به گزارش پایگاه خبری –تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیتالله محمد قائنی از اساتید حوزه علمیه قم در درس خارج فقه پزشکی به تشریح مسائل مستحدثه پزشکی با عنوان «واگیر و سرایت بیماری» پرداخت که در ادامه متن آن را از نظر میگذرانید؛
بعد از ذکر احتمالات در ظهور معنای تعبیر «لاعدوی» به برخی روایات اشاره کردیم که مفاد آنها پذیرش واگیر و سرایت بیماری است، مثل روایاتی که بر جواز فرار از وبا وارد شده بود و به برخی روایات که ظاهر آنها معارض بود را نیز نقل کردیم و وجه جمع بین این دو دسته روایت را بیان کردیم.
این دسته از روایات بیشتر تعر یض به اهلسنت است که روایاتی را در منع فرار از طاعون و وبا ذکر نقل کردهاند و از این روایات حرمت فرار از طاعون را استنباط کردهاند.
همان طور که مرحوم مولی صالح مازندرانی در شرح کافی میگوید، اهلسنت روایات متعددی در این مساله نقل کردهاند و همان طور که مكررا گفتیم روایات ما در بسیاری موارد به روایات اهلسنت یا حتی برداشت آنها از روایات ناظرند و لذا در روایاتی که ما قبلا نقل کردیم امام علیه السلام در توضیح کلام پیامبر صلی الله علیه و آله بیان کردند که نهی پیامبر از فرار از طاعون مربوط به کسانی است که در مقابل دشمن قرار داشتهاند نه نسبت به غیر آنها.
ذکر این نكته هم لازم است که نفی «عدوی» و سرایت در نقلی از نهج البلاغة به گونهای وارد شده است که برخی از احتمالاتی که ما نسبت به روایت کافی بیان کردیم، در آن محتمل نیست.
و قال علیه السلام الْعیْنُ حقٌّ و الرُّقی حقٌّ و السِّحْرُ حقٌّ و الْفأْلُ حقٌّ و الطِّیرةُ لیْستْ بِحقٍّ و الْعدْوى لیْستْ بِحقٍّ و الطِّیبُ نُشْرةٌ و الْعسلُ نُشْرةٌ و الرُّکُوبُ نُشْرةٌ و النَّظرُ إِلی الْخُضْرةِ نُشْرةٌ(نهج البالغة، صفحه ۴۸۸)
اما برخی از احتمالات در این نقل هم قابل بیان است از جمله اینكه این روایت عام است و قابل تقیید و تخصیص است، یا اینكه این روایت در مقام بیان نفی عموم است نه عموم نفی که با وقوع سرایت و واگیر در برخی موارد منافات ندارد. هم چنین در این روایت هم محتمل است که نفی سرایت نسبت به برخی بیماریها بوده باشد که سرایت در آنها واقعیت نداشته است.
در هر حال در مقام نقل روایاتی بودیم که از آنها پذیرش سرایت و واگیر استفاده میشود.
یكی از این روایات، همان روایت منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است: رُوِي عنْ سُلیْمان بْنِ جعْفرٍ الْبصْرِيِّ عنْ عبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسیْنِ بْنِ زیْدِ بْنِ علِيِّ بْنِ الْحُسیْنِ بْنِ علِيِّ بْنِ أبِي طالِبٍ ص عنْ أ ِیهِ عنِ الصَّادِقِ جعْفرِ بْنِ مُحمَّدٍ عنْ أبِیهِ عنْ آبائِهِ قال رسُولُ اللَّهِ ... و کرِه أنْ یُكلِّم الرَّجُلُ مجْذُوماً إِلَاّ أنْ یكُون بیْنهُ و بیْنهُ قدْرُ ذِراعٍ و قال فِرَّ مِن الْم جْذُومِ فِرارك مِن اْلْسدِ(من الیحضره الفقیه، جلد ۳ ،صفحه ۵۵۷)
این روایت در برخی کلمات به صورت مرسل قطعی نقل شده است و مرحوم صدوق هم در من لایحضره الفقیه هم به دو سند متفاوت نقل کرده است.
امر به فرار از فرد مبتلا به جذام نشانه پذیرش سرایت و واگیر است و فقهاء این روایت و تعبیر را به صورت قطعی ذکر کردهاند. مثل علامه در قواعد(جلد ۳ ،صفحه ۶۸) و شهید ثانی در مسالک که روایت را مشهور دانسته است(جلد ۸ ،صفحه 111) و فاضل مقداد در تنقیح(جلد ۳ ،صف حه 1۷۸ ) و ...
