به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه، متن پیش رو نوشتاری است از حسین کچویان، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی که در ادامه میخوانید؛
تک مضرابهایی بی معنی یا نتهایی جدید؟
با همه گیری کرونا و مطابق انتظار، موجی از تحلیلهای مختلف در این خصوص در جامعه، خاصه فضای مجازی به راه افتاد. جز مقالات و تحلیلهایی که از منظر پزشکی و بهداشتی نوشته و منتشر شد، طبق معمول، بخش اعظم این تحلیلها از منظر سیاسی و اجتماعی یا فرهنگی و اقتصادی بود. در این میان مثل همیشه، از طرف گرایشهای سیاسی ضد انقلاب خارجی تا جریانهای معارض یا شبه معارض داخلی، جریانی به راه افتاد که به جای تلاش جهت کمک به مردم و نهادهای رسمی یا نیمه رسمی حکومتی و دولتی برای مبارزه با ویروس کرونا و خروج موفق از این بحران، در مسیر همیشگیِ پروژه فروپاشی جامعه و کشور عمل میکرد. با این حال، این بار و برخلاف انتظار، در میان مجموعه نوشتههایی که در مسیر معمولِ تخریب نظام و تواناییهای دستگاههای مختلف در مواجهه با بحران حرکت میکردند و یا از طریق بزرگ نمایی ضعفها، خاصه مشکلات فرهنگی - اجتماعی موجود در جامعه به تضعیف مقاومت مردم میپرداختند، نوشتههایی خلاف آمد و غیرمعمول دیده میشد! در مورد این نوشتهها ابهامات مختلفی وجود دارد که در اهمیت و ارزش آنها ایجاد تردید میکند. اولاً این نوشتهها از چنان کثرتی برخوردار نیستند که بتوان از شکل گیری یک جریان سخن گفت. ثانیاً در مورد انگیزهها و نیات نویسندگان یا برنامههای پس پرده این نوشتهها، تصویری روشن و واضح وجود ندارد که بتوان نسبت به تبعات یا حداقل تداوم آن به صورت جریانی پیوسته (نه تک مضرابها یا جرقههایی تند و بی دوام) امید داشت.
با این وجود، علی رغم قلّت و کمی، به دلایل متعدد، خاصه به دلیل اهمیت این تغییر به لحاظ محتوایی، اهتمام بدان به معنای هدردادن وقت یا توجه نیست. چرا که نظر به بزرگی انحراف موجود در این زمینه و آثار سو آن بر جامعه و کشور، کمک به تبدیل این تمایز حداقلی به یک تغییر پایدار و مداوم، ارزشی بیرون از بیان دارد. ازطرفی، گرچه دلایل کتابت و نشر این نمونه از تحلیلها مهم است، لکن این احتمال که باز با طرحی سیاسی در پس این نوشتهها روبرو باشیم نیز نباید مانع از اهتمام به این نوشتهها شود. به این معنا، حتی اگر قصدی فراتر از محتوایی که مقالات دال برآن دارد در میان باشد، باز نمیتوان ارزش اهتمام بدان را تنزل داد.
حصول آگاهی روشن و واضح نسبت به تفاوت و تمایز معنادار این چند تحلیل در نسبت با جریان غالب تحلیلهایی که از منظری مشابه با آنها به فهم و تفسیر بحران کرونا میپردازد، به داشتن تصویری کما بیش کلی از این دسته تحلیلها نیاز دارد. چرا که این چند مورد درحقیقت نوعی انحراف از آن تحلیلهای مسلط است که به دلایلی، دیگر از الگوی غالب تبعیت نمیکند. دانستن این نکته مهم است که ما الگوی غالب را براساس مصادیق کاملاً مشهوری ساختهایم که در عرضه این تحلیلها اشتهار داشته و به یک معنا دارای مرجعیت هستند.
صورتبندی کلی تحلیل جریانهای غرب طلب از کرونا در ایران
مطابق معمول با آغاز بحران، این جریان از ناتوانیها و ضعفهای ادعایی سخن گفته و بر آنها تمرکز میکند و مدعی است، نظام خصوصاً دستگاههای اجرایی به واسطه وجود آنها دچار ناکارآمدی میباشند. روشن است که تمرکز بر اختلالات یا نقایص مورد ادعا در این قبیل تحلیلها، نه به قصد آگاهی بخشی برای اصلاح و یا چاره جویی برای آنها، بلکه برای به کارگیری در طرح ادعاهای تحریک کنندهای چون "پنهان کاری سیستماتیک" است. تا بدین ترتیب، زمینه ایجاد بحرانی مضاعف علاوه بر بحران کرونا فراهم شود. همچنین هم زمان با به جریان انداختن این شیوه از "نقد مگسی شکل" که با یافتن آلوده گی ها و زخمهای واقعی یا ادعایی، روح و ذهنیت جامعه را آشفته، مختل و یا افسرده میسازد، به دلایل و بهانههای مختلف با مقایسه عملکرد و نوع مواجهه غربیها با مشکلات مشابه، در مقام تحقیر ایران و ایرانی خصوصاً به اعتبار نسبت آن با اسلام و انقلاب برمی آید.
