تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
حجت الاسلام زیبایی نژاد رئیس پژوهشکده زن و خانواده مطرح کرد؛ تحلیل تحولات پیرامون حجاب در ایران/ حجاب نماد هویت یا ابزار سیاسی . در میدان نزاع عقلانیت‌ها، اتقلاب اسلامی در حال ساخت کلان‌روایت «دین به مثابه راه‌حل اساسی» است که با کلان‌روایت «دین به مثاب مشکل اصلی» به چالش کشیده می‌شود. مطالعة اقدامات انجام‌شده به‌ویژه در یک ده اخیر نشان‌دهندة نگرانی عمیق لیبرالیسم از بروز قدرتی نوظهور در عرصه جهانی و پدیدار شدن آثار شکست در کنگره‌های کاخ سفید و نظام سرمایه‌داری است

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ حجت الاسلام محمدرضا زیبایی نژاد رئیس پژوهشکده زن و خانواده در یادداشتی با محوریت مواجهه راهبردی با حجاب و عفاف به موضع خاص بودگی های حجاب پرداخت و در این خصوص نوشت:   عفاف به عنوان ارزش اخلاقی و حجاب به مثابه نمودی عینی یا محافظت‌کننده بر آن دوران کنونی خاص‌بودگی‌هایی یافته است که آن را از عفاف و حجاب در روزگاران گذشته و در صدر اسلام متمایز می‌کند. فهم تمایزات که دو مورد از آنها در ادامه می‌آید، می‌تواند در شکل‌دهی به الگوی رویارویی با آن تعیین‌کننده باشد:   اول. در ده ۱۹۵۰ رابطه میان امر جنسی و حوزة سیاسی توجه ویلهلسم رایش، روا‌کاو اتریشی و نظریه پرداز اتقلاب جنسی را به خود جلب کرد. رایش معتقد بود اصلاح اجتماعی و سیاسی بدون رهایی جنسی ممکن نیست. کودکان و نوجوانان باید از حق بازی‌های جنسی با دیگران یا با خود برخوردار شوند؛ همچنین بایدآنها را از سلطه والدین محافظت کرد تا نیازهای جنسی‌شان را بی‌هیچ مانعی برآورده کنند. باشد که روزی کارگزاران تغییرات آینده شوند[1]. او در کتاب روان‌شناسی توده‌ای فاشیسم، میان آزادی جنسی و آزادی سیاسی رابطه‌ای معنادار در نظر گرفت. از نگاه رایش سیاست منع اخلاقی انسان‌ها را ترسو و تحت استیلای دیکتاتوری بار می‌آورد و آزادی جنسی نه‌تنها مقاومت شخص در برابر تابوهای اخلاقی است؛ بلکه مقاومت در برابر هر نوع سرکوب ازجمله سرکوب سیاسی است. بنابراین انقلاب جنسی می‌تواند مسیر را برای انقلاب سیاسی هموار کند.   از دهة ۱۳۷۰ به این سو تضعیف حاکمیت اسلامی در ايران از مسیر اتقلاب جنسی بیش از گذشته موضوع توجه قدرت‌های جهانی و مخالفان سیاسی نظام قرار گرفت. راهبرد اصلی نظام سرمایه‌داری تغییر ارزش‌های اخلاقی و جنسی جوامع انسانی به‌ویژه ایران است؛ اما با هوشمندی دریافته است که دستیابی به این هدف در گام نخست از مسیر ایجاد نزاع بر سر موضوعی است که امکان بیشتری برای لشکرکشی در مورد آن وجود وارد. ایران جامعه‌ای عفاف محور است و اگر نزاع بر سر تکثر جنسی و اباحه‌گرایی اخلاقی شکل گیرد، جامعه در مخالفت با آن انگیزة بسیاری دارد. بنابراین لازم است با تغییر محل نزاع، هزینه تحول در امر جنسی را کاهش دهند.   از اواخر دهة ۱۳۷۰ فمینیست‌های مارکسیست در داخل و خارج کشور به این موضوع علاقه نشان دادند که چگونه می‌توان نواندیشان دینی را به صحنه دفاع از آزادی کامل پوشش برای زنان وارد کرد؟ از اوایل دهة ۱۳۸۰ به موازات آن که موضوع حجاب برای فمینیست‌های ایرانی چپ، رسانه‌های بیگانه و جریان معارض اهمیت یافت، در ادبیات نواندیشان دینی نیز به موضوع مهمی تبدیل شد. دیدگاه رسمی حجاب از سوی نوادیشان  به نقد کشیده شد و ضرورت بازبینی در حکم شرعی یا الزام حکومتی موضوع بحث قرار گرفت. در سال ۱۳۸۵ این موضوع توجه فمینیست‌ها را به خود جلب کرد که در مبارزة زنان ایرانی، آیا آزادی پوشش محور اصلی است يا نه؟ اما آغاز به کار کمپین یک‌میلیون امضا برای حذف قوانین نابرابر که از همین سال آغاز شد، نشان می‌داد رفع حجاب الزامی صرفاً به مثابه یک موضوع حاشیه‌ای آن هم فقط برای اقلیت‌های مذهبی مورد توجه قرار گرفته است.   در آستانة انتخابات ریاست‌جمهوری دهم در سال ۱۳۸۸ ائتلافی از فمینیست‌های داخلی شکل گرفت که رفع حجاب اجباری از خواسته‌های اصلی آنان بود. همزمان با شکل‌گیری این ائتلاف، فمینیست‌های ایرانی خارج کشور نیز کمپین مقابله با حجاب اجباری را تشکیل دادند. ‏ از این سال به بعد است که حجاب به موضوع کانونی در مبارزة فمینیستی و معارضان نظام تبدیل می‌شود و شاهد چرخش گفتمانی معارضان به سمت تنانگی و امرجنسی هستیم. کمپین «آزادی‌های یواشکی» و «چهارشنبه‌های سفید» تنها چند مورد جزئنی از اقداماتی است که با منشأً خارجی در یک دهة گذشته پیگیری شده است.   علت کانونی شدن امر جنسی و حجاب در گفتمان معارضان را می‌توان از یک سو به رواج شبکه‌های اجتماعی از نیمه دوم دهة ۱۳۸۰ به‌ویژه فیسبوک و توییتر ربط داد که در آنها امکان به اشتراک گذاشتن دغدغه‌ها و تجربه‌ها وسبک‌های گوناگون زندگی و گفت وگو درباره مسائل عینی در زندگی روزمره فراهم می‌شد و از سوی دیگر می‌توان آن را به دوقطبی شدن فضای سیاسی - اجتماعی ایران پس از انتخابات ۱۳۸۸ و همچنین ورود به فضای پساتحریم از اوایل دهة ۱۳۹۰ نسبت داد که به افزایش نارضایتی‌های اجتماعی انجامید.   هم‌اکنون معارضان جمهوری اسلامی مبارزه بر ضد حجاب اجباری را امری کاملا سیاسی می‌دانند که کلیت حکومت و حتی جنبش اسلام‌گرایی در سطح بین‌المللی را به چالش جدی می‌کشد. برخی از آنان موضوع حجاب اجباری را حامل یکی از حادترین تنش‌های موجود در جامعه معرفی کرده‌اند که رویارویی زنان با آن دارای پتانسیل سیاسی بی‌بدیلی است. برخی از فمینیست‌های سکولار نیز حجاب اجباری را موضوعی جذاب برای درگیر شدن با اصل دین و نفوذ مراجع تقلید و روحانیان و گسترش عرفی‌گرایی در برابر شریعت‌گرایی روحانیان راست‌کیش می‌دانند. موضوع منازعه قرار گرفتن حجاب از سوی مخالفان وجهی نمادین به حجاب می‌بخشد و آن را در جایگاه نماد اسلام سیاسی و موضوعی جذاب برای درگیری معارضان قرار می‌دهد. بنابراین نمی‌توان حجاب را صرفاً امری فرهنگی و خالی از شائبه‌های سیاسی - امنیتی قلمداد کرد. با ملاحظة چنین واقعیتی است که بی‌حجابی افزون بر معصیت اخلاقی گناه سیاسی نیز به شمار می‌آید؛ هرچند افرادی که کشف حجاب می‌کنند، قصد معارضة سیاسی نداشته و حتی با آثار سیاسی آن نیز - به شکل تفصیلی – نا آشنا باشند.   دوم. غرب مدرن - چه در پوشش لیبرالیسم و چه در ذیل مارکسیسم - کوشیده بشر را از نمونه‌های دیگر تمدن محروم کند و تمدن سکولار را یگانه نسخه پیشرفت بشر و دین را به مثابه افیون ملت‌ها بازنمایاند. ساخت تصویری زن‌ستیز، واپس‌گرا و واگرا از دین می‌تواند تا حدود زیادی مشروعیت آنان را توجیه کند. وقوع انقلاب اسلامی که با تشکیل جمهوری اسلامی به موفقیت رسید، زنگ خطری در گوش کسانی بود که دین را در دوران مدرن تمام شده می دانستند. حضور دین در موقعیت ادارة جامعه به این معنا بود که دین ادعای راهبری اجتماع را دارد و مدعی است می‌توان در فضای سيطرة گفتمان مدرن با نرم‌افزاری دیگر یعنی با عقلانیت توحیدی به بازسازی اجتماع و ساخت تمدن پرداخت. فمینیست‌ها به‌ویژه رادیکال‌فمینیست‌ها که ادیان را مهم‌ترین کانون توسعه و عمق