اقتضای زمانه بر اساس فهم عالم چیست. البته اینکه برخی به خاطر مصلحت شخصی یا صنفی از وظیفه خودشان فرار کنند نه تنها تنزهطلبی و مصلحتطلبی نیست بلکه نفاق است. که این از ساحت روحانیت اصیل و مراجع واقعاً به دور است. ممکن است برخی مسائل را بهصورت خصوصی تذکر دهند که این هم به دلیل اقتضائاتی است و به معنای تنزهطلبی نیست.
* چیزی که امروز غیرقابل انکار است جنگ ما با نظام سلطه در همه ابعاد است. هم جنگ اقتصادی هم جنگ رسانهای و هم جنگ نظامی و … . این شرایط جنگی در پژوهشها و تبعات علمی ما چه الزاماتی دارد؟ مرز آن با پژوهشهایی که فقط در پناه بودجههای بیتالمال و بدون دغدغه انجام میشود چیست؟
دو رویکرد در جنگ با دشمن داریم. یه موقع جنگ ما بنیادین است. جنگ بنیادین ما با دشمن، بحث اسلام و کفر است، بحث اسلام ناب و اسلام آمریکایی است، بحث نظامهای اسلامی در حوزههای گوناگون فرهنگ و امنیت و … است. نمیشود انتظار داشت که فرمانده جنگ برود در صف و سرباز برود در ستاد. اگر جنگ اقتصادی به معنای تحریم است یک بخش کار این است که باید من مبانی اقتصاد مقاومتی را استخراج کنم و راهبردها را بررسی کنم. همچنانکه کسی در حوزه بنیادها باید ببیند اقتصاد اسلامی چیست. ما نباید بگوییم اگر کسی صحبتهای نظری کرد وارد جنگ نشده است. عمده جنگ ما با غرب در بنیادها است. مثلاً ما جایگزین عادلانه برای «بانک» نداریم. البته این نکته مهم است که باید کارها سازمانیافته باشد. متناسب با رویکرد تقابلی با غرب باشد. بر اساس نیازها و ساخت نظام اسلامی باشد.
* بعضی از پژوهشها در ساختار اداری آنچنان به دور از واقعیت است که فقط در ساحت نظر معنا دارد.
روی این کسی بحثی ندارد. یا مثلاً بعضی پژوهشهای به صورت موازی در حال انجام است. این قطعاً مطلوب نیست. اگر ما تحقیق کنیم برای تحقیق، خوب نیست. تحقیق اگر هدفمند و بر اساس حل مشکل عینی و روزآمد باشد خوب است. تحقیق باید برای تحقق کارآمدی نظام باشد. پژوهش باید انقلابی و اقتضائات و حل مشکلات انقلاب باشد.
* یکی از اشارات رهبری در دیدار اخیر هم این بود که لازم نیست ۱۵ سال روی همه جزئیات علم اصول وقت گذاشته شود و از اصل مسأله غافل شد.
بله، رهبری فرمودند مثلاً خواندن اصول آقای خویی پنج سال طول میکشد. ما دو نگاه در حوزه داریم. یکی کسانی که برای اصول اصالت قائل هستند. عدهای هم مانند مرحوم امام(ره) و آقای بروجردی از تورم اصول یاد میکردند. یعنی مواردی در آن هست که لزومی ندارد. اصول موضوعیت ندارد، طریقیت دارد. اصول برای حل مشکل فقه است. هر کجا فقه مشکل دارد سراغ فقه میروند. از طرفی یک طلبه مگر چقدر فرصت دارد که ۱۵ سال اصول بخواند که بسیاری از آن هم به کارش نمیآید. پژوهشها هم باید برای حل مسأله طریقیت داشته باشد.
انتهای پیام/
منبع: صبح نو
https://ihkn.ir/?p=10503
نظرات