تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گفتاری از دکتر عالیه شکربیگی، استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه آزاد واحد تهران؛ تحولات ساختار خانواده در ایران/ باید از نگاه آسیب‌شناسی بگذریم و به نگاه معنایی برسیم/ خانواده‌های امروزی به تغییر نگرشی دچار شده و مفهوم خانواده از دید اعضای خود تغییر کرده است

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ دکتر عالیه شکربیگی، استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز در گفتاری به بررسی تحولات ساختار خانواده در ایران پرداخت که متن آن بدین شرح است؛

در پنجاه‌سال اخیر تحولاتی که در نهاد خانواده اتفاق افتاده، به‌تدریج تغییرات ارزشی و هنجاری زیادی را در خانواده‌ها ایجاد کرده و باعث شده سبک زندگی افراد تغییر کند و در پاره‌ای از موارد درگیری‌هایی در زندگی به‌وجود آورد. در گفتار پیش رو تلاش می‌کنیم ابتدا مروری بر گونه‌های خانواده ایرانی داشته باشیم و در ادامه با رویکرد دورکیمی آسیب شناسی از وضعیت خانواده کنونی و هم‌چنین سیاست‌گذاری در این عرصه ارائه دهیم. 1. گونه‌های متنوع خانوادۀ ایرانی در سال‌های اخیر تحقیقی دربارۀ گونه‌شناسی خانواده‌ها انجام دادیم؛ بدین معنا که آیا فقط یک نوع خانواده داریم یا اینکه گونه‌های مختلف خانواده در کنار هم وجود دارد؟ وقوع طلاق در کدام گونه از خانواده‌ها اتفاق می‌افتد؟ ازنظر کاستلز امروزه هشتادگونه خانواده در دنیا وجود دارد. رسالۀ دکتری بنده دربارۀ مدرن‏گرایی و سرمایۀ اجتماعی خانواده در ایران بود و نتیجۀ آن هم این بود که چهارگونه خانواده را در سال 1387 در تهران شناسایی کردم: الف) خانوادۀ سنتی؛ ب) خانوادۀ در‌حال گذار؛ ج) خانوادۀ مدرن؛ د) خانوادۀ پُست‏مدرن.‌ 1.1. خانوادۀ سنتی در سال 1387 در تهران حدود چهل‌درصد خانواده‌ها از گونۀ سنتی بوده‌اند. در خانوادۀ سنتی ارتباط میان زوجین طولی بوده و مرد در راس خانواده قرار دارد و هرکدام از طرفین دارای وظایف مشخص و ثابتی هستند. 1.2. خانوادۀ در‌حال گذار 41درصد از خانواده‌ها در‌حال گذار بودند. خانوادۀ در‌حال گذار یعنی از سنت‌ها (تکالیف) فاصله گرفته، هرچند هنوز به مدرنیته نیز نرسیده بودند. این‌گونه خانواده‌ها با خشونت دائمی و طلاق درگیر بوده و فضای مجازی، اعضا را به‌سمت فردیت‌گرایی خاصی سوق می‌دهد و اساساً حرف مشترکی برای گفتن ندارند. درواقع بیشترین مشکلات و مسائل در تحولات خانواده‌ها در همین خانواده‌های در‌حال گذار اتفاق افتاد. 1.3. خانوادۀ مدرن گونۀ دیگر، خانواده‌های مدرن بودند که حدود هشت‌درصد را در سال 1387 در‌برمی‌گرفت. بسیاری از پژوهشگران در سال‌های اخیر از این نوع خانواده‌ها با عناوینی مثل «خانوادۀ مدنی» یا «خانوادۀ دموکراتیک» یاد کرده‌اند. خانوادۀ مدرن خانواده‌ای است که در آن رابطۀ اعضا اعم از رابطۀ زوجین، رابطۀ والدین با فرزندان و بالعکس مبتنی‌بر رابطه‌ای مدنی است. افراد این خانواده در ارتباطات خود تابع نوعی عقلانیت هستند و صرفاً تصمیم‌گیری‌ها را مرد، زن یا فرزند (مردسالاری، زن‌سالاری یا فرزند‌سالاری) انجام نمی‌دهد؛ بلکه اعضای خانواده در تصمیم‌گیری‌ها حضور دارند؛ زیرا در خانوادۀ مدنی اصلاً «سالار»ی وجود ندارد. بدین ترتیب اگر مشکلی در خانواده پیش بیاید، همۀ اعضا دربارۀ آن اظهارنظر می‌کنند. مثلاً در تصمیم‌گیری برای برنامۀ اوقات فراغت آخر هفته، حرف اول و آخر را یک نفر به‌تنهایی نمی‌زند؛ بلکه هر عضوی پیشنهاد خود را مطرح می‌کند و اعضای خانواده با مشورت، به تصمیمی جمعی می‌رسند. بنابراین در خانوادۀ مدرن نوعی توازن در انجام وظایف و تصمیم‌گیری‌ها وجود دارد؛ به‌طوری‌ که هیچ‌کس در این‌گونه خانواده‌ها منفعل نبوده و همگی به‌نحوی پویا در تصمیم‌گیری‌ها حضور دارند. 