به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، دکتر سید مهدی زریباف، رئیس مرکز مطالعات مبانی و مدلهای اقتصادی در مصاحبهای به بررسی نقشه هوایی اقتصاد اسلامی پرداخت که در ادامه متن آن تقدیم حضور علاقهمندان میشود؛
زمانی که گفته میشود که اقتصاد اسلامی مکتب است یا نظام است یا علم، افکار متعارف اینگونه است که منظور روابط تحلیلی و تنظیمی بین متغیرها است. برخی قابلیت پیشبینی را هم به آن اضافه میکنند. این یک طبقهبندی است و باید جستوجو کرد که اقتصاد اسلامی کدام یک از این سه است، هر سه هست یا هیچکدام از اینها نیست؟
در حالی که از منظر یک متفکر اقتصاد اسلامی باید به این سؤال، پاسخ داد که چه چیزهایی را در کشور نیاز داریم؟! حال ممکن است که نظریهپرداز، فقیه باشد یا نباشد. از نظر متفکر اقتصاد اسلامی، اقتصاد اسلامی چیست؟ فارغ از اینکه فرد فقیه باشد یا فیلسوف باشد یا کارشناس باشد. مسئله این است که چه چیزی در اقتصاد اسلامی مغفول است که مورد انتقاد قرار میگیرد. هر سه اینها یک چیز اضافه دارد. هیچ کدام از اینها نیست و یا یک چیز دیگر است. بخشی از هریک از رویکردها با هم همپوشانی دارد و یک بخشی هم ندارد و یا به نوعی مشارکت مفهومی دارد و خصوص من وجه است.
به نظر من برای اینکه این را بفهمیم و این سؤال را پاسخ بدهیم باید یک مقدمهای را بیان کرد.
مقدمه
در مباحث اقتصاد اسلامی، علاوهبراینکه کاملاً باید مسلط بر ادبیات غرب باشیم و همچنین باید مسلط بر ادبیات خودمان باشیم، چند مؤلفه دیگر را نیز لازم داریم. چرا که تحقیق در حوزه اقتصاد اسلامی خیلی مشکلتر از اقتصاد متعارف در غرب است.
بهعنوان مثال مسئله امروز کشور ما چیست؟ حل مسئله کسری بودجه در سال ۱۴۰۰. از منظر یک متفکر اقتصاد اسلامی باید چه مسیری طی شود که به این مسئله پاسخ داده شود. در گام اول ما باید متوجه باشیم که در حقیقت ما میخواهیم حکم بدهیم که شبیه معماری است و شامل بایدها و نبایدها و یکسری معماریها و طراحی است. به عبارت بهتر شما باید فرآیند را توضیح بدهید و مدلسازی کنید و حرکت از وضع موجود به سمت وضع مطلوب را طراحی کنید. بنابراین به یک معنا شما وارد فقه میشوید که خوب است اما فقه صرف بهمعنای احکام تکلیفی کافی نیست.
سه نوع رویکرد در قبال اقتصاد اسلامی
بنابراین اگر در سطح کلان در این خصوص موضعگیری صورت پذیرد، باید همه کارها و جوانب آن انجام بگیرد و به حل مسئله منتهی شود. بهعنوان مثال امروز کشور کسری بودجه دارد، از متخصصین اقتصاد باید خواسته شود که طرح و نظر ارائه دهند. از این رو باید به مرزی از پختگی برسیم که به کارشناس اجرایی کشور بگوییم که این کار و حرکت را انجام بدهد. این مشکلی است که امروز وجود دارد. لذا قضاوتها متفاوت میشود. چون شما این کار را نمیکنید یا نمیتوانید انجام دهید، یک عده بهراحتی میگویند که اقتصاد اسلامی نداریم. عدهای میگویند: داریم ولی کار ما نیست و کارشناسها باید بیایند توضیح بدهند و ما فتوا بدهیم. این امر یک نظام دو قطبی معرفتی را به وجود میآورد که هر شخصی پاسخ به این سؤال را به فردی دیگر معطوف میکند. به عبارت دیگر در این قِسم فردی غذا را نیمپز میکند و تقریباً آماده میسازد و فردی دیگر حکم را صادر میکند! لذا کار درست از کار در نمیآید.