درکنار این ساختار صوری تحلیل، در سنت مناقشات نظری موجود در کشور، این گرایش که بر هدف اعاده موقعیت ما قبل انقلابیِ غرب و تجدد در کشور به عنوان نیروی سیاسی و فرهنگی غالب متمرکز میباشد، به لحاظ محتوایی نیز به شدت ضد سنت بومی- دینی کشور و در تقابل با اقشار و نهادهای سنتی بوده و انقلاب اسلامی را به دلیل ابتنای بر سنت دینی مثبت ندانسته و در نهایت آن را مرحلهای گذرا در سیر تاریخی به سوی مدرنیته یا تجدد غربی میداند. درچارچوب این گرایش نظری- سیاسی، با شروع بحران کرونا، تحلیلهایی با عمده کردن واکنشهای ناسازگار عده قلیلی نسبت به وقفه در مناسک دینی مانند نمازهای جمعه و جماعت، بستن حرمها و جلوگیری از زیارات، دین و افشار متدین را به عنوان مانعی عمده برای مبارزه با بیماری جلوه میدادند. حتی این تحلیلها با جهشی به قهقرا تا آغاز مدرنیته در عصر روشنگری، با یادآوری منازعههای کلیسا و پیشروان علم مدرن چون گالیله و نیوتن، با ایجاد دو قطبی دین و علم در قالب تحلیلهایی سطحی و مضحک، شکست دین و پایان دینداری را اعلام میکردند. به زعم بعضی از متخاصم ترین اشخاص این گرایش، امروز "روز مبادا"یی بود که دیگر کار و راه حل نه به دست نماز و خطبه یا مدافعان حرم بلکه به دست "عقل و تدبیر" افتاده است تا اهل دین و خاصه مدعیان رهبری دینی بدانند حرم واقعی نه قم و مشهد بلکه مردم هستند.!
اما در تفسیری دیگر که به لحاظ تعلق خاطر به تجدد (در عین جهل آشکار نسبت به سادهترین واقعیات آن) در تخاصم با سنت و در تضاد با دین است، بحران کرونا بار دیگر این امکان را فراهم آورده بود که با ناکارآمدی نظام به عنوان نتیجه شیعه گری آن روبرو شویم. از این منظر، درست نظیر تفسیر پیشین، این شیعه گری نظام است که در پی عدم قبول مناسبات قدرت در جهان یا به اصطلاح مناسبات بین المللی، مسئول وضع فعلی ما در این بحران است.! این تحلیل که در حقیقت صورت عالمانه از نظرات عامیانه و سطحی شایع در فضای مجازی است، این وضعیت را حصری خودساخته حاصل شعارها و مواضع چپ گرایانه و نامعقولی چون "مرگ بر امریکا" میداند. به هر حال این تفسیر چه در صورت نازل و مبتذل یا عالمانه آن، معتقد است عدم عملکرد معقول در گذشته انقلاب، موقعیتی بغرنج و به شدت خطرناک را در روابط بین المللی و بحرانی کنونی به وجودآورده است. آن رفتارها و شعارها در موقع قدرت و بدون توجه و تصوری از این روزها و به دلیل فقدان عقلانیت و تدبیر عمل می کرده است. بنابراین، مدعیان این انقلابی گری یا به تعبیر دقیقتر شیعه گری، اکنون بایستی محصول تلخ و نامثمر رفتارهای غیرعقلانی گذشته که حاصل کاشتِ از سر غرور دانههای خشونتِ بی وجه در شوره زار انقلاب است را، به تنهایی در حصر و وضعیت تحریم و فقدان حمایت و کمکهای بین المللی درو و برداشت کند.
الغریق یتشبث بکل حشیش!
از آنجایی که این تحلیلها از موضعی به شدت خصمانه با انقلاب اسلامی و نظام سیاسی یا حاکمیت تقریر میشوند، حتی این را لحاظ نمیکنند که بخش مهمی از حصر و محدودیتهای ارتباطاتی خارجی، لازمه این وضعیت بحرانی جهانی و حاصل تلاش کشورها (خاصه در کشورهای همسایه) برای جلوگیری از ورود ویروس به محدوده آنها است نه به دلیل و در نتیجه خصومت ورزی های بی مورد انقلاب اسلامی نسبت به همسایگان!!! کما اینکه فقدان یا نبود کمکهای بین المللی جز از سوی موارد معدودی نظیر آمریکا نیز به کمبودها و محدودیتهای همه جایی منابع لازم برای مبارزه با این ویروس در سطح جهان مربوط میشود نه به روابط غیردوستانه یا انقلابی گری های غیرمعقول مورد ادعای این قبیل تحلیلها! ایشان آن چنان در تلاش برای مشوه کردن چهره انقلاب درگیر یافتن اسناد و شواهد لازم برای به اصطلاح انقلابی گری های بی منطق و غالیانه میباشند که گوش و چشم نسبت به اخبار کمبود یا محدودیتهای پولی و کالایی کشورها میبندند تاجایی که به شکلی باور نکردنی، حتی خبرهای عجیبی چون رهزنی و گردنه گیری کشورها برای دستیابی به کالاها، اقلام بهداشتی و درمانی را نمیبینند! آن هم وقتی که این نوع اقدامات مجرمانه از سوی کشورهای مدرن و پیرو رفتارها و روابط معقول به اصطلاح بین المللی، بلکه مدرنترین آنها یعنی کشورهای متعلق و عضو ساختارهای مطهر و أتمِّ عقلانیت و مدنیت چون اتحادیه اروپا انجام میگردد!
البته نادیده گرفتن این واقعیتهای افشاگر و رسواکننده یا چشم بستن و نشنیدن غرشهای رعدگونه و درخششهای آذرآسای حقایقی که قدرت ویرانگری و درهم شکنندگی آنها، ذهنیتهای مستحکم شده در پس قرنها سنگرسازی های تاریخی از اندیشه و عادت را چون برگی پاییزی پودرکرده و به دست باد میسپارد، روح و ذهنیتی به همین اندازه جامد و سخت میخواهد. بنابراین، هیچ عجیب نیست که با وجود انباشت قرنها شواهد و دادههای عینی و تاریخی علیه عدم معقولیتهای راهبردی تجدد و علی رغم عقلانیتهای تاکتیکی آن (به قول فرانکفورتیها)، غرب طلبی چنان قوتی داشته باشد که با داشتن این رسواکنندگی و افشاگری تاریخی تازه، به دنبال شواهد و دلایلی بیش از این مجاب کننده و افشاگر باشد. از اینجاست که برای سرپا نگه داشتن عاریه ای و لرزان ادعاها یا فرضیات سست و بی اعتبار در مورد رفتارها و سیاستهای به اصطلاح غیرمعقول و دشمن ساز انقلاب اسلامی و نظام، طبیعیترین و در حقیقت معقول ترین رفتار کشور برای مواجهه با بحران را به عنوان شاهدی دال بر سیاستها و روشهای ناشی از رویکرد غیرمدنی و ضد مردمی حاکمیت قلمداد میکند که نه تنها از ماهیت غیر مدرن نظام پرده بر میدارد! بلکه از عدم تناسب زمانی یا تاریخ گذشته بودن حاکمیت نیز حکایت میکند.!!!
