حجت الاسلام ضیائی فر گفت: مسائل فلسفهی علم اصول را میتوان ردهبندی کرد. آنهایی که در ردهی اول اولویت قرار دارند، مسائلی هستند که با یک یا چند واسطه در علم فقه، تأثیرگذار هستند. آنچه در اولویت اول قرار دارد و در واقع موردنیاز فقیه است، این مسئله است و این خیلی ضروری است.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، فلسفه علم اصول، دانش نوپائی است که تنها در سالهای اخیر اندکی بدان پرداخته شده است. همین امر موجب شده تا بسیاری از زوایای آن مغفول بماند. شاید بتوان یکی از مهم ترین مسائل مرتبط با این دانش را تبیین دقیق قلمرو مسائل آن دانست. در این میان، برخی از فضلای قم، اهتمام فراوانی در تبیین مباحث این دانش به خرج دادهاند. یکی از این افراد، حجتالاسلام دکتر سعید ضیائیفر، عضو هیئت علمی پژوهشکده فقه و حقوق پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی است. او که به گفته خود، بیش از هفت سال است که به این دانش میپردازد، علاوه بر نگارش کتاب و مقاله در رابطه با فلسفه اصول فقه، چند سالی است که موضوع درس خارج خود را نیز فلسفه اصول فقه قرار داده است. گفتگویی با این استاد حوزه علمیه قم، در رابطه با قلمرو مباحث فلسفه اصول فقه صورت گرفته است که در ادامه می خوانید:
تعریف شما از فلسفهی علم اصول چیست؟
فلسفهی علم اصول موضوعی جدید است. یکوقت میخواهیم خود علم اصول را تعریف کنیم که در این صورت تعریف آن روشن است اما در رابطه با فلسفهی علم اصول هنوز کتاب جامع و مستقلی دربارهی آن نوشتهنشده است؛ لذا شاید تلقیهای متفاوتی از فلسفهی علم اصول وجود داشته باشد. تلقی بنده از فلسفهی علم اصول، این است که این دانش یکرشتهی علمی است که موضوع آن علم اصول است و علم اصول را از ابعاد و جنبههای مختلف، بررسی میکند. یکی از جنبههایی که میتواند بررسی کند این است که تعریف علم اصول چیست. خود این مطلب یکی از مسائل فلسفه علم اصول است. مبحث دیگر اینکه علم اصول در میان سائر علوم چه رتبهی منطقی دارد؟ یعنی بر چه علومی متقدم است و منطقاً چه علومی بر آن تقدم دارند. دیگر اینکه، علت نیاز به علم اصول چیست؟ قلمرو علم اصول تا کجاست؟ آیا علم اصول فقط ضوابط استنباط احکام فقهی را در اختیار انسان قرار میدهد یا باید قرار بدهد؟ در این رابطه البته دو نگاه وجود دارد؛ اگر نگاه ما توصیفی باشد تا اینکه نگاه ما توصیهای باشد باهم متفاوت است. مسئله دیگر اینکه مبانی علم اصول چیست؟ آیا میتواند مبانی کلامی، مبانی فلسفی، مبانی تفسیر متن و مبانی صدوری داشته باشد؟ منابع علم اصول، آیا فقط روایات است یا روایات بهعلاوهی قرآن است یا علاوه بر آیات، سیرهی عقلا و عقل نیز منبع است؟ روشهایی که در علم اصول به کار گرفته میشود یا باید به کار گرفته شود؛ عقلی است یا نقلی است یا ترکیبی از این دو مورد است؟ ساختار علم اصول چیست/ چه ساختارهایی تا حال در این علم گفتهشده یا باید گفته شود؟ چه مکاتب و گرایشهایی در علم اصول است؟ علم اصول چه تحولاتی داشته و عوامل تحول آنچه بوده است. این محورهای دهگانهای که بیان شد، همان فلسفهی علم اصول است.
