رفتار سیاسی در جامعهی شیعی نتیجهی شکلگیری نوعی از جامعهی ولایی است که دارای سه ضلع امت ولایی و ولایتمدار، رهبری ولایی (ولایت فقیه) و مکتب ولایی است و این سه ضلع همچون سه عنصر مورد نیاز یک پیکر انسان ساختهی دست قدرتمند الهی (جسم، روح و مغز) در یکدیگر تنیده است.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حجتالاسلام رضا رمضاننرگسی، کارشناس مسائل دینی، در پاسخ به این مدعا که «ولایت فقیه و حقوق مردم مانند دو خط موازی هستند که هرگز به هم نمیرسند.» از حیث «رابطهی ولایت فقیه با آحاد عمومی جامعهی شیعی» پاسخ گفته میشود.
در اندیشهی سیاسی تشیع، با توجه به احادیث زیادی که به ما رسیده، تودههای مردم نقش اساسی در تشکیل و حفظ نظام سیاسی ایفا میکنند، تشریح این نقش، مقدمهای نسبتاً طولانی لازم دارد که در اینجا سعی میشود بهصورت بسیار خلاصه مطرح شود:
نقشآفرینی آحاد مردم در سیاست در اندیشهی سیاسی تشیع بر سه پایهی تبری و تولی و مسئولیت همگانی استوار است که ذیلاً بهصورت بسیار مختصر شرح داده میشود:
تبری: طبق احادیث متعدد، یکی از تکالیف دینی شیعیان این است که از حکومتهایی که در رأس آنها امام معصوم یا نایب او قرار ندارد، به اشکال مختلف تبری و بیزاری جسته و از هرگونه همکاری و معاشرت با آنها خودداری ورزند. به عبارت دیگر، شیعه همانند اعمال عبادی، وظایف دینی سیاسی و اجتماعی دارد؛ یعنی دین برای او مدل خاصی از حکومت را بهعنوان یک وظیفهی دینی تعیین کرده است و اساساً هدف از بعث رسل و ارسال کتب و میزان، حرکت تودهها بهسوی حاکمیت عدالت و قسط است: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. بنابراین شیعه هیچ حکومتی را به رسمیت نمیشناسد؛ چه آن حکومت استبدادی باشد و چه الگاریشی، اریستوکراسی، لیبرالدموکراسی، سوسیالدموکراسی و یا…
عمل سیاسی شناسایی، محبت و اطاعت از روی محبت و رغبت از امام جامعالشرایط، نزد شیعیان هیچ تفاوتی با یک عمل عبادی محض نباید داشته باشد، بلکه باید تمام با نیت قربهالیالله انجام گیرد.
تولی: طبق دستورات شرعی، به شیعیان تکلیف شده که در امور اجتماعی خود، به امام و در زمان غیبت به نواب عام امام زمان (مجتهدان جامعالشرایط) مراجعه کنند و اطاعت از این مجتهدان را اطاعت از امام معصوم و اطاعت از امام معصوم را اطاعت از خداوند دانسته و همانند تمامی اعمال، اعم از عبادی مثل نماز و روزه و سیاسی مثل انتخاب امام و اطاعت از امام در امور سیاسی، عکسالعمل نشان دادن در جریانات سیاسی و اجتماعی، مثل تحصیل، شغل و… به آن ملتزم باشند.
طبق احادیث وارده از ائمهی معصومین، بر شیعیان واجب است که امام و رهبر جامعالشرایط را شناسایی کنند، به او محبت داشته باشند و تلاش کنند امور سیاسی و اجتماعی جامعه در دستان باکفایت او قرار گیرد و همانطور که در حدیث مشهور حضرت فاطمه (س) آمده، مَثَل امام، مَثَل کعبه است. لذا همانگونه که مردم نزد کعبه میروند، شیعیان باید نزد امام خود بیایند. لسان این نوع روایات بهگونهای است که عمل سیاسی شناسایی، محبت و اطاعت از روی محبت و رغبت به امام جامعالشرایط، نزد شیعیان هیچ تفاوتی با یک عمل عبادی محض نباید داشته باشد، بلکه باید تمام با نیت قربهالیالله انجام گیرد.