اما چرا این دیدگاه با توجه به معیار گرفتن تجدد، رفتارها و صورت بندیهای اجتماعی و نهادی آ ن، به چنین ارزیابی و نتیجهای میرسد؟
به کارگیری نیروهای نظامی، انتظامی یا امنیتی با عمق یابی و گسترش بحران، به بخش چاره ناپذیر و الزامی سیاست و راهبرد مبارزه با کرونا از سوی کشورهای مختلف به ویژه آمریکا و انگلیس و تقریباً تمامی کشورهای اروپایی گردید. چرا که از وجهی برای مهار رفتارهای ناسازگار بعضی از مردم، شیوه و راهکار بی بدیلی به نظر میرسید. با این وجود، اقدامی مشابه از سوی ما به عنوان وجه ذاتی و لاینفک مواجهه گله وار نظام سیاسی انقلاب با مردم به حساب میآید که در آن مردم"شهروند" نیستند بلکه مطابق نظریه و سندی بی دلیل که طوطی وار تکرار میشود، مردم در نظریه ولایت فقیه "گوسفندانی نیازمند شبانی اند که هر زمان لازم باشد حاکمان " در مناسبات و مخاطرات داخلی و خارجی، مردم را به صف و از نیروی آنها به جهت نظامی و غیرنظامی استفاده میکند". تو گویی این آمریکا یا دیگر رژیمهای اروپایی چون انگلیس - به عنوان مظهر و نماینده تام مواجهه مدرن با مردم - نیستند که هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی به شکل غیرقابل مقایسهای، نیروهای نظامی و امنیتی خود را دقیقاً به منظور إعمال انضباطی گله وار علیه مردم به کارگرفته اند. این البته صرف نظر از این حقیقت است که اساساً در ساختار مدرن به طور پایهای، انسان در قالب سوژهای تصور گردیده که از طریق به کارگیری قدرت سخت و نرم، یا قدرت سلاح و مفروضات سلاح گونه یا نظریات به اصطلاح علمی و سیاستهای انضباطی به هیأت شهروند در میآید.
بی تردید، تصویری که تا اینجا از کلیات و اصول تحلیلهای به اصطلاح انتقادی مطرح گردید، نمیتواند به تفصیل، تمام آنچه را که با درگیری کشور در بحران کرونا، تدریجاً فضای مجازی را پرکرد، دربرگیرد. یکی از محورهای مهم این طرح، هجمه مستمر رسانهای است که با نظریه پردازی در مورد فروپاشی، قلم فرسایی در مورد انواع مشکلات یا بحرانها اعم از ناکارآمدی نظام، عدم مشروعیت، فقدان اعتماد و سرمایه اجتماعی یا بحران هویت و فقدان دستاورد، امید و آینده روشن، تدریجاً آحاد جامعه را در مسیر هولناک فرسایش و اضمحلال روانی از یک سو و فرسودگی اجتماعی و فروپاشی جامعه از سوی دیگر قرار دهند.
وجه مهمی از نظریه پردازیها در این طرح، مصروف دو هدف متضاد میگردد. از طرفی هدف این است ایرانیان در خود، کشور یا جامعه و نظام سیاسی آن جز سیاهی، زشتی، ناتوانی، ناراستی اخلاقی و عملی، فقدان هرگونه استعداد انجام کار خوب و از این قبیل مفاهیم نبینند. به نحوی که نتیجه باور به آنها، دشمنی با خود، جمع یا اجتماعات ایرانی و تحقیر هویت فردی و جمعی ایران و ایرانی باشد. در طرف مقابل، آرایش و بزک غربیها به این منظور که غرب و غربی مظهر تمام زیباییها، استعدادها، تواناییها محسوب و به لحاظ فردی و اجتماعی غایت یا آرمان ایران و ایرانی تلقی گردد.
هدف از مقدمات فوق، ارائه تصویری اجمالی از این دست تحلیلها و سپس بررسی تحلیلهایی بود که علی رغم پیوند اولیه آنها با این مجموعه، به شکلی اساسی از آنها جدا میشد.
تحلیلهایی متمایز از اردوگاهی مشترک!
با تصویری که از چارچوب تحلیلی هجمههای رسانهای مستمر نیروهای غرب طلب علیه روح و جان مردم انقلابی در دست است، به خوبی میتوان ماهیت رادیکال تحولی را که از آن یاد کردیم، تشخیص داد. اهمیت این تحول اساساً در ماهیت یا محتوای دیدگاههای مطروحه است. لذا نفس اینکه چنین دیدگاههایی نزد این نیروها وجود داشته و امکان طرح دارد، مهم است.
توضیح آنکه در بحران اخیر به دلایلی روشن، موج تخریبی این قبیل تحلیلها و رسانههای وابسته به آنها، امکان تبدیل به خیزش و نیرویی غالب نیافت.
