در پژوهشی مطرح شد که مؤلفههایی مانند سادگی و بیآلایشی، تساهل و تسامح و امتیازهای اجتماعی و اقتصادی دین اسلام سبب شد این شریعت مقدس در مدت کوتاهی در قلوب مردم ایران جای گیرد و بدین شکل امپراتوری بزرگ باستانی ایران به عنوان بخشی از دارالاسلام محسوب شود.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه حبیب زمانی محجوب استادیار پژوهشگاه امام صادق(ع) مقاله ای تحت عنوان «بررسی ورود اسلام به ایران» را به رشته تحریر در آورده که در ادامه متن آن را ملاحظه می کنید
آغاز اسلام ایرانیان
ایرانیان مقیم یمن و بحرین – که در عصر ساسانیان جزئی از حوزه امپراتوری ایران بودند ـ نخستین گروه از ایرانیان هستند که در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) در اثر تبلیغات اسلامی و آشنایی با مبانی ارزشمند آیین اسلام به این دین گرویدند. رسول خدا با ارسال نامه به اهالی هجر(بحرین) اسلام را بر ایشان عرضه کرد و از آنان خواست در صورت خودداری از پذیرش اسلام جزیه بدهند.
حکومت یمن به هنگام دعوت رسولالله(ص) در دست باذانبنساسان ایرانی بود. باذان از جانب خسروپرویز بر یمن حکمرانی داشت. وقتی حضرت رسول اکرم(ص) در سال ششم هجری خسروپرویز را به دین مقدس اسلام دعوت کرد وی از این موضوع سخت ناراحت شد و نامه را پاره کرد و به باذان(عامل خود در یمن) نوشت که نویسنده نامه را نزد وی اعزام کند. باذان نیز دو نفر به مدینه فرستاد تا پیام خسروپرویز را به پیامبر(ص) برسانند. لیکن وقتی نمایندگان در شهر مدینه بودند رسولالله(ص) ـ از جانب غیب ـ خبر قتل خسروپرویز و به قدرت رسیدن شیرویه پسرش را به نمایندگان ایران داد و به آن ها گفت: مملکت شما بهزودی به تصرف مسلمین در خواهد آمد. شما به یمن باز گردید و به باذان بگویید اسلام اختیار کند. وقتی صحت قضیه بر باذان مشخص شد وی مسلمان شد و سپس گروهی از ایرانیان که آن ها را «ابناء احرار»(آزادشدگان) میگفتند طریق مسلمانی پیش گرفتند. اینان نخستین ایرانیانی هستند که وارد شریعت مقدس اسلام شدند.
رویارویی مسلمانان و ایرانیان
نخستین برخورد اساسی میان ایرانیان و مسلمانان در سال ۱۲ هجری(۶۳۳ م) روی داد بدین صورت که مُثَنّیبنحارثه شَیبانی و سُوَیدبنقُطبه که هر دو از قبیله بَکر بودند به مرزهای ایران هجوم آوردند و با کسب غنایمی بازگشتند. مثنیبنحارثه پس از این واقعه نزد خلیفه اول آمد و از ضعف ایران و مساعد بودن اوضاع برای ورود مسلمانان به این کشور گزارش داد. خلیفه نیز خالدبنولید را به همراه لشکری روانه ایران ساخت.
البته پیشدرآمد فتوحات مسلمانان در ایران واقعهای بود که پیش از این در ذوقار روی داد و اعراب مرزنشین توانسته بودند لشکر اعزامی ساسانیان را مغلوب سازند. نخستین حملات محکم مسلمانان به مرزهای شاهنشاهی ساسانی با فتح اُبُلَّه(در حوالی بصره) به فرماندهی خالدبنولید آغاز شد. خالد با حمله به این منطقه و در جنگی با هرمزان(مرزبان این ناحیه) نخستین پیروزی را برای مسلمانان به ارمغان آورد. پس از تصرف ابلّه اعراب مسلمان تعداد زیادی از مردم را اسیر کردند لیکن دهقانان دیار ترجیح دادند با مسلمانان صلح کنند و این نخستین معاهده صلح با دهقانان ایرانی است.