1.4. خانوادۀ پست‏مدرن حدود هفت‌درصد از خانواده‌ها در سال 1387 پست‌مدرن بوده‌اند. شاخصه‌هایی می‌توان برای این نوع خانواده‌ها بیان کرد، ازجمله اینکه خود والدین مسائل خانواده را انجام نداده و فرضاً از پرستار کودک استفاده می‌کنند؛ خانواده‌های چندشغله و خانواده‌های مصرف‌گرا حتی اگر کاری در خانه انجام دهند، به‌صورت اینترنتی و از راه دور است. 1.5. خانوادۀ ایرانی‌اسلامی تحقیقات اخیر نشان داده که گونۀ دیگری از خانواده در کشور باعنوان «خانوادۀ ایرانی‌اسلامی» وجود دارد و از شاخصه‌های آن کثرت نام‌های مذهبی است. یکی از خلأهای موجود در خانوادۀ ایرانی کنونی، همین ‌گونۀ ایرانی‌اسلامی است. به‌نظر می‌رسد چنین الگویی از خانواده، سلسله‌مراتبی نبوده، بلکه مبتنی‌بر عقلانیت است؛ چراکه طبق اصل شورا، اعضای گروه با یکدیگر صحبت کرده و تصمیم واحدی می‌گیرند. 2. تحولات خانواده و آسیب‌شناسی آن در نگاه دورکیم مباحث جامعه‌شناسی دربارۀ خانواده هم‌زمان با ظهور جامعه‌شناسی آغاز شده است. در قرن 19 هم‌زمان با تحولات اروپا و ظهور علم جامعه‌شناسی، خانواده نیز جزو مباحث اصلی و اساسی بوده است. در بررسی تحولات خانواده با نگاه آسیب شناسی یکی از چارچوب‌های قابل استفاده، رویکرد دورکیمی به این مسائل است. امروزه درونی‌کردن فرهنگ و ارزش‌ها صرفاً در نهاد خانواده صورت نمی‌گیرد. برای نمونه، در کشور ما بسیاری از ارزش‌هایی را که درگذشته نهاد خانواده ایجاد می‌کرد، امروزه نهادهای مکمل خانواده همچون مهدکودک‌ها آن را برعهده گرفته‌اند و کودک ارزش‌های خود را در این مکان می‌آموزد. کودکی که والدین خود را ندیده، برقراری ارتباط عاطفی با والدین برای او دشوارتر می‌شود. امروز با حضور زنان در عرصۀ عمومی، سرمایۀ اجتماعی والدین در خانواده کاهش پیدا کرده است. کنار‌هم‌نبودن باعث کاهش ارتباط عاطفی می‌شود و اگر هم ارتباطی شکل بگیرد، احتمالاً خیلی ضعیف است. یکی از آسیب‌هایی که در همین‌جا به‌وجود می‌آید، شکاف نسلی است. خانواده‌ها شکایت می‌کنند که چرا فرزندان حرف‌های ما را نفهمیده و در دنیای دیگری هستند. حال‌ آنکه اگر بر عملکرد والدین توجه شود، مشخص می‌شود که برخی مواقع خود والدین مقصر هستند؛ برای مثال وقتی فرزند در کنار والدین نباشد، درونی‌کردن ارزش خانوادگی را از آن‌ها نمی‌آموزد، حال ‌آنکه این وظیفۀ پدر و مادر بوده که این ارزش را در درون فرزند قرار دهد. 2.1. خانواده، معیار اصلی اخلاق اجتماعی دورکیم در جایگاه نظریه‌پرداز اجتماعی بر این عقیده است که خانواده معیار اصلی اخلاق اجتماعی بوده و نظام آیینی جامعه الگو‌گرفته از نظام آیینی خانواده است. بدین معنا که هر چیزی که در خانواده تولید می‌شود، در جامعه بازتولید می‌شود؛ مثلاً اگر در خانواده بی‌اخلاقی تولید شود، در جامعه نیز بی‌اخلاقی بازتولید می‌شود. اسلام نیز معتقد است اگر خانواده سالم باشد، جامعه هم سالم است. حال ‌آنکه امروزه از نگاه جامعه‌شناختی مهم‌ترین تغییر و تحولی که آسیب نیز محسوب می‌شود، تحول در نهاد خانواده و مشکلات خانواده است. 2.2. خانواده، مدرسۀ اخلاص و ازخودگذشتگی در نگاه دورکیم، خانواده از گذشته تا به امروز مدرسۀ اخلاص و ازخودگذشتگی بوده است. امروزه نیز تنها پناهگاهی که در کوران مشکلات، ما را یاری می‌دهد، خانواده و اعضای آن است. در سال‌های 1380 و 1382 دو موج تحقیقاتی دربارۀ ارزش‌ها و نگرش‌های مردم ایران صورت گرفت، بدین ترتیب که پرسیدند اولین نهادی که به آن اعتماد دارید، چیست. 95‌درصد، خانواده را عنوان کردند. نهاد خانواده برای همۀ ما محلی برای افزایش سرمایۀ اجتماعی و اعتمادزایی است؛ حال‌ آنکه امروزه خانواده به تحول و آسیب و مشکل دچار شده است. 2.3. ظهور فردگرایی متقارن با جامعۀ جدید فردگرایی در جامعۀ مدرن به خانواده نفوذ کرده است. یکی از عواملی که فردگرایی را در خانواده نهادینه کرده، حضور در فضای مجازی است که باعث شده افراد از محیط خانه و خانواده دور شوند. طبق تحقیقات صورت‌گرفته، از تبعات حضور در فضای مجازی کاهش رابطۀ عاطفی زوجین و انتخاب‌های دیگری است که برای زنان و مردان در فضای مجازی وجود دارد؛ به‌طوری که ممکن است شخص زندگی خود را فدای حضور در فضای مجازی کرده و حتی در پاره‌ای از موارد موجب طلاق شود. درنتیجه در کلاس‌های ناظر به خانواده، باید ابزارهایی