اول؛ به نظر میرسد کرونا در بعضی جوامع و کشورها که غربیها در صف مقدم آن قرار داشتند، مأموریتی دوگانه داشت. بحران کرونا پیش از آنکه از میان مردم قربانیان خود را انتخاب کند، با چرخی میان دستگاههای اجرایی مسئول مواجهه با بحران و نظامات مدیریتی کشورهای اروپایی و شمال آمریکا، تلفات سنگینی از آنها گرفت! این تلفات همان گستردگیِ عمق ناتوانی و عدم کارایی نظامات مدیریتی این کشورها برای مواجهه با بحران کرونا بود. کرونا از سویی طشت رسوایی این کشورها را با چنان شدت و حدتی از اوج آسمان هفتم سردمداری و پیشتازی کاروان علم و پیشرفت مدیریتی به حضیض درکاتِ عقب ماندگی و ناتوانی اجرایی و مهمتر از همه، سیاستهای غیرانسانی، بهداشتی و پزشکی پرتاب کرد که طنین صدای آن، هفت اقلیم و هفت آسمان را درنوردید.
از سوی دیگر آنچه کرونا از واقعیت جوامع مدنی و بالتبع حقیقت انسان غربی افشاء کرد، باقی مانده افق و دورنمای بهشت موعود تجدد را پودر کرد و در هوای سنگین کرونایی جهان، به دست تند بادِ تقدیرِ تاریخیِ موعود بشری داد. بعد از دزدیها و رهزنی های دولتهای غرب از یکدیگر و دیگر کشورها و پروتکلهای مرگ انسان در مسلخ مبارزه با کرونا، اکنون کرونا جهان را به تماشای بازی فضاحت بار اما دهشتناک هجوم گلههای انسانی دعوت کرد که در هیأت گرگ - انسان برای دستیابی به، نه قوت لا یموت، بلکه دستمالهای توالت، به جان یکدیگر و قفسههای فروشگاهها میافتادند تا اثبات کنند وقتی شما جامعه خود را بر پایه اصل "انسان، گرگ انسان" بنا میکنی، این همان محصولی است که به عنوان کشت و دست ساخته خود درو خواهی کرد.
هیچکس حتی کسانی که هیچ گاه گوش شنوایی برای شنیدن نقایص و نقدهای تجدد و یا چشم دیدن ناراستیها و زشتیهای غرب را نداشتند نیز چارهای جز پذیرش واقعیتها و قبول حقایق تلخی که کرونا از پرده بیرون انداخته بود، نداشتند. به احتمال بسیار زیاد این تصاویر غریب و باور نکردی از انسان، جامعه و نظامات سیاسی غرب و تجدد است که زبان شماتت گر و زشتی پراکن ستون ششم دشمن و قلمهای سیاه نمای آنها را قبل از تبدیل به موج مخرب دیگری علیه انقلاب اسلامی، ایرانی و ایران اسلامی، سرکوب و خفه کرد.
با اینکه انتظار قوی وجود داشت که مدعیان اجتماعی و نخبگان غرب طلب از گروههای مختلف، خصوصاً نخبگان اهل نظر و یا حتی سلبریتی ها، در مقام اظهار شرم و پشیمانی برآمده و عذر تقصیر به درگاه ایرانی و ایران رشد یافته در دامان انقلاب اسلامی بیاورند؛ اما برخلاف نظیر این گروهها در غرب که تدریجاً در مقام واکنش به این تصاویر تأسف بار و غم بار در جوامع و نظامات خود برآمدند، سکوت و توقف یا به بیان دقیقتر کاهش رفتارهای مخرب آنها در فضای عمومی خاصه مجازی تنها واکنش دیده شده بود. در این میان موارد معدودی از نوشتهها که حکایت از نوعی بصیرت در این زمینه بود نیز دیده شد که دلیل اصلی تقریر و نشر این مقاله است.
دوم؛ واکنشی که در کشور در مواجهه با بحران کرونا و پیآمدها و تبعات آن رخ داد، در کل ناشی از نوع واکنش انسانی مردم ما بود. واکنش و مواجهه بسیار بزرگ منشانه و اخلاقی مردم ما با بحران و ابعاد متفاوت آن اعم از مشکلات معیشتی به ویژه در میان مردم مستضعف تا قبول محدودیتها و خطرات آن بدون ارتکاب رفتارهای غیرانسانیِ نفع طلبانه و دنیامحورانه، عمومیت و جنبه همگانی داشت که قطعاً بدون اغراق، افتخارآفرین و ارزشمند بود. [۱] اما در این میان بایستی از رفتارهایی گفت که نه تنها حکایت از مواجهه درست مردم با بحران، بلکه بیانگر کنشهایی ایثارگرانه در مبارزه با کرونا از سوی بسیاری از گروههای مردمی و جهادی را بود که حتی در سطح جهانی نیز به تمایز این دسته از کنشهای فرا اخلاقی توجه شد.
سوم؛ از سوی دیگر در سطح اقدامات مدیریتی و اجرایی با اینکه در آغاز و در مواجهه با بحران انتقاداتی مطرح میشد که تدریجاً داشت موضوع بازیهای تخریبی رسانههای ضد انقلاب و جریانات مساله دار داخلی قرار میگرفت، مساله خیلی سریع شکلی متفاوت به خود گرفت. بی تردید، فی نفسه نتیجه نهایی را بایستی به قابلیتهای دستگاههای اجرایی خصوصاً وزارت بهداشت و درمان نسبت داد که توانست خود را جمع کرده و واکنشهای درستی به بحران بدهد اما آنچه در سطح جهان از جمله نهادهای بین المللی در مورد برخوردهای موفقیت آمیز کشور خاصه بخش بهداشت و درمان گفته شد، در تغییر مسیر انتقادات بی تأثیر نبود. خصوصاً با توجه به اینکه جریانهای به اصطلاح انتقادی و غرب باور داخلی، به قضاوت این نهادها و غربیها به عنوان معیار نگاه میکنند.