بخشیدن به مردسالاری می‌دانستد، این رخداد را با نگرانی پیگیری می‌کردند و نزدیک به یک‌صد سال مبارزة فمینیستی در ایران را که مهم‌ترین رهاورد آن کشف حجاب و گام‌هایی مهم در برابری جنسیتی و تضعیف اقتدار خانواده بوده بربادرفته می‌دیدند. ازاین‌رو با موضع‌گیری امام دربارة لزوم رعایت حجاب در اسفندماه ۱۳۵۷ کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب به تکاپو افتادند. سیمون دوبوار به همراه صدها نقر از رادیکال‌فمینیست‌ها و بتی فریدان همراه با صدها تن از لیبرال‌فمینیست‌ها، اجتماعاتی را در برابر سفارتیخانه های ایران در کشورهای اروپایی و آمریکا برگزار و از حاکمیت دین در ایران و بازگشت به حجاب انتقاد کردند و تصمیم گرفتند با اعزام هجده تن از فمینیست‌ها به ایران، حکومت جدید را دربارة عقب‌نشینی از حجاب متقاعد کنند. اقدامی که البته با واکنش سرد دولت ایران به نتیجه نرسید.   پیشرفت زنان ایرنی در چهار دهه پس از انقلاب، در شاخص‌های شناخته‌شده، ازجمله شاخص‌های آموزشی، پژوهشی، فناورانه، ورزشی و موارد دیگر با رعایت حجاب، شانبة واپس‌گرایی حکومت دینی را کم‌رنگ کرد و پوشش اسلامی را از نماد عقب‌ماندگی زن مسلمان به نماد کنش اجتماعی هدفمند و پاک و نماد هویت‌یابی زنان نسل جدید تبدیل نمود؛ تا آنجا که برخی زنان غیرمسلمان را نیز به شگفتی واداشت. در این تجربة جدید، اسلام تصویری نو از زن ارائه می‌کند که نه زن تحقیرشده و ایستاست و نه زن منفعل و بازیچه غربی که با شعارهای فريبندة استقلال و آزادی از خانواده رانده شده و ارزش‌های اخلاقی را وانهاده است. در این تحربه جدید زن به دنبال آزادی است؛ آزادی از آنچه ذهمن و قلب اورا از ارزش‌های واقعی منحرف نماید و زمینه‌های رشد و پیشرفتش را مسدود یا محدود کند. در چنین اوضاعی میدان به نفع عقلانیت توحیدی تغییر خواهد کرد؛ ازاین‌رو لازم است نوسرمایه‌داری که متهم ردیف اول در انحطاط زن امروز است با بهره‌گیری از سلطة رسانه‌ای و ارتش غرب‌زدگان، تصویری واپس‌گرا و ضدزن از ادیان به‌ویژه اسلام بنمایاند و دین را درجایگاه متهم ردیف اول در عقب‌ماندگی زنان بنشاند وبا انحراف در معنای آزادی، زنان را به بهانة مطالبة آزادی، در برابر دین و حکمرانی دین قرار دهد.   در چند دهة اخیر اقدامات ترکیبی بسیاری پیگیری شده است تا از برایند آنها کلان‌روایت «ناکارآمدی حکمرانی دین در جهان معاصر» شکل گیرد. دعوت به کشف حجاب به مثابه گامی در مسیر آزادی و تولید آثار هنری و فیلم‌های سینمایی که موضوع مشترک آنها شوربختی جامعة ایرانی به‌ویژه زنان و نبود امکان سبک زندگی انتخاب‌گراینه برای آنان و مقاومت زنان در برابر پدرسالاری سیاسی و اجتماعی است، تنها بخش‌هایی از یک جورچین است. قطعة دیگر این جورچین؛ تحریم اقتصادی است که دامنة آن به تمامی عرصه‌ها ازجمله عرصه‌های ورزشی و تأمین دارو نیز کشیده می‌شود تا نشان داده شود حکمرانی اسلامی در سامان‌دهی به ضروریات زندگی اقتصادی و اجتماعی مردم نیز ناتوان است. در کنار این دست اقدامات البته نیاز است پای تحلیلگران غرب‌زده به تحلیل آنچه «وضع بحرانی جامع ایرانی» خوانده می‌شود، گشوده شود تا نشان دهند این هزینه‌های هنگفت، هزینه‌های اتقلابی‌گری است و در اين مسیر هزینه‌هایی را نیز که جریان غربزده بر جامعة ایرانی تحمیل کرده است، به پای انقلاب بنویسند. اینها همه از یک واقعیت حکایت می‌کند: نگرانی از مطرح شدن دین به عنوان الگویی از پیشرفت معنویت‌مدار و اخلاق‌گرا وشکل‌گیری الگویی از