تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
دکتر راحله کاردوانی، عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ مهرستان مطرح کرد؛ ما در امر سیاستگذاری در حوزۀ خانواده دچار بحران هستیم!/ اگر می‌خواهیم امر مادری زمین نماند باید بتوانیم زمینه‌های سیاست‌گذاری را ایجاد کنیم تا همۀ این ابعاد هویت تحول‌یافته در کنار هم دیده شود اگر می‌خواهیم که امر مادری زمین نماند و به‌نفع گزینه‌های دیگر کنار نرود و بتواند بخشی از هویت زن را همچنان تشکیل بدهد و ذات و اصل خودش را هم حفظ کند، باید بتوانیم زمینه‌های سیاست‌گذاری را ایجاد کنیم تا همۀ این ابعاد هویت تحول‌یافته در کنار هم دیده شود و بتوانیم احساس ارزشمندی و این را که فرد خدمتی را به جامعه ارائه می‌کند، درون مادران ایجاد کنیم.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ دکتر راحله کاردوانی عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ مهرستان در گفت‌وگو با اندیشکده رهیافت به بررسی موضوع خانواده پرداخت که متن آن بدین شرح است؛

سؤال: براساس منابع تاریخی، مفهوم مادری در گذشتۀ نه‌چندان دور از عناصر اصلی هویتی زنان به‌شمار می‌رفت و زنان با این نقش هویت‌نمایی می‌کردند. لکن در دهه‌های اخیر به‌نظر می‌رسد معنا و مفهوم مادری در میان زنان جوان تغییر یافته است. نظر شما در این زمینه چیست؟ زنان جوان چه درکی از مادری داشته و نگرش آن‌ها دربارۀ مادری سنتی چیست؟

پاسخ: بر‌اساس پژوهش‌ها و مطالعاتی که در حوزۀ خانواده و مسائل زنان صورت گرفته، به این مطلب اذعان شده که ما در ابعاد مختلف زنانگی و نقش‌های مرتبط به‌ویژه مادری‌، به تغییرات و تحولاتی دچار شده‌ایم و به‌نظر می‌رسد که در‌حال حاضر بیشتر مطالعات، این گزاره را تقویت می‌کند که ما در امر مادری نزدیک بحران هستیم؛ به این معنا که زنان در گذشته به‌طور طبیعی و با گرایش خیلی ذات‌گرایانه در امر مادری ایفای نقش می‌کردند؛ اما در‌حال حاضر یا مادری را انتخاب نمی‌کنند یا آن را در کنار سایر انتخاب‌ها می‌بینند. لذا با کاهش بُعد خانوار، با افزایش سن ازدواج و افزایش تجرد قطعی مواجه هستیم که در مطالعات آسیب‌شناسانه، نشانه‌هایی از کاهش تمایل زنان به امر مادری ‌به‌شمار آمده است؛ یعنی این امر را با فروکاستن آن به مسئلۀ زنان، آسیبی در زنانگی می‌دانند. در‌حالی که در مدل دیگری از تحلیل، این مسائل دربارۀ نقش مادری، فراتر از مسئلۀ زنان و در قامت مسئله‌ای اجتماعی دیده می‌شود.

به‌نظر می‌رسد ما در تحلیل معنای مادری و تحولات آن باید متوجه باشیم که بر‌اساس چه رویکردی به این معنا می‌پردازیم. مادری در دو ساحت کلی «ذات‌گرایانه» و «برساخت‌گرایانه» معنا شده و تحولات آن تحلیل شده است.‌

در رویکرد ذات‌گرایانه یا طبیعت‌محور، مادری بخشی از هویت جنسیتی زن و امری طبیعی، غریزی و فطری او معنا می‌شود و فاصله‌گرفتن از این امر آسیب به‌شمار می‌آید. در این رویکرد، چنین تحلیل می‌شود که ما در گذر زمان با نوعی آسیب و حتی بحران روبه‌رو هستیم و آن بحران هم این بوده که زنان به جهت افزایش فردگرایی و تحولات مدرنیته، از طبیعت‌شان سرپیچی کرده‌اند؛ طبیعتی که امر مادری را برای زنان به‌عنوان مهم‌ترین وظیفۀ آن‌ها در عالم طبیعت و در خدمت خانواده و جامعه و برای آرامش و تعالی خودشان رقم زده است.

