به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حجتالاسلام والمسلمین سیدصادق محمدی، استاد درس خارج حوزه علمیه قم در درس خارج «فقه پزشکی» به بررسی احکام پیوند اعضا پرداخت که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید؛
بحث ما راجع حکم ثانوی پیوند اعضا بود آیا حکم ثانوی تکلیفی پیوند اعضا حرمت است نظیر اینکه اکل التین حرامُ، اگر حکم اولی آن حرام نباشد حکم ثانویش از جهت ضرر حرمت است اکل گوشت گوسفند اگر ضرر معتنابه داشته باشد حرامُ.
میخواهیم ببینیم آیا قطعِ اعضا و ترقیع عضو مقطوع یعنی پیوند، متصل کردن از نظر حکم ثانوی حرام است یا نه. طبیعتا باید وارد ادله حکم ثانوی شویم که یکی از ادلهای که معمولا وارد بحث در آن میشوند، حدیث لاضرر و لاضرار است. روایتی گفته شده عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عن عبدالله بن بكير، عن زرارة، عن ابی جعفرما دو تا احمد بن محمد داریم یکی احمد بن محمدبن عیسی، یکی احمد بن محمد خالد، اگر روای احمدبن محمد، محمد بن یحیی باشد ظاهر در این است که احمد بن محمد عیسی است.
ولیکن در روایت نام برده شده است و مشکلی نداریم بعضی از روایت فقط دارد احمد بن محمد، مردد میشود بین احمدبن محمد بن عیسی و احمدبن محمد خالد، ولی در این روایت اصلا تصریح شده است عن احمد بن محمد خالد تصریح شده است. خوشبختانه هر دو ثقه هستند احمد بن محمد بن خالد، یکی احمد بن محمد عیسی هر دو ثقه هستند و هیچ مشکلی ندارند.
عبدالله بن بکیر در این روایت اولا ثقه است، یعنی توثیق شده است. فهرست شیخ طوسی ص173 تصریح کرده است که ثقه است: عبدالله بن بكير، فطحي المذهب، الا انه ثقةٌ ایشان میگویید ثقه است. مشایخ ثلاثه از او نقل روایت دارد عرض کردم مبنای رجالی ما این است که هرگاه صفوان بزنطی وابن ابی عمیراین سه نفر از کسی نقل روایت کنند ثقه است.
بنابراین عبدالله بن بکیر ثقه است منتها فطحی مذهب است، بنابراین این روایت موثق است چون یکی از این روات شیعه اثنی عشری نیست. پنج قول در رابطه با لاضرر و لاضرار در کتب اصولیها نقل شده است که عرض کردیم.
اولا: اراده کردن حکم از لاضرر قرینه لازم دارد و در این حدیث قرینه نداریم به عبارت دیگر اراده کردن حکم از عبارت لاضرر مجاز است، مجاز حذفی است. یعنی یک حکمی را باید در تقدیر بگیریم و معروف است عدم تقدیر اولی من التقدیر، تقدیر گرفتن یک نوع مجاز است و نیاز به قرینه دارد و این جا قرینه ندارد. بنابرابن شیخ انصاری که فرمود مراد از لاضرر یعنی حکم ضرری در اسلام نداریم حکم ضرری در شریعت نداریم این نیاز به قرینه دارد.
ان قلت: اگر کسی بگوید قرینه داریم و قرینه این است که خود ضرر مورد نفی نیست، در خارج ما ضرر داریم نمیتواند شارع بگوید هیچ ضرری نداریم نفی جنس ضرر بکند، نفی جنس ضرر کذب است و کذب بر شارع حکیم قبیح است، بنابراین باید بگویم مراد از لاضرر یعنی حکم ضرری منفی است، خود ضرر مورد نفی نیست خود ضرر و نفس شارع نمیتواند بگویید ضرر نداریم بلکه ضرر داریم در خارج داریم این هم ضررها در خارج وجود دارد که قابل انکار نیست هر مکلفی در طول زندگی خودش بارها با ضرر مواجه است، بنابراین نفی ضرر صیحح نیست بنابراین مجبوریم بگوییم به دلالت اقتضایی عبارت لاضرر مقتضی تقدیر گرفتن حکم است یعنی یک حکمی در تقدیر باشد.
قُلت ما میتوانیم یک معنای را در نظر بگیریم که حکم هم نیاز نداشته باشیم اگر کسی اینجور جواب بدهد ما یک معنای را عرض میکنیم که نیاز به تقدیر نداشته باشیم که خواهد آمد.