برخی فقهاء بر اساس همین روایت در مساله عیوب مجوز فسخ نكاح از طرف زن جذام را از جمله مجوزات فسخ دانستهاند. مثال علامه میفرماید: و لو قیل بأنّ للمرأة الفسخ بالجذام في الرجل أمكن، لوجوب التحرّز من الضرر، فإنّه علیه السّلام قال: فرّ من المجذوم فرارك من اْلسد.»(قواعد الاحكام، جلد ۳ ،صفحه ۶۸)
در هر حال فرار از مجذوم در کلمات فقهاء مورد پذیرش قرار گرفته است و حتی برخی به استناد آن جذام را از عیوب مجوز فسخ نكاح توسط زن دانستهاند.
البته از برخی زنان پیامبر نقل شده است که آنها هم با جذامیان هم سفره شدهاند و به همین روایت «لاعدوی« استناد کردهاند.(شرح الكافی، جلد ۸ ،صفحه ۳۳۵) اما به نظر میرسد این روایات با روایت فرار از جذامی معارض نیستند و با پذیرش سرایت هم منافات ندارند.
روایت هشام و روایت منقول از جابر ممكن است به این دلیل باشد که ائمه و انبیاء علیهم السلام از عدم ابتلای به این بیماری مطمئنند چون معصومند و معصومین دچار بیماریهایی که موجب نفرت و انزجار مردم میشود، نمیشوند و از این بیماریها عصمت دارند و لذا مطمئنند که با هم سفره شدن با جذامیان به بیماری مبتلا نمیشوند و این معنایش نفی سرایت و واگیر در حق دیگران هم نیست.
ممكن است اشكال شود وقتی پیامبر و امام علیه السلام با جذامیان هم سفره میشود باعث میشود مردم نیز به آنها تأسی کنند و لذا در روایات اهلسنت منقول است که زنان پیامبر بر اساس همین با جذامیان هم سفره شدهاند و لذا این نوعی بدآموزی است.
این اشكال وارد نیست چون بدآموزی جایی است که به وقوع سرایت در حق دیگران تذکر داده نشود و فرض این است که این تذکر از طرف پیامبر و ائمه علیهم السلام بیان شده است. اما روایت نقل فعل زنان پیامبر فاقد حجیت است چون این افراد معصوم نیستند تا عمل آنها مبنای استنباط موقف شریعت قرار بگیرد.
لذا به نظر میرسد روایت فرار از مجذوم دلیل خوبی بر پذیرش سرایت و واگیر است و حتی اگر روایت مشتمل بر «لاعدوی» بر نفی سرایت مطلقا دلالت میکرد با این روایت معارض بود و همین برای اینكه نتوان نفی سرایت و واگیر را به شریعت نسبت داد.
اینكه برخی در توجیه روایت فرار از مجذوم گفتهاند این روایت به این دلیل است که مبادا همراه شدن با مبتلایان به بیماریهایی که از نظر مردم موجب سرایت است و ابتلای اتفاقی به بیماری(نه به خاطر سرایت) باعث ایجاد تصور غلط برای مردم بشود که سرایت و واگیر حقیقت دارد، از توجیهاتی است که نه عرفی است و نه قابل التزام است و نه از این روایات چنین چیزی فهمیده میشود.
و حتی اینكه در کلام صاحب وسائل مذکور است که تحرز از عدوی و ترتیب اثر بر موارد سرایت و عدوی مكروه است از روایات قابل استفاده نیست بلكه این روایات بر وجوب تحذر دلالت میکنند. درست است که یكی از احتمالاتی که ما در معنای «لاعدوی» مطرح کردیم این بود که این روایت در صدد نهی از ترتیب اثر بر عدوی است که به لسان نفی موضوع وارد شده است و گفتیم منظور از اثر عدوی همان تحرز است، اما در مورد بیماری که عدوی در آن واقعیت ندارد اما مردم به غلط آن را واگیر میدانند نه اینكه با پذیرش عدوی، تحرز از آن مكروه باشد.
توجه به این نكته هم لازم است که حتی اگر مفاد تعبیر «لاعدوی» نفی سرایت مطلقا باشد با این حال ممكن است همان سرایت که از نظر شریعت واقعیت ندارد موضوع برخی احكام شریعت قرار گرفته باشد.
مثال نفرت طبع نوع انسانها از آبی که بیماران مبتلا به بیماریهایی که تنفر عمومی از آنها هست استفاده کردهاند، موجب سقوط وجوب وضو با آن آب باشد چون وجوب وضو به این آب حرجی است یعنی حتی اگر به عدم سرایت هم یقین داشته باشد اما تنفر طبعی و استقذار یک امر قهری و طبعی است و با بیان عدم سرایت این تنفر برطرف نمیشود.
همان طور که ممكن است کسی با علم به عدم ضرر از جانب میت از مرده بترسد و به خاطر این احتمال ضرر به خاطر این ترس مثال وجوب وضو از آبی که کنار میت است از او ساقط شود.
انتهای پیام/