آموزش داده شود که در خانواده مشکل‌ساز است. این مطالب به شمشیر دولبه‌بودن فضای مجازی اشاره کرده و اگر به‌درستی به‌کار برده نشود، ممکن است همۀ داشته‌های انسان را نابود کند. 2.4. دولتی‌شدن نهاد خانواده بحث دیگری که دورکیم اشاره می‌کند، دولتی‌شدن نهاد خانواده است. در بسیاری از موارد این دولت است که در خصوصی‌ترین مسائل خانواده مثل فرزندآوری سیاست‌گذاری می‌کند. برای مثال در دولت نهم و دهم به ازای هر فرزند، فلان مقدار پاداش داده می‌شد. البته تشکیل خانواده برای فرزندآوری است؛ اما این فقط یکی از اهداف اصلی است؛ نه تمام آن‌ها. ازدواج اهداف دیگری را هم دنبال می‌کند؛ مثل ارتباطات عاطفی، جنسی، مسائل اقتصادی و مانند این‌ها. بدین‌ترتیب فرزندآوری چیزی است که انتخاب زوجین بوده و تلقینی و سفارشی نیست. ازاین‌رو دولتی‌شدن نهاد خانواده در ایران امروزه به‌عنوان آسیب مطرح است؛ یعنی دولت در برخی موارد دخالت‌هایی می‌کند؛ اما چون قادر نیست اقدام مناسب و کاملی انجام دهد، خانواده را دچار مشکل می‌کند. 2.4.1. سیاست‌گذاری‌های کلان در امور زنان و خانواده در اسناد بالادستی (سیاست‌گذاری)، سندهای زیادی به مسائل زنان و خانواده نپرداخته است. امروزه نهادها و سازمان‌های دولتی با مشاهدۀ مشکلات نهاد خانواده، برای همۀ ارگان‌ها ضمیمه‌کردن پیوست فرهنگی را ضروری کرده‌اند تا مشخص شود که کارهای فلان سازمان به‌نفع زنان و خانواده است یا خیر. این کار خوبی است؛ هرچند خیلی دیر به این فکر افتاده‌اند.‌ 2.4.2. ظهور نهادهای مدنی در خانواده هیچ‌جای دنیا تمام کارها و سیاست‌گذاری‌های کلان و مسئولیت‌ها بر‌عهدۀ دولت‌ها نیست؛ بلکه NGOها، نهادهای مدنی و سازمان‌های غیردولتی نیز باید نقش خود را ایفا کرده و به حل مسائل خانواده کمک نمایند. البته امروزه در ظاهر، نهادها و سازمان‌های مردم‏نهاد زیادی داریم؛ اما در عمل این سازمان‌ها از درون سازمان‌های دولتی متولد شده‌اند. حال ‌آنکه این سازمان‌ها باید سیاست‌های دولت را کنترل کنند؛ نه اینکه ذیل دولت جای گرفته و به‌خاطر دریافت وام‌های دولتی تابع دولت باشند. این نیز می‌تواند به‌نوعی آسیب باشد. 3. نگاهی به آسیب‌ها و تحولات خانواده حال کمی عینی تر به برخی از مصادیق آسیب‌های موجود می‌پردازیم. برخی عوامل مؤثر بر تحولات خانواده که بعضاً ممکن است آسیب‌زا باشد، از این ‌قرار است: افزایش سن ازدواج، امکان سوادآموزی زنان و دختران، افزایش طلاق‌ها، کاهش بُعد خانوار، آزادی انتخاب همسر، ممنوعیت انتخاب همسر دوم برای مردان، امکان ارائۀ دعوی زنان برای طلاق، مشارکت بیشتر زنان در حوزۀ سیاسی (به دلیل اهمیت رأی اول در انتخاب‌شدن کاندیداها). در این بخش موضوعاتی همچون ازدواج سفید، عشق سیال، شکاف بین نسلی و... به‌عنوان آسیب‌های خانواده بررسی می‌شود. 3.1. ازدواج سفید گونه‌های جدیدی از خانواده مثل ازدواج سفید به‌عنوان آسیب در جامعه وجود دارد. ازدواج سفید، خانوادۀ سفید، هم‌باشی، هم‏خانگی، هم‏بودگی، هم‏بالینی یا ازدواج سیاه همۀ این‌ها مفهومی بوده که معنای آن‌ هم‌زیستی‌های مشترک بدون ازدواج و بدون رعایت مسائل شرعی و عرفی است. برخی عوامل شکل‌گیری ازدواج سفید ورود مدرنیته، بحران صمیمیت، افزایش طلاق، تغییر سنت‌ها و رشد مادی‌گرایی بوده است. به برخی از آسیب‌های این نوع ازدواج نیز در ادامه اشاره می‌شود:‌ الف) فشار بیشتر بر دخترها: طبق تحقیقات، این آسیب بیشتر متوجه دختران بوده تا پسران؛ ب) فرزند: از آنجایی‌ که هیچ‌گونه تعهد و ضمانتی در این ازدواج نیست، اگر فرزندی از این ازدواج حاصل شود، چه کسی از این فرزند حمایت می‌کند؟! ج) نابودی سنت: ازدواج سفید، نوعی گذر از جامعۀ سنتی بوده که ‌بر رسم و آیین و فرهنگ و مناسبات ازدواج (مثل خواستگاری، نامزدی، عروسی و عقدکنان) مبتنی نیست. انسان با آیین زنده است و هرکدام از این آیین‌ها پیامی دارند. برای مثال اعلام نامزدی یعنی دو خانواده پیوند خویشاوندی خواهند داشت. 3.1.1. عوامل شکل‌گیری در تحقیقی که دربارۀ عوامل رخ‌دادن ازدواج سفید صورت گرفته، شش عامل