مدیر گروه انسان شناسی دانشگاه تهران: مردم شناسی کاملاً در بستر استعمار و برای رفع نیاز استعمارگران به وجود آمد و تاکنون هم انسان شناسی غربی در حال خدمت کردن به برنامه های استعماری غرب است.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، دکتر احمد نادری، مدیر گروه انسان شناسی دانشگاه تهران در مدرسه تابستانه مفتاح_اندیشه ۲ که از سوی دبیرخانه مفتاح_اندیشه برگزار شد، گزارش اجمالی از تاریخچه، سنتها، شاخهها و روششناسی رشته مردمشناسی یا انسانشناسی ارائه کرد.
وی بیان داشت: انسانشناسی در تاریخ اندیشه در سه شاخه مورد بحث قرار گرفت. نخست، الهیات است که در ذیل آن نگاههای دینی به انسان بررسی میشود. دوم فلسفه است که با تأملات عقلی ماهیت انسان بررسی میگردد و در فیلسوفان اسلامی و غربی مباحث مختلفی مطرح شد، برای نمونه کانت در بحث انسانشناسی کتابی مجزا دارد. سوم، سنت تجربی است که امروزه در دانشگاه های مدرن مورد بحث قرار می گیرد.
دکتر نادری با یادآوری این موضوع که مراد ما از انسانشناسی یا مردمشناسی مباحث تجربی آن است نه فلسفی و الهیاتی، درباره تاریخچه مردمشناسی گفت: زایش مردمشناسی یا انسانشناسی در سنت تجربی در بستر زایش علوم اجتماعی رخ داد و دارای دو قرائت است. نخست، قرائت رسمی که قرائت غالب جامعه علمی به شمار می آید. دوم، قرائت انتقادی است.
وی اضافه کرد: قرائت رسمی می گوید علوم اجتماعی تحت تأثیر انقلابهای سیاسی قرن ۱۸ و انقلابهای فناورانه قرن ۱۹ به وجود آمده و شکوفا شد. با انقلابهای سیاسی قرن ۱۸ و به طور خاص انقلاب فرانسه شاهدیم منشأ اعمال اقتدار از آسمان به زمین کشیده شد و همه چیز به مردم ختم شد. به عبارت دیگر تا قبل از انقلابهای سیاسی اعمال اقتدار از بالا به پایین بود ولی پس از بروز انقلابهای قرن ۱۸ جایگاه مردم جایگاه ویژه ای شد به طوری که اقتدار و مشروعیت از پایین به بالا تغییر جهت داد. به همین دلیل آرام آرام شناخت مردم و جایگاه فرد فرد انسانها اهمیت بالایی پیدا کرد.
این استاد دانشگاه تهران ادامه داد: از سوی دیگر با انقلاب صنعتی و شروع انقلابهای فناورانه شرایط زندگی یا زیست بوم و به طور کلی زندگی روزمره مردم تغییر کرد و پدیده ای به نام توسعه شهر نشینی به وجود آمد که نتیجه آن گسترش مهاجرت به شهرها و جمع شدن فرهنگهای مختلف در کنار هم شد. در نتیجه این تنوع فرهنگی، این نیاز برای نظام های سیاسی ایجاد شد که برای مدیریت و اداره شهر باید مردم و فرهنگ مردم را بیشتر بشناسند.
علوم انسانی ساخته سرمایه داری مدرن است تا آن را حفظ کنند
مدیر گروه انسان شناسی دانشگاه تهران نتیجه دو انقلاب صنعتی و فناورانه را این چنین تشریح کرد: پس از این دو نوع انقلاب، علوم اجتماعی به شکل رسمی و دانشگاهی از نیمه قرن ۱۹ با هدف اداره بهتر زندگی شکل گرفت که در ابتدا به آن علم اجتماعی، فیزیک اجتماعی و در نهایت جامعه شناسی گفته شد. سپس در کنار جامعه شناسی که برای شناخت جامعه خودی یا اروپایی شکل گرفته بود چیزی به عنوان مردمشناسی برای شناخت جوامع غیر اروپایی شکل گرفت که البته بی ارتباط با ایجاد دوره استعمار در کشورهای اروپایی نبود. چون هدف استعمار کمک به عمران و آبادانی اجتماعات دیگر و فرهنگ بخشیدن به آنها بود که البته معایب و اشتباهاتی هم در دوران استعمار وجود داشت. ولی آرام آرام غرب از این دوره هم عبور کرد و مردم شناسی نیز گرچه با استعمار ارتباط داشت ولی حساب خود را از آن جدا کرد.