در رویکرد دوم که رویکرد برساخت‌گرایانه است، به موضوع مادری این‌گونه نگاه می‌شود که ما در طول تاریخ بدون هیچ مبنای طبیعیِ خیلی پررنگی، زنان را با برساخت اجتماعی به مادری مجبور کرده‌ایم و آن‌ها را در نقطه‌ای قرار داده‌ایم که مادری را تنها مسیر پیشِ روی خود در جامعه و خانواده ببینند و عملاً با شعار تقدس مادری، زنان را به‌سمتی سوق داده‌ایم که اگر انتخاب آن‌ها به غیر از این امر قرار بگیرد، به حملات و فشارهای اجتماعی دچار می‌شوند و آن‌ها را متهم می‌کند که از این ذات زنانگی و هویت سالم و مطلوب خودشان فاصله گرفته‌اند.

در این رویکرد به مادری نگاه سوژه‌گرایانه وجود دارد و معتقد است که اتفاقاً زنان چون به‌سمت تعالی رفته‌اند و سوژگی خودشان را درک کرده‌اند و به واسطۀ تحولاتی که مدرنیته به آنان داده، به واقعیت انتخاب‌گر شده‌اند و با خودآگاهی، مادرشدن یا نشدن را انتخاب می‌کنند. بنابراین اینکه ما در وضعیتی قرار داریم که از آن به بحران مادری در زمان حاضر تلقی بشود یا نه، بستگی به این دارد که از چه زاویه‌ای به این مسئله نگاه کنیم.

به‌نظر می‌رسد ما در تحلیل معنای مادری و تحولات آن به چهارچوب و رویکرد سومی نیاز داریم که من آن را رویکرد تلفیقی می‌دانم. این رویکرد علی‌رغم اینکه زمینه‌های طبیعی، فطری و خاص وجود زنان را به امر مادری انکار نمی‌کند، بحث برساخت ابعاد و مصادیق مادری را هم درنظر می‌گیرد. به این معنا که باید مادری را مرحله‌ای از بلوغ و تعالی زن دانسته که هر زنی به دلیل پاسخ صحیح به طبیعت خود، می‌تواند مراحلی از بلوغ و تعالی را طی کند؛ اما در کنار آن نمی‌توانیم ابعادی را درنظر بگیریم که نوع خاصی از مادری یا انواع خاصی از مادری را برساخت کرده و همواره زنان را در این قالب‌ها تعریف کرده‌اند. در این رویکرد تلفیقی توجه می‌کنیم به اینکه با وجود زمینه‌های طبیعی، اتفاقات و مسائلی باعث شده مادری به اشکالی تعریف شود که برای زنان امر ثقیل و سخت و دست‌نیافتنی تلقی شود.

در این رویکرد ما بهتر می‌توانیم تحولات مادری و معنای مادری در دهه‌های اخیر را درک کنیم. ما در‌حال حاضر با عدۀ زیادی از دختران و پسرانی رو‌به‌رو هستیم که انتخاب آن‌ها مسیرهایی غیر از تشکیل خانواده و پاسخ به طبیعت خودشان در امر مادری و پدری است و سؤال این است که آیا می‌توانیم این موضوع را صرفاً به این دلیل بدانیم که این افراد علیه طبیعت خود شورش می‌کنند و عملاً از طبیعت خود دور شده‌‌اند که به چنین انتخابی رسیده‌اند؟ به‌نظر می‌رسد در این تحلیل لازم است در کنار امر طبیعی که به دلایل مختلف دستخوش تغییرات شده، امر اجتماعی را هم به‌طور جدی درنظر بگیریم؛ یعنی نگاه جامعه به امر مادری و تفاوت دوره‌های مختلف در برساخت مادری بر این مؤثر باشد که یک زن به دنبال پاسخ به نیاز طبیعی خودش در امر مادری برود یا نرود؛ به دیگر معنا، مسائل اجتماعی برخواست زنان و گرایش آن‌ها در امر طبیعی‌شان تأثیر داشته و این امر می‌خواهد دیالکتیک بین طبیعت و جامعه را نشان بدهد. اینکه فردی در عین حالی که غرایز و امیال و گرایش‌های طبیعی دارد و او را به‌سمت امر مادری دعوت می‌کند، تحت فشار امر اجتماعی قرار دارد. این امر اجتماعی مسائل و قالب‌هایی را در امر طبیعی ایجاد می‌کند که بر این گرایش تأثیر جدی می‌گذارد؛ به‌طوری که فرد، دیگر مادری را به‌عنوان بخشی از هویت جنسیتی خود نبیند و در راستای آن حرکت نکند و با ایفای این نقش احساس کمال و آرامش و تعالی نداشته باشد.‌

