نویسنده ابتدا مسائل و پرسشهایی را مطرح میکند که میخواهد در مقالهاش به آن پاسخ دهد. مسائلی مانند اینکه تعریف عدالت در نظر صدرا چیست، رابطه عدالت و نفس انسان چیست، آیا عدالت، خود معیار همهچیز است یا اینکه عدالت هم بر مبنای اصول عقلی و وجودشناختی استوار است و در آخر آثار و برکات عدالت و ارتباط آن با سعادت چیست.
امامی در ادامه ضمن مروری بر پیشینه تعریف مفهوم عدالت، نظرات فلسفی افلاطون، ارسطو و فارابی را توضیح داده و سپس به مبحث عدالتپژوهی در حکمت متعالیه میپردازد و ادعا میکند: «عدالت در اندیشه صدرایی، یک محور اساسی است… باید دانست که بنیان و اساس حکمت متعالیه او بر اساس نگرش به عدل، بهمثابه بنیان وجودی جهان و مدینه و ضرورت تحقق آن در جامعه بنا شده است. پس حکمت او، حکمت عدل و اعتدال و تناسب و فلسفه او فلسفه عدالت اجتماعی است.» او این جمله را بهعنوان شاهد از ملاصدرا میآورد: «با قائم شدن عدل، شهوات خادم عقول و با قائمیت ظلم، عقول خادم شهوات میشوند.»
او ضمن تاکید بر اینکه عدالت به معنای مساوات نیست، مبنای فلسفی این گزاره را اینگونه توضیح میدهد: «نظریه قوه و فعل و اصل وجود استعداد در آدمی و تفاوت آنها در افراد انسانی، در فلسفه نظری ملاصدرا، یک نظریه محوری بهشمار میآید. بنابراین نظام عدالت اجتماعی، آن نظامی میشود که در آن، زمینه به فعلیت رسیدن همه استعدادهای افراد آن جامعه فراهم است.»
امامی عدالت فردی را از منظر صدرا تعریف میکند و مینویسد: ملاصدرا عدالت فردی را عبارت میداند از مجموع فضایل سهگانه حکمت، عفت و شجاعت؛ «و اعلم أن رئوس الفضائل النفسانیه و اخلاق انسانیه التی هی مبادی اعمال الحسنه ثلاثه: الشجاعه و العفه و الحکمه و مجموعها العداله».
نویسنده سپس عدالت را در حوزه «تشریع» در نظر صدرا تشریح میکند و میگوید: ملاصدرا در تبیین عدالت تشریعی، بر نیاز جامعه انسانی به قانون عادلانه الهی تأکید ورزیده، عدم تشریع و وضع شرایع از جانب شارع مقدس را موجب بروز ظلم و تبعیض و انحطاط و زوال نظام اجتماعی میداند. استدلال ملاصدرا بر ضرورت وجود شریعت یا به تعبیر وی «قانون عدل» و «قانونگذار عادل» در جامعه بشری این است که «انسان در وجود و بقایش ناگزیر از مشارکت است و مشارکت تمام نمیشود جز به معامله و معامله را ناگزیر از سنت و قانون عدل است؛ و سنت و قانون عدل را ناچار از سنتگذار و قانونگذار عادل است و جایز نیست که مردمان را با آراء و هوسهایشان در آن حال رها کنند تا منجر به اختلاف گشته و هرآنچه به نفعش است، عدل و آنچه به ضررش است ظلم و جور بپندارد و ناگزیر است که برپادارنده عدل، بشر باشد نه فرشته…»
او ساحت جزایی عدالت در حکمت متعالیه را با عنوان «عدالت بهمثابه تناسب عمل با کیفر» صورتبندی میکند و توضیحاتی در اینباره میدهد و سپس در ساحت معرفتشناختی عدالت، موضوع عقل عملی را بهعنوان مبنای ارزشهای اخلاقی و عدالت مطرح میکند و در ادامه ساحت مدنی-اجتماعی و سیاسی را با ذکر صفات رییس مدینه و جامعه از نظر صدرا توضیح میدهد و میگوید: «ملاصدرا در صورت نبود خلیفه کامل الهی و امام ظاهر، برای چنین حاکم غیر معصومی، شرط عدالت را قائل شده است. معنای این حرف آن است که مردم حق انتخاب حاکم غیرعادل را ندارند و اگر هم انتخاب شود، مشروعیتی ندارد. وی در موضعی دیگر از آثارش، بر شرط عدالت قانون و رهبری تأکید ورزیده که اگر پادشاه نباشد، رضایت همگان به شخص عادل و نصب او کافی است. در نظر او خالی شدن زمان از قانون عدل و رهبری عادل و چیره بر مردم که به تأیید الهی همه در برابرش فروتنی کنند، سبب میشود هرکسی به فکر سود خود بوده و هرکه قویتر باشد غالب شده و بدون در نظر گرفتن حقوق دیگران، آن را پایمال کند.»