ثانیا: نفی حکم ضرری به لسان نفی موضوع ضرری خلاف ظاهر است، مرحوم آخوند فرمودند که ما از این روایت میفهمیم که موضوع ضرری نیست، یعنی وضو ضرری نداریم، موضوع ضرری نداریم، در شریعت وضو ضرری نداریم، موضوع که نفی شد، حکم هم که وجوب است نفی میشود، مرحوم آخوند اینگونه فرمودند نفی حکم ضرری به لسان نفی موضوع ضرری عرض میکنم این هم خلاف ظاهر است:
چون لاضار نداریم، لاضرر فرمود است، لاضار یعنی نفرموده است که ضار نداریم فرمود است ضرر نداریم نفی ضرر است، نه نفی ضار آنچه که آخوند فرمود است نفی ضار است، مثلا وضو گرفتن برای برخی از افراد ضار است یعنی ضرر دهنده است ضرر زننده است آخوند که میفرمایند وضوی ضرری منتفی است لاضرر به معنای این است که وضو ضرری نداریم جناب آقای آخوند روایت ندارد، لاضار که شما بگویید نفی موضوع کرده است نفی وضو ضرری کرده است اگر لاضار داشتیم حرف شما درست بود لاضار یعنی ضرر زننده نداریم و یکی از ضرر زننده ها برای مریض وضو است پس لاضار نداریم لاضرر داریم و حرف مرحوم آخوند خلاف ظاهر لاضرر و لاضرار است پس قول مرحوم آقای آخوند مورد قبول ما نیست.
ثالثا: اراده کردن از ضرر درلاضرر به ضرر غیر متدارک، این هم خلاف ظاهر است بلکه خیلی هم خلاف ظاهر است. غیر متدارک از کجا آمد هر چه که به ذهن مان آمد که نباید به روایت نسبت بدهیم ضرر غیر متدارک نفی شده است، این غیر متدارک از کجا آمده خیلی خلاف ظاهر است و اساسا در این لاضرر فقط فقط نفی ضرر شده است باید یک معنایی به روایت نسبت بدهیم که با نفی نفس ضرر موافق باشد، روایت نفس ضرر را نفی کرد ضرر غیر متدارک از کجا آمد اگر اینطور باشد هر چه به ذهنم آمد که موافق با ذوق فقهی خودم باشد به احکام الهی نسبت بدهم که صحیح نیست.
رابعا: ظهور لای داخل بر جنس لای نفی است هر لایی که بر جنسی داخل شود مثل لارجل فی الدار صد تا مثال برای شما میشود، آورد که ظهور در لای نفی جنس دارد و اراده کردن نهی از لا خلاف ظاهر است.
شما هر مثالی در مورد لا بیاورید لا رجل فی الدار لا امراه فی الدار هر مثالی که شما بیاورید ظهور در نفی جنس است. این عبارت لای داخل بر نفی جنس یک عبارت متعارف است کثیرالاستعمال در عرب است. به عبارت آخر لای داخل در نکره ظهور اولی اش لای نفی جنس است بله به قرائن ای که استعمال هم شده است و قبول داریم به قرائن در مقام انشای نهی است این را ما نفی نمیکنیم ولی ظهور اولیاش این است.
بعد موید مطلب این است که در برخی از نقلها آمد لاضرر و لاضرار فی الاسلام که این را باید در جای خودش بحث کنیم که آیا این فی الاسلام روایتش معتبر است یا معتبر نیست به شکل موید آوردند لاضرر و لاضرر فی الاسلام این با لای نفی جنس میسازد، با نهی خیلی مناسب نیست، چون معناش این میشود که ضرر نزن در اسلام، این معنا مناسب نیست.
بنابراین ما یک معنایی را برای لاضرر و لاضرار باید انتخاب کنیم که با ظهور اولی منافات نداشته باشد، یعنی با نفی جنس منافات نداشته باشد و مشکلاتی که بزرگان و اَجلا مثل مرحوم شیخ مرحوم امام که این ها اصولیها قدری هستند با مشکلات آن ها متوجه نشویم چگونه معنا کنیم که لاضرر یعنی نفس ضرر منتفی است نه ضرر غیر متدارک نه حکم ضرری نه موضوع ضرری نه لای ناهیه باشد.
انتهای پیام/