شناسایی شده است: الف) سنت‌گریزی؛ ب) خوانش نو از مفهوم ازدواج؛ ج) فردگرایی؛ د) تعهد‌گریزی: در زندگی خانوادگی مبتنی‌بر شرع و عرف، تعهد و مسئولیت‌پذیری وجود دارد؛ برخلاف ازدواج سفید؛ ه) امنیت اقتصادی؛ و) نیازهای عاطفی و جنسی. 3.1.2. دلایل مؤثر در کنار این عوامل، دلایلی نیز وجود دارد که باعث ازدیاد این آسیب‌ها شده‌اند: الف) دلایل بیرونی: طبیعتاً همۀ عوامل از درون جامعه نیست؛ بلکه برخی عوامل به جهانی‌سازی برمی‌گردد. ابزار اصلی جهانی‌سازی، رسانه‌ها هستند. امروز در ایران خانوادۀ رسانه‌ای، انسان رسانه‌ای و عملکردهای رسانه‌ای وجود دارد. ب) دلایل درونی: در داخل جامعه، سه دلیل باعث تغییر و تحول خانواده شده‌ است: 1. دولت 2. خود خانواده 3. دین. البته دین نه به معنای خود آموزه‌های اصیل دین، بلکه تفاسیر غلطی از دین که در جامعه رواج دارد؛ کسانی که تحت لوای دین ضرباتی به دین وارد کرده‌اند. 3.2. عشق سیال منظور از عشق سیال ناپایداری پیوندهای انسانی و عاطفی است که به‌عنوان آسیب در خانواده به‌وجود می‌آید. این ناپایداری در مواقع گوناگونی همچون محیط کار، تعاملات و ارتباطات، فضای مجازی -مهم‌ترین دلیل- و مانند این‌ها به دلیل سیال‌بودن، عشق پایداری در پیوند خود نشان نمی‌دهند. در عشق سیال، مردان یا زنان دائماً در‌حال تغییر دوستی‌ها هستند و بر پیوند واحدی باقی نمی‌مانند. امروز ثابت شده است که هر زن یا مردی که در روابط خود عشق سیال دارد و در ارتباطات خود تنوع‌طلب است، پیامد این کار به خود فرد برگشته و سلامت روح و روان و جسم آن فرد را به خطر می‌اندازد. درمان آسیب عشق سیال در خانواده‌ها فقط و فقط از طریق آموزش و آگاه‏سازی ممکن است. دخترها و پسرهای ما باید خانواده را به‌عنوان نهادی بشناسند که در طول تاریخ از اعضای خود حمایت کرده است. به همین دلیل هر شکلی از زندگی ابداع شود، خانواده مسیر خود را پیش برده و مثلاً ازدواج سفید هرگز جای خانواده را نمی‌گیرد؛ هرچند به‌عنوان شکلی از زندگی در کنار آن قرار داشته باشد. لذا خانواده همچنان اصالت خود را حفظ کرده است؛ زیرا مسائلی که در خانواده وجود دارد، بسیار بنیادی و اصیل است؛ به‌طوری‌ که نمی‌توانیم پاسخ به نیازهای خود را در جایی غیر از خانواده بیابیم. بنابراین خانواده به‌عنوان اصیل‌ترین نهاد می‌تواند عشق ناب و راستین را در دل خود جای دهد.‌ 3.3. فردگرایی‌ شواهد گویای این است که جامعۀ ایرانی به‌سمت فردگرایی می‌رود و درواقع امروزه غالباً نگرش زندگی در زمان حال مطرح است که همان نگرش پست‌مدرن است. از شاخصه‌های پست‌مدرنیته تأکید بر زندگی حال و فراموش‌کردن گذشته و آینده است که آینده‌نگری را در نهاد خانواده کم‌رنگ‌تر می‌کند و این نوعی آسیب در خانواده است. 3.4. شکاف بین‌نسلی دلیل آسیب شکاف بین‌نسلی لزوماً فرزندان نیستند؛ بلکه خود والدین و خانواده‌ها هستند؛ زیرا فرزند را هرگونه پرورش دهید، به همان جهت حرکت می‌کند. چنانکه بوردیو می‌گوید انسان وقتی به دنیا می‌آید، ساختمان ذهنی او در درون ساختمان اجتماعی پرورش می‌یابد؛ یعنی اولین جایی که کودک می‌شناسد، پدر، مادر، خواهر، برادر و اطرافیان اوست. این ساختمان ذهنی کودک در درون جهانی اجتماعی به نام خانواده ترسیم می‌شود و اگر این ترسیم‌شدن به‌خوبی صورت نگیرد، طبیعی است که آن ساختمان ذهنی به‌غلط پرورش می‌یابد.‌‌ در کنار شکاف نسلی، تفاوت نسلی، بیگانگی نسلی، گسست نسلی و پیوست نسلی وجود دارد. این روابط نسلی وابسته‌به نوع خانواده‌هاست که در ابتدای بحث مطرح شد. به‌عنوان ‌مثال بیگانگی نسلی در خانوادۀ در‌حال گذار اتفاق می‌افتد. خشونت‌ورزی، شکاف نسلی و بیگانگی نسلی همگی در چنین خانواده‌هایی رخ می‌دهد؛ زیرا از سنت‌ها و ارزش‌ها فاصله گرفته؛ اما نتوانسته به استقلالی در اندیشه و جهان‌بینی مشخص برسد. حتی برخی مواقع والدین خود را نادان و ناتوان فرض کرده و توانمندی‌های خود را بالاتر از آنان عنوان می‌کند. این گویای استقلالی است که در جوانان وجود دارد؛ اما استقلالی که مبنای خانواده‌محوری ندارد، بلکه مبتنی‌بر