سؤال: برخی پژوهش‌ها به وجود تعارضات نقشی و هویتی زنان انقلابی و سردرگمی در نقش‌های خانوادگی و اجتماعی اشاره می‌کند. به‌نظر شما جایگاه «مادری» در گفتمان انقلاب از زن مسلمان کجاست؟ آیا این جایگاه به خوبی تبیین شده است؟ اگر نشده است، راهکارهای گسترش آن چیست؟

پاسخ: پس از انقلاب اسلامی ما همواره دو گفتمان جدی در مسائل زنان داشتیم که البته گفتمان انقلاب اسلامی در دهه‌های اول پس از انقلاب پررنگ‌تر بوده و مادری هم یکی از انشعابات این ماجراست. ما در ابتدا باید این دو گفتمان را به‌طور کلی‌تر در حوزۀ زن و جنسیت درک کنیم تا بتوانیم در امر مادری هم به‌خوبی تفاوت آن‌ها و تقابلات آن‌ها را متوجه شویم.‌

علی‌رغم اینکه پس از انقلاب اسلامی و در سال‌های اول آن، بر تقدس خانواده و تقدس نقش مادری تأکید بسیار زیادی شد، این شعار با توجه به تحولات اجتماعی خیلی نتوانست با تقدس خانواده و تقدس مادری به‌عنوان شعار اصلی و سیاست بنیادین نظام همراهی کند. این تعارض بین آرمان و چشم‌انداز با آنچه در واقعیت اتفاق افتاد، باعث شد به مسائلی برسیم که مادری را از خط طبیعی خود دور کرده و زنان را به شورش علیه طبیعت خودشان وادار ‌کند. به‌طوری که می‌بینیم در کنار نقش خانواده، بر فعالیت اجتماعی و ادامۀ تحصیل زنان در سطوح عالی و کاهش تمایل به ازدواج در سنین پایین، تأکید بسیار زیادی می‌شود؛ یعنی لایۀ زیرین و قانونی و سیاستیِ این گفتمان، این است که از آرمان‌های خود در سطح سیاست‌ها عدول می‌کند.

در‌مقابل گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان فمینیستی است که از ابتدا در عین حال که خانواده و طبیعت را به‌طور جدی نفی نمی‌کند، معتقد است زنان هم باید به فرصت‌های برابر با مردان برسند؛ یعنی در گفتمان فمینیستی، هم در آرمان و هم در عمل، بحث برابری جنسیتی دنبال می‌شود و تطابق بیشتری میان آرمان و عمل دیده می‌شود؛ اما در گفتمان انقلاب اسلامی عملاً علی‌رغم اینکه می‌توانیم یک‌سری قوانین را در حمایت از زنان و مادران مثل بحث نفقه و مهریه تعریف کنیم، در شیوه‌های اجرا و سیاست‌های تکمیلی دوگانه‌ای ایجاد کردیم که در بحث آرمان و عمل در حوزۀ مادری تعارض و تقابل جدی پدید آمده است. لذا گروه زیادی از زنان عملاً در زیر چتر گفتمان انقلاب اسلامی قرار دارند و در خانواده‌های متدین پرورش یافته‌اند؛ اما مسیر طبیعی زندگی خود را در ایفای نقش مادری نمی‌بینند و اینجاست که می‌گوییم بحران مادری جایی رقم می‌خورد که دقیقاً در ذیل گفتمان انقلاب اسلامی تعداد  چشمگیری از دختران و زنانی رشد کرده‌اند که نقش اول خودشان را زنانگی و مادری تعریف نمی‌کنند و آن را انتخابی در کنار سایر انتخاب‌ها می‌بینند.

