به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، دکتر محمد السید علی حامد، پژوهشگر اقتصاد انجمن برکت ترکیه در یادداشتی مطرح کرد؛ جامعههای عربی و اسلامی تحت تأثیر تلاشهای زیادی برای انتقال ایده توسعه، همانطور که در نظریههای اقتصادی غربی مطرح شده است، قرار گرفتند. این فرآیند از دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی بهطور گستردهای در جوامع عربی مختلف آغاز شد، اما نتیجه آن کاملاً متفاوت از آنچه که انتظار میرفت، شد. "دهها سال از آن زمان گذشته است و این دیدگاهها همچنان حاکم بوده و خود را به واقعیت تحمیل کردهاند، با حمایت خود غرب استعمارگر، و بر برنامههای توسعه و ساختوساز مسلط شدهاند. آیا این راه درستی بود برای پایان دادن به عقبافتادگی و وابستگی، و دستیابی به پیشرفت و رهایی از سیطره خارجی؟ یا اینکه ما بیشتر عقبافتاده و وابسته شدیم، و برتری غرب بیشتر شد و وابستگی ما به آنها افزایش یافت و تقاضا برای کالاهایشان بیشتر شد؟ حتی به جایی رسیدیم که برای تأمین نیازهای غذاییمان به خارج وابسته شدیم، در حالی که کشورمان زمانی سرشار از این منابع بود." این کشورها در انتظار دیدن نتایج مثبت توسعه و با شوق فراوان به دنبال رشد بالای اقتصادی بودند تا بر اساس آن، جهش و انتقال به صف کشورهای بزرگتر را تجربه کنند، اما چه تعجبی داشت وقتی که خود را در همان موقعیت پیشین دیدند و گاهی حتی در شرایط بدتر و عقبتر از آن، در مسیر عقبماندگی، و چه شگفتزده شدند وقتی با ناکامی آشکاری در عرصه اقتصادی روبهرو شدند که با نوسانات و سردرگمیهای اجتماعی و فرهنگی همراه بود. نتیجه این وضعیت چیزی جز شکست نبود که منجر به شکستهای بیشتر و سردرگمیهای متعدد شد. افکار مختلف در تلاش برای تحلیل دلیل این شکست بودند و به همه تلاشها با شکست همراه بود. در نهایت، از کنار علت واقعی آن به راحتی گذشتند و به تفسیر رایج یا راه حل سادهای رسیدند. این که مشکل بهخاطر اجرای نادرست بوده است، نه خود نظریه. بنابراین، نظریه صحیح و ایده درست بود، اما مشکل در نحوه اجرای این ایدهها و نظریات بود. اما نگاهی دقیق به طبیعت جوامع واردکننده و صادرکننده نشان میدهد که حتی با اجرای درست نیز نتیجه نمیتواند بهتر از آنچه که بود، باشد. بدون شک استعمار پس از ترک کشورهای عربی، احساس بیاعتمادی و تردید را در برابر آنچه از طرف غرب وارد میشود، بهجا گذاشته است. این احساسات به اندازهای قوی است که میتواند باعث شکست این مدلها و کاربردها شود. با این حال، نمیتوان دلیل اصلی را بی اعتمادی و تردید جوامع عربی دانست و چه بسیار کسانی که از تمدن غربی فاتح شگفتزده شدند و در تمام جنبهها آن را تقلید کردند. اما بزرگترین مانع در موفقیت ایدههای غربی، تفاوتهای روحی، روانی و دینی است که در جامعه اسلامی جاری است و این تفاوتها در اولویتها، ایدهآلها و اهداف، با آنچه که این مدلها بهدنبال آن هستند، در تضاد است. مفهوم غربی توسعه منعکسکننده ارزشها و اخلاقیات خاصی است که ذهنیت و روح جامعه غربی را شکل میدهد. این مفهوم در قالب قوانینی، ایدهها و نظامهایی تجسم مییابد که بهدرستی نمایانگر ترجیحات و اهداف این تمدن است. توسعه در این معنا، حول محور افزایش تولید و سنجش پیشرفت از طریق رفاه ملتها میچرخد که این رفاه طبق نظر آدام اسمیت با تولید و مصرف کالاها و خدمات سنجیده میشود. "معیار واقعی ثروت ملتها، میزان تولید کالاها و خدمات آنها است." این گفته ممکن است در ذات خود صحیح باشد؛ چرا که بدون شک کالاها و خدمات مفید ثروت ملتها را تشکیل میدهند و در پیشرفت آنها و دستیابی به ثبات اقتصادی و اجتماعی نقش دارند. این مفهوم از این نظر شبیه بدیهیات است، اما تمرکز صرف بر توسعه بر اساس این تعریف و در نظر گرفتن تولید تنها برای تولید