فردگرایی است. اینجا خانواده‌محوری به کودکان آموخته نشده، چون خود والدین مشکل داشته‌اند. 3.5. افزایش خشونت در فرزندان خشونت خانوادگی یکی دیگر از آسیب‌های خانواده است. والدین شکایت می‌کنند که چرا فرزندان ما خشن هستند؛ حال ‌آنکه این موضوع ممکن است از عملکرد نادرست خود والدین ناشی باشد. برای مثال وقتی پدر یا مادر بر سر هر مسئلۀ جزئی با یکدیگر مشاجره کرده و دادوفریاد می‌کنند، کودک نظاره‌گر رفتار آن‌ها بوده و آن را در ذهن خود ذخیره کرده و خشونت به‌عنوان مهارتی در او نهادینه می‌شود. در آیندۀ نه‌چندان دور نیز اگر به مهارت نیاز داشته باشد، اولین مهارتی که در او هویدا می‌شود، خشونت‌ورزی است. لذا رفتار نادرست کودکان بازتولید رفتار والدین است.‌ راهکار صحیح، آموختن مدارا و تساهل به‌جای خشونت است. بدین ترتیب که والدین در تعامل با یکدیگر این مفاهیم را به کودکان بیاموزند. اگر کودکان مدارا را نیاموزند، در آینده به مشکلات اجتماعی دچار می‌شوند؛ زیرا اولین اصل حقوق شهروندی مداراست و شخصی که این خصیصۀ رفتاری را نداشته باشد، نمی‌تواند به حقوق دیگران احترام بگذارد. لذا مدارا و تساهل حاکی از توسعۀ فرهنگی در خانواده است. ازاین‌رو خانواده از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده و در تمامی مسائل ازجمله تحصیل و اشتغال، خانواده را باید در اولویت ارزش‌ها قرار دهیم. هر امری که خانواده را تهدید می‌کند، یا باید اصلاح شده یا کنار گذاشته شود تا تحکیم خانواده حاصل گردد. 3.5.1. خشونت و مدرسه یکی از عوامل جامعه‌پذیری، نهاد آموزشی بوده که در کشور ما آموزش‌وپرورش متولی آن است. امروزه نهاد آموزش‌وپرورش به‌جای تعلیم و تربیت به محلی برای آموزش خشونت به فرزندان تبدیل ‌شده است. در گذشته مدارس حیاط داشتند و کودکان انرژی خود را با تحرک و بازی‌های مختلف تخلیه می‌کردند؛ اما امروزه برخی مدارس غیرانتفاعی کلاً یک آپارتمان بوده و هیچ حیاطی نداشته و به‌جای تحرک‌های سالم، با یکدیگر درگیر شده و خشونت‌ورزی می‌کنند. 3.5.2. خشونت و بازی‏های رایانه‏ای امروزه کودکان به‌جای تحرک و تخلیۀ انرژی در کوچه و زمین بازی، به بازی‌های رایانه‌ای خشن و ناهنجار و مخرب رو آورده و موجب عصبی‌شدن و خشن‌شدن کودک شده و با آموزش‌های نادرست در این بازی‌ها، کودک را از حالت عادی خارج می‌کند. نظام استعماری و سرمایه‌داری در جهت یکسان‌سازی دنیا و جهانی‌سازی حرکت کرده و درنهایت به‌دنبال یکسان‌سازی خانواده‌ها در کل سیاره زمین است! یعنی خانواده‌هایی که پوشش، گفتار، رفتار، دغدغه، نیازهای جنسی، نیازهای عاطفی و به‌طور کلی هویت‌های یکسان داشته باشند. در گذشته نظام استعماری با لشکرکشی نظامی به اهداف خود می‌رسید (جنگ سخت)؛ اما امروزه از طریق رسانه و فرهنگ و صنعت مصرف، ارزش‌های خود را در تمام دنیا ترویج کرده و هویت فرهنگی یکسان را به همه‌جا ارسال می‌کند (جنگ نرم). مثال معروف از بازی‌های خاص جنگ نرم، بازی نهنگ آبی بود که تا خودکشی واقعیِ کاربر پیش می‌رفت. 3.6. کاهش ازدواج و افزایش طلاق آمار ازدواج در بازه‌ای چهارساله بین سال‌های 1390 تا 1393 قریب‌به بیست‌درصد کاهش یافته، درحالی ‌که در همان بازۀ زمانی آمار طلاق پانزده‌درصد افزایش داشته است. این اتفاق مهمی است که بدان توجه خاصی نمی‌شود. راهکار مناسب در این زمینه، تسهیل‌سازی مکانیزم‌های ازدواج و طلاق است. البته منظور صادر‌کردن مجوز طلاق نیست؛ چراکه اگر در زمینۀ طلاق آسان گرفته شود، هشتاددرصد مردان و زنان جامعه طلاق می‌گیرند. 