بعضی معتقدند فلسفههای مضاف شامل مبانی و مبادی تصوری و تصدیقی میشوند. برخی دیگر نیز آن را به مبادی تصدیقی آنهم بدون قضاوت در رابطه با آن، فرو میکاهند. نظر حضرتعالی در این رابطه چیست؟
با توضیحی که بیان شد، تقریباً پاسخ به این سؤال هم روشن شد. ما فلسفهی علم اصول را یک معنای موسعی میدانیم که مبانی، یکی از محورهای فلسفی علم اصول است که البته محور مهمی هم هست. بنده کتابی نوشتهام به نام «مبانی کلامی اجتهاد» که در آن فقط از مبانی بحث کردهام؛ اما انحصار بحث فلسفه علم اصول در مبانی، بلا وجه است. شاهد این مسئله هم این است که در رشتههای علمی مختلفی که بهعنوان فلسفهی علمها نوشتهشده است، جنبههای مختلف آن رشتهی علمی بررسیشده است و اختصاص به مبانی ندارد. نکتهی دیگر این است که یکوقت از مبانی علم صحبت میکنیم و یکوقت از مبانی موضوع بحث میکنیم. یکوقت میگوییم فلسفهی اخلاق و یکوقت میگوییم فلسفهی علم اخلاق. این دو باهم متفاوت است. یا فلسفهی تاریخ با فلسفهی علم تاریخ و همچنین فلسفهی سیاست با فلسفهی علم سیاست، باهم فرق میکند. در اینجا هم فلسفهی اصول با فلسفهی علم اصول متفاوت است. گاهی فلسفه اطلاق میشود و مراد از آن بررسی فلسفی نیست بلکه علتها و حکمتها و غایاتی که برای یک امری نهفته است میخواهد بیان شود. به نظر میرسد کسانی که اصرار دارند، فلسفهی اخلاق، فلسفهی اصول، فلسفهی فقه، فلسفهی تاریخ و امثال اینها، فقط مبانی را بحث میکند، با کتابهایی مواجه شدهاند که در مورد فلسفهی یک مسئلهای را نه بهعنوان یکرشتهی علمی بررسی کرده است. لذا فلسفه معنی مختلفی پیدا میکند. در این صورت دیگر به معنای بررسی فلسفی نیست بلکه به معنای مبانی و غایات و اهداف و امثال اینهاست. مثلاً میگوییم فلسفهی روزه چیست؟ یعنی هدف روزه چیست. این غیر از فلسفهی علم فقه یا فلسفهی علم اصول است. درواقع به خاطر تشابه لفظی که وجود دارد. در آنجا، فلسفه به معنی غایت یا هدف است اما در رشتهی علمی و در فلسفههای مضاف، فلسفه به معنای بررسی فلسفی و عقلانی است؛ یعنی یکرشتهی علمی را از جنبههای مختلف؛ بررسی فلسفی کرده و در مورد آن تأملات فلسفی داشته باشیم. این عام است و اختصاص به مبانی ندارد. هرچند بحث از مبانی، یکی از مهمترین بحثهای آن است.
آیا فلسفه علم اصول، جمع میان پیشنیازهای اصول فقه از میان سایر دانشها است، یا آنکه خود مسائلی اختصاصی و غیر مرتبط با سایر دانشها نیز دارد؟
با توجه به سؤال اول، فلسفهی علم اصول، انحصاری ندارد. فلسفهی علم اصول، علم اصول را از جنبههای مختلف، بررسی عقلانی و فلسفی میکند. فلسفهی علم اصول مسائل اختصاصی و غیر مرتبط با دانشهای دیگر هم دارد؛ چون آنچه در فلسفهی علم اصول موردبررسی قرار میگیرد، خود علم اصول است؛ یعنی علم اصول را از ابعاد و جنبههای مختلف بررسی میکنیم. لذا فلسفهی علم اصول جمع مباحثی از دیگر دانشها نیست. بله، ممکن است از دیگر دانشها نیز استفاده شود خصوصاً در بحث مبانی ولی معنای این کلام، اختصاص نیست.