خالد پس از تصرف روستاهای این ناحیه عازم حیره(در جنوب کوفه) شد و آنجا را تصرف کرد. با فتح حیره کلید تصرف بینالنهرین به دست مسلمانان افتاد. شهر حیره نخستین مکان از امپراتوری ساسانی بود که از آنجا خراج یا به عبارت بهتر جزیه(۱۹۰ هزار درهم) به دربار خلافت فرستاده شد. فتح حیره پیروزی بزرگی برای مسلمانان به شمار میرفت از اینروی آنان با اشتیاق فراوان متوجه اراضی سواد شدند.
دولتمردان ساسانی که تا آن زمان پیشروی مسلمانان تا حیره را حملهای غارتگرانه از سوی بدویان برای کسب غنیمت میپنداشتند برای باز پسگیری حیره نیروی فراوانی به سرکردگی بهمن جادویه گسیل داشتند که نتیجهاش شکست سپاه مسلمانان در نبرد جِسر(۱۳ه .ق) و کشته شدن سردار سپاه اسلام ابوعُبَیده ثَقَفی بود. در این نبرد مسلمانان به رغم دلیری و شجاعتی که به خرج دادند به دلیل حضور فیلهای قوی هیکل در سپاه ایران پراکنده شدند و شکست خوردند.
با پیروزی ایرانیان در نبرد جِسر حیره از دست مسلمانان بیرون آمد اما هنوز مدتی نگذشته بود که مسلمانان در نبرد بُوَیب بر سپاه ایران چیره گشتند و دگر باره حیره را تصرف کردند. با فتح مجدد حیره امپراتوری متزلزل ساسانی که تا این زمان حضور مسلمانان را خطری جدّی تلقی نمیکرد به شدت هراسناک شد و سپاهی عظیم به فرماندهی رستم فرّخزاد در برابر مسلمانان آرایش داد. لیکن این سپاه بزرگ و قدرتمند در قادسیه(غرب کوفه) مقابل قشون اسلام شکست سختی متحمل شد و غنیمت هنگفتی به دست مسلمانان افتاد که در میان آن درفش کاویان نیز بود.
با پیروزی مسلمانان در نبرد قادسیه(سال ۱۴ه . ق) علاوه بر سقوط پایتخت ـ بهظاهر تسخیرناپذیر ـ شاهنشاهی ساسانی شهرها و مناطق مرزی ایران یکی پس از دیگری در مدت کوتاهی به تسخیر لشکریان اسلام درآمد. مسلمانان به دنبال سپاه ایران خود را به مدائن رساندند و مدتی طولانی این منطقه را در محاصره خویش گرفتند. تلاشهای یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی سودی نداشت. مردم نیز که از اوضاع سخت و نابسامان محاصره بهتنگ آمده بودند به مصالحه با لشکر اسلام تن دادند. در نتیجه تیسفون پایتخت زمستانی ساسانیان سقوط کرد و با این واقعه صدای انقراض امپراتوری ساسانی در سراسر ایران طنینانداز شد.
پس از پیروزی درخشان نیروهای اسلام در قادسیه دولت ساسانی در جبهههای جلولا(روستایی نزدیک بغداد فعلی) و نهاوند مقاومتی از خود نشان داد اما این مقاومت از سوی بخش اشرافی و فرادست نظام ساسانی بود که در واقع برای منافع خویش میجنگیدند نه بقای ملک. با پیروزی مسلمانان در جلولا تمامی مناطق اطراف دجله تحت سیطره سپاه اسلام درآمد و مسلمانان به مناطق داخلی ایران گام نهادند.
اولین منطقهای که اعراب در داخل خاک ایران فتح کردند «سوقالاهواز» بود. هرمزان مرزبان خوزستان پس از آنکه به تحریک یزدگرد عهدنامه صلح مسلمانان و پیروز (دهقان اهواز) را نقض کرد با آنان به جنگ پرداخت لیکن شکست خورد و ایرانیان مجبور شدند تحت شرایط معاهده قبلی دوباره با ابوموسی اشعری فرمانده مسلمانان صلح کنند. یزدگرد گمان میکرد مسلمانان به دشتهای منطقه خوزستان قناعت خواهند کرد ولی با پیشروی اعراب با نامه و پیام از سردارانش درخواست کرد تا او را برای نبرد نهایی یاری کنند. سرداران بزرگ ایران به دعوت پادشاه پاسخ مثبت دادند و از هر گوشه ایران سپاهی گرد آمد و در نزدیکی همدان(نهاوند) اردو زد.
