استاد حوزه گفت: شهید مطهری معتقد است مردان بر زنان از جهتی و زنان بر مردان از جهتی دیگر برتری دارند. قوامون معنای ترکیبی دارد. یعنی هم حق و هم تکلیف است. هم وظیفه مرد است که قوام باشد و از زن حمایت کند و هم مرد حق سرپرستی دارد. برتری مردان ناظر به بحث ریاست و سرپرستی آن ها بر زنان است. زنان که از جهات عاطفی و تربیتی برمردان برتری دارند نسبت به مردان قوام هستند.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حجت الاسلام والمسلمین حسین بستان، استاد درس خارج حوزه علمیه قم در درس خارج فقه نظام های اسلامی که از سوی دبیرخانه مفتاح_اندیشه برگزار شد، با اشاره به آیه «فضل الله علی بعض» گفت: این آیه به طور صریح بیان نکرده که منظور از «فضل الله» چیست. همچنین «در بعضهم علی بعض» به طور صریح بیان نشده که ضمیر «هم» در «بعضهم» به چه کسی بر می گردد. گاهی گفته می شود این ضمیر به مردان بر می گردد. این طور معنا می شود که بعضی از مردان بر بعضی دیگر از مردان برتری دارند. در حالی که این معنا اصلاً به آیه مربوط نمی شود و صحیح نیست.
وی افزود: آیه می خواهد در مقام این مسأله برآید که مردان بر زنان قوام هستند. این که بگوییم بعضی از مردان بر بعضی از زنان قوام هستند هم درست نیست چرا که گفته شده همه مردان بر همه زنان قوامیت دارند. چون «بعضهم» ضمیر دارد اما «علی بعض» ضمیر ندارد، لذا ضمیر بعضهم چون مذکر است به مردان بر می گردد. «بعض» دوم را می توان گفت «بعضهم» یا «بعضهن».
حجت الاسلام بستان تأکید کرد: شهید مطهری در یادداشت های خود مطرح کرده اند که «بما فضل الله بعضهم علی بعض» دو وجهی است. ایشان می گویند: مردان بر زنان از جهتی و زنان بر مردان از جهتی دیگر برتری دارند. قوامون معنای ترکیبی دارد. یعنی هم حق و هم تکلیف است. هم وظیفه مرد است که قوام باشد و از زن حمایت کند و هم مرد حق سرپرستی دارد. برتری مردان ناظر به بحث ریأست و سرپرستی آن ها بر زنان است. زنان که از جهات عاطفی و تربیتی برمردان برتری دارند نسبت به مردان قوام هستند. لذا ضمیر «هم» در «بعضهم» به مجموع جامعه که شامل مردان و زنان می شود مربوط می شود.
وی ادامه داد: درست است که قوامیت را دوحیثیتی ذکر می کنیم، ولی ظاهر تعبیر وارد شده یک طرفه است. یعنی آیه مربوطه قوامیت مردان بر زنان را می رساند و موضوع حکم را بر مردان اثبات می کند. علت آن این است که یک فضیلت طرفینی زن و مرد بر هم دارند. لذا سبب شده مردان قوام باشند. به لحاظ ذهنی می توان به خوبی برداشت دو وجهی بودن قوامیت را نمود اما به لحاظ عرفی نمی توان چنین برداشتی برای مردم از آیه نمود چون به لحاظ عرفی این برداشت سنگین است.
این استاد حوزه تصریح کرد: نهایتاً می تواند برداشت شود که خدا تصریح نموده مردان بر زنان برتری دارند اما بعض دوم را تصریح نکرده که چه کسی مدنظر است و در ادامه آیه فرموده است «…بما انفقوا» به خاطر این که مردان انفاق می کنند. این قسمت دیگر دو وجهی بودن را نمی رساند. لذا به لحاظ اثباتی قبل و بعد آیه «…علی بعض» به هم نمیخورد. این که در آیه فرموده شده «بما فضل الله» این (ب) چه معنایی را افاده می کند؟ ظاهراً بای سببیت است یعنی سبب این که خداوند فضیلت داده است… .
وی یادآور شد: با این فرض یک بحث دیگری مطرح می شود. بدین صورت که «بما فضل الله» علتی را برای «الرجال قوامون علی النسا» ذکر می کند یا حکمتی را؟ اگر علت باشد حکم دائر مدار علت است، بنابراین هرگاه علت باشد حکم وجود خواهد داشت و اگر علت نباشد معلول از بین رفته و حکمی هم نخواهد بود. «بما فضل الله» و «بما انفقوا نباشد» قوامیت هم منتفی می شود. اما اگر حکمت بگیریم چون حکمت جامعیت و مانعیت ندارد لذا نمی توان آن را تعمیم داد. علت است که می تواند مبنای تعمیم حکم یا مبنای تخصیص حکم قرار گیرد. به عنوان مثال وقتی می گوییم انار نخور چون ترش است این یک جنبه معمم بودن و یک جنبه مخصص بودن دارد. معمم بودن آن این است که گفته ایم چون ترش است انار نخور. پس هرچیز ترشی را نباید خورد. علت انار نخورن ترش بودن آن است. لذا تعمیم دارد. اما از جهت دیگر مخصص است، یعنی وقتی می گوییم انار نخور چون ترش است اما اگر اناری خوردیم و شیرین بود تخصیص می خورد. پس منظور از نخوردن انار ترش بودن آن است اما اگر شیرین بود علت تخصیص می خورد.