بر اساس نکات پیش گفته، واکنش متفاوتی که در این زمینه از بعضی مخالف خوانهای حرفهای و سیاه نما به طور خاص و جریان انتقادی در کل دیده شد، غیر از سکوت و کاهش حرکتهای تخریبی، توجه به این واقعیتها یا حقایقی است که با تعابیر مختلف تحت عنوان زیباییها، قابلیتها و تواناییهای ایران و ایرانی از آن یاد میشد. ممکن است این واکنشها از سوی بعضی خیلی مهم و یا ارزشمند تلقی نشده و به مثابه مواجهه چاره ناپذیر با واقعیتها و حقایقی تلقی گردد که حتی در سطح جهان نیز به آن اذعان شده و میشود [۲]. اما برای کسی که از نوع واکنشهای معمول این افراد در مواجهه با مشکلات کشور مطلع است [۳]، تغییر مسیر ایشان از تلاش برای یافتن موارد قلیل یا نمونههای استثنایی از واقعیتهای کشور به منظور سخن گفتن از بحرانهای انباشته شده و از بین رفتن سرمایه اجتماعی و فروپاشی کامل اجتماعی، به نگاهی که ظاهراً نکات مثبت یا زیباییهایی نیز در این کشور می بیند، دهانی باز از تعجب و حال انسان برق گرفته را رقم میزند.! اگر توجه شود که این تغییر در نگاه به هیچ روی واکنش غالب این نیروها نیست، شاید ارزیابی از آنچه به عنوان دگرگونی مشهود در مواجهه به اصطلاح انتقادی با جامعه میخوانیم، لازم باشد. بی تردید، میتوان این نوع ارزیابی از این موارد معدود را نوعی اغراق و خطای فهم تلقی کرد. قطعاً ادعای ما این نیست که مطابق این تحلیلها، ایران این روزها به بهشت جهان بشری و سرزمینی از فرشتگان بدل گردیده است، بلکه مساله، نوع تحول در نگاهی است که ظاهراً در مواجهه انتقادی، به معیارهایی تازه برای ارزیابی و درنتیجه فهم متفاوتی دست مییابد که سازگاریِ آشکاری با حقایق و انطباق مشهودی با واقعیتهای جامعه و کشور دارد.
درک واقع گرایانه یا درک متفاوت از بنیانهای عمیق فرهنگی؟
منظور ما این نیست که بعضی از واقعیتهای جامعه ایران و ایرانیان به عنوان حقیقتی آشکار از سوی کسانی مورد اذعان و قبول قرار میگیرد که حداقل در چندین سال گذشته حتی برای مدتی کوتاه نیز قلم خود را از بدگویی و سیاه نمایی در مورد جامعه و کشور باز نداشتهاند. درحقیقت، مساله اساسی یا تحول عمده این است که درک واقع گرایانه از پدیدهای اجتماعی و بعضی از رفتارهای موجود در جامعه با درک درستی از ریشهها و بنیانهای عمیق فرهنگی آن همراه شده است. از این جهت، در تحلیل نهایی؛ تحلیلهایی که به چنین فهمی از بنیانها نرسیدهاند، در بهترین حالت نظیر هدف گیری اتفاقی شکار است. یعنی فهم مساله و رسیدن به نتیجه به صورت اتفاقی یا از راه و روش غلط.
به یک معنا، در زمینه یک منازعه تاریخی در کشور تحولی نظری اتفاق افتاده است که در پیدایی آن، نوع مواجهه مردم و جامعه با بحران کرونا و فهم علل یا دلایل آن، حاشیهای بر آن یا فرعی بر اصل است. با این حال، گرچه به لحاظ تاریخی مساله بسیار ریشه دار بوده و به قبل از انقلاب تا مشروطه برمی گردد، اما در بستر تاریخ معاصر و در میان نیروهای انقلاب اسلامی این انحراف به اواخر دهه شصت بر میگردد که جناحی از نیروها در مسیر تحول و جدایی از خط اصلی انقلاب اسلامی یعنی خط امام (ره) قرارگرفت. در جریان این تحول، دقیقاً در چارچوب دیدگاه تاریخی تجدد و فلسفه تاریخ آن، این نیروها چه در زمینه نظری و چه در زمینه عملی یا اجتماعی در تقابل با سنت قرارگرفتند. به لحاظ نظری این تحول به حرکت در جهت بازتفسیر اسلام یا نوع فهم امام (ره) از آن و عرضه ترکیبهای التقاطی تازه یعنی ترکیب اسلام لیبرالی به جای ترکیب اسلام چپ یا مارکسیستی برآمد. به لحاظ اجتماعی، این نیروها به سمت جدایی از اقشار و صورت بندیهای اجتماعی بومی برآمدند که تعارض با حوزههای اجتماعی سنت و نهادهایی مثل بازار، مسجد و حوزههای علمیه یا نهاد دین نتیجه آن بود. از وجهی دیگر، تحول اجتماعی، این نیروها را به سمت بازتفسیر ریشههای انقلاب اسلامی بر اساس مشروطه و اتصال تاریخی با آن سوق داد.