نهاوند محل آخرین نبرد اساسی میان دو سپاه ایران و اسلام و آخرین مقاومت منظم ایرانیان در برابر مسلمانان بود(در سال ۱۹ و به روایتی اواخر سال ۲۰ه .ق) ایرانیان با وجود آنکه نیروی فراوانی برای مقابله گرد آورده بودند شکست هولناکی از سپاه اسلام متحمل شدند. مسلمانان پیروزی خود بر ایرانیان را در این نبرد «فتحالفتوح» خواندند زیرا پس از این پیروزی شاکله امپراتوری ساسانی و قدرت مرکزی ایران به طور کامل تباه گشت بقایای توان سیاسی و نظامی ایرانیان در هم شکسته شد و دیگر سپاه و نیروی منسجمی برای مقاومت یکپارچه در برابر مسلمانان باقی نماند.
به گفته مورخان مقاومت برجسته و قابل ملاحظه دیگری در مسیر فتوحات مسلمین پدید نیامد مردم شهرها یا در مقابل فاتحان مقاومت نمیکردند و یا با اندکی مقاومت تسلیم شده و میان اسلام آوردن و پرداخت جزیه مختار بودند. در نتیجه دیگر نبرد منظمی میان ارتش ساسانی و سپاه مسلمانان رخ نداد.
با فتح نهاوند و همدان توسط مسلمانان(۲۱ ه .ق) شرایط مناسب برای تسخیر تمام ایران فراهم شد و نقاط مختلف یکی پس از دیگری به تصرف سپاه اسلام درآمد به گونهای که تا سال ۳۱ هجری مسلمانان تا سواحل آمودریا(شرقیترین مرز ایران) پیش رفتند. پیشروی لشکریان اسلام در مناطق مرکزی سرعت چشمگیری داشت و در کمتر از یک دهه تمام سرزمین ایران ـ به جز طبرستان دیلمان و برخی نواحی مرزی ـ تحت سیطره سیاسی مسلمانان درآمد. در برخی شهرها مانند فارس و آذربایجان که از دیرباز مراکز دینی ساسانیان بودند مقاومتی در برابر مسلمانان شکل گرفت اما گشایش بسیاری از شهرها به واسطه عقد قرارداد صلح بوده است.
پس از این مرحله نوبت عقب راندن بقایای نظام ساسانی و آخرین شاه آن از نهاوند تا مرو و سلطه بر قدرت تقریباً دستنخورده ساسانی توسط مسلمانان شد. مسلمانان در فتح نواحی شرق ایران نیز با مقاومت جدی نیروهای محلی به ویژه دهقانان مواجه نگشتند بلکه از همکاری و کمکهای آن ها نیز بهرهمند شدند. یزدگرد سوم که پس از سقوط تیسفون به همراه نزدیکانش آواره و گریزان گشته بود تا واپسین روزهای عمرش درصدد بازپسگیری تاج و تخت بود. وی در مدت ۱۰ سال سرگردانی هر از چند گاهی سپاهی در مقابل مسلمانان مجهّز میساخت ولی هیچ یک از این تلاشها به نتیجه نرسید.
با عقبنشینی یزدگرد سوم به مناطق شرقی مسلمانان با تعقیب وی وارد بزرگترین و مهمترین ایالت شرقی ایران یعنی خراسان شدند و شهرهای آن را یکی پس از دیگری فتح کردند. یزدگرد که در این زمان از شهری به شهر دیگر گریزان بود و از شاهنشاهی عنوانی بیش نداشت سرانجام در سال ۳۱ هجری (۶۵۱ م) به علت خیانت حاکم شهر مرو در یکی از دهکدههای شهر به گونهای خفّتبار توسط آسیابانی به قتل رسید و با مرگ وی موجودیت سیاسی ساسانیان خاتمه یافت.