دکتر نادری در تبیین تاریخچه مردم شناسی قرائت انتقادی نیز به کتاب «علوم اجتماعی نیاندیشیدنی» أثر امانوئل والرشتاین تمسک کرد و گفت: در این کتاب والراشتاین به نقد پایه های علوم اجتماعی مدرن به صورت کاملاً منطقی میپردازد. او می گوید نظریه نظام جهانی مدرن(نظام مدرن) برساخته ای است که از قرن ۱۵ آغاز شده و تاکنون توانسته بر تمام دنیا سیطره پیدا کند. دیدگاه والرشتاین که تحت تأثیر سنت چپ است، نظام مدرن را دارای زیرساختار و روساختار می داند. زیرساختار همان نظام سرمایه داری مدرن است که برای حفظ مدرنیته باید حفظ شود ولی در صورت رسیدن جامعه به برخی انسدادها، رو ساختارها برای حفظ زیر ساختارها میتوانند تغییر کنند. البته این تغییرات باید عادی جلوه کند. از این رو انقلاب های سیاسی و فناورانه حرکت هایی برای حفظ زیر ساختار سرمایه داری هستند.
وی خاطرنشان کرد: به عقیده والرشتاین نظام مدرن برای عادی بودن این تغییرات سه پدیده به وجود آورد. پدیده نخست، ایدئولوژیها بود. لیبرالیسم، سوسیالیسم و محافظه کارانه سه نوع ایدئولوژی است که نظام سرمایه داری مدرن آن را به وجود آورد. پدیده دوم، جنبش های اجتماعی است و سومین پدیده نیز علوم انسانی مدرن است. این سه پدیده برای عادی جلوه دادن تغییر روساختارها با هدف حفظ سرمایه داری به وجود آمدند. بنابراین از دیدگاه والرشتاین علوم انسانی ساخته سرمایه داری مدرن هستند تا آن را حفظ کنند.
تنها هدف مردم شناسی غربی حفظ استعمار است
استاد دانشگاه تهران، درباره دیدگاه والرشتاین درباره علوم انسانی مدرن اذعان داشت: به گفته او علوم انسانی مدرن برای شناخت جامعه غربی در سه حوزه یا شعبه شامل عمومی، نیمه عمومی و خصوصی شکل گرفت. برای شناخت حوزه عمومی اعمال قدرت، علوم سیاسی شکل گرفت. برای شناخت حوزه نیمه عمومی یا نیمه خصوصی تولید، علم اقتصاد شکل گرفت و برای شناخت حوزه خصوصی، جامعه شناسی شکل گرفت. هر سه علم موضوعشان جامعه غربی بود تا بتواند تغییر جامعه را برای حفظ نظام سرمایه داری مدیریت کند. ولی با شکل گیری پروسه استعمار در اروپاییها نیاز به شناخت جوامع غیر غربی شدت گرفت و برای آن دو علم به وجود آمد که شامل شرق شناسی و مردم شناسی می شود.
وی در توضیح تفاوت میان دو علم شرق شناسی و مردم شناسی نیز تأکید کرد: مستشرقین جوامعی را مطالعه میکردند که دو ویژگی داشته باشند. نخست، دارای سنت مکتوب باشند و دوم، دارای ساختار سیاسی مشخص باشند(مانند ایران، چین، مصر و…). ولی مردمشناسان جوامعی را مطالعه میکردند که سنت مکتوب و ساختار سیاسی مشخصی نداشته باشند(مانند جوامع قبیله ای در آفریقا، استرالیا و…). پس مردم شناسی کاملاً در بستر استعمار و برای رفع نیاز استعمارگران به وجود آمد و تاکنون هم انسان شناسی غربی در حال خدمت کردن به برنامه های استعماری غرب است.
سنت های مردم شناسی
موضوع دومی که دکتر نادری آن را مورد کنکاش قرار داد سنتهای مردم شناسی بود و با اشاره به این که انسانشناسی یا مردمشناسی در چهار جغرافیای مختلف شکل گرفت و آرام آرام چهار سنت به وجود آمد، گفت: سنت نخست، سنت بریتانیایی یا انگلیسی بود. این سنت علمی در کشورهای مستعمره انگلستان راه پیدا کرد و در دانشگاه های کانادا، استرالیا، هند و… شاهد رشته انسانشناسی اجتماعی هستیم. مسأله اصلی این سنت مطالعه جوامع مستعمره بریتانیا بود تا این قلمرو بتواند دارای ثبات باشد.
