اسلام دستورات خاص و جرئی در امر حکومت دارد و این در طول تاریخ مشخص است. در زمان حکومت ائمه معصومین شاهد چنین دستوراتی به شکل مشخص هستیم. بعد از ائمه هم مسئله حکومت به فقها تفویض شده و این مسئله ثابت است.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، فقه فرصت پیدا کرد وارد عرصه اداره و حکومت شده و ادعاهای خود را در این زمینه به اثبات رساند. با گذشت زمان فقه در عمل چالشهای متفاوتی را پیشروی خود دید که باید به آنها پاسخ میداد. در ارتباط با همین چالشها و میزان موفقیت فقه در این زمینه، گفتگویی با حجتالاسلام سید محمدرضا شریعتمدار مدرس حوزه و دانشگاه و معاون پژوهشی موسسه آموزش عالی امام رضا(ع) صورت گرفته است که در ادامه می خوانید:
چالشهای سیاسی امروز نظام که باید توسط فقه حل شود را چه اموری میدانید؟
به نظرم قبل از ورود به بحث در حوزه فقه و چالشهای نظام سیاسی باید در مورد این بحث کنیم که آیا قصد وارد شدن به اینگونه مباحث را داریم یا خیر؟ متاستفانه در سالهای بعد از انقلاب علیرغم زحماتی که راجع به اصل نظام کشیده شده اما در مورد مسائل حساس و مهمی مانند اصل ولایت فقیه و مباحث تئوریک و کلی، حوزه و فقها کمتر ورود کردهاند و بحثهای اساس در این حوزه میان علما کمتر شکل گرفته است.
فقه وارد بحث در ارتباط با چالشهای پیشرو نشده است. مثلا در چالشهای اقتصادی مانند مسئله بانک یا در حوزه اقتصاد بینالملل وارد بحث نشده و به صورت کلی پیشنهاداتی را ارائه داده است، مثل اینکه ربا حرام است یا معاملات ربوی جایز نیست.
اما اینکه فقها بیایند و برای مثال مجمعی را در بانک مرکزی تشکیل بدهند و شروع به ارائه پیشنهادات و راهکارهای عملی برای اداره بانکها کنند، به طور جدی انجام نشده است.
نتیجه این میشود که متخصصانی در بانک مرکزی مینشینند و در حالیکه عموما اطلاعی از دانشی با عنوان فقه ندارند بلکه عموما رویکردهای دیگری دارند، به بررسی چالشهای نظام بانکی و اقتصادی میپردازند.
مباحث دیگری هم هست مثل همین مسائلی که اخیرا در سطح کشور پیش آمد. برخی به خیابانها آمدند و تشنجاتی را به وجود آوردند. فقه اسلامی حتما در اینگونه موارد کارگشاست، اما فقها برای حل چنین مشکلاتی سکوت کردهاند. به نظرم فقها باید بیایند در وزارت کشور و برای اینکه چنین مسائلی پیش نیاید راهحلهایی از فقه و علوم اسلامی ارائه کنند. نه اینکه صرفا بعد از وقوع مسئلهای بگوییم فلان عمل حلال است و یا فلان عمل حرام است و برخورد فردی با مسائل بکنیم.
با توجه به اینکه جمعیت کشور ما جوان است، ما باید با کمک گرفتن از فقه به این جوانان کمک کنیم و مسئله مشروعیت نظام را از دیدگاه فقهی برای جوانان حل کنیم. فقه باید تقبل کند و بیاندیشد که با چه روشی، برای جوانانی که نه انقلاب و نه جنگ را دیدهاند مشروعیت نظام را اثبات کند.
یا مثلاً در مسائل بینالملل و روابطی که باید با نظام بینالمللی داشته باشیم از قبیل پیمانها، عهدنامهها، قراردادها و … که در عرصه بینالملل با آنها مواجهیم، از جمله همین سند ۲۰۳۰ یونسکو که با سردی برخورد کردند، فقه باید ورود کند.
مرحوم امام رحمتالله علیه و مقام معظم رهبری در فرمایشات خود دارند که حوزه باید به صورت تخصصی به اینگونه مباحث ورود کند و راهحلهایی برای اداره کشور بدهد.
ما همیشه شعار دادیم و حرف زدیم که اسلام میتواند، فقه میتواند. اما در عمل کمتر موفق بودهایم. در عمل کمتر کار کردهایم. این وظیفه حوزه است، وظیفه فقها است که وارد مسائل و چالشهای شوند، در وزارتخانههای مختلف، در شوراها و … . با توجه به مبانی فقهی مسائل را بررسی کنند و راهحلهای عملی برای اداره کشور بدهند. به نظرم فقه چنین ظرفیتی دارد و ما باید با کار بیشتر به حل این مشکلات بپردازیم.
تجربههای حکومتهای سنی در طول تاریخ، برای حل چالشهای سیاسی خود را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا میتوان از تجربیات آنها برای حل معظلات فقهی نظام سیاسی شیعی کمک گرفت؟
حکومت در اهل سنت یک تفاوتی با حکومتهای شیعی داشته، و آن این است که علمای اهل سنت همیشه در کنار حکومتها بودهاند و از طریق حکومت ارتزاق کردهاند. در واقع در خدمت حکومت بودند. اما این مشکل در بیت علمای شیعه وجود ندارد.
اما در بین علمای شیعه مشکل دیگری را شاهدیم و آن این است که در طول تاریخ، حوزههای شیعی از حکومت فاصله گرفتند و در متن حکومت نبودند. گاهی حکومت از آنها سوال کرده، استفتائی کرده، علما هم پاسخ دادهاند. اما یک رابطه نزدیکی بین فقهای شیعه و حکومتها در طول تاریخ نبوده است. دقیقا به همین دلیل است که نخستین تجربههای فقه شیعی در حوزه حکومت با انقلاب اسلامی آغاز میشود.
البته ما میتوانیم از تجربیات اهلسنت هم استفاده کنیم اما باید به نکتهای که عرض کردم توجه کنیم که فقهای اهل سنت رابطه تنگاتنگی با حکومتها داشتهاند، در حالیکه فقهای شیعه مستقل از حکومتها به تفکر پرداختهاند.
آیا اسلام اساسا نظام سیاسی خاصی را توصیه کرده است یا آن که تنها به ذکر حقوق سیاسی آن هم به صورت کلی اکتفا کرده و تطبیقات و تدوین حقوق جزئی تر و نظام علمی سیاست را به عقلا وانهاده است؟
اسلام دستورات خاص و جرئی در امر حکومت دارد و این در طول تاریخ مشخص است. در زمان حکومت ائمه معصومین شاهد چنین دستوراتی به شکل مشخص هستیم. بعد از ائمه هم مسئله حکومت به فقها تفویض شده و این مسئله ثابت است.
به قول شاعر که میگوید: اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ عیبی است اگر در مسلمانی ما است
اسلام و ائمه معصومین در روایات و سیره خودشان همه چیز در را بطه با حکومت را به ما گفتهاند. اما ما کم کاری کردهایم، یعنی کم کاری از حوزهها است که کمتر وارد مباحثی از این دست شدهاند.
نیازهای امروز ما و جامعه اسلامی زیاد است و فقهای متخصص در حوزههای مختلف را میطلبد؛ متخصص در رسانه، در اقتصاد، در سیاست، در فرهنگ و … . لذا باید فقه وارد عرصه شده و اداره جامعه اسلامی را برعهده بگیرد.
انتهای پیام/
منبع: اجتهاد
https://ihkn.ir/?p=4759
نظرات