تأمّلی بر عوامل پیروزی سپاهیان اسلام
ایران قرنهای متمادی از امپراتوریهای قدرتمند دنیا به شمار میآمد و شکست و انقراض آن امری ساده نبود. بیگمان این رویداد زمینهها و بسترهایی داشت که باعث غلبه لشکر مسلمانان بر ایرانیان گشت وگرنه چگونه ممکن بود ارتش تعلیمدیده ایران که به لحاظ نظامی(نفرات و ادوات) برتری کامل بر سپاه اسلام داشت مغلوب مسلمانان بیساز و برگ و بدون ذخیره و تعلیم گردد.
از برجستهترین علل ناتوانی ساسانیان در برابر مسلمانان بحران حاکمیت ایران در زمینههای مختلف بود که در ادامه به تفصیل بیان میگردد اوضاع متشنّج و جامعه بحرانزده ساسانی کار را برای مسلمانان آسان ساخته بود. نبود حکومت مرکزی از همپاشیدگی سپاه ایران به ویژه پس از شکست نهاوند کارشکنی برخی فرمانروایان و تجزیهطلبی دهقانان به برتری مسلمانان کمک فراوانی کرد.
توده مردم نیز که از ظلم و ستم ساسانیان به ستوه آمده بودند و از ظلم طبقاتی جامعه ساسانی رنج میکشیدند وقتی با حمله مسلمانان روبهرو شدند چندان مقاومتی از خود نشان ندادند به ویژه آن که در آیین مهاجمان ایدئولوژی بزرگی یافتند که برای آنها خوشایند بود.
نقش عوامل معنوی نیز در اقتدار سپاهیان اسلام بسیار قابل توجه بود که متأسفانه برخی از وقایعنگاران از آن چشم پوشیدهاند و تنها تزلزل ساختار جامعه حکومت ساسانی را عامل برتری مسلمانان دانستهاند. مسلمانان در اثر تعلیمات پیامبر اعظم(ص) و کلامالله مجید با هم متّحد منسجم و مصمّم بودند و زمینه مستحکم اعتقادی که به دست توانای رسول الله(ص) بنیان گردیده بود آنان را آماده هرگونه فداکاری و جانبازی میساخت.
همچنین پیامی که توسط مسلمانان منتشر میشد مشروعیت سیاسی قوی و جدیدی در پی داشت که رژیمهای استبدادی را توان مقابله ایدئولوژیکی با آن نبود. بر همین اساس بخش مهمی از پیشرفت و پیروزی مسلمانان مرهون اعتقاد راسخ انگیزه قوی و کوششهای خستگیناپذیر لشکر جاننثار اسلام بود.
علل گرایش ایرانیان به دین اسلام
دین اسلام با فتح ایران وارد این سرزمین شد ولی واقعیت آن است که فاتحان مسلمان این دین (اسلام) را بر ایرانیان تحمیل نکردند بلکه مردم آزاداندیش ایران خود اسلام را پذیرفتند. بررسی مفاد اولین عهدنامههای صلح میان فاتحان مسلمان و بزرگان محلی ایران حاکی از عدم اعمال سیاست اجبار و زور در دعوت و جذب ملل شکست خورده در امر پذیرش دین اسلام از سوی اعراب مسلمان است.
از اینروی گرچه فتح اسلام به وسیله جنگ حاصل شد اما نشر اسلام به زور جنگ نبود. ایرانیان وقتی با مبانی ارزشمند اسلام آشنا شدند به دین دیرینه خویش (زرتشتی) که دیگر پاسخگوی نیازهای آنها نبود پشت کردند و آغوش خود را بر آموزههای پیامبر اسلام گشودند.
نابسامانی اجتماعی سیاسی و مذهبی جامعه عصر ساسانی
از مطالعه منابع تاریخی چنین بر میآید که همزمان با ظهور اسلام جامعه عصر ساسانی اوضاعی بسیار آشفته و نابسامان داشت و زمینه برای یک دگرگونی ژرف و اساسی در همه زمینهها فراهم بود. بحران عظیمی تمام بخشهای جامعه را فراگرفته بود. بحران سیاسی که از ساختار قدرت این نظام سرچشمه میگرفت بازتاب و نتیجه عملکرد ضعیف پادشاهان بهویژه پس از عصر خسروپرویز بود. نفوذ فوقالعاده اشراف و مؤبدان زردتشتی که پادشاهان برای تکیه دادن بر سریر سلطنت نیازمند پشتیبانی و حمایت آن ها بودند ساختار سیاسی حکومت ساسانی را از درون دچار تزلزل ساخته بود.