با این حال، اکنون در بستر پیدایی بحران کرونا و تلاش برای درک پدیدههای اجتماعی ناشی از آن، از طرف کسانی که از موضع علمی اما عمدتاً با اغراض نادرست سیاسی، حداقل طی سه دهه گذشته نسبت به بنیانهای بومی و دینی جامعه انقلاب و نظام اسلامی نوعی مواجهه بشدت منفی داشتهاند، نشانههایی از گرایشی متفاوت ظاهر گردیده است. از منظر رویکرد تاریخی تجدد، جامعه درحال گذار ایران در مسیر پوست اندازی و احاله سنت و نیروهای سنتی به تاریخ میباشد، اما اکنون بحث از ماهیت هیبریدی یا التقاطی و ترکیبی جمهوری اسلامی ایران میشود که حداقل معنای آن میتواند نوعی گرایش به امکان قبول ماندگاری هر دو جز هویتی نظام باشد. گرچه همچنان بر مبنای چنین فهمی، آشکارا میتوان تعلق خاطر به تجدد و فلسفه تاریخ آن را دریافت، اما ظاهراً تلاش میشود با قبول بنیانهای ملی - بومی انقلاب، اندکی از غلظت تجددی آن کاسته شود. درحالی که پیشتر، پیوسته در آتش این انتظار تاریخی دمیده میشد که با اقدامات توسعهای، تدریجاً بخش مدرن در مسیر حذف دین و سنت دینی- ملی، سنگینی و محوریت بیشتری بیابد، اما اکنون گفته میشود که " الگوی جمهوری اسلامی در ایران و این مرز و بوم کهن "کار" میکند. با این حال، برحسب مایههای مدرن این تحلیل، نمیتوان به طور مطلق این وضعیت را پذیرفت، لذا تأکید میشود که نظام دچار مشکلاتی است که آن را نیازمند اصلاح میسازد. این البته دمیدن در شیپور اصلاح طلبی است که مدتها است صدای گوشخراش ریزش یک ساختمان از آن شنیده میشود و گاه علی رغم زور زیادی که برای دمیدن در آن خرج میشود، هیچ صدایی از آن درنمی آید. دمیدن در شیپور اصلاح طلبی اقتضای ماهیت تجددی یا تجددزده آن است، اما نکته اساسی این است که اکنون قبول میشود که انحرافی در مسیر تاریخ روی نداده و انقلاب ربایش تاریخی یا انحرافی در تاریخ نیست چرا که " انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بخش مهمی از تجربه مدرنیته و تغییرخواهی در ایران است".
بی تردید صبغه تجدد زده و جوهره مدرن این تفسیر، دل زننده و نا امیدکننده است، اما برای تقرب به آن بایستی به میزان نزدیکی این تفسیر به حقیقت انقلاب اسلامی و نظام آن را ارزیابی کرد. قبول اینکه این انقلاب و نظام اسلامی "وصله ناجوری" نیست، بلکه نسبت "ارگانیک" با ایران دارد، به معنای دورشدن از "نظریه گذار" و رهاکردن " انتظار پایان این تجربه خاص" است. تاکید مداوم بر نیاز به اصلاح و اصلاح طلبی و به کارگیری تعبیر تازه هیبریدی یا ترکیبی، برای اشاره به نظام از وجهی میتواند به معنای استمرار فهم تجدد زده گذشته باشد که در چارچوب نظریه گذار همچنان از ماهیت پایدار و اصیل انقلاب و نظام غفلت میکند. اما تأکیدات لفظی یا معنایی پی در پی بر اینکه "دکترین انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی" انگاره پایان یافتهای نیست" و پرهیز دادن از سرنگون طلبی در عین تکرار نیاز به اصلاح نمیتواند به معنای توقف در گذشته باشد. هرچند ماهیت دو پهلو و ابهام آمیز نظریه، بستری برای طفره و برگشت به گذشته است.
با این حال برای درک اصالت تغییراتی از این دست، نباید از نقش رخدادها و تجربیاتی چون تجربه کرونا غفلت کرد. همچنان که در این تفسیرهای تازه به صراحت آمده، اینگونه دگرگونیهای نظری را بایستی محصول مستقیم این تجربیات یا تجربه تشییع شهید سلیمانی دانست که زمینه درک تازه از حقیقت انقلاب و نظام را فراهم میسازد.
کرونا و یک غافلگیری تمدنی
جریان تحول در خودشناسی، غرب شناسی یا تجددشناسی ما در بستری از تحولات و تجربیاتی اتفاق افتاده است که غربیها در آن اصل بودهاند. به بیان دیگر، ما حتی در درک قابلیتهای خود نیز عمدتاً به ارزیابیها و نظراتی متکی هستیم که غربیان در مورد خود و ما میگویند. در تحولات اخیر اما تحت تأثیر تجربه کرونا زمینهای فرهم شد که در بستر همین جریان ما به درک بهتری از خود و غرب دست یابیم. البته این قطعاً آخرین مرحله نیست، اما بی شک یکی از آن مراحلی است که بسیاری را به تواناییها و قابلیتهای خودی و ناتوانیها و نقایص غرب آگاه ساخت. نکته اساسی و مهم در مورد این تجربه در ماهیت زمینهای است که به یک معنا نوعی آزمون و مسابقه طبیعی و غیرمصنوعی میان ما و غرب در آن به وقوع پیوست.
غرب همیشه آقا!
توضیح آنکه به لحاظ تاریخی، درک ما از غرب تجددی خصوصاً در مراحل ابتدایی آن در زمینهای اتفاق افتاده است که تجدد در آن برتری مشخص و غیرقابل تردیدی داشته است. از جهتی در کل، بیشتر کشورهای جهان غیر غربی اصولاً در چارچوب مشابهی در مواجهه با غرب تجددی به هویتی ثانویه از خود و غرب دست یافتهاند. در هر حال، در این مواجهه اولیه آنچه ما را در موقعیت تازه ای قرارمی داد، درکی بود که ما از تواناییها و برتریهای غرب در زمین علم و فن و به طور هم زمان ضعف و فروتری خود در این زمینهها به دست آوردیم. همین درک نامتوازن از خود و غرب، بنیان و بستر ایجاد نوعی خودشناسی و غرب شناسی گردید که به اعتبار آن ما بنده و غرب ارباب گردید، اما مشکل اساسی این بود که این رابطه صورت پایداری پیدا کرد که تدریجاً بر اساس آن ما پیوسته حقیرتر و غرب برتر میگردید. آنچه این رابطه و ذهنیت نادرست را به شکل وضعیتی غیرقابل تغییر درآورد، شکل گیری نوعی فهم در این زمینه بود که مطابق آن این رابطه نامتوازن، وجهی طبیعی و ذاتی به خود میگرفت. حاصل دو قرن معناسازی و تولید نمادهای متنوع و پیوسته در قلمروهای مختلف زندگی از عرف و رسومات زندگی روزمره تا حوزه هنر و نهایتاً علم از سوی موجهای مختلف نیروهای وابسته به غرب اعم از غربزده تا غربگرا و غرب طلب، رسوخ و همه گیری گفتمانی را رقم زد که حتی لوله هنگ و آفتابه سازی را نیز از ایرانیان دریغ میکرد. تا آنجا که علی رغم تجربه تاریخی عظیم انقلاب اسلامی و در اوج این تجربه نیز باید بپذیریم که صرفاً در صنعت" پختن قرمه سبزی و آبگوشت بزباش" است که با غرب قدرت رقابت داشته باشیم.