حجت الاسلام بستان با اشاره به این که حکمت ممکن است چیز قانونی باشد. چون دائر مدار حکم نیست، گفت: وقتی در آیه ای تعلیلی ذکر می شود باید برای این که ثمراتی برآن وارد شود تشخیص دهیم به لحاظ مصداقی که آن علت است یا حکمت؟ البته هر چند این بحث اهمیت دارد ولی در علم اصول باب مستقلی به آن نپرداخت. هر چند لابه لای مباحث فقهی به آن اشاراتی شده است برای نمونه میرزای نائینی سعی کرده تفکیکی کند و انواع علت ها را دسته بندی کند اما عنوان مستقلی را مطرح نکرد.
وی ادامه داد: ما سعی کردیم از این بحث علت و حکم دسته بندی داشته باشیم. مبانی، روش تشخیص، ثمرات آن و تعمیم و تخیص بودن آن مطالبی ذکر شود و برای هرکدام مثال های مختلفی آورده شد. «بما انفقوا» علت است. چون حکمت ها تعلیل هایی هستند که حد و مرزشان برای ما مشخص نیست برای نمونه این که در آیه آمده روزه واجب شده برای این که به تقوا برسید اما این که حد و مرز تقوا چیست و چطور می توان آن را تعیین کرد را نمی توان متوجه شد. لذا افراد عادی فهم روشنی از آن نداشته و حکمت تلقی می شوند. این که تقوا برای ما قابل فهم نیست قرینه بر این است که شارع آن را به ما واگذار نمی کند. چون تعلیلی که به لحاظ محاوره ای علت ذکر می کنیم به خاطر این است که می خواهیم مطلبی را که مخاطب هم می داند چیز مهم است از باب این که علت است به آن توجه کرده ایم. برای نمونه می گوییم غذا نخور چون این عارضه را دارد. چیزی را به عنوان علت ذکر می کنیم که مخاطب یک سابقه ذهنی از آن داشته و با آن آشنا است و مصادیقش را هم می فهمد اما اگر علتی ذکر شود که برای مخاطب مبهم باشد معمولاً اثر ندارد و این نمی تواند علت باشد بلکه حکمت خواهد بود.
استاد حوزه خاطرنشان کرد: این که روزه می گیرم و روزه کجا باعث تقوا می شود و کجا نمی شود و هم چنین مصادیقش را نمی دانیم. چون فراتر از درک معمولی ماست. این که حکمت ها ابهام دارد به خاطر این است که شارع آن را به ما محول نکرده است. حکمت ها معمولاً حالت نتیجه و مصلحت و مفسده دارند مثلا می گوییم چرا این کار را نمی کنید؟ در پاسخ می گوییم به خاطر فلان مصلحت یا مفسده. برای نمونه گفته شده سی روز باید روزه بگیرید. چون باعث تقوا می شود. تقوا یک مصلحتی است که بر روزه گرفتن مترتب می شود. علت جایی مطرح می شود که خود موضوعی که مورد امر و نهی قرار می گیرد وصفی دارد، برای نمونه می گوییم شراب نخورید، چون سکر آور است. این مست کنندگی صفت خود شراب است. یا این که انار نخورید چون ترش است. این ترشی صفت انار است. لذا «بما انفقوا» را باید علت بگیریم. مردانی که قوام هستند، چون انفاق می کنند. این انفاق کردن مصلحت و مفسده نیست بلکه یکی از ویژگی های مرد است.
وی افزود: علت ها چیزهایی هستند که بر خلاف حکمت مخاطب آن ها را می فهمد. «بما فضل الله» به چه صورت است؟ این بخش از آیه برعکس «بما انققوا» اصلا معنای آن معلوم نیست. توضیح داده نشده که چه فضیلتی ملاک است یا چه کسی برچه کسی برتری دارد. «بمافضل الله» صفت موضوع است. چون یکی از ویژگی های مردان را ذکر می کند. مصلحت و مفسده ای مطرح نبوده پس اینجا علت است. در بعضی از مواردی که آن را صفت موضوع می گیریم اما در واقع حکمت را انتخاب می کنیم، یعنی علتی است که نتیجه آن مثل حکمت است. گاهی صفت موضوع ذکر می شود اما نتایج علیت را نمی توان از آن برداشت نمود. این که در چه مواردی بدین صورت است مثال هایی در آثار خود آورده ایم. گاهی که صفت موضوع است اما از قرائن برمی آید که شارع نمی خواهد آن را در اختیار ما دهد که حکم را تعمیم دهیم.