اما بخش جذاب و نظریتر این مقاله ساحت وجودشناختی و فلسفی عدالت در حکمت متعالیه است. امامی در این بخش، دو مورد از ممیزات تفکر فلسفی صدرا؛ یعنی «حرکت جوهری» و «وحدت شخصی و بساطت نفس» را ذکر کرده و آن را به مثابه مبنای فلسفی عدالت توضیح میدهد.
نویسنده درباره حرکت جوهری به مثابه مبنای وجودشناختی عدالت مینویسد: از دید او، دانستن و خواستن- علم و اراده- نحوی از وجود و مظهری از مظاهر هستی است و چون انسان صاحب عقل، از سایر موجودات در دانستن و خواستن بهره بیشتری دارد و بالطبع به سوی جایگاهی برتر و رفیعتر از خود در جنبش و حرکت است، پس آدمیان همواره در تحقق عدالت در نفوس خود و جامعه خود بهسوی حقتعالی که عدل مطلق است، در حرکتند.
او با اشاره به اثبات «معاد» به مثابه تحقق کامل مفهوم عدالت، آن را در پرتو حرکت جوهری تشریح میکند: همه جهان رو به غایتی در حرکت است و غایتش نیز غایتی دارد تا برسد به غایتی که همه غایات در آن جمع باشند. او در تفسیر آیه «ولقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط » به دو امر مهم، یعنی شناخت حقایق کلی و معقولات و اتصاف به کمالات نیکو و رهایی از قیود و بندهای پست دنیوی در پرتو حرکت جوهری نفس اشاره میکند. بنابراین «لیقوم الناس بالقسط» در نظر او، صیرورت و شدن انسان در مسیر حق تعالی است. این قرائت -که حاکی از حرکت جوهری است- با تفسیری که صدرا در همین موضع، از عدالت ارائه میدهد کاملاً مرتبط و متناسب است. عدالت نه تنها عبارت از هیات یا ملکهایی است که نیکویی و زیبایی چهره نفس را فراهم میآورد، بلکه میزان و معیار امور و راه رسیدن به کمال است. زیرا بدون عدل، انسانیت انسان تحقق نخواهد یافت و در پرتو حرکت جوهری نفس، قادر به طی سفرهای چهارگانه نخواهد گشت. بنابراین، عدالت صرفاً یک فضیلت نیست، بلکه به تعبیر صدرا طریق یا راه و بستر حرکت انسان برای شدن و رسیدن به کمال و سعادت راستین است.
او همچنین بر اساس اصل تقوم وجود بر ماهیت در اندیشه صدرا، درباره رییس مدینه میگوید: ملاصدرا رییس اول مدینه را کسی میداند که با اراده و اختیار، ماهیت خود و جامعه خود را میسازد و با حرکت از نفس جزئی که بر اساس حسن اختیار و انتخاب فرد انسانی است، در جهت استکمال فردی و اجتماعی خود گام برداشته، با تحقق عدالت در نفس خود درصدد اجرای آن در مدینه انسانی است.
امامی در توضیح وحدت شخصی و بساطت نفس بهعنوان مبنای عدالت مینویسد: ملاصدرا نفس را در عین وحدت، دارای سه قوه شهویه، غضبیه و ناطقه میداند. هریک از این سه قوه با یکدیگر تعامل داشته، از یکدیگر متأثر میشوند. هرگاه این سه نیرو از افراط و تفریط به دور مانده و در جهت اعتدال حرکت کنند، سه فضیلت بنیادین حکمت، عفت و شجاعت در نفس انسان بهوجود میآید. در اثر هماهنگی این سه فضیلت اساسی با یکدیگر، فضیلت دیگری بهنام فضیلت عدالت در نفس بهوجود میآید. عدالت موجب به کمال رسیدن نفس انسان میشود. زیرا تضادهای درونی حاصل از قوای شهویه و غضبیه انسان را در کنترل عقل و شرع قرار میدهد.
او در پایان نیز آثار و برکات وجودی عدالت را از منظر صدرا ذکر میکند.
انتهای پیام/
منبع: صبح نو
نظرات