رنگ باختن تدریجی یک رؤیا
روشن است که بنای شکوهمند و خلل ناپذیر گفتمانی که حول برتری علمی و فنی غرب و برای تقریباً دو قرن، کار پایان نایافتنی تحقیر همه جانبه ایران و ایرانی در مقابل نشاندن غرب در اوجِ دست نایافتنی مدنیت و تمدن، خاصه در زمینه علم و فن را برعهده داشت، نه به یک باره قابلیتها و اعتبارش را از دست داده و نه میتوانست به یک باره سحر جادویی خود را وا نهد. اما بعد از ضربات مختلفی که در تحولات تاریخی و طولانی مدت، خصوصاً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بر این بنای پر جلال و هیبت فرود آمد، تجربه کرونا زمینه این را فراهم اورد که یکی از مؤثرترین و نافذترین ضربات بر این بنا خصوصاً در اذهان عامه مردم فراهم آید.
بی تردید، تجربه کرونا تجربهای است که قصه آن در زمینههای مختلف باید از این پس به تفصیل روایت شود. روایت ضربهای که این تجربه بر بنای گفتمان نیرومند و استوار خودشناسی و غرب شناسی ایرانیان وارد کرد از این قاعده مستثنی نیست. سهم و وزن این ضربه در کنار آنچه پیش از این بر این بنا فرود آمده بود، اکنون به دقت قابل تشخیص و تعیین نیست. اما هر چه بود، درحالی که جریان غرب طلب با همکاری رسانههای غربی، طبق معمول میرفت که با بهانههای آماده در آستین، تجربه کرونا را بدل به خنجری دیگر بر تن رنجور و زخم خورده استعداد، توانایی و ارزشمندی شأن ایرانی کند، به ناگاه صحنه تاریخی به شکل معجزه آسایی تغییر پیدا کرد. آنچه با اعجاب تمام مقابل چشمان ناباور جهانیان از شرق تا غرب و از درون تا بیرون به نمایش درمی آمد، چنان تصور ناشدنی و ناشناختنی بود که حقیقتاً به اعجاز می مانست. گویی در چشم بر هم زدنی پایههای آن بنای معظّم و هیبت آوری که از علم و تکنولوژی یا مدیریت و فن، طی دو قرن با تلاش و هزینهای سنگین برای غرب و تجدد ساخته شده بود، به دست تقدیری تاریخی، به لرزه درآمده و درحال فرو ریختن بود. به جای آنچه از تواناییهای علمی و فنی یا مدیریتی روایت شده بود، آشفتگی و ناتوانی نشسته بود. دیدن بیمارستانهای مشهور غرب که پزشکان و پرستاران آن از مرگ و میرهای گسترده، فقدان اولیات پزشکی و ناامیدی و افق تاریک پیش روی، گریه و ناله میکردند، تنها بخشی از این تصویر افشاگر بود. مشاهده تصمیمات و اظهار نظرهای زیگزاگی و متناقض در زمینه نحوه مواجهه علمی با بحران و سیاستها و پروتکلهای بهداشتی، هیچ نشانی از آن تواناییهای علمی و مدیریتی ادعایی تاریخی نداشت. وقتی پوشیدن کیسه زباله به جای لباسهای حفاظتی مخصوص پزشکی با دزدیهای مدرن آمریکاییها و اروپاییها از یکدیگر و از کشورهای غیرغربی همراه گردید، مساله فراتر از آنچه خود غربیها به آن اذعان میکردند به چشم میآمد. اینها را اگر به پروتکلهای مربوط به نحوه درمان بیماران بیمهای و غیربیمه ای علاوه کنیم و سپس پروتکلهای درمانی در مورد پیران و خارجیها را درنظر بگیریم [۴]، با تصاویر دهشتناکی روبرو میشویم که هر جهان سومی [۵] نیز از قرارگرفتن در آن صحنه به خود می لرزد.!
بدین ترتیب، هنوز در میان تجربه تاریخی کرونا بودیم که دیگر حداقل در زمینه پزشکی و بهداشت، چیزی از آن گفتمان برتری نمای غربی باقی نمانده بود که بتوان بدون شرمندگی و محکم از آن سخنی به میان آورد. درحالی که غرب در حال دست و پنجه نرم کردن با غول کرونا این احساس را منتقل میکرد که در حال دست و پازدن در باتلاقی لزج و عمیق از ناتوانی و نادانی و نافهمی از بیماری و چگونگی مواجهه با آن است، چین درحال غلبه بر بیماری بود و نهادهای بین المللی نیز از توفیقات و تجربههای درس آموز تهران در بحران میگفتند.
سکوت معنا دار!
از همان آغاز و با آشکارشدن این نامعادله و رخداد معجزه گون، تدریجاً برای غرب دوستان اعم از غرب زده، غرب باور و غرب طلب در حوزه هنر، ورزش و علم بدل به ضربهای گیج کننده شد. اما بر خلاف سروصداهای آزاردهنده و معمول آنها، این بار تنها سکوتی فراگیر و پایدار جای آن نشسته بود که در همین حد نیز به اندازه کافی گویا و هشدار دهنده بود.