جنگهای تباهکننده و تأثیرات ناخوشایند آن بر اقتصاد کشور سبب فشار فراوان بر اقشار فرودست میشد تبعیضهای ناروای اجتماعی و سیاسی که حاصل فساد نظام طبقاتی بود بر فقر و پریشانی مردم میافزود و مردم همه این بدبختیها را از ناحیه حکومت ساسانی میدیدند که بر پایه دین و مذهب زردتشتی بنا گردیده بود. در واقع نظام استبدادی حاکم بر جامعه ایران ریشههای همگرایی ملت و دولت را خشکانده بود و حاکمیت نظام طبقاتی که مزیتهای اجتماعی و سیاسی را در انحصار قشری خاص قرار داده بود چنان فضای رقّتباری را فراهم ساخته بود که بیشتر مردم ایران دین اسلام و پذیرش آن را رهایی از بندهای خویش میدیدند.
اما آن چیز که بیش از همه ایرانیان را به قبول دین اسلام سوق داد آشفتگی وضعیت مذهبی بود. اوضاع مذهبی جامعه عصر ساسانی دچار چنان اختناقی بود که حتی از آن به منزله مهمترین عامل آشفتگی اوضاع ایرانِ دوره ساسانیان یاد میشود. بیگمان این عامل(نابسامانی اوضاع مذهبی و انحطاط دین زردتشتی) از مهمترین عوامل رویگردانی ایرانیان از دین زردتشتی و گرایش آن ها به دین مبین اسلام است.
حکومتی شدن دین و جزمی شدن ساختار سیاسی و اجتماعی سبب شده بود دین کاملاً در خدمت سیاست قرار گیرد. دستگاه فاسد مؤبدان اعمال و رفتارهای شاهان ستمپیشه نظام طبقاتی و کاستی جامعه عصر ساسانی را توجیه میکرد در حالی که این وضیعت توده جامعه را به ستوه آورده بود تفّرق و تشتّت بین مؤبدن به بالاترین حد خود رسیده بود. آزار و اذیت مؤبدان و سختگیری آنان بر پیروان ادیان دیگر سبب ایجاد دیدگاهی بد نسبت به دین زردتشتی شده بود زیرا این نحوه نگرش با نگاه تساهل و تسامحآمیز که قبل از آن در ایران جاری بود مغایرت داشت. مؤبدان زردتشتی برای رسیدن به مقاصد شوم سیاسی و اجتماعی خویش این مذهب را از سادگی و بیآلایشی نخستین آن خارج کرده آن را چنان دچار دشواری و پیچیدگی ساخته بودند که غالب مردم از اجرای مراسم دینی عاجز گشته بودند. بنابراین خودکامگی توسعهطلبی سودجویی جاهپرستی مؤبدان زردتشتی و اتّکای آنان به ظواهر و تشریفات این دین را به مرحله انحراف کامل رسانیده بودند. همچنین سختگیریها تهدیدها و تحمیلهای مالی سنگین که مؤبدان به عناوین گوناگون از مردم میستاندند توده مردم را از آنها رنجور و ناراضی و نسبت به دیانت زردتشتی که دیگر وحدانیت و برابری را در آن نمیدیدند بدبین ساخته بود.
در چنین اوضاعی که شالوده و بنیان ضعیف دولت ساسانی رو به ویرانی نهاده و بحرانهای متعدد سیاسی اجتماعی اقتصادی و بهویژه مذهبی سراسر جامعه ایران را فراگرفته بود مجاهدان پرشور مسلمان روی به سوی ایران زمین نهاده و شریعت نجاتبخش محمد(ص)(دین اسلام) را بر ایرانیان عرضه کردند. آری روح خسته و فرسوده ایرانی که در تنگنای مرگباری قرار گرفته بود و راه فرار و پناه میجست با دین جامع و کاملی مواجه گشت که ندای مساوات عدالت و برابری سر میداد و پناه مناسبی برای این روح سرگردان و روان معنویتگرای ایرانی بود. چنین بود که ایرانیان ارمغان مسلمانان را با جان و دل پذیرا شدند و مسلمانی را قبول کردند.