3.6.1. جامعه‌شناسی یا روان‌شناسی نکتۀ مهمی دربارۀ افزایش طلاق در جامعه وجود دارد و آن تأکید افراطی بر روان‌شناسی به‌جای جامعه‌شناسی است. حقیقتی که در این چهل‌سال وجود داشته و نمی‌توان انکار کرد، این است که همیشه روان‌شناسان در مسائل زنان و خانواده حضور داشته‌اند، حال ‌آنکه جامعه‌شناسان نبوده‌اند. در روان‌شناسی، خود فرد عامل اصلی مشکلات است؛ اما در جامعه‌شناسی به اجتماع توجه می‌کند و خانواده نیز جدای از اجتماع زندگی نمی‌کند؛ زیرا در تمام تعاملات، ارتباطی دوسویه وجود دارد. چنانکه بوردیو می‌گوید رابطه‌ای دیالکتیکی بین خانواده و اجتماع وجود دارد؛ یعنی همان‌قدر که خانواده روی اجتماع تأثیرگذار است، به همان میزان اجتماع نیز روی خانواده مؤثر است. ازاین‌رو نمی‌توانیم بگوییم در مسائل خانواده، اصلاً مباحث اجتماعی دخالت ندارند. بدین ترتیب سال‌ها جامعه‌شناسان در عرصۀ خانواده دیده نمی‌شدند و اخیراً چند سالی است که نگاهی در این زمینه نیز به جامعه‌شناسان شده و از آنان نظرخواهی می‌شود. به‌عنوان نمونه، رسانه مسئله‌ای اجتماعی بوده است، نه روان‌شناختی. رسانه در خصوصی‌ترین مسائل انسان نفوذ کرده و در زندگی مردم دخالت می‌کند. این مسئله‌ای اجتماعی و بیرون از نهاد خانواده است. لذا صرف دانش روان‌شناسی نمی‌تواند مسئله را حل کند. حال‌ آنکه مطالعات دربارۀ انسان، میان‌رشته‌ای است و هیچ رشته‌ای به‌تنهایی نمی‌تواند تغییر مطلوبی ایجاد کند. همۀ رشته‌ها باید دست‌به‌دست هم داده و خانواده را از بحرانی که در آن قرار دارد، نجات داده و بیرون بکشد. برای ‌مثال خانواده‌هایی که معلول دارند، به پرستاری دائمی نیاز دارند و این خود نوعی آسیب است. 4. آسیب‌شناسی سیاست‏گذاری در نهاد خانواده بیشتر مشکلات حوزۀ زنان و خانواده به علت سیاست‏گذاری‌های ناصحیح در نهاد خانواده بوده و مسئولان ما در امر سیاست‌گذاری در امور مربوط‌به زنان و خانواده موفق نبوده‌اند. سیاست اجتماعی «مجموعه‌ای از اهداف و قوانین اجتماعی بوده که هدفش دستیابی به شاخص بهزیستی اجتماعی است». در کشور ما سازمان‌های سیاسی قوانین سیاست اجتماعی را وضع کرده و هدف از تصویب قوانین، بهبود‌بخشیدن به بهزیستی خانواده‌هاست. اما ازآنجایی‌ که خلأ قانونی وجود دارد، سیاست اجتماعی به‌درستی در کشور انجام نمی‌شود. با بررسی سیاست اجتماعی برخی کشورهای پیشرفته پنج شاخص برای سیاست اجتماعی (مسئولیت اجتماعی دولت) به‌دست می‌آید: الف) سلامت خانواده؛ ب) آموزش خانواده؛ ج) خدمات اجتماعی به خانواده؛ د) مسکن خانواده؛ و) اشتغال خانواده. 4.1. مرد و زن باهم گفتنی است در شاخص‌های سیاست اجتماعی، زن و خانواده در کنار هم هستند؛ زیرا ما زن را در مناسبات خانواده دیده‌ایم و به اعتقاد من نمی‌توان این دو را از هم جدا کرد. زنان ضمن حضور در عرصۀ عمومی، به نهاد خانواده نیز باید توجه کنند. اولویت اول زن تحصیل‏کرده باید حفظ خانواده و تحکیم این نهاد باشد. اگر زن این مسئولیت را نادیده گرفته و فقط به زن‌بودن و علایق خود فکر کند، نادرست است و باید با در‌نظر‌گرفتن تحکیم خانواده، به عرصۀ عمومی وارد شود. 4.2. سیاست‏گذاری در سلامت حضور مردم در بیمارستان‌ها، هر سال بیشتر از سال گذشته می‌شود. این مسئله حاکی از به‌خطرافتادن سلامت اجتماعی خانواده است. همان‌طور که پیش‌ازاین گفته شد، یکی از سیاست‌های اجتماعی، سلامت خانواده است؛ حال ‌آنکه سلامت خانواده سیاست‌گذاری درستی نشده است.‌ 4.3. مردان مانع سیاست‌گذاری زنان ازآنجایی‌ که مردان تدوین‌کنندۀ قوانین بوده‌اند، در بسیاری از موارد برای سیاست‌گذاری در مسائل زنان مانع‌تراشی کرده‌اند. برای مثال لایحۀ محدودیت خشونت علیه زنان به علت سنگ‌اندازی‌های مکرر، مدتی طولانی است که تصویب نشده است. البته گفت‌وگونکردن و تعامل نادرست در بین سیاست‌گذاران و رفتار سلیقه‌ای با قوانین حامی زن و خانواده از مشکلات جدی است. راهکار پیشنهادی، حضور زنان در این عرصه است. هرچند نیازهای زنان را مردان بتوانند درک کنند، نمی‌توانند همۀ مشکلات را فهمیده و هم‌زادپنداری نمایند.