حجت الاسلام بستان تأکید کرد: نمی توان گفت طبق آیه «بما فضل الله» چون خدا به ما فضیلت داده پس همه جا بگردید و هرجایی که فضیلت است بیابید. این آیه چنین چیزی را نمی گوید. آیه چنین اختیاری را به ما نمی دهد که بخواهیم شناسایی مصادیق داشته باشیم. این جا به جنبه مخصص بودن علت اشاره می کنیم. جنبه معمم بودن یعنی هرجا انفاق شد قوامیت هم می آید. جنبه معمم بودن فعلاً از بحث ما خارج است. از اجمال آیه نمی توان تعمیم داد که در همه زمینه های زندگی «الرجال قوامون علی النساء» صادق است. این جا می گوییم مردان قوام هستند چون انفاق می کنند. لذا اگر انفاق نکردند قوام نیستند. «بما انفقوا» علت است. اگر این بخش علت است شبهه ای پیدا می شود. همان طور که حکم دائر مدار علت است. این جا خدا فرموده مردان قوامون هستند به دلیل این که انفاق می کنند. حالا شرایط عوض شده و ممکنه زنان به جای مردان انفاق کنند. پس باید نتیجه بگیریم «النساء قوامون علی الرجال» یا هر دو انفاق می کنند. یا اگر اکنون مردان انفاق نکردند چه می شود؟
وی بیان کرد: اگر مردی نفقه نداد آیا زن مکلف است که تمکین داشته باشد؟ فقها گفته اند اگر مرد به وظایف خود عمل کرد زن هم باید به وظایف خود عمل کند و اگر عمل نکرد زن نیز می تواند به وظایف خود عمل نکند و حتی می تواند شکایت کند. لذا این جا نیز به بحث علیت مربوط می شود. امروزه زنان ممکن است شاغل باشند و حتی درآمد آن ها از مردان بیشتر باشد و هزینه خانواده را زن تامین نماید حال مسأله قوامیت چطور مطرح می شود؟
استاد حوزه گفت: بعضی ها معتقدند حکم قوامیت باید عوض شود. اما «بما انفقوا» را به دو شکل می توان معنا کرد؛ ۱ – اگر آن را مطلق بگیریم چون علت عوض می شود حکم نیز عوض می شود ولی چون صیغه فعل ماضی است معنای آن بدین صورت می شود که چون مردان انفاق کردند، یعنی وجوب نفقه قبلا اثبات شده است. «بما انفقوا» یعنی انفاقی که قبلا حکم آن گفته شده است. لذا اخبار است نه انشاء. مردان به خاطر وظیفه ای که قبلا برای آن ها اثبات کرده ایم، قوام هستند. ۲ – انفاق وجوب یعنی انفاقی که قبلا واجب کرده بودیم و این باعث قوامیت است. لذا حتی اگر درآمد زن در خانواده بیشتر باشد باز انفاق برعهده مرد است. انفاق زن واجب نیست بلکه نوعی تبرع است. آیه ناظر به انفاق تبرعی و مستحب نیست بلکه ناظر به انفاق واجب است. مرد حتی اگر انفاق هم ندهد ولی انفاق واجب هنوز برعهده اوست و از بین نمی رود. گاهی هم زن ابراء کرده و آن انفاق را نمی خواهد. پس انفاق واجب زن و مرد عوض نمی شود، حتی اگر زندگی ها تغییر کرده باشد. چون انفاق به غیروجوب سرجای خود است لذا قوامیت مرد بر زن نیز کماکان برقرار است. این پاسخ به آن اشکال است.
وی در پایان اضافه کرد: این که شوهر نفقه نمی دهد دو حال دارد: یکی این که امتناع می کند و نمی دهد و قوامیت مختل می شود و زن می تواند شکایت کرده و حق خود را بگیرد و سبب طلاق هردو می گردد. شکل دوم این که مرد بیمار است و نمی تواند انفاق کند یک احتمال این است که زن به دادگاه مراجعه کرده و حق خود را بگیرد و سبب طلاق هردو گردد. البته این مساله روایت خاص دارد و بسیاری از فقها حکمی جداگانه داده اند و ائمه به آیه «فاذا فی اسره فنظره الی المیسره» استناد کرده اند. اگر کسی معسر باشد تا زمانی که از حالت سختی بیرون بیاید به او مهلت داده شود. فقها هم در این رابطه حکم داده اند.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=8324
نظرات