پس اگر بخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که جایگاه مادری در گفتمان انقلاب اسلامی کجاست، باید گفت در گفتمان انقلاب اسلامی دوگانۀ خیلی پررنگی وجود دارد و آن هم این است که علی‌رغم آنکه در آرمان‌ها مادری و خانواده مقدس است، در راهبردها و سیاست‌ها ایدۀ برابری جنسیتی دنبال می‌شود و جایگاه درستی برای مادری در‌نظر گرفته نمی‌شود؛ مثلاً سیاست‌هایی مثل مرخصی زایمان برای دانشجویان یا مرخصی‌هایی که برای زنان شاغل درنظر گرفته می‌شود، نمی‌تواند ذهن تحول‌یافتۀ زنان را در امر مادری راضی کند؛ یعنی آن‌قدر تحولات ذهنی سنگین‌تر از تأثیر اقدامات سیاستی بوده است که سیاست‌ها نمی‌تواند زنان را به فرزندآوری تشویق کند؛ چراکه ما با ذهنیت تحول‌یافته‌ای در امر مادری روبه‌رو هستیم و سیاست‌های ما بر اینکه این ذهنیت ایجاد شود، تأثیر داشته و به شکلی بوده که مادری را به شکل امری سیال نمی‌بیند که در روزمرۀ زنان با ذهن و جسم و روان زن در ارتباط است، بلکه صرفاً زمانی را برای آن در‌نظر گرفته است؛ مثلاً یک خانم دو ترم مرخصی تحصیلی بگیرد، بعداً باید مثل دانشجویی معمولی به سر کلاس برگردد. به عبارت دیگر تصور این بوده که ما یک سال یا دو سال اول به خانم کمک کنیم تا امر مادری خود را انجام دهد و بعد از دو سال هم دیگر این بچه به مراقبت چندانی احتیاج نداشته باشد و تصور بر این است که فقط در دو سال اول، زن در بحث مادری به توجه جدی نیاز دارد و همان توجه جدی هم صرفاً در بحث مرخصی بوده است.‌

سؤال: پس از انقلاب اسلامی، سیاست‌های حوزۀ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در زمینۀ مادری تا چه حد بر گفتمان انقلاب منطبق بوده است؟ اساساً آیا سیاست مشخصی درحوزۀ مادری پیش گرفته شده؟ چالش‌ها و ضعف‌های ساختاری در این زمینه چیست؟

پاسخ: با توجه به اینکه در گفتمان انقلاب اسلامی، اولویت اول زندگی هر زنی از جهت آرمان، تحکیم خانواده و امر مادری بوده، از جهت سیاست‌ها و به‌ویژه برنامه‌ها و اقدامات در سطوح اجرایی، نتوانستیم این امر را دنبال کنیم و به شکل امری سیال و جاری در زندگی زن ببینیم. ما باید زنان را همواره با ظرفیت مادری و اولویت آن ببینیم؛ چه وقتی بخواهد از وسایل حمل‌و‌نقل عمومی و فضای شهری استفاده کند و چه بخواهد در عرصه‌های تحصیلی و شغلی مباحثی را دنبال کند. به‌خصوص الآن که ماجرای آموزش مجازی بسیار پررنگ شده، خیلی می‌توانیم در امر سیاست‌های مادری، رویکردهای بهتر و قوی‌تر و پیشرفته‌تری را دنبال کنیم و آن سیّالیّت را در امر مادری آورده و در سیاست‌گذاری وارد کنیم؛ به این معنا که فرد به سبب مادرشدن، دائماً تشویق شود.

الآن افراد به سبب ازدواج، تشکیل خانواده و به‌ویژه فرزندآوری عملاً احساس می‌کنند که تنبیه می‌شوند؛ یعنی ممکن است با این کار از ادامۀ تحصیل محروم شوند یا وضعیت تحصیلی سخت‌تر و همچنین وضعیت اقتصادی سخت‌تری را تجربه کنند و در فضای شغلی بدتر و با امنیت کمتر قرار گیرند. مسئله این است که فرد باید احساس کند اگر تشکیل خانواده داد و مادر یا پدر شد، از آن جامعه و ساختارها و سیستم کلی سیاست‌گذاری تشویق دریافت می‌کند و این تشویق باعث می‌شود که فرد در قامت مادری و پدری احساس ارزشمندی کند. لذا سیاست‌ها باید این احساس ارزشمندی در قامت مادری را ایجاد کنند؛ یعنی فضای کلی سیاست‌ها و جامعه همواره باید به شکلی باشد که اگر کسی به‌سمت فرزندآوری رفت، ما با زمینه‌هایی که آموزش مجازی و آموزش‌های منعطف ایجاد می‌کنند و بحث‌هایی از این قبیل، بیاییم و کمک کنیم به اینکه فرد در کنار امر مادری بتواند عرصه‌هایی را دنبال کند که الآن جامعه برای او تعریف کرده و از او مطالبه می‌کند و خودش در درون خود برای آن اولویت قائل است.