یا برای مصرف به عنوان محور فرآیند توسعه، است که ذهنها را گمراه کرده و تقسیمبندی ناعادلانهای را بهوجود آورده است که کشورها را بر اساس ثروتشان از کالاها و خدمات تقسیمبندی میکند. به این ترتیب، کشورهای پیشرفته بهعنوان کشورهایی که درآمد بالایی دارند، شناخته میشوند، بدون توجه به اینکه آیا ارزشها و اخلاقیات شهروندانشان در حال انحطاط است یا خیر، در حالی که کشورهای عقبافتاده به کشورهایی اطلاق میشوند که درآمد پایین دارند. نگاه غربی به زندگی تنها به جنبه مادی محدود میشود و هیچگاه از عنصر سود و ثروت جدا نمیشود. این نگاه به زمین معطوف است و هیچگاه نگاهش به آسمان نمیرود. اگرچه مسیحیت توانسته به نوعی جنبه روحانی را تقویت کند و در ترویج برخی ارزشها و اخلاقیات نقش داشته باشد، انسان اروپایی که از این دعوت خسته شده بود، تمام تلاش خود را کرد تا این ارزشها را از زندگی و تعامل با آنها حذف کند. به همین دلیل، این ارزشها به وجودی محو تبدیل شدند و تأثیر آنها در زندگی انسانی از بین رفت، و ارزشهای مادی به ارزشهایی تبدیل شدند که جامعه را هدایت میکنند. این ارزشها به صورت مکتبها و فلسفههای مادی نمایان شد و از اروپاییها هرگونه احساس مسئولیت نسبت به هدایتهای بیرونی را گرفته و آنها را آماده کرد تا به آزادی خود ایمان بیاورند و احساس استقلال و فردگرایی در آنها تقویت شود. این اساس که نگاه غربی بر آن استوار است، با تمام جوانب آن با ساختار معرفتی و مدل اعتقادی مسلمان تضاد دارد، که از عقیده دینی، سیستم قانونی، ساختار اخلاقی و برنامه ارزشی او نشأت میگیرد. این ساختار تأکید دارد بر ایمان به وجود یک نیروی عالی که اهداف مسلمان را تعیین کرده و رفتارهای او را هدایت میکند، تصورات او را شکل میدهد، و آرزوهای او را چارچوببندی میکند و احساس ارزشمندی و الگو و موضع در او تقویت میکند. این همان چیزی است که مانع از فریب و تسلط مادی به فکر و احساس مسلمان شده و او را به اتخاذ موضعی متوازن در قبال پول و ارزشها هدایت میکند. این تعادل، اگر بهخوبی بهرهبرداری شود، میتواند به انرژی و حرکت عظیم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تبدیل شود. به همان اندازه که اخلاقیات و نظامهای انسانی غربی برای تعامل با روشهای غربی که محصول این اخلاقیات و نظامها هستند مناسب است، به همان اندازه اخلاقیات انسان مسلمان با آنها مغایرت دارد، اخلاقیاتی که ریشهدار هستند و نمیتوان با تزلزل عقیده یا تضعیف آنها را از بین برد. این بدان معناست که مفاهیم توسعه باید از درون عقیده اسلامی نشأت بگیرد و اهداف و غایات آن باید با اخلاقیات، ترجیحات و برنامه کلان مسلمان در زندگی همراستا و همگون باشد. در این صورت، نتایج توسعه و ثمرات آن تنها محدود به جنبههای تکنولوژیک و مادی نخواهد بود، بلکه تأثیر آن به جنبههای روحانی و معنوی نیز خواهد رسید و تعادلی مطلوب میان تمام فعالیتهای زندگی ایجاد خواهد کرد. اما واردات روشها و ایدهها بدون توجه به شرایط و زمینههایی که در آنها شکل گرفتهاند، یک ریسک بزرگ است و قمار با جنبههای روحی است که ملت را متمایز میسازد و ویژگیهای خاص آن را حفظ میکند. حتی اگر در جنبههای مادی و اقتصادی موفقیتی حاصل شود، با در نظر گرفتن ناکامی در این زمینه، واردات این روشها فداکاری بزرگی در هر دو جنبه است. توسعه واقعی یک حرکت تمدنی است که موفقیت آن بستگی به میزان ایمان به آن و توانایی آن در تعامل و همپیوندی با واقعیت مشخص دارد. در غیر این صورت، تمام تلاشها برای تحمیل آن به هدر خواهد رفت. بنابراین، خطر دعوت به مدلهای کشورهای پیشرفته بدون توجه به ماهیت واقعی این پیشرفت و تأثیر آن بر جنبههای روانی و روحانی ملت و تطابق آن با خصوصیات، میراث، تاریخ، ساختار ارزشی و فرهنگی ملت، آشکار میشود.