وی افزود: سنت دوم، سنت فرانسوی است و هدف آن مانند بریتانیا شناخت جوامع تحت استعمار فرانسه بود. البته بعدها نحله ای در این سنت به سمت Anthropology حرکت کرد، به عبارت دیگر چالش اصلی میان انسانشناسی و مردمشناسی از فرانسه شروع شد که در ایران نیز ادامه پیدا کرد.
مدیر گروه انسان شناسی دانشگاه تهران سومین سنت را سنت آلمانی ها برشمرد و گفت: این سنت دارای دو حوزه بود؛ نخست، شناخت مردم حوزه فرهنگ آلمان که شامل آلمانی ها، اتریشی ها، بخشی از سوئیسیها و بخشی از لهستانیها میشود یعنی این سنت به دنبال شناخت مردم آلمانی تبار بود. دوم، سنت شناخت سایر مردم بود. تفاوت اساسی آلمانیها با فرانسویها و انگلیسیها این بود که مانند آنها مستعمره نداشتند از این رو نگاه استعماری در مطالعات آنها مشهود نیست. اهمیت سنت آلمانی نیز در این است که به آمریکا منتقل شد و سنت چهارم یعنی سنت آمریکایی که شاخههای آن به ایران کشیده شده متأثر از آن است. البته سنت آمریکایی پسوند فرهنگی را از ابتدا در سنت خود داشت.
نگاهی به نظریه «کاسه سالاد» آمریکایی
وی افزود: البته به طور کلی انسانشناسی امروز آمریکا را میتوان در چهار شاخه انسانشناسی زیستی، باستان شناختی، زبان شناختی و فرهنگی تعریف کرد که ما در ایران نیز همین چهار شاخه را آوردهایم. آمریکاییها چون از ابتدا مستعمره نداشتن در درجه نخست شناخت فرهنگ خودی برای آنها مهم بود، از این رو به سراغ شناخت سرخ پوستان رفتند و به آنها «دیگری در خانه» میگفتند. نسل اول انسان شناسان آمریکایی با خطر انقراض فرهنگ سرخ پوستی مواجه شد و به دنبال نجات این فرهنگ بود، به همین دلیل بر روی کار خود عنوان «انسانشناسی نجات بخش» را گذاشت.
دکتر نادری ادامه داد: ولی نسل دوم که پس از جنگ های جهانی شکل گرفت از دیگری در خانه فاصله گرفت و به سراغ شناخت فرهنگها و دسته های مختلف افراد خود جامعه آمریکایی رفت. علت این چرخش گسترش مهاجرت به آمریکا تحت تأثیر رویای آمریکایی و اطلاق مفهوم سرزمین فرصتها به آمریکا بود که البته هنوز هم این علاقه به مهاجرت به آمریکا وجود دارد. بنابراین مسأله اساسی آمریکا مدیریت تنش های ناشی از مهاجران مختلف بود و انسانشناسی آمریکایی به حل این مسأله کشیده شد.
وی در توضیح بیشتر سنت آمریکایی عنوان کرد: در این سنت دو نظریه مطرح بود. نخست، نظریه «دیگ ذوب کننده» بود که می گفت فرهنگ آمریکایی مانند یک دیگ مذاب هر فرهنگی را در خود ذوب کرده و فرهنگ واحدی ارائه میدهد. ولی پس از گسترش تنشها متوجه شدند این نظریه پاسخگو نیست، از این رو نظریه دوم با استعاره «کاسه سالاد» را مطرح کردند، به این معنا که فرهنگهای مختلف باید شناخته شده و با حفظ آنها تنشهای میانشان مدیریت شود. به همین دلیل نسل های بعدی انسانشناسی آمریکایی آرام آرام تحت تأثیر دوران جنگ سرد با هدف شناخت و تأثیرگذاری بر کشورهای دیگر به سمت مطالعه جوامع دیگر کشیده شدند.
روش شناسی مردمشناسی
استاد دانشگاه تهران، استراتژی کلان در روش شناسی مردم شناسی را مردم نگاری دانست که یک روششناسی کیفی بوده و تفاوت اساسی مردم شناسی با جامعه شناسی را مشخص میکند و در ذیل این استراتژی کلان، فن مشاهده مشارکتی مطرح میشود که روش اصلی گردآوری داده در مردم شناسی است.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=7435
نظرات