ما در امر سیاست‌گذاری به‌طور کلی سیاست‌های خیلی گسترده و‌ متنوعی در همۀ حوزه‌ها به‌ویژه حوزۀ خانواده داریم؛ اما مسئله در حوزۀ اجراست. امروزه به چند دلیل دچار بحران هستیم؛ اول اینکه ساختارها توان انعطاف‌پذیری را به اندازۀ کافی ندارند؛ دوم حضور مجریانی است که اطلاعات لازم را ندارند؛ سوم خط‌مشی‌هایی که با شناخت درست گروه هدف اتفاق نمی‌افتند و چهارم آن جامع‌نگری و آینده‌نگری در‌نظر گرفته نمی‌شود. لذا می‌بینیم که سیاست تولید می‌شود؛ اما نه‌تنها برای هدف ایجاد‌شده، مؤثر نیست، بلکه ممکن است اثر معکوس بر گروه هدف بگذارد؛ یعنی احساس ناامیدی، رهاشدگی و برخورد شعارزده‌ با این وضعیت ایجاد کند. ما برای امر مادری در وضعیت شعارزده و انتزاعی و به‌دور از واقعیت‌های این نقش روبه‌رو هستیم.‌

در مسائل آموزشی و دانشگاه‌ها و همچنین عرصه‌های شغلی و… باید فضایی برای همۀ نیازهای مادران ایجاد شود. ما می‌توانیم با ایجاد امکانات متناسب با نیازهای مادران، این احساس را در آن‌ها ایجاد کنیم که ما شما را می‌بینیم و حذف نخواهید شد و قرار نیست به‌خاطر مادری خانه‌نشین شوید. دلیل این کار هم این است که با انسان متفاوتی روبه‌رو هستیم که فعالیت در عرصۀ اجتماعی را بخشی از هویت خود تعریف می‌کند و اگر زمینۀ رسیدن به این خواسته برای او ایجاد نشود، احساس کمبود و نارضایتی باعث می‌شود که همان عرصۀ مادری و حضور در خانه را هم نتواند به‌خوبی و کامل انجام دهد؛ چون در اینجا او بخشی از هویت خود را زمین می‌گذارد تا بخش دیگر آن را پاسخ دهد. ما باید این را از تقابل بخش‌های مختلف هویتی زنان خارج کنیم؛ همین‌طور که باید برای مردان چنین اتفاقی بیفتد؛ یعنی وقتی که حضرت آقا در سیاست‌های کلی خانواده بیان می‌کنند که جامعۀ خانواده‌محور و خانواده باید به مرکز سیاست‌گذاری و برنامه‌گذاری در سیاست‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… تبدیل شود، به معنای این است که مثلاً اگر من خواستم برای مسکن سرمایه‌گذاری کنم، باید مادری و اقتضائات آن و امر خانواده را ببینم. اگر خواستم برای حوزۀ فرهنگ هم سیاست‌گذاری کنم، باید به همین صورت عمل کنم. ما بسترهای فرهنگی بسیار خوبی داریم که استفاده نشده و خام باقی مانده یا به‌صورت فناوری و مفید استفاده نمی‌شود.