جاذبههای دین اسلام
برخی سعی کردهاند اسلام آوردن ایرانیان را انقلابی درونی جلوه داده آن را تنها ناشی از نارضایتی مردم از فشار طبقاتی و تبلیغات ناروای اجتماعی و اقتصادی اشراف و مالکان به شمار آورند و چنین القا کنند که مردم ایران برای فرار از این وضعیت رو به آیین اسلام نهادهاند. این گروه با تأکید بر عوامل یاد شده جلوههای ارزشمند و جاذبههای دین اسلام را نادیده گرفتهاند.
قدر مسلّم آن است که گسترش وسیع و همهجانبه دین اسلام معلول اعتقاد به حقّانیت این شریعت انسانساز بود. مکتب حیاتبخش اسلام مجموعهای از قوانین و مقررات آسمانی است که مردم سعادت خویش را در اجرای آن میدیدند. عامه مردم ابتدا حقانیت دین اسلام را کشف کرده و سپس آن را پذیرفتند.
البته روند پذیرش اسلام در میان ایرانیان تا پایان عصر خلفای راشدین(۴۰ه.) چشمگیر بود ولی پس از آن با روی کار آمدن خلفای اموی این روند رو به کندی گرایید. ایرانیان پذیرای اسلامی بودند که در آن اصول ارزشمندی مانند مساوات و برابری و عدالت و… مطرح بود اما وقتی امویان بر سریر دستگاه خلافت تکیه زدند و خلافت را به ملوکیت تبدیل و شعارهای جاهلی مانند برتری عرب بر عجم را زنده کردند دیگر آن روح آزادمنش ایران نمیتوانست چنین حکومت و دین تحریف شدهای را پذیرا باشد. سیاستهای غلط و جاهلی خلفای اموی در امور سیاسی و اداری و برخوردهای نامناسب سرداران و لشکریان خلافت بنیامیه (با تأکید بر قوممحوری نه اسلاممحوری) سبب شد گرایش روزافزون ایرانیان به دین اسلام که تا تصرف خراسان استمرار داشت دچار رخوت و سستی شود. به همین دلیل مردم مناطقی مانند ماوراءالنهر که در عهد خلافت بنیامیه به تصرف اسلام درآمدند تا مدتها بر اعتقادت و سنتهای قدیمی خویش پایبند مانده و بسیار دیر به آیین اسلام در آمدند.
نتیجه
دین اسلام در جزیره العرب ظهور یافت ولی در آنجا محصور نماند و آموزههای حیاتبخش آن در مدت کوتاهی بر بخش گستردهای از عالم از جمله ایرانزمین پرتو افکند. جامعه ایران که از درون ـ به ویژه در حوزه دینی و فرهنگی ـ دچار انحطاط گشته بود انتظار دینی را میکشید که با تمسّک به آن خویشتن را از اسارت اعتقادات خرافی دین تحریفشده زرتشتی و ستمهای اجتماعی و اقتصادی اشراف و موبدان ساسانی نجات بخشد.
با ورود اسلام این انتظار به سرآمد آموزههای انسانساز اندیشههای نوین و دیگر جذّابیتهای مکتب حیاتبخش اسلام به ویژه مساواتجویی و عدالتمحوری آن اشتیاق ایرانیان را ـ که تشنه عدالت اجتماعی بودند ـ به دین اسلام دوچندان ساخت. این عوامل به همراه مؤلفههای دیگری مانند سادگی و بیآلایشی تساهل و تسامح امتیازهای اجتماعی و اقتصادی دین اسلام سبب شد این شریعت مقدس در مدت کوتاهی در قلوب مردم ایران جای گیرد و بدین شکل امپراتوری بزرگ باستانی ایران به عنوان بخشی از دارالاسلام محسوب شود.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=5749
نظرات