بخشهای مختلف فلسفهی علم اصول چیست؟
قبل از پاسخ این سؤال، نکتهای را باید بیان کنم. ما گفتیم فلسفهی علم اصول، آن رشتهی علمی است که علم اصول را از جنبههای مختلف بررسی میکند. این جنبهها را هم آنچه مشهور و متعارف است، همان جنبههایی است که ذکر شد. تعریف علم، موضوع علم، علت نیاز به علم، رتبهی منطقی علم، قلمرو علم، مبانی علم، روشهایی که در علم به کار گرفته میشود و یا باید به کار گرفته شود، ساختارهایی که در این علم وجود دارد، مکاتب و گرایشها، تحولات و امثال اینها که این موارد مهمترین مسائل هستند اما بحث، منحصر در این محورها نیست بلکه مهمترین محورها هستند و ممکن است در آینده نیاز باشد از محورهای دیگری هم بحث شود. لذا ساختار بحثی که در فلسفهی علم اصول میتوانید مطرح کنید، از این محورها شکل میگیرد.
تفاوت قلمرو مباحث فلسفه علم اصول با مباحث فلسفه علم فقه چیست؟
این دو علیالقاعده، قلمروهای مختلفی دارند. چون علم فقه یکرشتهی علمی مستقل است و علم اصول هم قرنهاست که بهعنوان یکرشتهی علمی مستقل مطرح است؛ لذا دو حوزهی مستقل دارند گرچه ابعاد و جنبههایی که بحث میشود در همهی فلسفهی علمها جاری است؛ یعنی ما در فلسفهی علم فقه هم ازلحاظ موضوع، مبانی، تعریف، قلمرو، مبادی، گرایشها، تحولات و ساختارها بررسی میکنیم؛ اما ساختار علم اصول با ساختار علم فقه متفاوت است. روش علم اصول نیز ممکن است با روش علم فقه متفاوت باشد. البته ممکن است بعضی از محورها در فلسفهی علم فقه و فلسفهی علم اصول، مشترک باشد. مثلاً در علم فقه هم از روش عقلی و هم از روش نقلی استفاده میشود. در علم اصول هم همینطور است؛ اما علیالقاعده، فلسفهی علم اصول و فلسفهی علم فقه، قلمروهای مشترکی ندارند. بله، ممکن است اشتراکاتی باهم داشته باشند ولی قلمرو هرکدام با یکدیگر فرق میکند.
آیا مباحث مطرح در فلسفه علم اصول، الزاماً میبایست دارای ثمره ولو باواسطه در دانش فقه باشند، یا آنکه مباحث تحلیلی غیر دخیل در عملیات استنباط نیز در آن قابلطرح است؟
مسائل فلسفهی علم اصول را میتوان ردهبندی کرد. آنهایی که در ردهی اول اولویت قرار دارند، مسائلی هستند که با یک یا چند واسطه در علم فقه، تأثیرگذار هستند. آنچه در اولویت اول قرار دارد و درواقع موردنیاز فقیه است، این مسئله است و این خیلی ضروری است؛ اما یک سری مسائلی هم هستند که هیچ تأثیری در فقه ولو بالواسطه ندارند ولی بهعنوان یک بحث نظری قابلطرح است. البته اختصاص وقت به بحث نظری بلاوجه است؛ زیرا عمر انسان محدود است و نیازهای علمی هم فراوان است و مسائل فقهی نیز زیاد است، لذا مجموعه این مطالب، اقتضا میکند که انسان به مسائل درجهیک و با اولویت بپردازد. چون علم اصول علمی است که برای استفاده در علم فقه و دیگر علوم تدوینشده است و لذا فلسفه اصول نیز باید همین غایت را در نظر بگیرد.
در پایان اگر نکتهی خاصی در نظرتان هست که سؤال نشده است، بفرمایید.
بحثهای فلسفه علم اصول و فلسفه علم فقه بسیار زیاد است و بنده نزدیک هفت سال است که در این زمینه تحقیق میکنم و حدود سیصد صفحه هم نوشتهام؛ اما اینکه در یک مصاحبه بخواهیم همهی این مطالب مطرح شود، ممکن نخواهد بود. انشا لله در فرصتهای دیگر، برخی دیگر از مطالب را خدمتتان بیان خواهیم کرد.
انتهای پیام/
منبع: اجتهاد
https://ihkn.ir/?p=6765
نظرات