پدیدههای عجیب و غیرقابل انتظاری که در تجربه جهانی کرونا ظاهر شد، جهان قبل و بعد از کرونا را در تمامی زمینهها و امور بطور اساسی متفاوت میسازد. تردیدی نباید داشت که طی تحولات کنونی مشخص میگردد که از میان معانی مختلف مابعدتجدد، آن معنایی درست به نظر میرسد که حکایت از پایان تجدد به عنوان صورتی متفاوت از کل تجربههای پیشین بشری دارد. این تجربه باورنکردنی که تنها ابتلایی الهی میتوانست آن را برای بشر ممکن سازد، از جمله اموری که آنها را به طور ماهوی و برای همیشه به تاریخ میسپرد، فلسفههای تاریخ تجدد است که تجدد را موهبتی بی نظیر و درخششی رعد آسا و انفجاری در حیات و تاریخ ظلمانی بشر فرض میکرد.
پر از خالی
تجدد از آغاز قرن بیستم میلادی و تحت تأثیر شکستهای مختلف، تدریجاً و طی چند مرحله به نقطهای رسید که به بیان فیلسوفان مابعد تجددی مانند لیوتار، حیاتی دو فاکتو یا عملی و بی ریشه داشت. به بیان دیگر از میان تمامی بنیانها و ارزشهای ادعایی آن، مایهای که تجدد بتواند به طور جوهری بر آن اتکا کند و خود را پایدار بدارد، از بین رفت. بعد از تهی شدن از ارزشهایی چون صلح و انسان دوستی و ترقی مداوم به سوی بهشت موعود که آتش جهان گیر اولین جنگ بین المللی میان کشورهای داعیه دار تمدن تجددی، آن را از بن و ریشه سوزاند، مرحله بعدی فروپاشی تمدن تجددی غرب پس از جنگ دوم بین المللی آنها بود. با این جنگ، آخرین مایههای اخلاقی و انسانی تجدد به واسطه وحشی گری های گسترده و غیرقابل باور و کشتارهای همه گیر با جنگ افزارهای مدرن، محو و مضمحل شد تا نهایتاً با انفجار بی دلیل بمب اتمی و موازنه اتمی ناشی از آن، به جای تمام آن وعدهها و افق امید بخش حاکمیت عقل بر زندگی بشری، وحشت را بر جهان حاکم کند. اما با فرو رفتن آخرین میخ بر تابوت تجدد در نتیجه بحران علم و معرفت شناسی آن، آخرین ستون که مهمترین ستون این تمدن نیز بود فروریخت. با بی اعتباری علم یا کتاب مقدسی که میبایست راهنمای بشریت به سوی موعود یا رهایی از بحرانها و مشکلات احتمالی در این مسیر باشد، تجدد هنوز به بیان لیوتار به صورت دوفاکتو یا عملی به اعتبار فن شناسی و دستاوردهای فنی به راه خود ادامه میداد.
اعتبار عملی یا دوفاکتوی تجدد و غرب تجددی که ناشی از فن یا محصولات و کالاهای فنی میباشد به این معناست که نفس مطلوبیت و خواست محصولات فنی و قابلیتهای تکنولوژیک یا فن شناسانه، ضامن ادامه این تمدن بوده و میتواند در برابر دلایلی که معدودی آرمان گرا یا متفکران و مصلحان را به نابودی و ویرانی آن دعوت میکند، ایستادگی کرده و خود را تداوم بخشد. توانایی تجدد در اداره با کفایت زندگی، نیازهای معیشتی، مسکن و بهداشت به ویژه محصولات جدیدی که هر روز با جذابیتهای بیشتری تولید میکند، آنقدر جاذبه دارد تا در تداوم آن انگیزه ایجاد کند. با این حال، مدتها است تجدد تحت فشار مشکلات عدیده ای است که عدم توانایی حل آنها تدریجاً کفایت علمی - فنی آن را نیز مورد تردید و شک قرار داده است. بی کفایتیها در حل مشکل محیط زیست، آب و هوا همچنین مشکل حادتر یعنی فقر و گرسنگی که بیش از همیشه به نابرابریها و بی عدالتیهای غیرقابل تحمل و جنگها و تروریزم کور و وحشی دامن زده است، بار سنگینی بر تجددی تحمیل کرده که به لحاظ معنایی میان زمین و هوا معلق گردیده و فاقد دلایل معنایی توجیهکننده شده است. اکنون به نظر میرسد با فضاحتی که تجدد در رویارویی با کرونا به بار آورد، پایداری و بقای آن بیش از پیش با سختی و فشارهای غیرقابل تحمل همراه خواهد شد.
بنابراین، تجربیاتی که بشر در دوران کرونایی خود از سرگذرانده و میگذراند، صرفاً به اعتبار تأثیری که در تصحیح خطاهای نظری موجود در مورد انقلاب اسلامی دارد، نباید مورد توجه قرارگیرد. بعد از تجربه کرونا، تجدد به شکل قطعی و نهایی از تمامی ارزشها، وعدهها و حقایق ادعایی تهی شده است به نحوی که با فرو ریختن آخرین داشتههای تجدد در برابر آشفتگی و دهشت کرونا، هیچ بنیان و مایهای برای سرپا نگه داشتن خود ندارد. تصحیح خطاهای نظری کمترین نتیجه برای دوران کرونایی است که بشریت جمله گی آن را به معنای بلایی عظیم از ناحیه آسمان گرفته و با آن مواجهه کرده است.
[۱] صرف نظر از بعضی رفتارهای کاسب کارانه بلکه جنایت کارانه از سوی عدهای معدود.
[۲] نمیتوان از حقیقتی که در این ارزیابی نهفته است، به طور کامل چشم پوشی کرد.
[۳] سخن گفتن از دوقطبیهای وحشتناک و مواجهههای خشونت بار میان طبقات و اقشار اجتماعی به صرف دیدن یک دعوای خیابانی در خیابان تا قلم فرسایی در مورد نا امیدی و یاس عمومی و سیاهی مطلق و فقدان هرگونه دستاوردی در کشور.
[۵] به قول غربیها.
انتهای پیام/
منبع: مهر