‌ 4.4. تأثیر منفی منافع حزبی انسان باید تابع قواعد و قوانینی باشد که در جامعه وجود دارد. وقتی انسان آزاد باشد، می‌تواند رفتاری انسانی انجام دهد. البته حزب‌های سیاسی اصلاح‌طلب و اصول‌گرا لزوماً نادرست و غیرانسانی عمل نمی‌کنند؛ اما به ‌هرحال مجبور هستند که تابع منافع حزبی بوده و به‌طور کامل به مشکلات نپردازند. کسی که تابع اصول حزبی باشد، اولین هدفی که دنبال می‌کند، اولویت‌های حزبی اوست. حال‌ آنکه خانواده باید از این بازی‌های سیاسی و حزبی خارج شود. همچنین هر دولتی مجموعه‌ای از سیاست‌گذاری‌ها را انجام داده که دولت بعدی آن‌ها را تغییر می‌دهد. لذا خود زنان فارغ از هرگونه جهت‌گیری حزبی و سیاسی باید وارد عمل شده و اقدامات عملی انجام دهند. 4.5. سیاست‌گذاری برای شغل‌های خاص مردانی ‌که شغل‌های خاصی مثل رانندگی در بیابان یا حضور در کشتی دارند و زمان زیادی را از خانوادۀ خود دور هستند، خانوادۀ آنان مخاطرۀ بسیاری دارند و اصلاً در سیاست‌گذاری‌ها به آنان توجه نشده است. مثلاً دربارۀ مردی که حضور بسیار کم‌رنگی در خانه داشته و رشد فرزندان خود را ناقص درک کرده، باید گفت دولت نه از این خانواده حمایت کرده و نه از آن شوهر. برخی از زنان این خانواده‌ها دچار افسردگی و ناراحتی‌های زیادی هستند. طلاق عاطفی در بسیاری از موارد، حاصل این شغل‌های دشوار است. بنابراین باید به این مسائل در سیاست‌گذاری‌ها توجه شود. 4.6. شکاف بین تحقیقات و سیاست‌های خانواده بین تحقیقاتی که در جامعه برای سیاست خانواده در سطوح کلان صورت می‌گیرد، شکافی وجود دارد، بدین معنا که تحقیقات و سیاست‌های خانواده با هم هماهنگ نیستند. 4.7. اصول سیاست خانواده سیاست خانواده شش اصل را در برمی‌گیرد: 4.7.1. حمایت خانواده حمایت خانواده و مسئولیت‌های آن اولین اصل است. مثلاً باید سیاست‌ها و برنامه‌هایی اجرا شود که باید از کارکرد خانواده حمایت کرده و خدمات جایگزین دهند. آیا سیاست‏گذارها از توانایی اعضای خانواده در ایفای نقش خود مطلع هستند؟ اگر توانا نیستند، آیا می‌توانند به آنان کمک کنند؟ آیا افرادی هستند که بتوانند ارتباط بین نوجوانان و سالمندان را در خانواده بر‌عهده بگیرند؟ امروزه حضور مددکاران اجتماعی در خانواده‌ها نیازی مهم است. چقدر به این مسئله در سیاست‌های اجتماعی توجه شده است؟ 4.7.2. عضویت و ثبات در خانواده برای ‌مثال باید سیاست‌ها و برنامه‌هایی اجرا شوند که ثبات زناشویی و والدینی و سایر تعهدات را تقویت سازد؛ برای حفاظت از اعضای خانواده و با درخواست خودشان باشد. این برنامه‌هایی که سیاست‌گذاری می‌شود، کدام‌یک مانع ازدواج یا طلاق می‌شوند؟ کدام‌یک حمایت یا سازگاری کودکان را به دنبال دارد؟ ما به همین سیاست‌گذاری‌های دقیق و جزئی نیاز داریم؛ نه به معنای کلی که زن در سیاست می‌خواهد چه کند. وقتی این برنامه‌ها اجرا شود، خانواده برای در کنار هم‌بودن منابعی دارد. تغییراتی که در روابط خانوادگی اتفاق می‌افتد، مثل سازش، طلاق، طلاق‌های عاطفی چقدر باعث می‌شود حمایت در طول زمان بهبود و تداوم یابد؟ 4.7.3. اصل مشارکت خانواده سیاست و برنامه‌هایی که وابستگی متقابل روابط خانوادگی میان زن و شوهر را بهتر کنند، تا چه حد تعبیه شده است؟ چراکه این موارد باعث می‌شود نهاد خانواده تحکیم شود. آیا این برنامه‌ها تأثیرات دوسویۀ خانواده و اعضای خانواده و مشکلات و نیازهای خانواده را شناسایی می‌کند؟ آیا باعث می‌شود اعضای خانواده به هنگام مشکلات مشارکت فوری و چشمگیر انجام دهند؟ شبکه‌های اجتماعی غیررسمی مثل سازمان‌های مذهبی و اجتماعی آیا برای زندگی روزمرۀ خانواده‌ها ایجاد می‌شوند؟ تا جایی که در بحث مطالعات خانواده دیده می‌شود، به این موارد در سیاست‌گذاری‌ها توجهی نشده است. اگر خانواده دچار مشکل است، به‌خاطر فقدان همین سیاست‌هاست.‌ 4.7.4. همکاری و توانمندسازی خانواده اطلاعات کامل و حق انتخاب به خانواده‌ها؛ استقلال خانواده؛ حق تصمیم‌گیری خانواده؛ مشارکت افراد متخصص همچون وکلا با خانواده‌ها؛ نیازهای خانواده؛ خدمات سهل‌الوصول؛ مشارکت خانواده. 4.7.5. تنوع در خانواده روابط میان نسل‌ها؛ مسئولیت بین نسل‌ها؛ ارزش‌های مختلف؛ نگرش‌ها؛ رفتارها؛ فرهنگ‌ها؛ مذاهب؛ مکان جغرافیایی؛ چقدر این مسائل در شناخت خانواده‌ها دخیل بوده و به‌تبع در سیاست‌گذاری‌ها لحاظ شده است؟ 