رویکرد دسته سوم نیز این است که نظام موضوعشناسی و کارشناسی غرب مورد قبول واقع میشود و کارشناس باید بیاید مسائل را روشن و مشخص سازد تا احکام فقهی ذیل آن صادر گردد.
بنابراین ما یکسری بایدها و نبایدها نسبت به وضعیت بودجه داریم ولی اینها تا زمانیکه به یک معماری و مدلسازی تبدیل نشود، هیچ مسئلهای حل نخواهد شد. این کار را چه کسی باید انجام دهد؟ متفکر اقتصاد اسلامی. چون این کارها انجام نگرفته است، این توهمات به وجود آمده است. پس نتیجه اول عبارت است از اینکه یک متفکر اقتصاد اسلامی باید بتواند مسئله کلان نظام را حل کند و گامهای عملیاتی آن را تبیین نماید.
الزامات یک متفکر اقتصاد اسلامی
حال باید این سؤال را مطرح کرد که اکنون یک متفکر اقتصاد اسلامی برای پیادهکردن حل مسئله چه نیازهایی دارد؟ اولین الزامات این است که باید مفاهیم نظام رقیب را که ادبیات اقتصاد ما را ساخته است، بشناسد. چون دنیایی که شما در آن زندگی میکنید، دنیای آنهاست. در نتیجه اولین نیاز، شناخت ادبیات و عملکرد و ساختارهای رقیب است. یعنی آن نهادهایی که این وضعیت را ساختهاند بشناسید. نمونهاش بانک، بیمه، مالیات، تجارت و ارز و … است. لذا با کنار هم گذاشتن اینهاست که متوجه میشوید که مسئله بودجه چگونه باید حل شود. وقتی فردی ساختارها را نشناسد، چه چیزی را روی چه میخواهد بنا کند و چه حکمی میخواهد صادر کند؟! چرا که همه اینها بدون دارا بودن اولین نیاز برای فرد مبهم است.
بنابراین افراد باید شناخت قابل قبولی از مفاهیم و ادبیات رقیب و ساختارها داشته باشند تا مبانی و ادبیاتش خوب فراگرفته شود و طرز تلقیها بهخوبی حس گردد و دستگاه تحلیلی و مفروضاتش را بهدرستی یاد گرفته باشند.
بهعنوان نمونه در دستگاه تحلیلی خودشان این سؤال وجود دارد که علت کسری بودجه چیست؟ علت کسری بودجه این است که درآمدها با هزینهها یکسان نیست. حال این درآمدها و هزینهها در چه تفکر و چارچوب فکری مطرح میشود؟ جواب این است که درجاییکه پول مطرح است. علاوهبراین اینها در بودجه یک فرضی دارند که بازار پول و ارز و دیگر بازارها روی هم اثر میگذارند و این کسری بودجه را به وجود آورده است. بعد این سؤال مطرح میشود که در این دستگاه تحلیلی، پول و بازار به چه معناست؟
یک متفکر اقتصاد اسلامی باید این سیر را طی کند که موضوع را در ابتدا در دستگاه تحلیلی خودش تحلیل کند و از طرفی دیگر همزمان این بحث را با دستگاه تحلیلی خودش مقایسه کند. بهعنوان نمونه برای پول سه وظیفه گفتهاند: ۱. ذخیره ارزش است ۲. ابزار مبادله است و مبادلات را تسهیل میکند و ۳. واحد سنجش است. بعد با رویکرد تاریخی به این مسئله نگاه میکند و میگوید پولی که در آن زمان بود، پولی بود که معطوف به طلا بود. امروز این پول تبدیل به پول سیاسی و پول اعتباری شده است و به قدرت نظامها سیاسی برمیگردد. علاوهبراین قبلا پول کاغذی بود و جدیدا پول مجازی هم به وجود آورده شده است.