یکی از ظرفیت‌ها مساجد است که بسیار می‌توان هم از نظر آموزشی و هم از نظر فکری و ذهنی و همچنین از نظر طبیعی و امور روزمره برای بهبود عملکرد مادری از آن‌ها استفاده کرد و این مسئله را از فضای چهل‌متری خانه به فضاهای بزرگ‌تری آورد که بتواند امکاناتی را برای فرزندان ایجاد کند و همچنین فضاهای شهری و… که عملاً با حضور شهرداری‌ها و نهادهای مدرن در امر فرهنگ و همچنین نهادهایی که فلسفۀ وجودی آن‌ها ذاتاً برای تربیت بوده، از آن عرصه‌های واقعی و جاری زندگی خانواده دور مانده‌اند. بنابراین این‌گونه نیست که در یک جامعۀ خانواده‌محور، یک شورا و یک مجموعه، خودش را مسئول امر خانواده بداند. در چنین جامعه‌ای تمام سیاست‌های آن، حول نهاد خانواده شکل می‌گیرد و هر سیاستی که بخواهد برنامه‌ریزی کند و آزمون استخدامی برگزار کند یا امر آموزش عالی و آموزش پیش از دانشگاه را دنبال کند، همواره یک بخش و اتاق فکر و پیوست فکری را لحاظ کرده و برنامه‌ریزی می‌کند.

ما الآن هنوز از ابتدائیات این امر دور هستیم و در‌حال حاضر پارک‌ها و فضاهای سبزی داریم که برای استفادۀ خانواده‌ها و کودکان ایجاد شده‌اند؛ اما نه امنیت لازم را برای این قضیه دارند و نه حتی امکانات اولیه را دارند. مثلاً درب سرویس‌های بهداشتی آن همیشه بسته است یا ورود به پارک به شکلی است که مثلاً مادر نمی‌تواند با کالسکه وارد شود و این تسهیلات کاملاً اولیه‌ای است که باید هر شهری در اختیار مادران قرار دهد تا به آن‌ها بفهماند که به نیازهای‌شان توجه می‌شود.‌‌

سؤال: در تعدادی از پژوهش‌ها، مادران بر این نکته اشاره می‌کنند که با وجود تشویق‌های زبانی در این مسئولیت سنگین تنها هستند. نظر شما در این زمینه چیست؟‌

پاسخ: الآن ممکن است خانمی احساس کند که با ورود به عرصۀ مادری، نادیده گرفته شود و همچنین مسئولیت‌هایی که در گذشته و در خانوادۀ گسترده و در فضاهای خانگی بزرگ و زندگی‌های جمعی‌تر تقسیم می‌شده، الآن همۀ آن‌ها بر دوش یک نفر قرار داده ‌شود. سابق بر این، خانوادۀ افراد در امر بچه‌داری به کمک آنان می‌آمدند؛ اما امروزه با این جا‌به‌جایی‌های افراد در شهرهای مختلف و مهاجرت‌های داخلی و خارجی که پیش می‌آید، مانع از این می‌شود که صرفاً بگوییم خانوادۀ اول هر فردی به کمک او بیاید. بنابراین در این اوضاع باید مثلاً ساختمان‌ها به شکلی بنا شود که در آن‌ها با توجه به مساکن کوچکی که وجود دارد، سیاست‌گذاری مسکن چنین عمل کند که با ایجاد فضاهای بازی در ساختمان‌ها، امکانات مناسبی را در اختیار مادر و فرزندان قرار دهد.

نتیجه آنکه زن‌ها درحال حاضر نسبت‌به گذشته هویت متفاوتی دارند و احساس می‌کنند دیدگاهشان دربارۀ خود و مسئلۀ مادری با زنی که در صدسال گذشته زندگی می‌کرد، متفاوت است. ما باید این هویت جدید را درک کنیم تا بتوانیم برای آن سیاست‌گذاری کنیم. این هویت جدید می‌گوید من نمی‌توانم فقط خودم را در طبیعتم تعریف کنم، بلکه برای تعریف بدن خودم و امر اجتماعی و حضور در اجتماع و همچنین درآمدزایی، تحت فشار ابعاد دیگر اجتماعی هستم و دیگر نمی‌توانم مانند فردی زندگی کنم که فقط همسرش برای او تصمیم‌گیری می‌کرده است. بنابراین اگر می‌خواهیم که امر مادری زمین نماند و به‌نفع گزینه‌های دیگر کنار نرود و بتواند بخشی از هویت زن را همچنان تشکیل بدهد و ذات و اصل خودش را هم حفظ کند، باید بتوانیم زمینه‌های سیاست‌گذاری را ایجاد کنیم تا همۀ این ابعاد هویت تحول‌یافته در کنار هم دیده شود و بتوانیم احساس ارزشمندی و این را که فرد خدمتی را به جامعه ارائه می‌کند، درون مادران ایجاد کنیم.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.