بنابراین همانطور که شیعیان وظیفه دارند اعمال عبادی را انجام دهند، همانطور نیز بهعنوان وظیفهی دینی بر خود لازم میبینند که رهبر جامعالشرایط را شناسایی کنند، نسبت به او محبت بورزند و در صورت امکان، در تصدی امور سیاسی یاریاش نمایند و در امور سیاسی و اجتماعی مشارکت ورزند. به این معنا که همواره در صحنه حضور داشته و نسبت به حکومت خیرخواهی داشته باشند و از روی خیرخواهی، حکومت را نصیحت کنند و همواره همکاری و همراهی با جماعت حق را سرلوحهی زندگی خود قرار دهند.
مسئولیت همگانی: در اندیشهی سیاسی تشیع، نخبگان وظیفه دارند تا با نهادینه کردنِ عنصر امر به معروف و نهی از منکر، این فریضه را بهصورت یک نهاد نظارتی تمامعیار در ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، سامان دهند و رابطهی بین مردم با مردم و مردم با دولت را براساس این نهاد اجتماعی و سیاسی تنظیم کنند. علاوه بر اینکه خیرخواهی نسبت به امام مسلمین و طرفداری همیشگی از جبههی حق و همراه بودن با جماعت حق، از دیگر وظایف اصلی اجتماعی شیعیان است. تشیع در این مسیر، هیچ امتیاز مادی را به رسمیت نمیشناسد، چه افتخار خونی و خویشاوندی و چه طبقاتی؛ بهطوریکه پایینترین طبقات اجتماعی همانند بالاترین طبقات، از موقعیت یکسانی برخوردار خواهند بود.
خلاصه آنکه شکلگیری قدرت سیاسی در اندیشهی شیعه به این شکل است که صفات و ویژگیهای ولیفقیه از جانب خداوند تعیین میشود و شخص وی از جانب تودههای مردم مورد پذیرش واقع شده و سپس به اعمال حاکمیت و ولایت میپردازد. در واقع تجلی بارز مشروعیت الهی-مردمی در نقش ولایت فقیه مشاهده میشود. از آنجا که نقش مزبور از اهمیت ویژه و جایگاه بسیار خطیر، چه از حیث دینی و چه از حیث دولتی برخوردار است، بنابراین باید در تعیین آن، از راهکارهای مختلفی جهت پیشگیری از انحراف، استفاده کرد.
بر همین اساس، مجلس خبرگان با آرای مردم شکل گرفته و سپس به وکالت از ملت، ولیفقیه را انتخاب و بر او نظارت میکند. البته ملت در هر حال، براساس «المومنون بعضهم اولیاء بعض» و «کلکم راع و کلهم مسئول عن رعیته»، باید بر کلیهی نهادهای قدرت، نظارت داشته و از باب «النصیحه لائمه المسلمین»، از وقوع انحراف پیشگیری نمایند. نکتهی دیگر آنکه مجلس خبرگان در صورت ظهور عالم دینی دیگری که از ولیفقیه موجود شایستهتر باشد، میتواند آن را جایگزین نماید. بنابراین سیستم تاریخی در جامعهی شیعی، که با ظهور اعلم و اصلح، تودههای مردم به اختیار خود به او عدول میکردند، به حال خود باقی میماند و لطمهای به آن وارد نمیشود، بلکه فقط نهادینه شده و از هرجومرج رهایی یافته و از خطر انحرافات مقطعی مصون میشود.
و همانطور که شهید صدر نیز تصریح و تأکید کرده، نظارتهای اجتماعی و تأکید اسلام بر بیعت، که در این زمان به شکل رفتار رأیدهی و سیستم انتخابات (نظارت امت) و لزوم مشورت با متخصصان، بروز میکند، نقش اساسی در توزیع قدرت دارد. شهید صدر این کار را همان استخلاف انسان از خداوند معرفی میکند؛ یعنی هدف خداوند از انزال کتب و ارسال رسل، این است که انسانها به اختیار خود به قسط قیام کنند. یعنی بهترینها را برای ادارهی جامعه برگزینند.
تفاوت رفتار سیاسی مردم در اندیشهی تشیع با رفتار سیاسی مردم مغربزمین در این است که رفتار سیاسی مردم در غرب، تنها یک رفتار اجتماعی صرف است که زمانمند (موقت) و مکانمند است؛ یعنی به ایام انتخابات و پای صندوقهای رأی محدود میشود.