حکمرانی که بتواند بر کشورهای دیگر نیز اثر بگذارد. در چنین اوضاعی است که شبهه‌افکنی و ایجاد تردید در باورهای دینی به مثابه قطعه‌ای دیگر از جورچین به میان می‌آید تا نسل جدید را به اصول و آموزه‌های دینی، بی‌اعتماد و بدبین کند. در میدان نزاع عقلانیت‌ها، اتقلاب اسلامی در حال ساخت کلان‌روایت «دین به مثابه راه‌حل اساسی» است که با کلان‌روایت «دین به مثاب مشکل اصلی» به چالش کشیده می‌شود. مطالعة اقدامات انجام‌شده به‌ویژه در یک ده اخیر نشان‌دهندة نگرانی عمیق لیبرالیسم از بروز قدرتی نوظهور در عرصه جهانی و پدیدار شدن آثار شکست در کنگره‌های کاخ سفید و نظام سرمایه‌داری است.   هم‌اکنون ما با گونه‌ه‌ای متنوع و نوپدید محاصره مواجهیم. بخشی از این محاصره را در قالب تحریم اقتصادی با پوست و گوشت خود تجربه کرده‌ايم که به اذعان تحریم‌کنندگان، در طول تاریخ سابقه نداشته و فلج‌کننده است؛ اما این محاصره وجوه دیگری نیز دارد که کمتر به آن پرداخته می‌شود. شاید محاصرة تحلیلی و علمی در شکل‌های جدید آن، مهم‌ترین ساحت تحریم باشد. در اینجا تحریم به این معناست که تحلیل‌هایی با ادبیات علمی‌شده به مخاطبان عرضه می‌شود که به دلیل برساخت علمی آن به گونه‌ای پذیرفته می‌شود و فضای باور را اشغال می‌کند که تمام تحلیل‌های معارض با آن از ذهن به بیرون رانده می‌شود. کافی است صرفاً به یک نمونه بسنده شود: در سالیان اخیر برخی فمینیست‌ها با پیشینه مارکسیستی که اوایل پیروزی انقلاب بر ضد اسلام و پیامبر می‌نوشتند و اسلام و پیامبر رابه زن‌ستیزی متهم می‌کردند، با تغییر رویکرد از مارکسیسم به لیبرالیسم و با تمرکز بر موضوع تاریخ اجتماعی ایران در صدد شکل‌دهی به یک تاریخ جعلی برآمده‌اند که برساخت عالمانه، موجه و مستند داشته باشد. تاریخ ساخته‌شده این است که تا پیش از عصرمشروطیت، سبک‌های گوناگون زندگی جنسی ازجمله همم‌جنس‌گرایی زنان و مردان رواج داشته و جامعه با این تکثرات کنار می‌آمده است. پس از رویارویی ایرانیان با اروپاییان در عصر مشروطیت و قبح‌انگاری هم جنس‌گرایی از سوی آنان بود که شکل‌های گوناگون زندگی جنسی به حاشیه رانده شد. نتیجه‌ای که از این تحلیل به دست می‌آید، آن است که رواج تنوع جنسی در جامع کنونی ایران، درحقیقت نوعی اتصال به پیشینة تاریخی وعبور از شکاف تاریخی 150 ساله است.   حمایت از شعار «زن زندگی آزادی» را باید در همین فضای تحلیلی و نوعی فرار به جلو برای جبران شکست‌های پی‌درپی نظام سلطه فهم کرد. در مسیر ساخت کلان‌روایت «ناکارآمدی دین» ضعف‌هایی برجسته می‌شوند که البته بخشی از آنها واقعی و ناشی از کم کاری ها و ضعف های تحلیلی و اجرایی ما و برخی نیز چنان گفته شد حاصل سيطرة ادبیات لیبرالیستی بر ذهن گروهی از سیاستگذاران، نخبگان علمی و مدیران اجرایی و فاصله گرفتن از عقلانیت توحیدی و انقلابی بوده است.   در سالیان اخیر رشد نگران‌کننده توزیع روان‌گردان‌های صنعتی از سوی شبکه‌های فساد با منشاً خارجی که گاه با نام مواد انرژی‌زا یا مکمل‌هایی برای تناسب اندام به مشتریان ناآگاه عرضه می‌شود و تأثیرات ویرانگری بر تمایلات و رفتارهای جنسی دارد، به مثابه ساحت دیگری از درگیری مورد توجه قرار گرفته است و ما را متقاعد می‌کند که نظام سرمایه‌داری از ناجوانمردانه‌ترین ابزارها برای به انزوا کشیدن دین از صحنة زندگی اجتماعی بشر سود می‌جوید وآن را به مثابه عنصری مهم در این جنگ ترکیبی به کار می‌گیرد.    

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.