4.7.6. حمایت از خانواده‌های داوطلب سیاست‌ها و برنامه‌هایی که باید خانواده‌ها را در نیازهای اقتصادی و اجتماعی حفظ کند؛ یعنی در اوضاع نیازمندی شدید اقتصادی و درزمانی که از منابع محدودی برای جلوگیری از مشکلات برخوردار هستند. باید اعتراف کنیم که این سیاست‌ها در مسائل خانواده رعایت نشده و باید سیاست‌های اجتماعی در امر خانواده به سمتی برود که امر سیاست اجتماعی و سیاست‌گذاری خانواده برای آسیب‌زدایی در خانواده، این شش اصل را درنظر بگیرد؛ ضمن احترام به استقلال و تنوعی که در خانواده‌ها وجود دارد. 5. تحول معنایی خانواده باید از نگاه آسیب‌شناسی بگذریم و به نگاه معنایی برسیم. خانواده‌های امروزی به تغییر نگرشی دچار شده و مفهوم خانواده از دید اعضای خود تغییر کرده است. خانواده‌ها لزوماً نمی‌خواهند اوقات فراغت خود را درون خانواده بگذرانند و این‌ها یعنی تحول معنایی و نگرشی خانواده. برای مثال زن خانواده به‌دنبال سفرهای مختلف با دوستان خود است، نه با اعضای خانواده. این تغییرات نگرشی در خانواده را «آسیب» بدانیم یا «تغییر»؟ این دو باهم فرق دارد. برخی می‌گویند امروز خانواده تغییر نگرش داده است؛ پس طلاق و کاهش ازدواج و مسائل مشابه را آسیب خانواده نپنداریم، بلکه این‌ها تحولاتی است که به دلیل تغییر معنایی و نگرشی به‌وجود آمده است. در گذشته خانمی که طلاق می‌گرفت، از محافل مختلف طرد می‌شد. حال ‌آنکه امروز مهمانی مخصوص طلاق می‌گیرند. نگاه‌های سنتی به خانواده جای خود را به نگرش‌های مدرن خانواده داده است. در گذشته دخترها برخلاف پسرها نمی‌توانستند برای تحصیلات به خارج از کشور بروند و خانواده مانع می‌شد؛ اما امروزه دخترها تا دورترین نقاط دنیا هم برای ادامۀ تحصیلات می‌روند. حال این تغییرات معنایی و ارزشی را آسیب بنامیم یا تغییر ارزشی و هنجاری؟ 5.1. سیالیت خانواده همچنین به‌نظر نمی‌رسد که نمی‌توان از وقوع این تغییرات و پیشرفت آن جلوگیری کرد؛ زیرا اگر با تغییرات مقابله کرده و بخواهیم جلوی آن را بگیریم، تغییرات از ما می‌گذرد. خانواده در هر دورۀ زمانی، سیاست خاص خود را دارد. امروزه سیالیت خانواده مطرح می‌شود و نمی‌توان آن را به ارزش خاصی محدود کرد. برای مثال ازدواج باید طبق رسومات سنتی باشد؛ به‌طوری ‌که نقش اصلی را در پیدا‌کردن همسر آیندۀ فرزند خود ایفا کند؛ اما امروز خودِ دختر و پسر 75درصد مسائل ازدواج را انجام داده و 25درصد آن را صرفاً برای اجرایی‌کردن ازدواج به خانواده‌ها اطلاع می‌دهند. حال این را تغییر ارزشی بنامیم یا آسیب؟ 5.2. تزاحم وظایف زن در گذشته زن در خانه بود و وظیفه‌ای جز همسرداری و فرزندآوری و فرزندداری نداشت؛ اما امروزه با این تحولات در نهاد خانواده، همچنان‌ همان دیدگاه‌های سنتی دربارۀ زنان ادامه دارد. بدین‌صورت که زن در کنار وظایفی که در خانواده داشته، شاغل شده و فشار کارهای او بسیار زیاد گردیده است؛ به‌ عبارت ‌دیگر زنان از طریق آموزش و تحصیلات به حق اشتغال و امکان سهیم‌شدن در ادارۀ امور جامعه آگاه شده و درنتیجه کار خارج از خانه را انتخاب کرده‌اند؛ اما نگرش و فرهنگ دربارۀ حضور زن در اجتماع تغییر نکرده است. علی‌رغم مشکلات بسیار زیادی که در جامعۀ ما بر سر راه زنان وجود دارد، آن‌ها می‌توانند در زندگی خود تغییر و تحولی ایجاد کنند. این خود زن است که باید تصمیم بگیرد و کسی از بیرون نمی‌تواند سرنوشت او را تعیین کند. رویکرد «وبر»ی به ما می‌گوید که معناها را فهم کرده، حضور داشته باش و سرنوشت خود و جامعه را تغییر بده تا آسیب‌های ممکن را به کمترین میزان آن کاهش دهی! مادری که نقش‌های مختلفی مانند اجتماعی، شوهرداری، فرزندداری و پیوند خویشاوندی در خانواده را توأمان ایفا می‌کند، وقتی این نقش‌ها با یکدیگر تزاحم داشته باشند، طبیعتاً باید از رویکرد عقلانیت استفاده کرده و برخی نقش‌ها را کمتر کند. انتخاب نقش‌هایی که کم می‌شود، آن‌هایی است که زندگی شخص را دچار مخاطره کرده است. بدین معنا که راهکارهایی باید بیابد تا نقش‌هایی را که تهدید ایجاد کرده، از بین ببرد. برای مثال حضور من در دانشگاه اگر به ارتباط با همسرم لطمه بزند، دانشگاه را کاهش می‌دهم؛ زیرا پیوند پایدار عاطفی و انسانی برای من در اولویت قرار می‌گیرد.

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.