مقایسهی حقوق آحاد مردم در دموکراسی غربی و مردمسالاری دینی
- قرآن در سورهی حدید میفرماید: «بهراستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب وترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند… تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان، او و پیامبرانشرا یاری میکند. آری خدا نیرومند شکستناپذیر است.»
آری رمز توزیع قدرت در اندیشهی سیاسی شیعه، همان رمز حکمت خلق انسان، یعنی فراهم کردن زمینهی تکامل از روی اختیارِ آزاد اوست. اسلام به همان اندازه که حکومتهای ظالم و غاصب را نمیپذیرد (حال چه دموکراسی باشند و چه استبدادی)، به همان اندازه نیز دنبال برپایی حکومت الهی توسط تودههای مردم است (نه نخبگان به تنهایی). خداوند میخواهد مردم، خود به قسط قیام کنند. همچنین در جای دیگری قرآن میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَهٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی» و از مردم میخواهد از قلّت عدد نترسند، بلکه برای خدا قیام کنند؛ چه یک نفر یا دو نفر باشند. لذا خداوند میخواهد که مردم در زمان غیبت، خود طالب حکومت ولیفقیه عادل باشند. اینجاست که رمز تأکید امام خمینی (ره) و امام خامنهای بر حضور حداکثری مردم در صحنه، روشن میشود.
- تفاوت دوم رفتار سیاسی مردم در اندیشهی تشیع با رفتار سیاسی مردم مغربزمین، در این است که رفتار سیاسی مردم در غرب، تنها یک رفتار اجتماعی صرف است که زمانمند (موقت) و مکانمند است؛ یعنی به ایام انتخابات و پای صندوقهای رأی محدود میشود. اما توجه به نخبگان در نزد شیعه، فارغ از زمان و مکان بوده و در سرتاسر زندگی شیعیان گسترده است؛ بهطوریکه چه در خلوت و چه در جلوت، او یک فرد سیاسی و در حال مشارکت سیاسی است، زیرا در این اندیشه، سیاست با دیانت پیوند ناگسستنی خورده است.
- مشارکت سیاسی در غرب یک عمل اجتماعی و سیاسی است، در حالی که در اندیشهی شیعه، مشارکت سیاسی یک عمل کاملاً عبادی است؛ بهطوریکه اگر کسی بدون امام بمیرد، کافر مرده است و برای همین است که رسول خدا (ص) در اجتماع عمومی مردم عادی، حضرت علی (ع) را به امامت معرفی میکند تا مردم را به وظایف دینیشان آگاه کند، والا اگر میخواست صرفاً یک جانشین سیاسی تعیین کند، تعیین جانشین در نزد نخبگان (بزرگان و اشراف مکه و مدینه) کافی و بلکه کاراتر بود؛ چراکه در فضای قبیلهسالاری آن روز، مردم عادی کارهای نبودند و این سران قبایل بودند که تصمیمات را میگرفتند.
- در غرب، بین مردم و نخبگان سیاسی، هیچگونه پیوند عاطفی مشاهده نمیشود و لزومی هم ندارد؛ در حالی که طبق اندیشهی سیاسی تشیع، نهایت درجهی پیوند عاطفی بین مردم و نخبگان سیاسی برقرار است. شاید برای همین است که پیامبر در روز غدیر، از کلمهی مولا به جای امام، فرمانروا یا الفاظ مشابه که صرفاً از آن حکومت فهمیده شود، استفاده کرد، زیرا کلمهی مولا به معنای فرمانروایی خشک نیست، بلکه به معنای نوعی از سرپرستی همراه با عشق، محبت، دوستی و آمادگی همهجانبه برای یاری رساندن است.
نتیجه آنکه رفتار سیاسی در جامعهی شیعی، نتیجهی شکلگیری نوعی از جامعهی ولایی است که دارای سه ضلع امت ولایی و ولایتمدار، رهبری ولایی (ولایت فقیه) و مکتب ولایی است و این سه ضلع همچون سه عنصر مورد نیاز یک پیکر انسان ساختهی دست قدرتمند الهی (جسم، روح و مغز) در یکدیگر تنیده شده است. لذا بهجرئت میتوان گفت که دو خط موازی واقعی دموکراسی غربی و حقوق مردم است و ولایت فقیه و حقوق مردم در جامعهی شیعه، یک دو خط منطبق بر هم است.
انتهای پیام/
منبع: برهان
https://ihkn.ir/?p=6483
نظرات