بعد این متفکر اقتصاد اسلامی با خود میگوید متفکران غربی ۴ تعریف برای پول ارائه دادهاند. برای پول هم بازار ساختند و بعد گفتند که این بازار پول در اینجا کار نمیکند که نتیجه آن کسری بودجه شده است. حال بودجه در نظام ماست و ما باید یک فکری برای وضعیت بودجه داشته باشیم. لذا شما باید مسئله را حل کنید نه اینکه به فردی غربی بگویید بیاید مسئله را حل کند. چون دستگاه تحلیلی ما با آنها متفاوت است.
حال این مباحث را در دستگاه تحلیلی خودمان میآوریم و به آنها استقلال میدهیم. اکنون از خود میپرسیم که کدامیک از این وظایف در ایران کار میکند؟ آیا پول میتواند ذخیره ارزش نباشد؟ آیا میتواند ابزار تسهیل مبادله باشد؟ یا اینکه صدمهای به اقتصاد میزند یا خیر؟ بهطور کلی به بررسی در این خصوص میپردازیم و به جمعبندی میرسیم. درنهایت تعریفی جدید از پول ارائه میدهیم و طبقهبندی جدیدی صورت میدهیم که با مبانی فکری ما نزدیکتر است. بهعنوان نمونه ما به پول موضوعیت نمیدهیم و میگوییم طریقیت دارد. لذا ابزار بودن پول برای مبادله را بهعنوان یک مؤلفه مشترک با مبانی غربی میپذیریم. بنابراین پول تسهیل مبادله میکند اما ذخیره ارزش ما نیست. معیار سنجش ما هم میتواند باشد و هم میتواند نباشد. پس در فروض اولیه، تغییراتی را متناسب با مبانی فکری خود میدهیم که مبنای تغییرات همان تفکر اقتصاد اسلامی است.
از این رو دومین لازمه متفکر اقتصاد اسلامی، تسلط داشتن بر ادبیات فقهی و فلسفی اسلامی است. چرا که دائماً باید فروض را با مبانی مقایسه کند و فروض جدید را براساس این مبنا ارائه دهد.
همین روند را باید با بازار داشته باشیم. بهعنوان نمونه در بازار کالا ما در فقه داریم که در مکاسب و یا مباحث فلان کتاب، یکجا و یک فضایی در جامعه وجود دارد که در آن مبادله و داد و ستد رخ میدهد. حال در اینجا این سؤال مطرح میشود که چرا این بازار را باید به پول تعمیم داد؟ بنابراین ما کارکرد پول را به این معنا میپذیریم ولی برایش بازاری بهعنوان درآمد-هزینه قائل نمیشویم. میتواند روابط در بازار یک رابطه حسابداری باشد نه رابطه مالی و رفتاری.
بر این اساس چون شما مسلط بر مبانی هستید میتوانید به تغییرات سمتوسو دهید و برون رفتی از ادبیات مسلط موجود پیدا کنید. از این رو یک متفکر اقتصاد اسلامی باید این کارها را انجام دهد. نمیتواند بگوید به من چه ربطی دارد و فردی دیگر بیاید و این کار را انجام دهد. لذا متفکری میتواند تغییرات را انجام دهد که در وهله اول، مؤلفههای اول و دوم را داشته باشد و همچنین مؤلفه سوم که معطوف به خلاقیت و هنر متفکر است را نیز داشته باشد. بنابراین قاعده تغییر این است که متفکر یک مبنایی را در دستگاه تحلیل خودش پیدا کند. آن مبنا چیست؟ این است که اصالت با پول نیست. اصالت با بازار هم نیست. لذا بازار پول در ذهن متفکر اقتصاد اسلامی یک مفهوم لغزانی است و موضوعیت ندارد ولی در دستگاه غربی موضوعیت داشت و اصل بود. لذا از نظر ما بازار پول یا وجود ندارد یا اصالت ندارد و موضوعیت ندارد و یک توهم است. در هر صورت ما نباید در دستگاه خودمان اسیر این مقوله بشویم و اگر اسیر شدیم نگاهمان عوض خواهد شد. لذا وقتی که میخواهید مسئلهای را حل کنید، یک طور دیگری حل میکنید.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=23018
نظرات